لزوم همبستگی ایرانیان علیه تحریمها
ظریف تحریمها را نه مشتی کاغذپاره بیارزش که «تروریسم اقتصادی» خواند. بر آن ابزار جنگی اسمی گذاشت و از مقامات بهداشت و دانشگاهیان خواست تا تاثیر تحریم بر سلامت ایرانیان را مستند کنند. سجادی معتقد است فتح باب دیپلماتیک ظریف، پیشرفت مهمی بوده است نه فقط برای به حداقل رساندن آسیب تحریمها بلکه برای جلبتوجه ایرانیان به تاثیرات مخرب آنها؛ ولی این کافی نبود. ایران آنطور که تعهد شده بود از تحریمها فارغ نشد، ترامپ عهدشکنی کرد و مجددا تحریمهای دوران اوباما را تحمیل کرد و کوتاه نیامد. دولت فعلی آمریکا، کنارهگیری ترامپ از توافقنامه برجام را «اشتباهی اسفبار» خواند؛ هرچند به تحمیل تمام آن تحریمها ادامه میدهد. دغدغه آمریکا مبنی بر دشمنانگاری ایران و ضربه زدن به آن از بین نرفته است، از آن گذشته، این دشمنانگاری هیچ ارتباطی با وضعیت توافقنامه هستهای ندارد.
امروز، شاید که ایران بیش از پیش تمایل داشته باشد با غرب مراوده کند تا تحریمها تقلیل یابند؛ ولی در عین حال واقف است که امکان «خلاصی کامل از تحریمها» نیز وجود ندارد، یعنی همان موضوعی که حسن روحانی پس از عقد توافقنامه ابراز کرده بود. یک به یکِ چرخدندههای تحریم - یعنی بانکها و موسسات مالی ایرانی، توانایی راهبری معاملات بینالمللی و نقل و انتقال پول، اندوختههای ایران در کشورهای دیگر و صادرات نفت و محصولات دیگر - همگی از کار افتادهاند. تحریم به عمد چون هزارتویی بغرنج طراحی شده است تا خلاصی از آن امکانپذیر نباشد. سجادی میگوید چندین دهه تحریم از همین حالا به نسلهای بعدی این کشور نیز آسیب زده است. رنج گروهی- تنبیه جمعی- اساس تحریم است که بیشک به پایانی غیرقابل پیشبینی اما مهلک منتهی میشود. زندگی ایرانیان با افزایش نارضایتی داخلی روز به روز دشوارتر میشود. تهدیدهای نظامی گاه و بیگاه به گوش میرسد.
سجادی میگوید: «ما باید چشممان را باز کنیم و جنگ و آنها را که به ما آسیب میرسانند، ببینیم. جنگی که تاثیرات مخربی بر نسلهای متعددی گذاشته نیازمند فداکاری چندین نسل است.» نتیجه مذاکرات ایران و غرب هرچه که از آب درآید، ایران پس از انقلاب، قربانی محاصره جنگی به حساب میآید. امروزه، دانشگاهیان و سیاستگذاران آمریکایی، برای نشان دادن متدولوژی و تاثیرات تحریم، ایران را بهعنوان الگو مثال میزنند. ایرانیها در مقاومت از جانشان مایه گذاشتهاند.
کورش علیانی، نویسنده و ویراستار بر این باور است که ایران تنها با دیپلماسی قادر به مقابله در این جنگ نیست. به قول او در این «جنگ بیحد و مرز» تحریم فقط یک جنبه است؛ باقی جنبهها شامل کشتن دانشمندان هستهای ایرانی و فرماندهان نظامی، عملیات مخفی و تلاش برای بیثبات کردن و تهدید نظامیِ مداوم است. «ما به زبانی نو و استعاراتی جدید نیاز داریم تا درباره نوع جدیدی از جنگ حرف بزنیم- جنگ ناپیدا.» علیانی که تحصیلاتش در حوزه زبانشناسی است، این حرفها را در فضای باز کافهای در مرکز شهر به من میگوید. با اینکه علیانی ریش جوگندمی دارد و آرام و یکنواخت صحبت میکند، از پشت عینکش چنان چشمهایش را تنگ میکند که نشانی از اضطرار در آنها دیده میشود، یا شاید هم خشم. علیانی میگوید این جنگ ناپیداست؛ چون معلوم نیست چه کسی ضربه میزند؛ لاپوشانیای در سطوح مختلف. در صحنه دنیا، چشم به روی ایرانیها بستهاند. یکبار وزیر امور خارجه آمریکا گفته است که مرگ پانصدهزار کودک عراقی در نتیجه تحریمها «میارزید»- اظهارنظری که نشان میدهد اهداف سیاسی خارجی آمریکا وسیله را توجیه میکند یعنی رنجی که بر مردم تحمیل میکنند.
لاپوشانی داخلی هم هست. در این جنگی که ایران درگیر آن است، رنج جمعی بر مردم ایران تحمیل شده است. اما ناامیدی آنها که امتیاز و استطاعت مأیوس شدن را دارند- به قول علیانی «آنها که صدایی دارند»- مرکز توجه قرار گرفته است. آنها که گلایهشان افزایش قیمت ران بره و مدارس خصوصی و تعطیلات اروپاست. در مقابل او از دورانی در همین اواخر میگوید که بستری شده بود و ناخواسته حرفهای پرستار بیماری را شنیده بود که قدرت خرید دارویش را هم نداشته. «همان دوران که در بیمارستان بستری بودم، پرستارها پاداشی گرفتند و این پرستار خیلی خوشحال شد.»
علیانی مکث میکند «چون میتوانست پول داروهایش را بالاخره بدهد. معضل زندگیاش این بود. ولی چه کسی از او حرف میزند؟» ایرانِ امروز عصبانیتر از زمانی است که در آن به دنیا آمدم. به نظر میرسد دولت حاکم ناکارآمدتر است؛ هرگز ندیده بودم خشونت خیابانی و فقر تا این اندازه اوج گرفته باشد. پرستارها، معلمان و بازنشستگان گاه و بیگاه به حقوقهای اندک یا تاخیر در پرداخت حقوقشان اعتراض میکنند. یأس شیوع پیدا کرده است. از علیانی میپرسم، اگر انسجام تضعیف شده، اگر قادر به دیدن بزرگترین زخمهایمان نیستیم، یعنی روحیهمان را باختهایم؟ که خب در آن صورت شکستمان حتمی است.
در جوابم شعری از سعدی میخواند: «سیاهی لشکر نیاید به کار، یکی مرد جنگی به از صدهزار.» تا الان که دوام آوردهایم؛ ایران زخمی است اما هنوز سرپاست. به فرماندهان دوران جنگ ایران و عراق اشاره میکند که از میان خیلِ نیروهای داوطلب سربرآوردند که در خاطر ایرانیان بهعنوان شهدای مقدس حک شدهاند و با پرسش دیگری نتیجهگیری میکند. «فکر میکنی ایرانیها دیگر پیروز نخواهند شد؟» در کتاب درباره جنگ، کلاوزویتس نوشته هدف غایی حریف این است که «توان مقاومت طرف مقابل» را درهم شکند.
شکست در زمان و مکانی اتفاق میافتد که مقاومت در جنگ از بین برود. به خاطرم میآید که بارها بسیاری از دانشمندان، پزشکان و پرستارهایی که با آنها برای نوشتن این مطلب گفتوگو کردهام، خود را با قهرمانهای جنگ ایران و عراق مقایسه کردهاند. آنها گفتهاند که برای نجات هموطنانشان حاضر به از جانگذشتگی هستند. اگر هنوز حاضر باشیم سختیها را به جان بخریم یا حتی از جانمان بگذریم، میتوانیم به پیروزی در جنگ امیدوار باشیم. تا وقتی ایرانیها قصد نجات کشورشان را داشته باشند، میتوان به نجات ایران امید داشت.