ایران و چالش رگولاتوری هوشمصنوعی
اگر شرایط ایران مانند همه کشورهای دیگر باشد، قاعدتا چند و چون بهرهبرداری از هوشمصنوعی نیز کار سادهای است و میتوان بهراحتی بر سر مفاد متنی کوتاه به اجماع نظر رسید. ولی ما در ایران و در مواجهه با هوشمصنوعی، با وضعیتی بسیار متفاوت روبهرو هستیم. شاید به این دلیل که اولا حکمرانی و جامعه ما، هنوز تکلیفشان را با هوش طبیعی هم روشن نکردهاند و مشخص نیست که مرز آزادی اندیشه و بیان برای نخبگان تا کجاست و تا چه اندازه حق مشارکت و ابراز نظر دارند! دوم؛ حتی در فاز ابتدایی استفاده از اینترنت و فضای مجازی، مشکلات بسیاری داریم و دسترسی و سرعت، در حد بسیار پایینی است. بنابراین ناچاریم باز هم از این گزاره تلخ استفاده کنیم: «ایران، هنوز برای مواجهه با این پدیده آماده نیست.»
تلخی عدمآمادگی، در پسزمینه تاریخی و معرفتی ریشه دارد که در خوشبینانهترین حالت ممکن، قدمت آن به ۵۱۰سال پیش در چالدران میرسد. شاید بیان همین جمله کفایت کند تا به این جمعبندی اولیه برسیم: تا زمانی که ادراک روشن و مستدلی از مفاهیم مدرنیته و توسعه پیدا نکنیم و معرفتشناسی مشترکی درباره «سنت»، «تجدد» و «خود» نداشته باشیم، در سطوح اولیه بحث رگولاتوری، بر سر ابتداییترین مفاهیم، دچار نزاع و جدل خواهیم شد و «صیانت» به جای «رگولاتوری» قالب خواهد شد!
باز کردن دروازهای به روی معرفتشناسی روابط و نسبتهای انسان و اینترنت، حکومت و اینترنت، آزادی و اراده معطوف به ارتباط و خطاب، مشی جرمزدایی و جرمانگاری و مبحث معرفتشناسی ارتباط مدرنیته ایرانی و توسعه ایرانی با چشمانداز هوشمصنوعی، خمیری است که آب فراوان طلبد و ورز بسیار. ولی در این یادداشت کوتاه، فقط میتوان به چند نکته اشاره کرد.
دست دراز سیاست و امنیت
اگر با تساهل، رگولاتوری را معادل همان تنظیمگری بدانیم، صلاحیت تنظیم در اختیار کیست؟ به نفع کیست که رگولاتوری را تنها معادل قانونگذاری بداند؟ نهاد سیاست. ما در کشور، با نوعی از حکمرانی طرف هستیم که میخواهد یکتنه به مصاف همه موانع و حتی اسباب و علل برود. حکمرانی بینیاز از مالیات و برخوردار از موهبت نفت، براساس استقلال مالی، میخواهد برای همه تعیینتکلیف کند. این رویکرد سخت و توام با اخم و اُرد، با نفس آزادی مرزهای دانش و اطلاعات همخوان نیست. سادهترین نمونه تبعات تلخ این رویکرد، همانا ابزار قفل و فیلترینگ است.
هیچ ابوریحان و نصیرالدین و شهابالدین و انیشتینی نمیداند که چرا با وجود مخارج چندهزار میلیاردی فیلترشکن و تبعات ضدامنیتی آن، حکمرانی تا به امروز هم بر این ابزار، اصرار میورزد. دستگاه قضا هم خود را درگیر این بحث حقوقی مهم نمیکند که اگر ورود به ایکس و اینستاگرام و دیگر محیطها ممنوع است، چرا همه مقامات در همین فضا حضور دارند! اگر این موضوعات بدیهی روشن نشوند، مبحث غامض هوشمصنوعی نیز تاریک خواهد ماند.
دنیای هوشمصنوعی و داده، سیاست خارجی را نیز درگیر میکند. به خاطر تحریمهای بینالمللی، دسترسی فعالان این عرصه به بسیاری از دادهها، کلیدها و مجموعهها ممکن نیست. اما حتی اگر این موانع برداشته شوند، مشخص نیست که مرزهای دسترسی کدامند. مانند بسیاری از امور دیگر، در صدور مجوز دسترسی به دادهها، با تبعیض و ویژهخواری و ویژهداری روبهرو هستیم. چنین موضوعی به این معنی نیست که از حکمرانی و دستگاه امنیتی انتظار داشته باشیم هیچ نظارت و اختیاری نداشته باشد. مساله این است که دستگاه سیاست و امنیت، در این عرصه دست به تقسیمات خودی و دیگری نزند و مرجعیت و مشروعیت نهادهای دیگر همچون دانشگاه و مجموعههای نخبگانی را به رسمیت بشناسد و در سیاستگذاری با آنان در تعامل و مشارکت باشد. در ایران امروز ما، نهاد دانش قدرت و جایگاه خاصی ندارد که حتی برای اداره امور خودش تصمیم بگیرد؛ چه رسد به مشارکت در امر مهم سیاستگذاری.
دستگاه مقننه هم یکی از نهادهای مرتبط با رگولاتوری است. سطح مطالب مطرحشده در سخنان نمایندگان مجلس و مواضع آنان، اثبات میکند که متاسفانه دغدغههای نمایندگان، نسبتی با مسائل بنیادین رگولاتوری دانش و هوشمصنوعی ندارد. علاوه بر مجلس، در پژوهشکدهها و اندیشکدهها نیز چنین وضعیتی داریم. نگاهی اجمالی به سایت مرکز پژوهشهای مجلس و نهادهای مشابه، نشان میدهد که جز معدودی محصولات قابل اعتنا، بقیه تکرار برخی شعارهای مشترک است و بحث دندانگیری در انبوه کارها و گزارشهای آنها یافت نمیشود.
عرصههای اجتماعی و فرهنگی
نزدیک به 50میلیون اکانت اینستاگرامی در ایران فعال هستند. آیا حکمرانی حاضر است به جای فیلترینگ و تلاش برای خلق شبکههای مشابه، به دلایل اصلی استقبال از اینستاگرام بپردازد؟ حاضر است این واقعیت ساده را قبول کند که شهروندان در تکاپو هستند هر آنچه را که در دنیای حقیقی به آن دسترسی ندارند، در دنیای مجازی بیابند؟ طبیعتا در سطح عوام و گسترده، سادهترین ابزارها و کارکردهای هوشمصنوعی مورد استقبال مردم قرار میگیرند. اما واضح است که با همان کارکردهای ساده هم در میانمدت، به هزار و یک چالش حقوقی و حیثیتی در دنیای «دیپفیک»، تقلب، کلاهبرداری و نظایر آن دچار خواهیم شد که برای پیشگیری از پیامدهای آن، دارای یک رسانه فراگیر و وظیفهشناس نیستیم و مجموعه عظیم صداوسیما، سرگرم اهداف دیگر است و مرجعیت خود را برای راهنمایی مردم از دست داده است.
در حوزه آموزش نیز مشکلات بزرگی برای مواجهه با هوشمصنوعی داریم: تطابق نداشتن محتوای کتابهای درسی با دانش روز و همچنین نبود آمادگی علمی معلمان. در نتیجه، میتوان انتظار داشت که در سالهای آتی، فرزندان ما پاسخ هر سوالی را از آپهای هوشمصنوعی بخواهند و مرجعیت معلم و مدرسه از میان برود.