پنج تکه گمشده نظام دانشگاهی ما
انتظارات «صنعت امروزی» از «دانشگاههای امروزی»
حسین ساسانی * محیط رقابت جهانی، در دهه اخیر، شتاب بیشتری به خود گرفته است و سازمانها را وا داشته تا عناصر اساسی لازم برای رشد پایدار و دراز مدت را پیجویی کنند. در این راستا، بههموابستگی سازمانها، کشورها و بازارهای جهانی نیز، کسب و کارها را وادار کرده به دنبال راههای تازه و فرصتهای نو در فعالیتهای خود باشند. این سازمانها نیازمند سیستمها و ساختارهایی هستند که دیدگاه بههمپیوستگی آنها را تقویت و در این زمینه تسهیلاتی ایجاد کند. همگامی با تغییرات مهم در تکنولوژی، فرآیندها و فرهنگ سازمان، امکان گسترش سریع ایدههای تازه در سراسر سازمان را نیز فراهم میکند.
حسین ساسانی * محیط رقابت جهانی، در دهه اخیر، شتاب بیشتری به خود گرفته است و سازمانها را وا داشته تا عناصر اساسی لازم برای رشد پایدار و دراز مدت را پیجویی کنند. در این راستا، بههموابستگی سازمانها، کشورها و بازارهای جهانی نیز، کسب و کارها را وادار کرده به دنبال راههای تازه و فرصتهای نو در فعالیتهای خود باشند. این سازمانها نیازمند سیستمها و ساختارهایی هستند که دیدگاه بههمپیوستگی آنها را تقویت و در این زمینه تسهیلاتی ایجاد کند. همگامی با تغییرات مهم در تکنولوژی، فرآیندها و فرهنگ سازمان، امکان گسترش سریع ایدههای تازه در سراسر سازمان را نیز فراهم میکند. در نهایت اینکه، با رقابت سازمانها در بازارهای جهانی، نیاز به نوآوری و خلاقیت پایانناپذیر میشود. مساله کلیدی در عصر در همتنیده شدن روزافزون «رقابت اقتصادی جهانی»، این است که نوآوری را باید بیاموزیم. «نوآوری» باید در همه سطوح یک سازمان جریان داشته باشد؛ در هر جا که کارکنان با دشواریها روبهرو میشوند، در هر جا که با شرایط پیشبینینشده سر و کار دارند، یا در هر جا که با شیوههای متعارف کامیاب نمیشوند. مساله این است که تنها سازمانهای اندکی میدانند چگونه باید از این نوآوریهای درونسازمانی درس آموخت و چگونه باید از آنها برای بهبود اثربخشی کلی بهره گرفت. این سازمانها یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه افراد درون آن سازمانها علاوه بر دارا بودن دانش علمی در رشته مربوطه دارای قابلیتهای «توانمندساز» و قابلیتهای «راهبری استراتژیک» هستند که تا حد زیادی محصول یک نظام قوی آموزشی است. حال سوال این است که آیا همه سازمانها توانایی ایجاد چنین نظامی را دارند و آیا مقرون به صرفه است همه سازمانها به دنبال ایجاد چنین نظامات آموزشی و یادگیری باشند؟ یا اینکه باید ماموریت دانشگاهها مورد بازنگری عمیق قرار گیرد و این نوع قابلیتها توسط دانشگاهها به فارغالتحصیلان رشتههای مختلف ارائه شود؟ آنچه در دانشگاههای ما مفقود است: حال که در عصر «اقتصاد مدرن» الزامات حاکم بر فعالیتهای اقتصادی و کسب نتایج پایدار در بنگاهها تغییر کرده، ضروری است که دانشگاهها نیز با این تغییرات همراه شده و هم در «موضوعات» و هم در «روشهای آموزشی» خود تحولات بنیادین ایجاد نمایند. امروزه افزایش توان دانشآموختگان، در گرو مجهز شدن به قابلیتها و رفتارهایی است تا قادر شوند با پدیدههای زنده و پویا و سیستمهای باز، برخورد مکانیکی نداشته باشند. شرایط حال حاضر جوامع اجتماعی ایجاب میکند که فعالیت بنگاههای اقتصادی ارتباط تنگاتنگی با موضوعات اجتماعی و خواستهها و نیازهای اعضای جامعه انسانی داشته و وظیفه اصلی افراد آن بنگاهها پاسخگویی برای رفع آن نیازها باشد. قسمت اعظم کارهایی که امروزه در حوزه صنعتی، اقتصادی و مهندسی کشورهای پیشرفته انجام میشود، با تکیه بر دانش علوم انسانی و «قابلیتهای توانمندساز» است. تمرکز بر کیفیت و مولفههای مورد نیاز افراد جامعه، «مشتریگرایی» و تعهد به سطح بالایی از استاندارد سرآمدی، برقراری ارتباطات و توانایی تبادل فکر، اندیشه و اطلاعات مهندسان با سایر گروههای کاری و ذینفعان، تغییرپذیری و توانایی پذیرش شرایط جدید، روشها، فرآیندها و چالشهای پیش رو، قابلیتهای راهبری به مفهوم توانایی پذیرش مسوولیت و قبول نتایج عملکرد خود، اقدام به تشویق و الهام بخشیدن به دیگران برای پذیرش مسوولیتها، از جمله قابلیتهایی است که در حوزه علوم انسانی به آنها پرداخته میشود؛ قابلیتهایی کلیدی که مورد نیاز کارشناسان و مهندسان در انجام وظایف و ماموریتهای مختلف محسوب میشوند. اگر این مباحث به دانشجویان آموزش داده شود، سبب خواهد شد تا سازمانها بتوانند به قلبها و مغزهای آنان پیوند ارگانیک زده و آنها را برای یافتن روشهای جدید و مبتکرانه در جهت ارزشآفرینی بیشتر ترغیب نمایند. همانطور که تاکید شد، کارشناسان و مهندسان با یادگیری این مباحث قادر خواهند بود تا نه تنها مسیر فعالیت بنگاههای صنعتی و اقتصادی را به سمت سرآمدی و تعالی سوق دهند بلکه راه و روش زندگی خود را نیز تحت تاثیر قرار داده و با هدفمندی بیشتر و روشنتر در راستای ماموریت شخصی خود حرکت کنند. اما از میان کلیدیترین موضوعاتی که در بازنگری ماموریت دانشگاههای ایرانی ضروری است مورد توجه قرار گیرند، میتوان به موارد زیر اشاره نمود: اول: تمایز بین «آموزش» (امر مقطعی) و «یادگیری» (امر مستمر) اولین اقدامی که لازم است مورد بازنگری عمیق و در عین حال دقیق قرار گرفته و در رویکردهای سیستم آموزشی دانشگاهی کشور تغییر و تحول ایجاد شود، این است که دانشگاهها نسبت به واژه «آموزش» تغییر ذهنیت دهند. در حال حاضر برداشت غالب این است که «یادگیری» همان «آموزش» است، در حالیکه به طور همزمان «آموزش» به معنای کسب اطلاعات یا شنیدن یا خواندن متنی در نظر گرفته میشود و هیچ ربطی به آینده مورد انتظار فرد یادگیرنده و محیطی که قرار است در آن به فعالیت بپردازد، ندارد. این برداشت متاثر از تجربه ما از شیوه منفعل یادگیری در گذشته است. معنای لغوی واژه آموزش، «هدایت کردن چیزی» است؛ بنابراین «آموزش دادن» یعنی «کنترل کردن». اما ریشه واژه «یادگیری»، کلمه هند و اروپایی (Leis) است به معنای شیار انداختن یا دنبال کردن. یاد گرفتن به معنای تقویت توانایی به کمک تجربهای است که از پیگیری امور به دست میآید. یادگیری در طول زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست میآید. کنترل این نوع یادگیری بسیار دشوار است. اما دانشی پایدار تولید میکند و به فرد یادگیرنده این توانایی را میدهد که هنگام برخورد با موقعیتهای مختلف، رفتاری اثربخش داشته باشد. همه افراد یاد میگیرند، به این معنا که با دنیای متغیر پیرامون خود کنار میآیند، اما برخی افراد سریعتر و اثربخشتر یاد میگیرند. مهمترین نکته این است که یادگیری را از کار روزمره جدا ندانیم. اما آموزش مقطعی است و معمولا از بستری که نتایج در آن تولید میکند، جدا افتاده است. بنابراین پیشنهاد میشود که دانشگاهها در وهله اول تلاش نمایند تا دانشجویان، «یادگیری» را امری مقطعی تلقی نکرده و آن را از کار روزمره خود در محیطهای کاری و صنعتی تفکیک نکنند. به عبارت دیگر انتظار میرود دانشگاهها در قابلیتبخشی و توانمندسازی فارغالتحصیلان نقش کلیدی را ایفا کرده و به آنها یاد دهند که از فرصتهای یادگیری در هر جا و در هر موقعیت استفاده کنند و فکر نکنند حالا که فارغالتحصیل شدهاند پس نیازی به یادگیری ندارند. دانستن و بهکارگیری این رویکرد در یادگیری، نیازمند داشتن قابلیتهایی است که باید در دانشگاهها به دانشجویان داده شود. دوم: فقدان «نگرش کلان» در بین فارغالتحصیلان دارا بودن «ماموریت»، «آرمان»، «چشمانداز» و پایبندی به «ارزشها» یکی از ویژگیهای فارغالتحصیلان توانمند و سازنده تلقی میشود. برای اینکه فارغالتحصیلی با این مشخصه تحویل جامعه داده شود، لازم است این ویژگی در دانشجویان ایجاد و تقویت شود. طبیعتا مناسبترین مکانی که میتواند این انتظار را عملیاتی کند، دانشگاهها هستند. درونی کردن این خصلت نیازمند زمان طولانی است که خوشبختانه دانشجویان مدت طولانی را در دانشگاه سپری کرده و بنابراین فرصت پرداختن به این موضوع و هدفمند کردن آنان کاملا عملی است. دانشجویان در طول تحصیل باید یاد بگیرند که در یک فرآیند سوال کردن و پاسخ گرفتن مستمر از خود قرار دارند. سوالاتی همچون: - در چه موقعیتی قرار دارم؟ - به کجا میخواهم بروم؟ - چگونه پیشرفت خود را اندازهگیری کنم؟ - چگونه به آنجا که مورد نظر است، میرسم ؟ - چگونه پیشرفت خود را پایش و پیگیری میکنم؟ دانشجویانی که در فرآیند سوال کردن و جواب گرفتن قرار میگیرند، هدفگرا میشوند، دارای چشمانداز هستند و مسوولیتهایشان را به محدوده مرزهای شغلی خود محدود نمیکنند. در سیستمهای آموزشی موفق دنیا، به فارغالتحصیلان آموخته میشود که به «شغل» خود وفادار و متعهد باشند؛ آنچنان که برخی مواقع «شغل» آنان مبین شخصیتشان میشود. در جامعه ما، زمانی که از فارغالتحصیلی سوال میشود که چه میکنند؟ اکثریت آنان فعالیتهای روزمرهای را که انجام میدهند برمیشمرند و نه اهداف اصلی مجموعه بزرگتری که ایشان جزئی از آن هستند. اکثر دانشجویان و دانشآموختگان سیستم فعلی دانشگاهی کشور، خود را جزئی از یک «سیستم» میدانند که آنها یا روی آن اثری ندارند یا تاثیرشان بسیار اندک است. آنها «کار خود را انجام میدهند»، وقت میگذارند و تلاش میکنند با عواملی که خارج از کنترلشان است، سازگار شوند. در نتیجه آنان تمایل دارند که مسوولیتهایشان را فقط به محدوده بسته مرزهای شغلی خود محدود کنند. طبیعتا زمانیکه چنین دانشآموختگانی در کنار سایر کارکنان در یک بنگاه تنها روی شغل خود متمرکز میشوند، مسوولیت بسیار کمرنگی نسبت به نتایج حاصل در کل مجموعه، احساس میکنند. علاوه بر این زمانی که نتایج به دست آمده، ناامیدکننده باشند، بسیار دشوار است که علت آن تشخیص داده شود. حداکثر کاری که ممکن است بتوان انجام داد این است که گفته شود یک نفر کارش را درست انجام نداده است، اما این رویکرد با تغییرات پرشتاب امروزی در عرصه کسب وکار، دیگر نمیتواند موثر واقع شود. از دانشگاههای امروزی و مدرن انتظار میرود دانشآموختگان را آماده کنند که در مقابل کلیه اتفاقات و نتایج بهدست آمده خود را مسوول بدانند و تلاش کنند تا چشمانداز شخصی را با چشمانداز سازمانی همسو سازند. دانشآموختگان امروزی و مدرن هم باید ریشه محقق نشدن اهداف سازمانی را، در درجه اول در «خود» جستوجو کنند. در هر یک از افراد تمایلی نهفته است که زمانی که کار درست پیش نمیرود، تقصیر را متوجه کسی یا چیزی خارج از خود نماید. بسیار پیش میآید که در بنگاههای ایرانی مشاجرههایی نظیر این موارد را شاهد باشیم که بخش «بازاریابی»، بخش «تولید» را مقصر میداند و بیان میکند «علت اینکه به طور مستمر در رسیدن به اهداف فروش با شکست مواجه میشود این است که کیفیت محصولات قابل رقابت نیست.» بخش «تولید» به همین علت واحد «مهندسی» را مورد شماتت قرار میدهد و بالاخره واحد «مهندسی» تقصیر را متوجه واحد «فروش» میداند و بیان میکند که «اگر بخش فروش شرکت تمام طرحها را به هم نمیریخت و میگذاشت کار را کامل نموده و عرضه کنیم، حالا در این حرفه پیشتاز بازار بودیم». خلاصه اینکه بیماریِ «دشمن جایی آن بیرون است» در حقیقت محصول درد قبلی یعنی «من یعنی شغلم» به حساب میآید و تاکیدی است بر نگرش غیرسیستماتیک و غیرجامعنگر به مسائل! زمانی که افراد تنها بر «شغل» خود (و نه اهداف سازمانی) متمرکز میشوند، قادر نیستند که اثرات عملکرد خود را در محدوده خارج از مرزهای شغل خود ببینند. در عین حال زمانی که عملکردشان منتج به نتایجی میشود که برایشان آزاردهنده است، آنها را ناشی از عملکرد سایر افراد و دیگر مسوولیتها میدانند؛ دقیقا نظیر فردی که توسط سایه خودش تعقیب میشود. در نقطه مقابل، امروزه در دنیای کسبوکار مدرن، افراد بر این باورند که مشکلات ایجاد شده به خاطر عملکرد ضعیف خودشان بوده و در یکی از مراحل چرخه بهبود عملکرد یعنی برنامهریزی، پیادهسازی، اندازهگیری و بهبود مستمر انحرافی وجود داشته است و باید با بازنگری عملکرد و درس گرفتن از اقدامات گذشته، حال و آینده را بهبود دهند. بنابراین دانشگاهها وظیفه خطیری را به عهده دارند تا علاوه بر تعلیم دانش تخصصی، قابلیت هدف محور بودن دانشآموختگان، داشتن دید و نگرش بزرگ و بلند، پذیرفتن نتایج عملکرد و پاسخگو بودن در قبال آن را داشته باشند. سوم: ارتقای قابلیت «فعالیت تیمی» پیشنهاد بعدی برای سازگاری دانشگاههای کشور با الزامات «اقتصاد مدرن»، این است که دانشگاهها بکوشند قابلیت «یادگیری جمعی» را در دانشجویان افزایش دهند. دانشجویان بعد از فارغالتحصیلی و با ورود به بنگاههای اقتصادی، باید قادر باشند برای انجام فعالیتها و ماموریتی که بنگاه صنعتی به آنان واگذار میکند، با گروههای مختلف همکاری تنگاتنگی داشته باشند. نباید فراموش کنیم که مثلا در یک تیم فوتبال، حتی اگر متشکل از افرادی باشد که تکتک آنها مهارتهای فردی بالایی در تکنیکهای فوتبال دارند، تا زمانی که «یادگیری جمعی» در تیم کمرنگ باشد، عامل ایجادکننده همسویی در بین اعضای تیم یا وجود نداشته یا اینکه ضعیف عمل میکند. در واقع تک تک افراد در گروه میتوانند بر مبنای توانمندیها و قابلیتهای خودشان برای دستیابی اهدافی گروهی حرکت کنند؛ ولی به علت عدم همسویی، نتایج حاصله ضعیف بوده و سبب هدر رفتن انرژی میشود. در حالت اول، مشاهده میکنیم که «گروه» به دنبال هدف مشخص است، ولی چون در بین اعضا همسویی وجود ندارد، دستیابی به اهداف قابل حصول نیست یا نتایج مورد انتظار به بار نمینشیند. اگر یک تکه آهن را در نظر بگیریم که مولکولهای آن به دلیل اینکه با هم دیگر همسو نیستند فاقد خاصیت آهنربایی است و برای همسو شدن مولکولها باید از یک قطعهای که خاصیت آهنربایی دارد، استفاده شود تا مولکولها همسو شوند. به همین ترتیب در یک «گروه» هم باید عاملی بهنام «چشمانداز» و «آرمان» مشترک وجود داشته باشد تا از طریق این آرمان افراد همسو شوند و به سمت اهداف حرکت نمایند. آنگاه یادگیری جمعی نیز رخ میدهد و افراد دانش خود را به مشارکت میگذارند و تجارب را در جهت استفاده بهتر بازبینی میکنند. در حالت دوم کلیه اجزا با هم همسو بوده و یک هدف مشترک را دنبال میکنند. اینکه یک دانشآموخته باید قادر باشد روحیه کار در گروه را داشته باشد و پایبند به ماموریت و اهداف یک تیم باشد باید در دوران تحصیل رموز کار تیمی را یاد بگیرد و به آن باور داشته باشد. بنابراین انتظار میرود که دانشگاهها با بازنگری در نظامهای آموزشی و ساختاری خود بتوانند این گونه توانمندیها را در دانشجویان فراهم سازند. چهارم: تربیت «دانشآموختگان یادگیرنده» برای آنکه سیستم آموزشی بتواند دانشآموختگانی توانمند را تحویل جامعه صنعتی و اقتصادی دهد، انتظار دیگری که از دانشگاهها میرود این است که تلاش کنند دانشجویانی را تربیت کنند که «فرآیند یادگیری» در درون آنان نهادینه شده باشد. دانشآموختگانی که «یادگیری مستمر» را به عنوان یک اصل زیربنایی پذیرفته باشند، کاری میکنند که عملکردهایشان از طریق درک بهتر، مکررا بهبود یابد و اصلاح شود. زمانی میتوان ادعا کرد که دانشآموختگان در فرآیند «یادگیری» قرار گرفتهاند که بتواند از طریق فرآیند ارتباط، دامنه رفتارهای بالقوه خود را تغییر داده و کیفیت عملکرد خود را به طور مستمر بهبود دهند. دانشآموختگان زمانی «یادگیرنده» و «دانشآفرین» به حساب میآیند که برداشتهایی را از تاریخ و تجربیات خود به دست آورده و آنها را به صورت کاربردی راهنمای رفتارهایشان قرار دهند. باید توجه کنیم که «یادگیری فردی» در دانشآموختگان، یعنی فرآیند یافتن خطاها و اشتباهات و رفع و اصلاح آنها؛ مسالهای که از طریق بینش مشترک دانشآموختگان یک رشته با سایر همکاران خود و همذهنی الگوهای ذهنی و دانش، حاصل شده و بر تجربه و آگاهیهای گذشته و رویدادهای پیشین استوار است. با این توضیحات میتوان چنین استنباط نمود که «یادگیری» فرآیندی است که با کسب دانش و بهبود عملکرد در طول زمان رخ میدهد. «دانشآموختگانِ یادگیرنده»، دانشآموختگانی هستند که به طور مستمر تواناییهای خود را افزون میسازند تا به نتایجی که مدنظر است دست یابند. اینان الگوهای جدید تفکر را در ذهنشان، رشد داده و اندیشههای جمعی و گروهی را در خود ترویج میدهند و چگونگی آموختن را به اتفاق هم در یک سازمانی که با هم کار میکنند، میآموزند. اینگونه باور داشتن و به آن عمل کردن توسط دانشآموختگان نیازمند یک قابلیت است که دانشگاهها میتوانند سهم بسزایی در ایجاد و ارتقای آن داشته باشند و این کار عملی نیست مگر اینکه دانشگاهها در نظامات خود بازنگری زیربنایی را داشته باشند. پنجم: خلاقیتآموزی قابلیت دیگری که دانشگاهها باید در دانشآموختگان بهوجود آورده و در آنان نهادینه نمایند این است که دانشآموختگان قادر باشند در ایجاد، کسب و انتقال دانش مهارت داشته و در تغییر و اصلاح رفتارهایش به کمک آگاهیهای جدید مکتسبه عمل نمایند. این خواسته صنعت از دانشگاه، به معنی این است که ایجاد و خلق دانش و نوآوری و خلاق بودن، رکن اساسی در توانمندی یک دانشآموخته را تشکیل میدهد. اما آفرینندگی و کسب دانش به تنهایی برای آنکه فارغالتحصیلی خلاق قلمداد شود، کافی نیست، بلکه باید بتواند آن دانش را در رفتارها و عملکردهایش به کار گیرد و بهبود و اصلاح فعالیتهایش را به کمک آنها میسر سازد. چنین دانشآموختهای وقتی پا به محل کار خود در بنگاههای صنعتی میگذارد، میتواند آن بنگاه را تحت تاثیر عملکرد خود قرار دهد و دیگران را برای موفقیت بنگاه با خود همراه سازد. * دبیرکل کنفدراسیون صنعت ایران
ارسال نظر