شمال و جنوب ایران در خطر حذف ظرفیتهای گردشگری است
تخریب توریسم با هجوم توریست
ایرانیان از دیرباز به میهمان نوازی شهره بودهاند و چه بسیار داستانها که در وصف خوان گسترده ایرانیان گفته نشده است و بسیاری این خصیصه را در ذات ایرانیان نهفته میدانند. اما ذوق هنری مردمان این سرزمین برای آن میهمانانی که کنگر خورده و لنگر میاندازند هم فکری کرده است و در این حال دیگر خبری از روی گشاد و سفره رنگارنگ نیست که هیچ، شاید سر و کار میهمان بخت برگشته با ترشرویی مواجه باشد. اگر همین مفهوم ساده را در دنیای سفر جستوجو کنیم به تعریفی به نام گردشگری تهاجمی برمیخوریم: ورود تعداد زیادی گردشگر در یک بازه زمانی خاص به یک مکان خاص به شکلی که از حد ظرفیت آنجا بیشتر باشد. این همان است که در ایام تعطیلات در بزرگراههای شمال کشور مشکل میآفریند یا در برخی نقاط خاص که دارای طبیعت منحصر به فرد است سبب آسیب به آن بخش میشود. البته در این تعریف تفاوتی میان مفاهیم سفر و گردشگری مطرح نشده است و نتیجه مهم است که همان حضور بیش از حد و موقتی افراد در یک مکان است. هر چند از منظر اقتصادی این پدیده منفعت آنی دارد اما به هیچ روی یک امر بلندمدت نیست بهویژه اینکه آثار سوء زیست محیطی و فرهنگی آن در درازمدت غیرقابل جبران است. متاسفانه در طول سالیانی که با افزایش تقاضای سفر مواجه بودهایم سیاستگذاران توجه چندانی به آسیبهای هجوم یکباره مسافران به یک منطقه جغرافیایی نداشتهاند و موضوع را تنها از دیدگاه آمارهای دل خوشکننده و موقت اقتصادی تحلیل کردهاند. ساکنان محلی نیز که در ابتدای امر در پی بهرهمندی از آب باریکهای که گردشگری برایشان به ارمغان میآورد با این موج همراه میشوند اما عواقب آن را در طول سالیان باید تحمل کنند. گردشگران که از آن منطقه بروند همه چیز به روال روز اول برمیگردد. نمونهای از اثرات نامطلوب ذکر شده را میتوان در تغییرات نقشه پوشش جنگلی ایران مشاهده کرد و به صراحت نمیتوان این جنگل خواری را حاصل مستقیم گردشگری دانست اما بیشک توسعه نامتوازن گردشگری هم یکی از عوامل شتاب دهنده این فاجعه به شمار میرود. اما گاهی میتوان به علاج واقعه قبل از وقوع یک فاجعه امیدوار بود یا دستکم در مقام هشدار برآمد. در سالیان اخیر با گسترش شبکههای اجتماعی آشنایی نسبی مردم با برخی مناطق بکر طبیعی بیشتر شده است که یک نمونه آن جزایر جنوبی ایران در خلیج زیبای فارس است و گل سر سبد آنها جزیره هرمز که آوازه تاریخی آن و اهمیت استراتژیک آن بر کسی پوشیده نیست. جزیرهای که یک موزه طبیعی-فرهنگی بزرگ است. شهرت بصری جزیره بیش از هر چیز به واسطه خاک رنگی جزیره است. اما افسوس در راستای همان بیسیاستی که در مواجهه با گردشگری تهاجمی در سایر مناطق دیده میشود، از ابتدا برنامه مشخصی در باز کردن دروازههای این خاک پر گهر به روی مسافران وجود نداشته است و کماکان نیز نظارتی بر این مهم وجود ندارد. از فروش خاک جزیره گرفته تا ورود بیضابطه به درههای شگرف آن و ساخت اقامتگاه های ناهنجار و حتی آثار سوء ناشی از پسماند خشک در جزیره هر کدام به نوعی بر پیکره هزار رنگ این جزیره زیبا آسیب وارد میکند. خوشبختانه با تلاش طبیعت دوستان دلسوز تا حدودی فرهنگسازی برای نخریدن خاک جزیره سرعت گرفت اما مگر میشود با چسب زخم غده سرطانی را تیمار کرد؟
معضلاتی که گردشگری تهاجمی برای جزیره هرمز به وجود خواهد آورد از همین امروز هویدا شده است، اما عمق فاجعه چند سال آینده مشخص خواهد شد آنجا که عدمآموزش ساکنان جزیره و ورود بیش از حد مسافر به جزیره کار خودش را میکند و صورت گل انداخته جزیره را خونین خواهد کرد و دیگر نه از آن خاک رنگی خبری هست نه از آن دلبریهای بکر طبیعت. مدیران کلان استان هرمزگان باید ضمن آگاهی به اهمیت مدیریت فاجعه هر چه زودتر برنامهای کلی برای سامان دادن به این معضل ارائه دهند و از تکرار موضوع در سایر جزایر بکر استان جلوگیری کنند. بیشک با آموزش اصولی مردم محلی و ساماندهی گردشگری در قالب تورهای مجاز و وضع مقررات سختگیرانه با دورنمای برد-برد میتوان به کنترل موضوع کمک کرد. ضمن اینکه در چنین مواردی بهتر است چند مقصد متنوع معرفی شود تا تمام فشار بر یک منطقه وارد نشود. در سطح کلان سیاستگذاران کشوری نیز باید در فهم خود از گردشگری تجدید نظر کنند و از استراتژیهایی زودگذر که مبتنی بر آمار بیارزش است حذر کنند و فرصت گسترش گردشگری مبتنی بر آگاهی را در تمام خاک ایران فراهم کنند. همه باید بدانیم زمین امانتی است در دست ما که اگر حرمت آن حفظ نشود همگی در چنگال خشمش گرفتار خواهیم شد. به راستی نسل بعدی از ما چگونه یاد میکنند؟ آیا ما را نابودگران زمین میخوانند که برای نان شب زمین و زمان را به هم دوختیم، یا از ما به عنوان مردمانی یاد میکنند که با علم و آگاهی از طبیعت بهره گرفتیم، آموختیم و رشد کردیم و در عین حال این امانت الهی را به فرزندانمان سپردیم؟