تاریخ روابط اقتصادی ایران و آلمان در دوره قاجار
حضور و رقابت قدرتها درخلیجفارس
وجود امپراتوری عثمانی بهترین محل برای سرمایهداران و صاحبان صنایع بزرگ آلمانی بهشمار میرفت؛ چه در این زمان بیشتر کشورهای آفریقایی میان قدرتهای بزرگ تقسیم شده بود و دست آلمان تقریبا از این قاره کوتاه مانده بود و عملا بازارهای کمی باقی مانده بود و امپراتوری عثمانی عظیمترین آنها بود و روی این اصل امپراتوری عثمانی میتوانست بزرگترین جولانگاه آلمان باشد تا از طریق عثمانی هم به رویاهای دیرین خود؛ یعنی سلطه بر ایران و خلیجفارس از طریق راه آهن برلین-بغداد، خلیجفارس دست یابد.
ویلهلم دوم بهشدت متمایل به گسترش مستعمرات و دستیابی به سرزمینهای دوردست بود. یکی از آرزوهای اصلی وی در اینباره، دست یافتن به راهی بود که آلمان را به خلیجفارس متصل کند. ویلهلم دوم به درستی اهمیت این ارتباط را دریافته بود. بنابراین از ابتدای سلطنتش مصمم شده بود که به این مقصود نائل شود و نفوذ بریتانیا را در این منطقه از بین ببرد و نفوذ آلمان را به جای آن برقرار کند. ویلهلم درصدد بود که امپراتوری خود را از بسفر تا خلیجفارس گسترش دهد و دامنه نفوذ روسیه و انگلستان را تنگتر کند. آلمان به خوبی میدانست که در این منطقه که از نقاط اساسی بریتانیاست، نمیتواند به راحتی با نیروی دریایی آنجا را فتح کند. بنابراین ابتدا فعالیتش را از اقدامات به ظاهر کاملا عادی و بیخطر نظیر فعالیتهای اقتصادی و تجاری آغاز کرد. اشکال حضور اقتصادی آلمانها در خلیجفارس عبارت بود از: ایجاد تجارت خانه و ایجاد خطوط کشتیرانی.
ایجاد تجارت خانه
آغاز روابط آلمان با ایران در خلیجفارس از طریق روابط تجاری و اقتصادی انجام شد. تا آغاز جنگ اول جهانی روح تجاری آلمان توسط تجارتخانهها در ایران نمایانگر بود. این تجارتخانهها به چهار دسته تقسیم میشد: شرکتهای صنعتی، داروخانهها، شرکتهای صادراتی و شرکتهای وارداتی.
تجارتخانههای صنعتی که همزمان با صنعت سروکار داشتند، تا حدودی کارخانهدار و فروشنده بودند. تا آن زمان تنها شرکت آلمان از این نوع در ایران شرکت سهامی فرش ایران پتاگ بود. مقر این شرکت در برلین بود. شعب آن در قسطنطنیه، تبریز، سلطانآباد، همدان، کرمان، مشهد و شیراز دایر شده بود. شرکت در سال۱۳۳۰ ه.ق/ ۱۹۱۲م. تاسیس شد و در آغاز با سرمایهای برابر با ۳میلیون مارک و بعدها ۱۰میلیون مارک شروع بهکار کرد.
سومین نوع تجارتخانهها در ایران، شرکتهای صادراتی بود. مشخص است که هر شرکت وارداتی کوشش میکرد که بهدلیل حذف ارزش معادل قیمت، حتیالامکان به صدور فرآوردههای ایرانی مبادرت ورزد. در این ارتباط نام دو شرکت آلمانی ذکر میشود. شرکت «ویلهلم روو» در شیراز که صادرات آن کتیرا بود و در سال ۱۳۲۸ه.ق/ ۱۹۱۰م. با سرمایه ۵۰هزار مارک تاسیس شد. شرکت دیگر آلمانی به نام «روبرت ونکهاوس، هامبورگ» با شعبی در بوشهر، بحرین، بغداد، موصل، بصره، محمره (خرمشهر)، اهواز و بندرعباس در سال ۱۳۱۵ه.ق/ ۱۸۹۸م. تاسیس شد. صادرات آن تجارت مروارید، غلات، صدف بود.
در سال ۱۳۲۱ه.ق/ ۱۹۰۳م. بانک آلمانی «دویچه» موفق شد که امتیاز معروف احداث راهآهن برلین-بغداد را از دولت عثمانی تحصیل کند. این خط آهن یکی از شریانهای اصلی حیات نفوذ سیاسی آلمان در بینالنهرین و خلیجفارس بود که باید با توسعه آن به شهر بصره در ساحل خلیجفارس اتصال مییافت.
احداث این راهآهن با تاسیس و ایجاد شرکتها و موسسات صادراتی و وارداتی آلمانی در خلیجفارس و ایران همراه بود که بزرگ رین این شرکتها عبارت بودند از: کمپانی ونکهاوس، کمپانی هامبورگ آمریکا، کمپانی داچه و کمپانی برمن نخستین رقابت تجاری آلمانها با بازرگانان فرانسوی بر سر تجارت قند آلمان در خلیجفارس در حدود سال ۱۳۰۱ه.ق/ ۱۸۸۴م. شروع شد، اما شکست خورد؛ زیرا ایرانیان احساس کردند که قندهای تولید آلمان که در هولشتین تصفیه میشد، طعم مطبوعی در دهانشان ندارد و از خرید آن چندان استقبال نکردند. اما آنها ناامید نشده و نه تنها قند بلکه سایر محصولات خود را نیز به قیمت ارزان به فروش رساندند. در سال۱۳۱۲ه.ق/ ۱۸۹۵م. اولین کشتی بخار آلمانی با مقدار فراوانی زغالسنگ، نمونههایی از پارچههای مختلف، ملافه و... وارد خلیجفارس شد و یکی از بازرگانان هامبورگ در بوشهر اقامت کرد. در همین سال یک کشتی جنگی آلمانی به بوشهر رسید تا با آمدن خود نشان دهد که دولت آلمان علاقهمند و حامی بازرگانان آلمانی است. در همین سال تجارت خانه «جوهان ورث» شهر برمن در بوشهر یک مرکز بازرگانی برای خرید گندم، جو، پوست، فروش زغالسنگ، اسلحه، مبلمان، شمع، آهن، چوب، صابون، لامپ، ماشینآلات کشاورزی، عطریات، شیشه، پیانو، سه کشتی بخاری متعلق به این کمپانی این کالاها را به بوشهر آوردند و در مقابل غلات، پشم، خرما، پوست بز و همچنین اکسید آهن جزیره هرمز را حمل میکردند و به آلمان میبردند. این تجارتخانه در سال ۱۳۱۳ه.ق / ۱۸۹۶م.
ورشکست شد و دو شرکت دیگر به نامهای «کمپانی هامبورگ و خلیجفارس» و «شرکت بازرگانی آلمان و ایران» ظاهر شد؛ ولی دیری نپایید که بر اثر کمبود ظرفیت کار و نداشتن سرمایه کافی آن دو نیز تعطیل شدند. در کنار روابط اقتصادی و سیاسی آلمانها در ایران، روابط فرهنگی این دو کشور با ایجاد مدرسه آلمانی آغاز شد. میتوان فعالیتهای فرهنگی را به مثابه اولین قدمهای نفوذ سیاسی دولت آلمان در ایران دانست. در سفر دوم ناصرالدینشاه به فرنگ در سال ۱۲۹۶ق/ ۱۸۷۸م. امتیاز مدرسه آلمانی در تهران به آلمانها داده شد. دولتمردان ایرانی تصور میکردند که زیاد شدن نفوذ مالی و معنوی آلمان در ایران برای سیاست مملکت در مقابل رقابت روسیه و انگلیس سودمند خواهد بود.
این مدرسه در سال ۱۳۲۳ق/ ۱۹۰۵م. در زمان سلطنت مظفرالدینشاه قاجار (۱۲۶۸هق / ۱۸۵۲م.- ۱۳۲۵هق / ۱۹۰۷م.) با هشت معلم ایرانی و هشت معلم آلمانی با کمک مالی در کشور آغاز بهکار کرد. در این مدرسه زبان آلمانی در کنار زبانهای فرانسوی، انگلیسی و عربی تدریس میشد. در زمینه اعزام دانشجو به آلمان، تعداد محصلان ایرانی در آلمان در اوایل نسبتا خیلی کم بود و دلیل آن غلبه زبان فرانسوی در ایران بود که اکثر دانشجویان ایرانی به فرانسه میرفتند. برای اولینبار خانواده مخبرالسلطنه باب مراوده و تحصیل در آلمان را باز کرد. مخبرالسلطنه اولین ایرانی بود که در آلمان دیپلم گرفت و زبان آلمانی را خوب میدانست.
شرکت ونکهاوس اوج رقابت و دشمنی انگلستان با آلمان
در سال ۱۳۱۴ه.ق / ۱۸۹۶م. یک تاجر آلمانی به نام «رابرت ونکهاوس» شرکتی را در بندرلنگه برای تجارت صدف مروارید و صدور آن به هامبورگ دایر کرد؛ ونکهاوس کمکم توانست در بحرین (۱۳۱۶ه ق/ ۱۸۹۹م.) بوشهر (۱۳۲۲ه.ق/ ۱۹۰۴م.)، خرمشهر، بصره و بندرعباس (۱۳۲۴ه.ق/ ۱۹۰۶م.) نمایندگیهایی دایر کرد و موفق شد برای آلمان اعتبار و احترام کسب کند. در سال ۱۳۲۴ه.ق / ۱۸۹۷م. دولت آلمان در بوشهر یک نایب کنسولگری دایر کرد که خیلی زود به کنسولگری تبدیل شد. در دهه ۱۳۰۷هق / ۱۸۹۰م. جوانی فعال به نام رابرت ونکهاوس برای شرکتی هامبورگی در زنگبار واقع در ساحل شرقی آفریقا کار میکرد. کشتیهای بومی بردهفروشان بهطور مرتب بین زنگبار و خلیجفارس در رفت و آمد بودند و گروههایی از بردگان را بهعنوان صیاد مروارید به این منطقه میبردند و در بازگشت کالاهایی از این ناحیه را با خود میآوردند از جمله یکبار با مقداری صدف مروارید، در واقع برای حفظ تعادل کشتی بازگشتند. این صدفها توسط شرکت هامبورگی خریداری و به اروپا حمل شدند و با سود زیادی به فروش میرفتند. ونکهاوس آگاه شده بود که چنین صدفهایی بهعنوان اشیای بیارزش در خلیجفارس به دور انداخته میشوند. بنابراین تصمیم گرفت که به آنجا برود و ببیند که با آنها چه کاری میتواند انجام دهد. این واقعه در سال۱۳۱۴هق / ۱۸۹۷م. اتفاق افتاد و کمی بعد او در بندر لنگه مستقر شد.
فعالیتهای تجاری ونکهاوس در ابتدا بسیار محدود بود؛ ولی کمکم بر اثر کمک صاحبان کشتیها و بانکداران هامبورگ کار وی رونق گرفت. این شرکت نمایندگیهایی در بوشهر، بندرعباس، خرمشهر، بصره، بغداد، موصل، اهواز تاسیس کرد و با کمک صاحبان کشتیها و بانکداران هامبورگ و خرید صدف و مروارید و صدور آن به هامبورگ رونق یافت.
شرکت ونکهاوس تلاش کرد تا امتیازی برای صدور مروارید در مجاورت بحرین بهدست آورد، شرکت ونکهاوس بیدرنگ مذاکراتی را در قسطنطنیه برای گرفتن امتیاز صید مروارید آغاز کرده بود. دولت انگلستان ضمن مخالفت با این اقدام ونکهاوس، به مداخله پرداخت؛ زیرا بیم داشت که این جزیره ممکن است سرانجام بهعنوان ایستگاه تامین زغال سنگ برای راهآهن مورد استفاده قرار بگیرد. عدم توفیق آلمانها در کویت، بحرین، ابوموسی موجب ناامیدی آنان نشد؛ زیرا کمپانی ونکهاوس فعالیت بازرگانی سیاسی خود را در کرانههای رودخانه کارون آغاز کرد.
شرکت ونکهاوس یک سرویس کشتیرانی از خرمشهر تا اهواز زیر پرچم آلمان دایر کرد و در رقابت با شرکت کشتیرانی انگلیسی برادران لینچ، بار و مسافر را با کرایه کمتر جابهجا میکرد؛ ولی این سرویس نیز تا آغاز جنگ اول جهانی بیشتر دوام نیافت. وان روگن آلمانی امتیاز آبیاری دشت کارون را از ایران گرفت؛ اما شیخ خرمشهر (شیخ خزعل) که وابسته به انگلستان بود، مقابلش ایستادگی کرد و نقشه او را نقش بر آب کرد. حادثه مهمی دیگری که باعث مخالفت دولت انگلستان با اقدامات شرکت ونکهاوس شد، بر سر جزیره ابوموسی رخ داد. جزیره ابوموسی جزو قلمرو کشور ایران بود و دولت ایران چند نفر مامور گمرک را در این جزیره مستقر کرده بود؛ ولی شیخ شارجه که ادعای مالکیت آنجا را داشت، این ماموران ایرانی را از این جزیره رانده بود. جزیره ابوموسی با معادن اکسید سرخ آهن شناخته میشود. حدود یکصد سال پیش از این، نخستین امتیاز استخراج این معادن به یکی از مردمان بندرلنگه رسیده و از سوی شیخ قاسمی بندرلنگه تایید شد. شیخ قاسمی لنگه نیز سالانه ۲۵۰لیره استرلینگ بهعنوان حق امتیاز از آن شخص دریافت میکرد. امتیاز استخراج اکسیدآهن ابوموسی بعد از انحلال حکومت قاسمیها در سال۱۳۰۴ه.ق/ ۱۸۸۷م. از سوی شاه قاجار به حاج معینالتجار بوشهری داده شد. گفته میشود که شاه قاجار این امتیاز را در قبال دریافت مبلغ درخور توجهی به حاج معین بوشهری داد.
در سال ۱۳۲۸ه.ق / ۱۹۱۰م. قرارداد مزبور فسخ شد و معادن مجددا در اختیار حکومت قرار گرفت. در ۱۶ذیالقعده ۱۳۲۸ه.ق/ ۱۹ نوامبر ۱۹۱۰م.قراردادی بسته شد که حکومت ایران استخراج معادن اکسیدآهن جزیره هرمز را به یک شرکت انگلیسی به نام «اف.سی.استریک» ۳ و شرکا به مبلغ ۳۰هزار تومان (در حدود۱۲۰هزارمارک) واگذار کرد. ونکهاوس به جستوجو پرداخت و معدن مشابهی در جزیره مجاور ابوموسی پیدا کرد که کاملا به همان اندازه خوب نبود؛ ولی ارزش استخراج را داشت. لوریمر، شمار ایرانیانی را که در آن روزگار برای استخراج معادن ابوموسی کار میکردند، یکصد تن و مقدار سالانه اکسیدآهن استخراجشده از این معادن را حدود ۴۰هزار کیسه ذکر میکند. وادالا، نایب کنسول فرانسه مینویسد: به دنبال شکستهای سیاسی آلمانها در برابر انگلستان، آنها توجه خود را به جزیره ابوموسی معطوف داشتند، ذخایر بررگ مروارید در سواحل جزیره وجود داشت. به علاوه در آن جزیره معدن اکسید قرمز وجود داشت که از طرف شیخ جزیره به سه نفر عرب واگذار شده بود. دو تن از آنها حق خود را به ونکهاوس واگذار کردند. شیخ شارجه به این عمل اعتراض کرد و از دولت انگلستان کمک خواست. محصول اکسید قرمز ابوموسی بهصورت یک بار کشتی ایدهآل برای کشتیهای بخار خط هامبورگ آمریکا بود. این کشتیها پر از مصالح ساختمانی برای تکمیل بخش پایانی راهآهن بغداد به خلیج فارس وارد میشدند؛ اما در برگشت کالایی نداشتند. این یکی از دلایلی بود که چرا انگلیسیها مصمم بودند مانع بهرهبرداری معادن توسط شرکت ونکهاوس شوند.» همچنین موقعیت استراتژیک ابوموسی بهعنوان یک پایگاه دریایی مطمئن باعث عملیات ضد آن شرکت آلمانی شده است. کنسول انگلیس در بصره به بهانه اینکه ابوموسی تحت حفاظت دولت هندوستان (هند انگلستان است و شیخ حق واگذاری امتیاز آن را به بیگانگان ندارد، مانع انجام کار شد. علاوه بر آن اعضای خانواده شیخ که سهم خود را به شرکت آلمانی واگذار کرده بودند، قبل از این حق صرف نظر کردند. به این ترتیب فروش از درجه اعتبار ساقط شد. دولتهای آلمان و انگلیس به این منظور وارد مذاکره شدند؛ اما جریان مذاکره بدون نتیجه به پایان رسید. در سال۱۳۲۵ه.ق / اکتبر ۱۹۰۷م. کشتی جنگی بریتانیا به نام «لاپ وینگ» که تعدادی قایق با ۳۰۰نفر از مردان مسلح شیخ لنگه را به دنبال داشت، در ابوموسی ظاهر شد. این جنگجویان پیاده شدند و کارگران استخدامشده توسط ونکهاوس را گرفتند و به لنگه بردند.
آقای ونکهاوس از طریق دولت آلمان اعتراض کرد و دولت آلمان اعتراض او را به سفارت خود در لندن به دولت بریتانیا منتقل ساخت. سرانجام با پیگیریهای دولت آلمان نهایتا در سال۱۳۳۲ه.ق/ ۱۹۱۴م. چند ماه قبل از بروز جنگ اول جهانی دولت بریتانیا اساسا موافقت کرد که شرکت ونکهاوس مستحق دریافت غرامت است. تعیین میزان غرامت بار دیگر به تعویق افتاد. آنگاه جنگ پیش آمد و سرانجام ونکهاوس بهطور کلی هیچ غرامتی دریافت نکرد. به عقیده انگلیسیها، فرانسویها و روسها که در خلیج فارس حضور داشتند، درباره اینکه آقای ونکهاوس از سوی دولت آلمان با کمک مالی به آنجا فرستاده شده است، دقیقا به این نکته تاکید میکند که شرایط ورودش به این منطقه تقریبا اتفاقی بوده است.
وی میگوید: من به هیچ وجه اهداف سیاسی نداشتم و با دولت آلمان یا هر دولت دیگر در ارتباط نبودم، هیچکس در برلین اطلاعی درباره من نداشت و هیچکس در آلمان چیزی درباره تاسیس شرکت من نمیدانست. شرکت مزبور کاملا یک شرکت خصوصی بازرگانی بود و البته من نقشههای خود را اعلام نمیکردم. بعدها با پیشرفت کارم و مشهور شدن من در منطقه فکر میکنم ماموران آلمانی درباره یک بازرگان آلمانی اطلاع یافتند که بهطور موفقیتآمیزی در خلیجفارس مشغول فعالیت است؛ ولی من هرگز با وزارت امور خارجه در تماس نبودم و جز در یک مورد تقاضای کمک نکردم و غیر از آن کمکی دریافت نداشتم. در آن زمان از کنسول آلمان درخواست کمک کردم و به هر حال، آن کمک به شیوه و اندازهای که مورد تایید من بود، داده نشد.»
این فعالیت آلمانها هنگامی به عمل آمد که انگلیسیها درگیر جنگ با بوئرها در آفریقای جنوبی بودند؛ درنتیجه نمیتوانستند از خود واکنشی نشان دهند. اما هنگامی که انگلستان موفق به سرکوبی بوئرها شدند، به مساله نفوذ آلمان در خلیجفارس پرداختند. برای دولت انگلستان خلیجفارس یکی از مسیرهای منتهی به هند بود که موجبات ضروری دفاع از امپراتوری مستلزم این بود که هیچ دولت دیگر نباید در آنجا پایگاهی داشته باشد. بازرگانان انگلیسی پستهایی را در امتداد سواحل آن در قرن هفدهم تاسیس کرده بودند و از آن زمان به بعد سلطهجویان بریتانیایی در نظارت بر آن علاقهمند شده بودند. ناوگان بریتانیا خلیجفارس را از دست دزدان دریایی پاک کرد و فانوسهای دریایی و چراغهای دریایی در آبهای آن مستقر ساخت.
در زمستان ۱۳۲۱ه.ق/ ۱۹۰۳م.لرد کرزن، نایبالسلطنه هند درحالیکه ناوگان جنگی عظیمی او را همراهی میکرد، به خلیجفارس مسافرت کرد. این مسافرت که توام با قدرت نمایی بود، تاثیر فراوانی در تحکیم موقعیت سیاسی انگلیس در خلیج فارس گذاشت. همچنین لرد لانسدون، وزیر امور خارجه انگلیس در مجلس لردها اعلام کرد: «ما باید استقرار پایگاه دریایی یا بندر دارای استحکامات را در خلیجفارس از سوی هر قدرت دیگر بهعنوان یک تهدید شدید بر ضد منافع امپراتوری در نظر بگیریم و باید بهطور قاطع با همه ابزارهایی که در اختیار داریم با آن مقابله کنیم.»
دولت انگلستان برای جلوگیری از فعالیتهای روزافزون آلمانها یک هیات بازرگانی به ایالات جنوبی ایران فرستاد تا تجارت با آن نواحی را تقویت کند. همچنین به تاسیس کنسولگریهای جدید و فرستادن ناوگان جنگی خود به بنادر خلیجفارس پرداخت.
انگلیسیها در خلیجفارس در آن زمان از نماینده سیاسی مقیم تا کارمندان تجارتخانهها عقیده داشتند که شرکت ونکهاوس صرفا یک رقیب تجاری نیست، بلکه نماینده مستقیم سلطهجویی سیاسی آلمان است. اینکه توسعه و ترقی سریع این کمپانی به واسطه کمک مالی برلین توجیه میشد، مورد اطلاع همگان بود؛ ولی آقای ونکهاوس علت عمدهای که عقیده انگلیسیها را درباره دریافت کمک مالی از سوی دولت آلمان تایید میکرد، موفقیت او در بعضی زمینههای تجاری بود که خود شرکتهای انگلیسی نمیتوانستند از آنها سودی بهدست بیاورند. واقعیت امر این بود که دلیل موفقیت شرکت ونکهاوس در تجارت خلیجفارس کمکهای مالی دولت آلمان به او نبود، بلکه به گفته ونکهاوس «علل واقعی موفقیت من که انگلیسیها آنها را گرفتن کمک مالی و مقرری میپنداشتند، کاملا ساده بود. من و افرادم بیشتر از آنها کار میکردیم. اغلب اوقات در شرکت سخت مشغول کار بودیم و حال آنکه انگلیسیها در بیرون تنیس بازی میکردند. گاهی عادت داشتیم تلگرافها را در ساعت سه صبح بفرستیم تا جوابها را در بعدازظهر روز بعد دریافت کنیم. اطلاعات من از بازارهای اروپا تقریبا همیشه یک روز جلوتر از اطلاعات شرکتهای دیگر بود. ارتباط نزدیکی با مردم بومی برقرار ساختم و از خریداران محلی میخواستم که گندم و جو یعنی صادرات عمده ما - را نه فقط در امتداد سواحل بلکه از ارزانترین بازارهای داخلی گردآوری کنند. بالاخره اینکه من ریاست شرکت خودم را به عهده داشتم و حال آنکه گروه بازرگانی انگلیسیها بیشتر شامل کارکنانی میشد که در استخدام شرکتهایی بودند که مراکز آنها در لندن قرار داشت. من میتوانستم تصمیمات مهمی را در محل اتخاذ کنم و خودم را با اوضاع جدید تطبیق بدهم؛ درحالیکه آنها مجبور بودند با لندن مشورت کنند.»
سدیدالسلطنه کبابی بندر عباسی، نیز درباره علت موفقیت ونکهاوس در تجارت خلیجفارس میگوید: در سال ۱۳۱۴هق / ۱۸۹۷م. یک جوان زیرک و چابک از آلمانها به نمایندگی شرکت رابرت ونکهاوس در بندرلنگه تجارتخانهای ایجاد کرد. او با تواضع و فروتنی به جلب قلوب اهالی بندرلنگه پرداخت و صاحب اطلاعات زیادی شد. صدف و مروارید به هامبورگ میفرستاد و به تدریج کار خود را رونق و پیشرفت داد.»
روسها در نفوذ آلمان در خاورمیانه به هراس افتاده بودند و اقداماتی برای تحکیم موقعیت خود در ایالات شمالی ایران کردند و به بهانه کافی نبودن قوای داخلی ایران برای حفظ نمایندگیهای سیاسی و کنسولی و اتباع خود عدهای قزاق روسی به ایران آوردند و گارد مسلح تشکیل دادند.
با گسترش فعالیت شرکت ونکهاوس و رونق کار آن فعالیتهای این شرکت بهطور اجتنابناپذیری اهمیت سیاسی پیدا کرد. نخستین تایید این واقعیت از سوی روسها صورت گرفت. در حدود سال۱۳۰۶ه.ق/ ۱۸۸۹م. روسیه تصمیم گرفت آنچه را که در بنادر خلیجفارس میگذشت، مورد توجه بیشتری قرار دهد. ابتدا این کشور جهانگردان و کشتیهای جنگی به آن منطقه فرستاد، سپس کنسولگریها و قرارگاههای تجاری و خط دریای میان بندر ادسا و خلیجفارس را افتتاح کرد. دولت روسیه تلاش کرد که از این امور سودی تجاری در خلیجفارس بهدست آورد؛ اما روسها در فعالیت تجاری خود در خلیجفارس شکست خوردند.
بخشی از مقالهای به قلم حمید حاجیانپور و حیدر امیری