چرا دکترین بازدارندگی ایران هنوز موثر است؟
آنها عملکرد نظامی آمریکا در عراق و افغانستان را دیدهاند و به خوبی میدانند که جنگیدن با چنین نیروی عظیمی چگونه ممکن است منافع حیاتی ایران را به مخاطره بیندازد. توان نظامی ایالاتمتحده آنچنان دارای قدرت بازدارندگی است که فرماندهان ایرانی را متقاعد کند که آغازگر منازعه نباشند. اما پرسش تعیینکننده این است که آیا طرف آمریکایی نیز جمعبندی مشابهی از جنگ با ایران دارد؟ آیا فرماندهان آمریکایی نیز تصور میکنند جنگ با نیروی نظامی ایران ممکن است منافع حیاتی آنها را تهدید کند؟ شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد پنتاگون نیز معتقد است که اکنون زمان مناسبی برای جنگ با ایران نیست زیرا جنگی پرهزینه و توام با خسارتهای استراتژیک خواهد بود که قادر نیست اهداف سیاسی را تامین کند. به اعتقاد من دکترین دفاعی ایران توانسته است چنین برآوردی را در میان نظامیان آمریکایی حاکم کند و بنابراین بازدارنده تهاجم بوده است.
دلایل احتیاط پنتاگون در آغاز جنگ با ایران، بیش از آنکه سیاسی باشد ماهیت کاملا نظامی دارد. ارتش آمریکا با مجموعهای از محدودیتهای فنی و عملیاتی مواجه است که آغاز عملیات علیه ایران را در مقطع کنونی پرهزینه میسازند. پیش از توضیح این محدودیتها، باید به این نکته اشاره کنم که واشنگتن تصمیم به آغاز جنگ را طی یک اجماع مشورتی میان سیاسیون و نیروهای نظامی اتخاذ میکند. پنتاگون وظیفه دارد به این پرسش پاسخ دهد که آیا از قابلیت نظامی کافی برای تامین هدفی که مقامات سیاسی تعیین کردهاند برخوردار است یا نه. جلساتی که در هفتههای اخیر در شورای امنیت آمریکا تشکیل شدند چنین ماموریتی را پیگیری میکردند. ماموریت این بود که طرحهای عملیاتی مختلف بررسی شوند تا مشخص شود که چه طرحهای نظامی واقعبینانهای برای رسیدن به هدف سیاسی مورد نظر ترامپ یعنی تغییر رفتار ایران وجود دارد. پنتاگون و دستگاههای اطلاعاتی وظیفه دارند محاسبه کنند که آیا توان دفاعی آمریکا قابلیت انهدام و ناکارآمدسازی موثر توان واکنشی ایران را در راستای هدفی که سیاستمداران تعیین کردهاند دارد یا نه. آیا امکان عملیات محدود در بازه زمانی و مکانی مشخص وجود دارد یا خطر گرفتار شدن در یک جنگ فرسایشی آمریکا را تهدید میکند. این محاسبات ورودی اصلی هرگونه تصمیم سیاسی مبنی بر آغاز جنگ هستند. من معتقدم سه مساله عمده نظامی شامل نبود غافلگیری استراتژیک، ضعف در دفاع موثر برابر ضربه دوم ایران و انعطافپذیری طرحهای عملیاتی ایران محاسبات واشنگتن درخصوص تهاجم به ایران را تحتتاثیر خود قرار داده است. این عوامل سبب شدهاند، محاسبات استراتژیک نشان دهند که ماشین جنگی آمریکا نمیتواند توان ضربه دوم تهاجمی ایران را در حمله برقآسای اولیه بهطور عمده از میان بردارد، ممکن است نتواند گستره زمانی و مکانی جنگ را کنترل کند و در نتیجه آمریکا متحمل هزینههایی فراتر از آستانه تحملش خواهد شد. به این ترتیب بالا بودن هزینههای تهاجم هدف سیاسی را که جنگ را توجیه میکند بیاعتبار میسازد.
اولین مساله پیشروی ارتش آمریکا به دشواری غافلگیری استراتژیک نیروهای ایرانی بازمیگردد. در این مقطع زمانی پنتاگون فاقد مزیتهای فنی و عملیاتی لازم برای غافلگیری استراتژیک است. برخلاف تهاجم به عراق در ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳ که طی آنها یک الگوی جدید عملیات تکنولوژی محور برای پیروزی برقآسا معرفی شد و ارتش عراق را دچار غافلگیری استراتژیک کرد، ارتش آمریکا اکنون از چنین امکانی برخوردار نیست. در آن سالها پنتاگون توانست تسلیحات هدایت دقیق که پیش از آن در جنگهای غیراتمی معرفی نشده بودند را در قالب مجموعهای از طرحهای عملیاتی خلاقانه در یک جنگ متعارف بهکار گیرد؛ روش جنگی که از آن بهعنوان انقلاب در امور نظامی یاد میشود. مزیت اصلی آمریکا در سه حوزه کلیدی، موجب غافلگیری نظامیان عراقی شد. اولا بهکارگیری نسل جدید فناوریهای تهاجمی نظیر انواع بمبهای هدایتشونده که عراقیها تمهیدی برای دفاع در برابر آنها نداشتند، ثانیا کسب برتری مطلق اطلاعاتی در میدان نبرد از طریق فناوریهای ارتباطی و پردازشی پیشرفته که به آشکارسازی تمام ابعاد تحرک نظامی عراق منجر شد و ثالثا طرحهای عملیاتی جدید متکی بر برتری هوایی و برتری اطلاعاتی موسوم به «طرح واردن». به کمک چنین ترکیبی از فناوریهای جدید با طرحهای عملیاتی خلاقانه، محاسبات استراتژیک نشان میدادند که آمریکا میتواند با ضریب اطمینان بالا به یک پیروزی قاطع دست یابد. چنین ترکیبی از نوآوری فناورانه و خلاقیت عملیاتی ارتش آمریکا را قادر ساخت فاز اصلی جنگ یعنی درگیری در میدان نبرد را با سرعت پشتسر بگذارد و درگیر فرسایش میدان نبرد نشود.
اما اکنون آمریکا، مولفههای اصلی این مزیت را از دست داده است. پژوهشهای متعدد نشان میدهند که طی سالهای گذشته سرمایهگذاری در تکنولوژیهای جدید در پنتاگون افت کرده است. با کاهش بودجه نظامی در دولتهای پیشین و افزایش مخارج عملیاتی ارتش آمریکا در افغانستان و عراق، سهم تحقیق و توسعه کاهش یافت. پنتاگون نیز بر توسعه چند محصول پرهزینه نظیر F-۳۵ متمرکز شد. در عین حال فناوریهای تسلیحاتی نظیر موشکهای هایپرسونیک، دفاع لیزری یا هوش مصنوعی که قادرند ماهیت میدان نبرد را متحول کنند هنوز وارد فاز عملیاتی نشدهاند. به این ترتیب عملا از سال ۲۰۰۳ تاکنون فناوریهای جدید غافلگیرکننده در سطحی تاثیرگذار و متعاقبا طرحهای عملیاتی متناسب با آنها وارد ارتش آمریکا نشدهاند. در نتیجه عملیات ارتش آمریکا علیه ایران با طیف محدودی از تسلیحات جدید و عمدتا متکی بر نمونههای بهینه شده همان تسلیحاتی که در جنگ ۲۰۰۳ استفاده شدند باید انجام شود.
اما سپاه و ارتش در سالهای گذشته عملیاتهای آمریکا در عراق و افغانستان را به خوبی بررسی کردهاند و فرصت کافی برای تمرین چگونگی مقابله با این تسلیحات را داشتهاند. این به معنی آن است که ایرانیها با میدان نبردی کاملا متمایز از آنچه میشناسند مواجه نیستند، قواعد عمل در محیط جنگ کنونی را میشناسند و به همین دلیل عملیات آمریکا با غافلگیری استراتژیک همراه نخواهد بود.
مساله دیگر پیش روی ارتش آمریکا، ضعف در دفاع موثر برابر ضربه دوم ایران است. بخش مهمی از توان تهاجمی کشور در گستره وسیع سرزمینی ایران به کمک تکنیکهای پدافند غیرعامل پنهانسازی و استتار شدهاند. این امر اساسا با هدف جذب صدمات ضربه اول دشمن و حداکثرسازی حفظ توان تهاجم برای ضربه دوم طراحی شده است. به این ترتیب آمریکا پس از واردسازی ضربه اول، همچنان با بخش اصلی توان تهاجمی ایران یعنی سامانههای موشکی، پهپادی، سیستمهای تهاجم سایبری و سیستمهای تهاجمی دریایی روبهرو است. گزارشهای پنتاگون در سالهای گذشته به این نکته تصریح دارد که سیستمهای پدافندی قابل اتکا و قابل اطمینانی برای مقابله با توانمندیهای تهاجمی ایران وجود ندارد. به عبارت دقیقتر بسیاری از تسلیحات پدافندی آمریکا برای مقابله با این توانمندیها هنوز به مرحله تولید انبوه نرسیده و عملیاتی نشدهاند.
توان موشکی ایران اولین این توانمندیها است که سامانههای پدافندی موجود در آمریکا از جمله سیستمهای GMD,ABL,THAAD,AEGIS توان دفع صددرصدی آنها را ندارند. بنا بر بسیاری از تحلیلهای مستقل، مشخص نیست برنامه دفاع موشکی آمریکا تا چه حد در برابر حملات موشکی ایران توان دفاعی دارد. این ابهامات از چند منظر قابل بحث هستند. سیستمهای موجود سراسر نقاط هدف موشکهای ایرانی را پوشش کامل نمیدهند. همچنین بسیاری از کارشناسان معتقدند این سیستمها در شرایط غیرجنگی آزمایش شدهاند و در نتیجه عملکرد واقعی آنها در برابر محیط عملیاتی معلوم نیست.
ضمن اینکه این سامانهها در برابر نسلهای جدیدتر موشکهای سوخت جامد ایران که سرعت و مانورپذیری بالایی دارند و در تعداد زیاد شلیک میشوند محدودیتهای به مراتب جدیتری دارند. ارتش آمریکا همچنین در دفاع مقابل تسلیحات تهاجمی دریایی ایران نیز با چالشهای عمده مواجه است. پدافند موثر در برابر مینهای دریایی، موشکهای ساحل به دریا و قایقهای تندرو که در حجم بالا و گستره ۲۵۰۰ کیلومتری سواحل خلیجفارس مستقر هستند و زمان عملیاتیسازی اندکی دارند یک چالش تکنولوژیک تمام عیار است. پهپادهای تهاجمی ایران نیز چالش پدافندی مهمی برای ارتش آمریکا محسوب میشوند. استفاده از تکنولوژیهای پنهانکاری، ابعاد کوچک، حجم بالا و بردهای پروازی متنوع، امکان دفاع در برابر این سیستمها را سخت کرده است.
گزارش جامع موسسه رند و کالج جنگ نیروی دریایی آمریکا، پهپادها را مساله اصلی دفاع هوایی ارتش آمریکا در مقابل ایران طی سالهای آینده معرفی میکند. در واقع پیچیدگی دفاع موثر آمریکا این است که تسلیحات تهاجمی ایران همزمان در تمامی محیطهای عملیاتی دریایی، هوایی، سایبری و زمینی گسترده شدهاند. این برخلاف تجربه جنگهای گذشته ارتش آمریکا در عراق و افغانستان است که آمریکاییها با تهدید جدی در دریا، هوا و سایبر مواجه نبودند و تمرکز عملیاتیشان بر جنگ زمینی بود.
سرانجام سومین مساله ارتش آمریکا چالش انعطافپذیری طرحهای عملیاتی ایران است. تجربه رزمی سالهای اخیر ایران در عراق و سوریه، مهارت فرماندهان ایرانی را در طرحریزی عملیاتهای هیبریدی به شکل غیرقابل انکاری افزایش داده است. در جنگ هیبریدی ترکیب تعداد محدودی از نیروهای ویژه یک ارتش رسمی که از تسلیحات سنگین برخوردارند با نیروهای شبهنظامی همراه با تسلیحات سبک و نیمهسبک الگویی خاص از عملیات نظامی نامتقارن را شکل میدهد که مهلک و برقآسا است. شیوهای که نیروهای ویژه ارتش روسیه موسوم به اسپتناتز در دونتسک اوکراین از آن استفاده کردند و سپاه قدس آن را با نیروهای مقاومت در سوریه تجربه کرد. عملیات هیبریدی که بهطور ویژه در جنگ شهری و مناطق مسکونی به اوج میرسد یک چالش عملیاتی اساسی برای ارتشهای متعارف همچون آمریکا است.
دکترین دفاعی ایران بخش مهمی از توان بازدارندگی خود را از به اجرا گذاردن عملیات هیبریدی در عمق استراتژیک خود کسب میکند. در واقع گستره جغرافیایی وسیع اجرای عملیات هیبریدی که در قالب به اصلاح محور مقاومت صورت میگیرد، انعطافپذیری و قدرت انتخاب طرحریزان عملیاتی فرماندهان ایران را به شدت بالا میبرد. پنتاگون در سالهای اخیر بخش وسیعی از برنامه تسلیحاتی خود را روی توسعه سیستمهای تسلیحاتی ویژه برای مقابله با عملیاتهای هیبریدی و جنگ شهری متمرکز کرده است. اما نکته قابل توجه این است که بخش اعظم این سامانههای تسلیحاتی در آمریکا هنوز عملیاتی نشدهاند.
نباید فراموش کرد که تصمیم به آغاز جنگ اساسا تنها یک تصمیم سیاسی نیست و بنابراین تحلیلهای صرفا سیاسی تنها بخش اندکی از واقعیت را روشن میکنند. بخش اساسی تصمیم به آغاز جنگ به ویژه در آمریکا به محاسبات استراتژیک نظامی باز میگردد. تا زمانی که این محاسبات نشاندهنده وجود یک نیروی دفاعی بازدارنده در سمت دشمن یا محدودیتهایی استراتژیک در ارتش آمریکا برای مقابله با خطر تهاجم دشمن باشد درگیری نظامی به وقوع نمیپیوندد. ساختار دفاعی و سیاسی آمریکا نتیجهای غیر از یک پیروزی قاطع و سریع در برابر یک قدرت منطقهای در ابعاد ایران را نمیپذیرد. در شرایط فعلی ترکیب نیروی بازدارنده دفاعی ایران و محدودیتهای درونی ارتش آمریکا امکان کسب یک پیروزی قاطع را از طرف آمریکایی سلب کرده است. به این ترتیب همچنان دکترین دفاعی ایران برای پیشگیری از وقوع جنگ اثربخش است. جنگ با آمریکا یا قدرتهای منطقهای همپیمان آمریکا زمانی به وقوع خواهد پیوست که جهشهای فناورانه محدودیتهای پیشروی ارتش آمریکا را بردارند، فناوریهای جدید محیط عملیاتی جنگ آینده را به شکل بنیادی دگرگون سازند یا ایران وجوهی کلیدی از دکترین بازدارندگی خود را از دست بدهد.
ارسال نظر