از تورم به ابر تورم در آلمان سال1923

 سپس او به آرامی هزینه‌های اجاره خانه و مدرسه را کنار می‌گذاشت و بعدازظهر همان روز تمام افراد خانواده به آرایشگاه می‌رفتند. در اوایل روز حتی پیش از طلوع آفتاب، مادر هافنر با بچه‌هایش و همراه با خدمتکار تاکسی می‌گرفت و برای خرید به بازار مواد غذایی می‌رفت. در کمتر از یک‌ساعت او تقریبا اکثر درآمد خانواده را صرف خرید مواد لبنی فاسدنشدنی می‌کرد: «من از خیابان‌های ملتهب از برلین متورم همراه با منش و احساسات یکی از میهن‌دوستان خانواده (توماس) مان یا شیک‌پوشان وایلد رد می‌شدم. این تخیلات جدا باز هم مانع از این واقعیت نمی‌شد که در ساعت ۵صبح من چند بسته پنیر و تعدادی سیب‌زمینی در دست همراه با خدمتکار سرگرم خرید باشم.»

اما درحالی‌که برخی از آلمانی‌ها به سمت کالاهای مادی فرار می‌کردند، بودند افرادی که از این نوع کالاها گریزان می‌شدند.

مردم طبقه متوسطی که درآمد منظم، پس‌انداز یا ارز نداشتند، مجبور می‌شدند تا ارثیه‌های خانوادگی و باارزش را در حراجی‌ها به‌فروش برسانند.

نشریه نایدردویچه تزایتونگ در ماه اکتبر سال۱۹۲۲ نوشت: «قدم زدن در میان اتاق‌های کوچک با کابینت‌های شیشه‌ای و میزها قلبتان را تکان می‌دهد. در اینجا چیزهای زیاد جالب توجهی است که چشمانتان را از حدقه درمی‌آورد. روسری‌های بافته‌شده ترک، مجسمه‌های با ظرافت حکاکی‌شده، ساعت‌ها، مروارید، ملیله‌دوزی، نقره رومیزی - کوتاه سخن آنکه هر چیزی که یک خانه را تزیین می‌کند در اینجا جمع شده است. یک نگاه به خارج از پنجره به ما نشان می‌دهد که زندگی خیابانی شهر بزرگ به کسب‌وکار خود مشغول است، جوراب‌های پشمی و خزهای گران‌قیمت توجه را  به خود جلب می‌کنند و خودروهایی که راکت‌بازان چاق در آن چپیده‌اند؛ درحالی‌که در اینجا در این اتاق آرام، آلمان فقیر به آرامی گریه می‌کند و با آن ناامیدی دردناک و ساکتش را بیان می‌کند.»

تورم به همان اندازه که ایده‌های اخلاقی را منسوخ کرد، مفاهیم مالکیت بورژوازی سنتی را هم از بین برد. اختلاف میان «مال شما» و  «مال من» تیره و تار شد. جنایات کوچک افزایش یافت. جیب‌بری همه‌گیری شد. باندهای دزدان در برلین و دیگر شهرهای آلمان هر آنچه را که میخکوب نشده بود- دستگیره‌های برنجی در‌ها، تابلوهای برنزی روی سنگ‌های قبر و آثار هنری در کلیساها و موزه‌ها - را می‌کندند و می‌بردند. سارقان از دیوارهای ساختمان بالا می‌رفتند و به درون آپارتمان‌ها می‌رفتند تا جواهرات، خزها و اجناس نقره‌ای را بدزدند. خرده‌دزدی‌ها بیشتر بر اقلام مصرف روزانه متمرکز بود و در بسیاری از مکان‌ها شهرنشینان ناامید با زورگیری میوه و سبزیجات مغازه‌ها و نان نانوایی‌ها را می‌بردند.

افراد دیگر هم به حاشیه‌های شهر می‌رفتند تا با کره، گوشت، تخم مرغ، آرد و سیب‌زمینی کوله‌پشتی‌های خود را پر کنند. کشاورزان از قبول پول کاغذی امتناع می‌کردند و محصولات خود را در قبال جواهر، نقره رومیزی، فرش و ظروف چینی تهاتر می‌کردند.

با این روش، روستاییان آلمانی مقادیر زیادی ارثیه از شهرنشینان به‌دست آوردند. شهرنشینانی که برای تهاتر چیزهای باارزشی نداشتند غالبا مجبور بودند تا آنچه را که نیاز داشتند از مزارع کشاورزان بربایند. درخواست دولت برای همبستگی میان شهر و حاشیه به گوش کسی نرفت. در دیوانه‌خانه ابرتورم، خیریه به درون خود خانه رفت و هنجار جدید این شد «هر کسی بهترین دوست خودش است.»

هانس فالدا برای اثر «داستان تورم» خود که در سال۱۹۳۷ منتشر کرد عنوان «گرگی در میان گرگ‌ها» را انتخاب کرد که خاطرات دورانی را که «هرکسی بی‌صبرانه منتظر نرخ دلار بود، تفکرات هر کسی به سمت پول، پول، پول و ارقامی که روی کاغذ می‌رفت، کاغذی را که صفرهای بیشتر روی آن چاپ می‌شد،» دوباره زنده می‌کرد.