اما و اگرهای «گردشگری میراث» در آفریقا
ترجمه: اکبر پورفرج، جعفر باپیری
در این نوشتار نگاهی به فواید «توسعه گردشگری میراث» برای منافع اقتصادی، فرهنگی و زیستمحیطی برای کشورهای آفریقایی از طریق شناسایی و مرمت منابع فرهنگی خواهیم داشت. توسعه گردشگری میراث تاکنون کمک کرده است تا تعداد زیادی از سایتهای میراث از خطر سیل در دره نیل و بیابانزایی در منطقه ساحل آفریقا نجات پیدا کنند. با قرار گرفتن گردشگری میراث در راهبردهای کلی توسعه گردشگری کشورهای آفریقایی چندین مساله میتواند بروز کند. نخست، تعداد زیادی از آثار ارزشمند و منحصربهفرد آفریقا که به وسیله استعمارگران چپاول شدند، هنوز در تملک اشخاص و موزههای اروپایی هستند.
ترجمه: اکبر پورفرج، جعفر باپیری
در این نوشتار نگاهی به فواید «توسعه گردشگری میراث» برای منافع اقتصادی، فرهنگی و زیستمحیطی برای کشورهای آفریقایی از طریق شناسایی و مرمت منابع فرهنگی خواهیم داشت. توسعه گردشگری میراث تاکنون کمک کرده است تا تعداد زیادی از سایتهای میراث از خطر سیل در دره نیل و بیابانزایی در منطقه ساحل آفریقا نجات پیدا کنند. با قرار گرفتن گردشگری میراث در راهبردهای کلی توسعه گردشگری کشورهای آفریقایی چندین مساله میتواند بروز کند. نخست، تعداد زیادی از آثار ارزشمند و منحصربهفرد آفریقا که به وسیله استعمارگران چپاول شدند، هنوز در تملک اشخاص و موزههای اروپایی هستند. یک نمونه خوب در این زمینه آبلیسک آکسوم است که در سال ۱۹۳۷ بهوسیله نیروهای موسولینی به رم برده شد. یونسکو با توجه به اهمیت فراوان این تکه سنگ ۱۵۲ تنی که هفده قرن قبل پیکر آن تراشیده شده است، مذاکراتی انجام داد و بودجه لازم را برای بازگرداندن آن به اتیوپی در سال ۲۰۰۸، تامین کرد. با اینهمه، هر کشوری دارای قدرت و منابع لازم برای انجام چنین مذاکره و اقدامی نیست. برای مثال، برای بازگرداندن این آبلیسک بزرگترین هواپیمای جهان، آنتونُف ۶ موتوره، دربست گرفته شد و مقامات فرودگاه آکسوم مجبور شدند برای پذیرش هواپیما و تحویل آبلیسک فرودگاه را مدرن کنند.
مساله مالکیت و توسعه میراث
مساله دوم در رابطه با مالکیت میراث است؛ اینکه به چه کسی تعلق دارد و چگونه باید توسعه پیدا کند. آشکار است که میراث سهوجهی آفریقا که از آفریقای سنتی، خاورمیانه و اروپای استعماری نشأت میگیرد با فرصتها و چالشهایی روبهرو است. موضوعات مهمی در رابطه با سیاستهای توسعه گردشگری میراث وجود دارند. این موضوعات میتوانند در سطوح محلی، ملی و بینالمللی مطرح باشند. برای مثال، آمریکاییهای آفریقاییتبار هنگامی که از این قاره بازدید میکنند چه توقعاتی دارند؟ تجارب آنها زمانیکه از دژهای بردگان و سایر سایتهای میراث دیدن میکنند چگونه است؟ تجارب آنان در مقایسه با تجارب بازدیدکنندگان سفیدپوست چه تفاوتی دارد؟ پویایی گروهی بین تورهای گروهی سیاهپوست و سفیدپوستی که از این سایتهای میراث در یک زمان دیدن میکنند یا در قالب یک گروه ولی با ترکیب نژادی مختلف هستند، چگونه است؟ آمریکاییهای آفریقاییتبار میزبانان آفریقایی خود را چگونه تصور میکنند؟
سایر مسائل عبارت است از: مسائل مرتبط با فعالیتهای گردشگران از قبیل عکس گرفتن از افراد محلی، فقدان آگاهی ساکنان، عدم مشارکت آنها در توسعه میراث فرهنگی خود و عصبانیت بازدیدکنندگان سیاهپوست از «لاپوشانی» تاریخ و فرهنگشان بهوسیله فعالیتهای مرمتی. مثالی از غنا این مساله را بهخوبی ترسیم میکند. برای بسیاری از آمریکاییهای آفریقاییتبار، قلعهها زمینهای مقدسی هستند که نباید هتک حرمت شوند. آنها نمیخواهند این مکانها زیبا یا عیبشان پوشانده شوند. آنها میخواهند همان بوی تعفن اولیه در سیاهچال بماند. بازگشت به دژهای نگهداری بردگان برای سیاهان مهاجرت «اقدامی ضروری برای خودشکوفایی» است، زیرا «روح این مهاجرتها تا حدودی به این ساختارهای تاریخی پیوند خورده است». تعدادی از این سیاهپوستان مهاجر، اگرچه غنایی نیستند ولی احساس میکنند که این قلعهها به آنها تعلق دارد.
تاثیر تفسیر میراث بر نظر گردشگران
مساله سوم به اصالت عرضه و تفسیر رویدادهای تاریخی برمیگردد که با این سایتها و ساختارهای میراث در ارتباط هستند. طرحهای مرمت اساسا به وسیله مشاوران خارجی و آژانسهای بینالمللی مانند یونسکو، حفاظت بینالملل و موسسه اسمیت سونیان انجام میگرفت. آستین، یکی از محققان در این زمینه، برخی از مسائل اساسی موجود در توسعه ساختارهای تاریخی و میراث را با اشارهای ویژه به قلعه المینای غنا بررسی میکند و در نهایت برای کل آفریقا چنین نتیجه میگیرد: «اینکه آفریقاییهای عامه بهعنوان میزبانان، مهاجرت همنژادهای خود را چگونه تلقی و با آن پیوند برقرار میکنند و سازماندهندگان طرح چه دیدگاهی نسبت به بازدیدکنندگان دارند (خواه آنها را گردشگر، بازدیدکننده، زائر یا خارجی بدانند) از اهمیت فراوانی برخوردار است. مهاجران آفریقاییتبار زمانیکه از این قاره دیدن میکنند، تصور میکنند که به «خانه خود بازگشتهاند». این احساس «بازگشت به خانه» و پیوند مجدد با سرزمین پدرانشان معرف ذات بازدیدشان است. در حقیقت، بیشتر این افراد از طرف میزبانان بهعنوان بیگانه تلقی و مانند غریبهها با آنها رفتار میشود.»
یافتههای دیگر پژوهشگران نیز نشان میدهد راهنمایان تور محلی در غنا باید آموزش ببینند تا بتوانند به سوالات بسیار دشواری که آمریکاییان آفریقایی تبار میپرسند، پاسخ دهند؛ مثلا سوالاتی در مورد نقش مهمی که خود قبایل آفریقایی در جمعآوری و فروش بردگان به مناطق آن سوی اطلس ایفا میکردند. از دیگر نکاتی که مدیریت سایت میراث بردگان باید به آن توجه کنند، پیشبینی انگیزهها و عواطف این گروه از بازدیدکنندگان است. این زیرگروه، گاه در تورهای گروهی مختلط با نژادهای دیگر وارد میشوند و ممکن است در معرض تجارب عاطفی شدیدی قرار گیرد که دیدگاههای آنها را نسبت به اعضای سفیدپوست گروه تغییر دهد. مسلما این امکان وجود دارد که آنها آشکارا در سایت بردگان یا در مسیر بازگشت از سایت خصمانه رفتار کنند. با توجه به اندازه قاره و ماهیت یکپارچه و پیچیده منابع میراث در هرکدام از کشورهای قاره، رویکرد منطقهای باید برای کامل کردن رویکردهای ملی در نظر گرفته شود. سازمانهایی همچون سازمان گردشگری جنوب آفریقا و جامعه کشورهای غرب آفریقا به احتمال فراوان نقش بزرگتری در توسعه گردشگری میراث آفریقای جنوب ساحل بازی خواهند کرد.
منبع: کتاب میراث فرهنگی و گردشگری در کشورهای درحال توسعه
ارسال نظر