تشدید جنگ در غزه چه معنایی برای شورای همکاری دارد؟
نبض کند پادشاهیهای خلیج فارس
مجموعه این اخبار و تحولات حاکی از وضعیت جدیدی است که تا پیش از جنگ حماس و اسرائیل در پادشاهیهای خلیج فارس دیده نمیشد و این مجموعه را بهصورت نوبتی و دورهای در صف عادیسازی روابط با تلآویو قرار داده بود. اما اینکه وضعیت جدید چه معنایی برای عرصه داخلی شیخ نشینها و امیرنشینهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دارد، سوالی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است. به موازات این سوال تشدید جنگ در غزه و تاثیر آن بر سیاست خارجی دولتهای عرب خلیج فارس در قبال اسرائیل نیز مساله مهم دیگری است که از سوی تحلیلگران مطرح شده است.این دو عرصه و تغییرات در آن میتواند نقش مهمی در چگونگی مواجهه این بلوک منطقهای با منازعه چند دههای اعراب و اسرائیل داشته باشد.
سیاست داخلی کم سو
عرصه داخلی کشورهای عرب خلیج فارس همواره بازتابی از رابطه دولت و جامعه در پادشاهیهای این منطقه بوده است. به این معنی که برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر، که عرصه اجتماعی نقش تاثیرگذاری بر رهبران و تصمیمگیرندگان برای کنش در عرصه سیاست خارجی داشته کشورهای عربی همواره متاثر از محافظهکاری حکام و سران عرب خلیج فارس بوده که هرگونه تظاهرات و اعتراض را تهدیدی برای موقعیت رژیمهای سیاسی خود دانستهاند.
از زاویه چنین رویکردی است که در برخی از این کشورها، محدودیتهای جدیای بر سر تجمعهای اعتراضی گذاشته شده و حتی در کشوری چون عربستان هرگونه تظاهرات و اجتماع اعتراضی در حمایت از فلسطین ممنوع و حتی دشمنی با خدا محسوب میشود. فتواهای زیادی به نفع این وضعیت از سوی مفتیهای سعودی و سایر مفتیهای کشورهای عربی خلیج فارس در حمایت از نهاد پادشاهی و هیات حاکمه صورت گرفته است.در همین خصوص برخی حسابهای توییتری در شبکه اجتماعی ایکس با اشاره به ممنوعیت حمایت از فلسطین در عربستان نوشتند: «دولت عربستان از برگزاری تظاهرات در حمایت از مردم فلسطین در شهر شیعهنشین قطیف ممانعت کرد.»
این حسابهای توییتری در ادامه با اشاره به اینکه دولت عربستان تهدید کرده است در صورت برگزاری هرگونه تظاهراتی در این خصوص، شرکتکنندگان در آن را بازداشت میکند، نوشتند: «دولت عربستان همچنین شرکتکنندگان در چنین تظاهراتی را خرابکار توصیف کرده است.»با توجه به این وضعیت، درخصوص مساله فلسطین نیز در طول چند دهه گذشته، تظاهرات قابلتوجهی صورت نگرفته و تنها برخی تجمعات پراکنده و خودجوش محلی در این پادشاهیها به وقوع پیوسته است. در طول یک ماه گذشته نیز و بهرغم تشدید جنگ در غزه، در عمل شاهد تظاهرات مردمی گسترده و مستمر به نفع فلسطین نبودهایم. جدا از مساله محدودیتهای حکومتی، واقعیت دیگر ترکیب جمعیتی در کشورهای عرب خلیج فارس است که بخش قابلتوجهی از آنها غیربومی هستند که در عمل به دلیل ملاحظات شغلی، مجالی برای حضور در این اجتماعات ندارند.
جمعیت بومی نیز عمدتا به دلیل مدل توزیع ثروت در این کشورها، عمدتا برخوردار و از حیث گرایش سیاسی نیز خنثی و بیتفاوت هستند و حفظ وضع موجود را بر هر وضعیت متغیر دیگر ترجیح میدهند. مضاف بر این از رصد برخی حسابهای توییتری میتوان حتی این گزاره را هم مطرح کرد که بخش عمدهای از این جمعیت بومی ترجیح میدهند وقت خود را صرف رفاه و مصرف و از آن مهمتر توسعه و پیشرفت کنند که رهبران آنها با برنامههای چشمانداز ۲۰۳۰، ۲۰۴۰ و... وعده آن را به جامعه دادهاند.
سیاست خارجی سازشکار
این وضعیت در عرصه سیاست خارجی نیز تقریبا صادق است. اگرچه در عرصه سیاست خارجی به دلیل کنش در یک محیط ناپایدار، تصویر پیچیدهتری را از سوی این کشورها شاهد هستیم، اما واقعیت این است که نگاه دولتهای عرب خلیج فارس انعکاسی از تغییرات در محیط خاورمیانه است. یعنی تغییر معادلات قدرت در سطح منطقه که منجر به خروج بازیگران اصلی در منازعه عربی-اسرائیلی شده است؛ به حاشیه رفتن عراق، مصر، لیبی، اردن و سوریه که زمانی پیشقراول مبارزه با اسرائیل بودند و به متن آمدن بازیگران حاشیهای چون شورای همکاری که اساسا در منازعه چند دههای جایگاهی نداشتهاند.این بازیگران حاشیهای به دلیل قرار داشتن در شبکه متحدان منطقهای آمریکا، اساسا خود را متعهد به راهحل دودولتی میدانند که سال ۲۰۰۲ از سوی پادشاه وقت عربستان در اجلاس اتحادیه عرب در بیروت مطرح شد.
پیوستن امارات و بحرین در سپتامبر ۲۰۲۰ به توافق صلح ابراهیم با اسرائیل فرآیندی بوده که از دهه ۱۹۹۰ و بعد از مذاکرات اسلو شکل گرفته است. یعنی ورود به روابط آشکار و پنهان اقتصادی، تجاری، گردشگری، ورزشی و... با اسرائیل. تاسیس دفتر تجاری اسرائیل در دوحه قطر بخشی از این مسیر بوده که رویکرد این بازیگران را متفاوت از بخش دیگری از جهان عرب کرده است. سفر سال ۲۰۱۷ نتانیاهو به مسقط و دیدار با سلطان قابوس پادشاه سابق عمان مسیری است که در حال حاضر مسکوت مانده، اما عملا نبض آن همچنان در حال تپیدن است. این مسکوت ماندن و تعلیق مسیر عادیسازی میتواند با توجه به تشدید جنگ در غزه حتی به امارات نیز کشیده شود، اما وضعیت پایداری نیست و قابل تغییر است و پس از فروکش کردن جنگ و آتشبس و طرح دوباره مذاکرات صلح، مجددا میتواند در دستور کار این بازیگران قرار گیرد. دو موضوع زمان و بهای عادیسازی شاید عناصر تعیین کنندهتری در این چارچوب باشد.
در همین خصوص عبدالعزیز الغشیان تحلیلگر سعودی در توییتی مینویسد: سعودیها خواهند گفت که همچنان مایل به عادیسازی روابط با اسرائیل هستند، چون از سال ۲۰۰۲ هرگز آن را به عنوان یک سیاست استراتژیک رد نکردهاند. با این حال، عربستان همیشه عادیسازی را تحت شرایط خاصی پیشبینی کرده است. بنابراین سوال این است که آیا آن شرایط برای عادیسازی آماده است؟ پارادایم صلح برای صلح چیزی نیست که سعودیها از آن استقبال کنند و سعودیها میدانند که عادیسازی باید بهایی داشته باشد.عربستان به عادیسازی با اسرائیل نیاز ندارد، اما میداند که دیگران مستاصل هستند. بنابراین میتواند قیمت واقعی را بالا تعیین کند.
تعیین این قیمت نشاندهنده سیاست عملگرایانه عربستان و سایر بازیگران این مجموعه است که عادیسازی با اسرائیل را بخشی از خاورمیانه یکپارچهای میدانند که با سیاست آمریکا برای ادغام اسرائیل در نظم منطقه همراستاست. جنگ غزه و تشدید ابعاد احتمالی آن تنها میتواند توجه به حقوق فلسطینیها و ضرورت پیگیری راهحل دودولتی را مجددا در دستور کار دولتهای عرب خلیج فارس قرار دهد.اما فراتر از آن نمیتوان انتظار داشت که این کشورها بخواهند رویکرد خود را برای قرار گرفتن در چنین مسیری تغییر دهند. آنچه میتواند این مسیر را دگرگون کند، تشدید واقعی جنگ در غزه و تبدیل شدن آن به یک منازعه منطقهای است که بتواند بر سیاست خارجی این بازیگران تاثیرات پایداری بر جای بگذارد و در این رهگذر سیاست مصالحه و سازش با اسرائیل را برای یک دوره طولانی به حاشیه ببرد.