بی‌تردید تمام هنرمندانی که در عرصه‌های مختلف به شهرت و محبوبیت ماندگار رسیده‌اند، حتما فراز و فرودهای زیادی را هم پشت سر گذاشته‌اند. فراز و فرودهایی که گاهی خاطراتی تلخ مثل زیتون را برای آنها به یادگار گذاشته وگاهی هم خاطراتی شیرین شبیه توت. او یکی از موفق‌ترین خوانندگان موسیقی آذربایجانی است که در سال‌های اخیرعلاوه بر آذری زبان‌ها، بسیاری از مخاطبان فارسی زبان راهم جذب کرده است. خواننده‌ای که هم کنسرت‌هایش با استقبال علاقه‌مندان روبه‌رو می‌‌شود و هم آلبوم‌هایی که روانه بازار می‌کند. سال‌ها پیش تصمیم گرفت قدم در راهی بگذارد که تا قبل از او کسی تجربه‌اش نکرده بود. تصمیم گرفت زندگی اش را با موسیقی درهم بیامیزد تا به نقطه ای برسد که دوست داشت.تلفیق موسیقی فولکوریک و پاپ یکی از مهم‌ترین تجربه‌های زندگی او به شمار می‌رفت و همان تجربه باعث شده است تا حالا یکی از مهم‌ترین خوانندگان موسیقی اذربایجان لقب بگیرد. حکایت فراز و فرودهای زندگی رحیم شهریاری بسیار شنیدنی است وحالا با هم سل‌های فعالیتش را ورق می‌زنیم تا باور کنیم هیچ هنرمندی بدون دلیل به شهرت و محبوبیت ماندگار نخواهد رسید.

pic1



در آذربایجان موزیسین‌ها و خوانندگان زیادی فعالیت می‌کنند که هرکدام آنها هم از جایگاه مطلوبی برخوردارند. در پس این همه خواننده چه عواملی کنار هم قرار گرفت تا صدای شما بیشتر شنیده شود؟
البته این لطف شماست. من فکر می‌کنم وقتی اسم موسیقی آذربایجان به میان می‌آید ده‌ها نفر هستند که از من جلوتر حرکت می‌کنند و هم پیشکسوت و هم اساتید ما به حساب می‌آیند. با این حال درباره فعالیت‌های خودم و رسیدن به این نقطه باید بگویم که روند کاری من پیش‌زمینه‌ای سی ساله را پشت سر گذاشته است.
من 42 ساله هستم و حداقل 30 سال را با موسیقی گذرانده‌ام. در واقع موسیقی همیشه در خانواده ما وجود داشت. پدربزرگ من اهل جمهوری آذربایجان بود و ما مهاجر بودیم و منطقه‌ای که پدربزرگم زندگی می‌کرد منطقه قره‌باغ نام داشت. آنجا منطقه حاصلخیز موسیقی مقامی است. هر بچه مقام و موسیقی آوازی و سه‌گاه را بدون هیچ آموزشی درست اجرا می‌کند. یعنی به شکل ذاتی، خوانندگان بزرگی همچون عارف بابایف و خیلی‌های دیگر که در موسیقی نواحی مشهور هستند اهل همان منطقه‌اند. بچگی و نوجوانی من با انقلاب و جنگ تحمیلی مصادف بود. اجبارا در آن شرایط موسیقی در میان خانواده‌ها وجود نداشت و آموزش موسیقی هم در حد کلاس‌های سرود بود و فقط می‌توانستیم در کلاس‌های تربیتی چند آهنگ فولکلور بخوانیم که بارها در همین رشته مقام‌های استانی کسب کردم. بعد از دیپلم چون در تبریز هنرستان موسیقی وجود نداشت به اجبار در رشته بازرگانی- حسابداری وارد دانشگاه شدم. همان موقع نزد یوسف عبدالعظیم‌زاده به‌طور آکادمیک ساز گارمون و آکاردئون را یاد گرفتم. البته قبل از آن به نوعی دیگر کار می‌کردیم.

pic2


در آن دوران همیشه وقتی روزنامه‌ها را می‌خواندم با خبرهای مختلفی روبه‌رو می‌شدم که درباره اجرای موسیقی آذربایجان در تهران بود. ما دانشجو بودیم و خیلی هم مغرور. در واقع به ما برمی‌خورد که اساتید موسیقی آذربایجان به ایران می‌آمدند و در تهران کنسرت برگزار می‌کردند. همین نکته باعث شد تا تصمیم گرفتم برای ادامه زندگی به پایتخت بیایم که از سال ۷۲ تا اکنون این تصمیم ادامه دارد و حالا ۱۹ سال است به خاطر سر پا نگه داشتن موسیقی آذری در اینجا زندگی می‌کنم. در آن سال‌ها فضای تبریز خیلی محدود بود و نظریه‌های مسوولان با تهران فاصله داشت. روز اولی که به تهران رسیدم برای پذیرش خدمت سربازی گذشت و در روز دوم در نمایشگاه بین‌المللی با یک گروه آذری کنسرت برگزار کردم.
یعنی خودتان کنسرت برگزار کردید؟
من نه. یک گروه آذری به سرپرستی و خوانندگی رشید وطن‌دوست برنامه داشت که من هم به‌عنوان نوازنده به آن گروه پیوستم. اسم گروه سهند بود و من را از قبل می‌شناختند. روز اول که رسیدم به آنها زنگ زدم گفتند خیلی خوب شد آمدی و بعدازظهر تمرین داریم و فردا هم اجرا.
به همین زودی مقدمات کار حرفه‌ای شما شروع شد.
به همین زودی. روز دومی که به تهران آمدم یعنی ۱۹ سال پیش در نمایشگاه بین‌المللی روی صحنه رفتم. حضورم در تهران خوش‌یمن بود و استارت کار را به‌طور رسمی به‌عنوان نوازنده زدم. به مرور هرچه زمان می‌گذشت به این نکته فکر می‌کردم که انگار راه شاعرانی مثل حافظ و سعدی را ادامه می‌دهیم بدون توجه به نوآوری. در صورتی که نیما یوشیج هم حضور دارد. احساس کردم نوع کاری که انجام می‌دادیم جوابگوی زمان نبود. به قول یک دانشمند فرانسوی معلم دیروز با روش امروز برای فردا مفید نیست. سه چهار سال همکاری‌ام با آن گروه ادامه داشت اما دیدم در کنار ما خواننده‌ای پاپ مثل خشایار اعتمادی کنسرت برگزار می‌کند و ما داریم له می‌شویم. چون تازه موسیقی پاپ شروع شده بود و همه به آن توجه می‌کردند.
با همین بهانه گروه آراز را در سال 75 تشکیل دادم. آن موقع فقط نوازندگی می‌کردم و دو تا آهنگ هم به صداوسیما داده بودم. در کنسرت‌ها دیدم مردم خیلی اصرار می‌کنند که آن دو آهنگ را بخوانم. می‌دانستم که فضا و بازار به صدایی تازه نیاز دارد. صدایی که تا آن موقع به شکل کاست و سی‌دی در دسترس مخاطبان قرار نداشت. این احساس را داشتم اما چون در نوازندگی خیلی مشهور بودم به خوانندگی اعتنا نمی‌کردم. همیشه خوانندگان مختلفی را دعوت می‌کردم تا در گروهم بخوانند و خودم هم نوازندگی می‌کردم.

pic3


با کدام خواننده در گروهتان همکاری داشتید؟
اسفندیار قره‌باغی، رشید وطن‌دوست، ودودموذن، ساسان متین، محمد رحیم‌زاده، حبیب اکبرپور و رحیم اخروی. تقریبا با همه نامداران موسیقی آذری کار می‌کردم و گاهی آهنگ هم برایشان می‌ساختم.
پس همان دو آهنگ که برای صدا و سیما ساختید باعث شد جرقه خوانندگی شما شکل جدی و حرفه‌ای بگیرد؟
بله. در کنسرت‌ها وقتی استقبال مردم را دیدم ضبط آلبوم را در سال 76 شروع کردم که در همان دوران آلبوم «بیاض گیجه لر» به معنی شب‌های مهتابی را منتشر کردم.
پس «بیاض گیجه لر» اولین آلبومی بود که پسوند خواننده را برایتان به ارمغان آورد.
بله اولین آلبوم با کلام من همان بود که توسط شرکت ترانه شرقی و همکاری شرکت آوای نکیسا منتشر شد. قبل از آن هم در دوره سربازی آلبوم بی‌کلام «گلمدین» به معنی نیامدی را با همکاری شادروان بیژن داداشی منتشر کرده بودم. آن آلبوم خیلی سروصدا کرد. چون یک جوان سرباز موسیقی بی‌کلام را روانه باز کرده بود و کارش به فروش هم رسیده بود. بعد از انتشار آلبوم «بیاض گیجه لر» در سال 76 به آمریکا دعوت شدیم تا در دومین کنگره جهانی آذربایجانی‌ها در کالیفرنیا حضور داشته باشیم. آنجا همان دو آلبوم را از طریق کمپانی‌های آمریکایی روانه بازار کردم که به این ترتیب هم استارت کارهایم با کنسرت نمایشگاه بین‌المللی و همان دو آلبوم شکل جدی و حرفه‌ای گرفت که تا حالا 17 تا 18 آلبوم منتشر کردم و در نقاط مختلفی هم کنسرت برگزار کردم.
می‌خواهم برگردم به جایی که گفتید در آن سال‌ها احساس می‌کردید موسیقی مقامی دیگر جوابگو نبود. شما چه تحولی در کارهایتان به وجود آوردید که تا این اندازه مورد توجه قرار گرفت. در واقع می‌خواهم درباره تلفیق موسیقی پاپ و نواحی حرف بزنید.
در موسیقی آذربایجانی خواننده‌ای مثل رشید بهبودف که از طرف یونسکو هم جزو 5 خواننده مشهور جهان شمرده می‌شد، کارش تلفیق موسیقی آذری با موسیقی مدرن بود. یا بهتر است بگویم تلفیق سازهای آذری با سازهای غیرآذری که این کار صدایی فانتزی به وجود می‌آورد. در ده سال اخیر در دنیا این گروه‌ها به نام فولک-پاپ مشهورند. هم در اسپانیا و هم در انگلیس و در نقاط دیگر بسیار مشهور و مورد توجه هستند. در ایران فولک -پاپ وجود نداشت و من این شیوه را شروع کردم؛ اما ابداع کننده آن نیستم.
چون شما اولین نفری بودید که فولک- پاپ را در ایران به اجرا درآوردید و سازهای غربی را با سازهای آذری تلفیق کردید از طرفی هم مورد توجه قرار گرفتید و از طرفی هم گاهی مورد انتقاد.
ایرانی‌ها در زمینه موسیقی آذری بیشتر دایره و تاروکمانچه را دیدند؛ اما ما پاپش را هم دیده‌ایم. در ایران هم بیشتر همان موسیقی اصیل آذری جا افتاده است.
هنوز هم خیلی از ایرانی‌ها موسیقی پاپ آذربایجان را قبول ندارند و معتقدند گرایش زیادی به موسیقی ترکیه پیدا کرده است یا اینکه می‌گویند غربی شده است. این بحث نیاز به فرصت زیادی دارد؛ چون مقوله‌ای پیچیده است اما گذرا باید اشاره کنم که در ایران کسی جرات نمی‌کرد جاز را کنار بالابان بنشاند؛ اما من این جرات را داشتم. اولین بار این کار را در جشنواره سال ۷۶ در پارک لاله که اولین جشنواره موسیقی پاپ بود و ما هم با گروه آراز حضور داشتیم، اجرا کردیم. خیلی‌ها استقبال کردند و خیلی‌ها هم انتقاد.
گیتار و جاز و بالابان را کنار هم قرار داده بودم. برای خودم هم آن اتفاق غریبه بود.
ما دیده بودیم اما اجرا نکرده بودیم؛ ولی می‌دانستیم چه کاری می‌خواهیم انجام بدهیم. چون ارتقای موسیقی نسل جوان یکی از مهم‌ترین اهداف من بود. می‌خواستم کار تازه‌ای انجام بدهم. دستم باز باشد و کارهایی را بخوانم که رشید بهبودف خوانده بود. کارهایی بخوانم که کسی نخوانده. این ارکستر خودش را می‌طلبد و من نباید محدود می‌شدم. در آن کنسرت‌ها خیلی‌ها متوجه شدند به این نوع موسیقی آذری گرایش بیشتر دارند. همان باعث شد که تا حالا ۱۷ تا ۱۸ کنسرت در خارج از کشور برگزار کرده‌ایم، آلبوم‌ها هم به همین تعداد منتشر شده است و هر سال هم از طرف موسسه رسانه‌های تصویری یک آلبوم تصویری جدیدی منتشر می‌کنیم و همین اتفاق گواه این نکته است که مردم موسیقی را دوست دارند.
حالا سوالی که پیش می‌آید این است که آیا فقط آذری زبان‌ها از آثار شما استقبال می‌کنند یا غیر از آنها بقیه هم کارهایتان را دوست دارند؟
تا سه چهار سال پیش کنسرت‌های ما به استقبال آذری زبان‌ها محدود می‌شد. چون موسیقی فولکلور اجرا می‌شد، جوان‌ها و نوجوان‌ها به کنسرت نمی‌آمدند. دغدغه‌ بزرگ من جذب همان جوان‌ها و نوجوان‌ها بود. خودم جوان بودم وقتی می‌دیدم خواننده‌ای کنسرت برگزار می‌کند و دو هزار جوان از آن استقبال می‌کنند و در کنسرت‌های ما فقط تعدادی پیرمرد و پیرزن با عصا و ویلچر برای حضور در برنامه‌ شرکت می‌کنند و آن هم فقط به خاطر خاطره‌ای که از موسیقی آذربایجان دارند، تصمیم گرفتم این گروه را تشکیل بدهم. تا سه-چهار سال پیش من هیچ وقت رای گیری نمی‌کردم و کنسرت برگزار می‌کردم و هم ترکی حرف می‌زدم و هم فارسی. در قید و بند رای‌گیری نبودم که چند نفر فارس زبان در کنسرتم حضور دارند؛ اما آخرین آماری که ۴ سال پیش در سالن وزارت کشور گرفتیم ۳۷ تا ۳۸ درصد سالن را فارس زبان‌ها تشکیل می‌دادند. نظرسنجی کتبی و به صورت فرم بود و نوشته بودیم اصلیتتان آذری است یا اقوام دیگر آیا ریشه آذری دارید یا نه؟ آنهایی که نوشته بودند اصلا ریشه آذری نداریم و فقط موسیقی آذری را دوست داریم ۳۷ تا ۳۸ درصد سالن را تشکیل می‌دادند. ما واقعا تعجب کردیم و گفتیم اگر واقعا توانسته باشیم یک قوم دیگری را به موسیقی خودمان علاقه‌مند کنیم یعنی کار خودمان را انجام داده‌ایم. از آن سال تا حالا حتی در آمریکا و کانادا و آلمان و فرانسه مد شد و همان ده دقیقه اول سوال می‌کنم چند درصد حاضران غیر آذری زبان هستند؟ اخیرا هم متوجه شدم نصف نصف شده‌ است و فارس زبان‌های زیادی به موسیقی ما علاقه‌مند شده‌اند.

pic۴


یعنی آنها فقط برای شنیدن کارهای
شما به موسیقی آذری علاقه‌مند
شده‌اند؟
البته نه اینکه فقط به تیپ کاری ما علاقه‌ داشته باشند. واقعیت این است که موسیقی آذربایجانی ریشه قشنگ و غنی‌ای دارد. به عنوان مثال بگویم من با ارکستر سانتا باربارای کالیفرنیا که یکی از مشهورترین دانشگاه‌های موسیقی دنیاست و رشته تحقیقات در موسیقی محلی دارند در شهرهای مختلف آمریکا کنسرتی برگزار کردیم و من متوجه شدم نوازندگانی که با من در حال فعالیت هستند و غیرایرانی هم بودند و از نقاط مختلفی مثل روسیه و مکزیک و نروژ و آمریکا دور هم جمع شده بودیم وقتی به نغمات محلی ما می‌رسیدند، شگفت‌زده می‌شدند؛ در صورتی که یک کلمه‌اش را هم متوجه نمی‌شدند. مثلا در موسیقی خراسانی قطعه نوایی را تنظیم کرده بودم و خواننده‌ای که شمالی بود آن را می‌خواند. وقتی این قطعه را اجرا می‌کردیم تمام نوازندگان خارجی گروه متحیر شده بودند. به هر حال در آنجا هم فارسی زبان‌ها به موسیقی آذری علاقه پیدا کرده‌اند. حالا اگر موسیقی پاپ بنامیم؛ چون من موسیقی خودم را پاپ نمی‌دانم موسیقی پاپ در ایران بدتعبیر شده است و هر کسی باریتم باز چیزی می‌خواند عنوان پاپ‌خوان می‌گیرد؛ در صورتی که این طور نیست. تلفیق موسیقی آذری با پاپ توسط من با الگویی مثل رشید بهبودف صورت گرفت. این کارها نتیجه سال‌ها فعالیت من در موسیقی اصیل بود و اینکه‌ساز تخصصی من سازی است که با هر نوع موسیقی خودش را وفق می‌دهد. هم می‌تواند در کنار جاز باشد و هم در کنار دایره. مثل آکاردئون است که هم در خیابان شنیده می‌شود و هم در یک ارکستر بزرگ، هم در عروسی وجود دارد و هم در ارکسترهای ملی. با چنین پشتوانه‌ای توانستم سریع ادغام شوم با موسیقی غیراصیل، در کنار اینها نگرشی که مسافرت‌ها و نظرسنجی‌ها خط و نشانم را مشخص کرده است می‌توانستم تا اندازه‌ای در موسیقی حضور داشته باشم و در هر شهری هم کنسرت برگزار می‌کنم، استقبال می‌شود.
پس در شهرهایی غیر از استان‌های آذری زبان هم مردم برای کنسرت‌های شما استقبال خوبی نشان می‌دهند.
بله. من در خیلی‌ از شهرهای ایران کنسرت برگزار کرده‌ام که معمولا هم مورد استقبال قرار گرفته است، چند روز پیش در کیش جنگی برگزار شد که من هم مهمان برنامه بودم. نه تبلیغی برای من شد و نه اصلا برنامه برای من بود. ۴۰۰۰ نفر در سالن بودند و وقتی مجری از من دعوت کرد تا روی سن بروم و معرفی‌ام کرد احساس کردم ۳۰۰۰ نفر به شدت تشویقم کردند.
به نظر من شما این هدفمندی را داشتید که مخاطب‌شناسی کنید و براساس نیازهای او قدم بردارید تا به نقطه‌ای برسید که آثارتان با استقبال مواجه‌ شود. این یک بحث است؛ اما بحث دیگر قابلیت‌ها و پتانسیل‌های موسیقی آذری است. موسیقی آذربایجان در مقایسه با موسیقی نواحی مختلف و موسیقی ایرانی به نظر می‌رسد تنوع و گستردگی بیشتری دارد برای مانور فکر نمی‌کنید همین ویژگی‌ امکان مانور را برای شما بیشتر به وجود آورد؟
این هم بحث مفصلی را می‌طلبد و مقوله پیچیده‌ای است بررسی بن‌بست‌هایی که در موسیقی ایرانی وجود دارد. در این فرصت کوتاه نمی‌توان همه زوایای آن را مورد بررسی قرار داد. کلی اگر بخواهیم از کنارش رد شویم باید گفت در قرن ۱۹ وقتی تار آذری و تار شیرازی از ایران به آذربایجان رفت و در آنجا حاجی بگوف آهنگساز برجسته آذربایجان که اپرای مشهدی عباد و کوراغلی و آرشین مال‌آلان و خیلی از اپراهای معروف کار اوست می‌گوید تار شیرازی به درد موسیقی آذری نمی‌خورد و ربع پرده‌ها را از آن حذف می‌کند و آن را کلاسیک کرد. دو تار شبیه دو پیانو شد. او توانست تنظیم ارکستراسیون داشته باشد و روز به روز این نوع موسیقی رشد کرد در صورتی که یکی از محدودیت‌های موسیقی ایرانی همین محدودیت‌های ربع پرده‌هاست که اجازه نداد موسیقی ایرانی با تمام قابلیت‌ها جایگاه خودش را در دنیا پیدا کند و با اکسترهای بزرگ ادغام شود و به حق واقعی خودش برسد. من نمی‌خواهم موسیقی نواحی ایران را ضعیف جلوه دهم، اما موسیقی بعضی از نواحی حتی یک اپرت هم ندارند چه برسد به اپرا. در مقابل، موسیقی آذری پر از اپرا و اپرت‌ها و سونات است. در دنیا موسیقی آذربایجانی شناخته شده است و بهترین آثارش را بهترین نوازنده‌های خارجی اجرا می‌کنند. کنسرواتوری که در جمهوری آذربایجان وجود دارد تقریبا با ایتالیا رقابت می‌کند. اساتید زمانی از ایتالیا برای تدریس به آنجا می‌رفتند و با آنها برای تحصیل به ایتالیا. کنسرواتور با هم تبادل اساتید و دانشجو داشتند و خوش شانسی ما هم این بود که موسیقی آذری کار می‌کردیم. درست است که در ایران موسیقی آذری هرگز مکتب نداشت، اما بک‌گراندش موسیقی کشور همسایه و دوست جمهوری آذربایجان بود. ما در قدیم از بچگی به وسیله رادیو با موسیقی آنها آشنا می‌شدیم. آن موقع اینترنتی در کار نبود و ما عصرها با خش خش موج‌ها رادیوی آنها را می‌گرفتیم و مثلا می‌گفت نوازنده گارمون ذاکر میرزایف یا خواننده فلانی. ما از بچگی این طوری با موسیقی آشنا شدیم. واقعا هم خوش شانس بودیم که مثل الان موسیقی‌های بی‌محتوا و چیپ به گوش‌مان نخورد. یعنی تا زمانی که به جوانی برسیم با موسیقی‌های خوبی رشد کردیم. همین طور با موسیقی خوب ایرانی. فقط موسیقی آذری تاثیر نداشته ما موسیقی‌های خوب ایرانی را شنیدیم و همان تجارب را برای کارمان استفاده کردیم. هنوز هم تحقیق می‌کنیم و برای هر آهنگی که می‌نویسیم برنامه‌ای تدارک می‌بینیم تا کارمان ایرانی‌تر صدا بدهد و زمانی نزدیک به موسیقی ترکیه نشود.
تفاوت موسیقی ترکی ایران با موسیقی ترکی آذربایجان یا ترکیه چیست؟
فرقی ندارد و شبیه هم هستند. من وقتی در باکو اجرا می‌کنم فکر می‌کنند خواننده خودشان هستم آنها آهنگ‌های من را اجرا می‌کنند و من هم آهنگ‌های آنها را.
لهجه‌ها هم هیچ فرقی با هم ندارند؟
هیچ فرقی ندارند. درست است که ما ایرانی هستیم، اما من در کنسرت‌ها سعی می‌کنم آذربایجانی کلاسیک حرف بزنم تا تبریزی. یا خواننده اردبیلی سعی می‌کند لهجه اصیل را رعایت کند. من وقتی می‌گویم دوست دارم ایرانی تر کارکنم به این خاطر است که در نواحی مختلف آن قدر موسیقی قشنگ شنیدم که متاسفانه به حقشان نرسیده‌اند. موسیقی لری و کردی و... سرشار از نغمه‌های زیبا و شنیدنی است. در حال حاضر هر خواننده پاپ امروزی دوست دارد یک ریتمی بگذارد فکر می‌کند مدرن شده است. من خودم علاقه دارم با موسیقی لری و شمالی و کردی کار کنم. خیلی از موسیقی‌های کردی ما را خواننده‌های ترک استفاده می‌کنند و به نام همان‌ها هم ثبت می‌شود. کسی هم پیگیر نیست.
مثلا اخیرا شنیدم فریدون شهبازیان گفته آهنگ ماوی ماوی که خیلی هم معروف شده کردی است و 60 سال پیش خواننده ایرانی آن را خوانده که اصلش ساقی ساقی است.
البته چون موسیقی ترکی شناخته شده‌تر است طبیعی است که این آهنگ یا کارهایی شبیه به آن که از موسیقی نواحی ایرانی تغذیه شده نسبت به اصل مشهورتر شوند.
ببینید کشور ما در سی سال اخیر با مشکلاتی مثل جنگ تحمیلی روبه‌رو شد. در چنین شرایطی طبیعی است که موسیقی ضعیف شود و تحت تاثیر شرایط قرار بگیرد در سال‌های اخیر ولی عوضش را درآورده و بیشتر از حد تصور هم جلو رفته است. هر چند آنها هم در این سال‌ها تلفیق خوبی کردند و آثارشان شنیده شد. حتی کسی هم ترکی بلد نیست با آثارشان رابطه برقرار می‌کند.
ذات موسیقی ترکی شاد است همین نکته باعث نشده است که بسیاری از فارسی زبان‌ها به موسیقی ترکی روی خوش نشان بدهند؟ موسیقی ترکیه در سال‌هایی نه چندان دور بسیار مورد توجه مردم قرار می‌گرفت.
بله ذات موسیقی ترکی شاد است، اما من از موسیقی ترکیه خیلی نمی‌توانم مثال بزنم که در تهران و بین فارس‌ها معروف شده باشد ولی آهنگ «بیتانم» که ریتم آن خیلی هم معمولی است خیلی شنیده شد. شاید 80 درصد ایرانی‌ها آن را شنیدند در صورتی که شاد هم نیست. تنظیم موسیقی ترکیه‌ای تنظیم به روزی است. کنسرواتور قوی دارند ولی خودم زیاد مایل به آنها نیستم. الان تمام آلبوم‌های من در ترکیه هم ضبط می‌شود و من از کیفیت استودیوهای آنها استفاده می‌کنم. با نوازنده‌هایشان هم همکاری می‌کنم، اما آن را وارد قالب موسیقی آذربایجانی خودمان می‌کنم.
برای آلبوم آخرم که یک ماه دیگر منتشر می‌شود به ترکیه رفتم و سازها را آنجا ضبط کردم. ترکیبی از جمهوری آذربایجان، ایران و ترکیه در حال حاضر آلبوم‌های من را تشکیل می‌دهند. هم از نظر کیفیت راضی هستم و هم به خاطر مردمی که آذری زبان نیستند، اما به کنسرت‌های من می‌آیند باید استانداردها را رعایت کنم. باید جوابگوی خواسته‌های مردم بود. اگر کمی ضعیف ظاهر شویم مخاطب اعتمادش را از دست می‌دهد. در کل این را اضافه کنم که مردم فقط به خاطر فضای شاد موسیقی ترکی نسبت به آن روی خوش نشان نمی‌دهند.
من آهنگی بسیار غمگین برای زلزله اهر، ورزقان و هریس ساختم که در مدت دو روز هزار و خرده‌ای دانلود شده است. آهنگی که اشک آدم را درمی‌آورد. من قبول دارم که کنسرت‌های من با عنوان شاد معروف شده‌اند، اما اگر من بخواهم اشک مردم را در بیاورم کافی است ده دقیقه با سازم آهنگی را بدون ریتم بنوازم. قطعه‌ای از موسیقی نواحی که بسیار غم‌انگیز است. موسیقی آذربایجان غنی و قوی است. درست شبیه همان اتفاقی که شنونده‌ای مثل من که اسپانیایی نمی‌داند بسیار تحت تاثیر موسیقی اسپانیا قرار می‌گیرد. یا مثلا موذن اردبیلی الله اکبر می‌گوید مو بر تن آدم سیخ می‌شود.من نمی‌گویم ما برند اول هستیم نه. فقط اینکه موسیقی ما غنی است.
می‌خواهم کمی از بحث‌های موسیقی فاصله بگیریم و به بحث‌های اقتصادی موسیقی برسیم. گاهی شما از وضعیت اقتصادی موسیقی و روابط تهیه‌کننده‌ها گله می‌کنید. براساس چه معیاری قراردادها بسته می‌شود.
نه من، بلکه خیلی از خواننده‌ها با تهیه‌کننده‌ها مشکل پیدا می‌کنند. بعضی تهیه‌کننده‌ها کارشان را بلد هستند، هم کنسرت خوب برگزار می‌کنند و هم اینکه خواننده را راضی نگه می‌دارند و هم مردم را. بعضی تهیه‌کننده‌ها کنسرت خوب برگزار می‌کنند، اما در نهایت حق و حقوق گروه را می‌زند. بعضی‌ها از احساس و لطف خواننده‌ها سوء‌استفاده می‌کنند. در همه جا با خوب و بدها کنار هم قرار می‌گیرند. با این حال درباره خودم باید بگویم من چیزی حدود سی سال کار کرده‌ام و رشته دانشگاهی من هم حسابداری بوده است. بی‌دلیل نیست کنسرت‌های من با حضور 4-3 هزار نفر برگزار می‌شود. همه اینها به هم ربط دارد. یک مدیر خوب مدیری است که هم روزنامه بخواند، هم تلفن‌هایش را جواب بدهد و هم به درد دل کارکنانش گوش کند. مدیری که می‌گوید وقت ندارم تا به همه کارها برسم مدیر نیست. مدیر آگاه برای تمام کارهایش باید برنامه‌ریزی کند.
مثلا وقت داشته باشد خانه‌داری هم بکند و با بچه‌اش هم بازی کند. من خواننده فقط نباید انتظار داشته باشم لای پنبه نگهم دارند و فقط بخوانم. من بعضی وقت‌ها گرافیست کارم. گاهی باید به ۵۰ ایمیل جواب بدهم، گاهی باید کمک کنسرت گذارم باشم. گاهی باید به کشور دیگر سفر کنم تا خودم آهنگ را ضبط کنم. در همه زمینه‌ها باید ارتباط وجود داشته باشد. من موفقیتم را در این نکته می‌بینیم که چون در ۷ سالگی پدرم را از دست دادم در خانواده مدیر بودم و رشته تحصیلی من هم به کارم ارتباط داشت.
برای ورود به دانشگاه هم کتاب‌های روانشناسی و علوم انسانی زیادی خواندم. همه این عوامل در این نکته که در گرمای تابستان چند هزار نفر را به سالن بکشانید موثر هستند. در موسیقی آذربایجان اصلا چنین خبری نبود. نمی‌خواهم بگویم من آدم معروفی هستم یا گروهمان معروف است. وقتی 9 هزار نفر در وسط تابستان به تالار وزارت کشور می‌آیند، تا کنسرت خواننده‌ای را ببینند حتما در پشت آن مدیریت و آگاهی از وضعیت بازار وجود داشته است. من گاهی روزنامه دنیای اقتصاد را می‌خوانم. مشتری هر روزش نیستم، اما گاهی می‌خوانم چون هم اخبار اقتصادی را دوست دارم و هم اینکه کارم به نوعی با اقتصاد در ارتباط است. اقتصاد و معیشت و وضع رفاهی مردم به کنسرت‌های من ارتباط دارد. زمان برگزاری کنسرت برای من اهمیت دارد. قیمت بلیت و مکانش برایم مهم است. همه اینها شناختی است که با تحصیلات و تجربه
به دست آوردم.
یعنی تهیه‌کنندگی کنسرت‌ها را خودتان بر عهده می‌گیرید؟
خیلی‌ها را خودم بر عهده می‌گیرم، اما گاهی هم واگذار می‌کنم ولی همه چیز را تعقیب می‌کنم. نه اینکه بسپارم به کسی و خودم را کنار بکشم. تا دقیقه ۹۰ کنترل می‌کنم تا متوجه شوم چقدر بلیت فروخته، چرا کم فروخته. آیا تبلیغات کم بوده یا هر چیز دیگری.
آیا تهیه‌کننده‌هایی که با شما کار می‌کنند شرایط شما را می‌پذیرند؟
بله. چون به نفع آنها است. هم تجربه چند ساله‌ام را در اختیارشان می‌گذارم هم می‌دانم چه تیپ آدم‌هایی با چه قیمتی به کنسرت می‌آیند.
قیمت‌ بلیت‌ها براساس چه معیاری تعیین می‌شود؟
براساس استاندارد سالن، هزینه گروه و هزینه‌های دیگر که همه جمع می‌شوند و قیمت تعیین می‌شود. در این پروسه سود خودمان را هم در نظر می‌گیریم.
تهیه‌کننده خودش قیمت را در نظر می‌گیرد؟
تقریبا توافقی است. ولی زمانی که خواننده فیکس قرارداد بسته است، خود تهیه‌کننده قیمت بلیت را تعیین می‌کند. دوست دارد قیمت بلیت یک خواننده را صد هزار تومان بگذارد یا بیشتر.
نظارتی بر این تعیین قیمت وجود ندارد؟
نه نظارتی وجود ندارد، ولی من دوست دارم کنسرت‌هایم را در سالن اریکه ایرانیان برگزار کنم چون سالن جمع‌و‌جوری است و انگار مردم فضای آنجا را بیشتر دوست دارند. من هر وقت در نمایشگاه بین‌المللی کنسرت برگزار می‌کنم سالن پر می‌شود، اما مردم در نهایت راضی نیستند
و ایراد می‌گیرند.
با گروه‌های موسیقی فولکلور برای اجرا همکاری لازم از سوی ارشاد صورت می‌گیرد؟
بله آقای میرزمانی که رییس مرکز موسیقی هستند نسبت به موسیقی فولکلور توجه خوبی نشان می‌دهند و همین مساله برای ما شرایط مناسبی را به وجود آورده است، اما من در کل از گروه‌های فولکلور بسیار گله‌مندم. من گروهی نمی‌بینم که در سالن‌های بزرگ کنسرت برگزار کند، من فقط گروه کامکارها را می‌شناسم که توانسته‌اند کنسرت‌های خوب و پرطرفداری را برگزار کنند. غیر از آن گروهی سراغ ندارم. شاید هم من ندیدم.
در سال‌های اخیر رستاک مورد
توجه قرار گرفت که آنها البته محلی نیستند.
نه آن چیدمان است. فولکلور نیست. منظورم گروهی مثلا لری است که بیاید و کنسرتی برگزار کند که ۴ هزار نفر استقبال کنند.
وقتی بازار عرضه و تقاضا کشش
ندارد چطور می‌شود این اتفاق شکل بگیرد؟
اینطور نیست که کشش وجود نداشته باشد. من در روزهای اول در تبریز کنسرت برگزار کردم. آلبوم منتشر کردم. صدایم از رادیو شنیده شد و مشتری‌ام را جمع کردم و پله‌پله بالا آمدم. ده سال پیش در تبریز کنسرت داشتم که در روز اول 200 نفر حضور داشتند. در روز دوم 210 نفر و در روز سوم 230 نفر. 6 ماه بعد دوباره کنسرت برگزار کردم. ضررهای زیادی دادم تا به جایی برسم که در 2 روز 4000 بلیت کنسرتم فروخته شود. به همین راحتی نبود. با تیتراژ یک سریال خودم را معروف نکردم و به بازار نیامدم. به گرگان رفتم و 3 روز کنسرت برگزار کردم و تمام بلیت‌ها فروخته شد.
واقعیت این است که آدمی وجود ندارد که پیگیر باشد و وقت و انرژی بگذارد تا به چنین جایگاهی برسد.
همین را می‌گویم. کشش وجود دارد، اما کسی وقت نمی‌گذارد. همه می‌خواهند یک تیتراژ بخوانند و معروف شوند، در صورتی که کار جدی و حرفه‌ای با این فضا خیلی فاصله دارد. باید وقت گذاشت و کار کرد. من یک خانه کوچک در اکباتان داشتم که هر روز با چند نفر در اتاق کوچک آن خانه مشغول تمرین بودیم. ما وقت گذاشتیم و زحمت کشیدیم، وگرنه بدون زحمت هیچ چیز به دست نمی‌آید.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.