برشهایی از یک کتاب
رهبری سازمان بر اساس نقاط قوت کارکنان
کتاب «رهبری با تکیه بر نقاط قوت» عنوان کتابی است به قلم تام راث و بَری کانچی که سیامک دولتی و امیر کامگار ترجمهاش کردهاند و بهزودی توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتشر میشود. در قسمتهایی از این کتاب میخوانید: لحظهای به رهبرانی که به آنها احترام میگذارید، بیندیشید. این رهبران چه یک کشور، یک سازمان، یک جامعه یا یک خانواده را رهبری کنند، به این علت که توانستهاند بر افکار و عقاید شما تاثیرگذار باشند، برایتان ماندگار و بااهمیت هستند. با اینکه ممکن است تاثیرات آنها در لحظه معلوم نباشد، اما اثربخشترین رهبران مسیر زندگی شما را برای همیشه تغییر میدهند.
کتاب «رهبری با تکیه بر نقاط قوت» عنوان کتابی است به قلم تام راث و بَری کانچی که سیامک دولتی و امیر کامگار ترجمهاش کردهاند و بهزودی توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتشر میشود. در قسمتهایی از این کتاب میخوانید: لحظهای به رهبرانی که به آنها احترام میگذارید، بیندیشید. این رهبران چه یک کشور، یک سازمان، یک جامعه یا یک خانواده را رهبری کنند، به این علت که توانستهاند بر افکار و عقاید شما تاثیرگذار باشند، برایتان ماندگار و بااهمیت هستند. با اینکه ممکن است تاثیرات آنها در لحظه معلوم نباشد، اما اثربخشترین رهبران مسیر زندگی شما را برای همیشه تغییر میدهند. این احتمال وجود دارد که فرصتهای زیادی را برای رهبری کردن در طول زندگی خود به دست آورید. اگر قادر باشید از این موقعیتها به نحو مناسب استفاده نمایید، تاثیرگذاری شما حتی برای نسلهای بعد هم مشهود و ماندگار خواهد بود. کسی چه میداند، شاید همین میل به تاثیرگذاری بر دنیای اطراف است که بسیاری از ما را خواهان رهبری کرده و میکند. اگر به رهبران بزرگ در طول تاریخ مانند وینستون چرچیل یا مهاتما گاندی بنگرید، احتمالا بیش از آنکه شباهتهایی را مشاهده کنید، متوجه تفاوتهای میان آنها خواهید شد. و در تعریف آنها باید از همین تفاوتها استفاده کرد که منجر به موفقیتشان شدهاست. به طور مثال، رهبریِ متهورانه و فرمانروایانه چرچیل در بسیج کردن یک کشورِ جنگزده بسیار موفق عمل کرد. غیر محتمل است که اگر او شیوه آرام و ساکتِ رهبریِ گاندی را تقلید کردهبود، به چنین موفقیتی دست مییافت. همزمان، شیوه رهبری گاندی در طول دوران تلاش و تقلای هندوستان برای دستیابی به استقلال، بسیار اثربخشتر از هر شیوه دیگری بود، زیرا او به هیچ وجه تلاش نکرد از رهبران غالب و سلطهگرای پیش از خود تقلید کند. این دو مرد هر دو نقاط قوت خود را به خوبی میشناختند و به نحو صحیحی از آنها بهرهمند شدند. اغلب رهبران نسبت به یک نکته بدیهی که از اهمیت حیاتی برای آنها برخوردار است، ناآگاه هستند و آن در واقع شخصیت خود آنهاست. بسیاری از رهبران تجاری و کسب و
کار درکی از خود دارند که فرسنگها از واقعیت دور است. مشکل اینجا است که آنها از نقاط قوت و ضعف خود آگاه نیستند. همین موضوع دستآویز بسیاری از برنامههای گفتوگوی تلویزیونی، فیلمها و حتی برنامههای طنز شدهاست. مشکل آن است که مدیری فکر میکند خیلی بامزه است، در حالی که افراد فقط از سر اجبار به لطیفههای او میخندند. بیشتر افراد دست کم یک بار با مدیری برخورد کردهاند که از یک نقطه- ضعفِ آشکار خود بیاطلاع است. ما با مدیران بسیاری گفتوگو کردهایم که ادعا میکنند در هدایت و رشد افراد بسیار موفق هستند، اما هنگامی که از کارکنان آنها میپرسیم، داستان بسیار متفاوتی میشنویم. در برخی موارد، میبینیم که این مدیران در بیانگیزه کردن کارکنان خود موفقتر بودهاند تا رشد و توسعه آنها. این عدم خودآگاهی از نقاط قوت و ضعف از سوی مدیران میتواند در شرایط بدتر به ایجاد کارکنانی با مشارکت پایین، مشتریان ناراضی و اضطراب بیمورد در محل کار و فراتر از آن منتهی شود.
ارسال نظر