4 پرسش پیرامون اخلاقیات ایرانی
علی دینی ترکمانی
استادیار‌موسسه‌مطالعات‌بازرگانی
اگر بخواهیم فراز و فرود اخلاقیات در جامعه ایران را به طور مختصر بررسی کنیم، به نظر می‌رسد که 4 پرسش اصلی را می‌توان در این زمینه مطرح نمود: اول: آیا اخلاقیات در ایران تنزل یافته است؟
در پاسخ به این پرسش، ابتدا باید توجه کنیم که «اخلاق اجتماعی»، ناظر بر رفتار افراد در ارتباط با دیگران است. دغدغه رفعِ نیازهای دیگران را داشتن، دغدغه رعایت حق و حقوق دیگران را داشتن، احساس همدردی و همبستگی با دیگران، مولفه‌های اصلی اخلاق اجتماعی است که متاسفانه در جامعه ما تا حدی کاهش‌یافته اگر پای‌بندی به قوانین رسمی را به عنوان یکی از پیش‌شرط‌های تامین حقوق دیگران در نظر بگیریم، بی‌تردید باید گفت که در این مدت اخلاق اجتماعی تنزل داشته است. این تنزل، خود را در شاخص‌های مختلف سرمایه اجتماعی مانند تضعیف اعتماد افراد به همدیگر، رشد جرایم اجتماعی مانند سرقت، قتل، فساد و غیره به خوبی نشان می‌دهد.
دوم: عامل اصلی تنزل اخلاقیات؟
اما در مورد ریشه‌های این تنزل اخلاقی، به نظر می‌رسد که «حکمرانی ضعیف» و نیز «توزیع نا‌مناسب ثروت»، مهم‌ترین عوامل گسیختگی اخلاقی در جامعه هستند. مفهوم ضعف حکمرانی، افول اخلاق اجتماعی را با نگاهی نهادی و ساختارگرایانه در عملکرد ضعیف نهادهای رسمی جست‌وجو می‌کند. بنابراین به لحاظ روش‌شناختی، به جای تاکید بر فردگرایی، معتقد به نقش مهم‌تر نهادها و ساختارهای اثرگذار بر رفتار فرد است. عملکرد ضعیف در تامین حداقل نیازهای اساسی آحاد افراد جامعه، به‌ویژه در تامین عدالت قانونی و توزیعی، در مبارزه با فساد و در تامین نظام اداری قوی و کارآمد و سالم، از جمله ویژگی‌های این عملکرد ضعیف است.
از طرف دیگر، باید توجه کنیم که «سنّت»‌ها، چه برگرفته از منبع دینی و چه مبتنی بر منبع غیردینی، کلیدی‌ترین نهاد غیررسمی جامعه را تشکیل می‌دهند. جامعه ما از این منظر طبعا تحت‌تاثیر سنت‌هایی همچون آیین نوروز و سنت تشیع انقلابی بوده است. این نهادهای غیررسمی، در تعامل مستمر با نهادهای رسمی جامعه قرار داشته و این دو بر روی هم تاثیر می‌گذارند. به گمان من، نقش عملکرد ضعیف نهاد رسمی جامعه در افول اخلاقیات طی سال‌های اخیر، بیشتر است. دلیل چنین تحلیلی هم این است که اگر مشکل اصلی در نهاد غیررسمی جامعه باشد، در این‌صورت باید در دهه‌های قبل‌تر نیز شاهد این وضع می‌بودیم.
خلاصه اینکه اگر معتقد باشیم که با گذر زمان، سرعت افول اخلاقیات در جامعه ما بیشتر شده، در این‌صورت ریشه آن را باید در عملکرد نهادهای رسمی جامعه جست‌وجو کنیم که «حکمرانی ضعیف»، جزئی کلیدی از آن است.
سوم: مدرن شدن، عامل افول اخلاقیات بوده؟
در پاسخ به این پرسش، باید توجه کنیم که طبعا وقتی روند نوسازی اقتصادی و اجتماعی به صورت طبیعی و متوازن پیش نرود، می‌تواند همراه با گسیختگی‌های اجتماعی هم بشود. نمونه بارز و برجسته چنین روندی را می‌توان تا حدی در عدم تناسب برخورداری افراد از امکانات مدرن زندگی و فرهنگ، با سطح استانداردهای اخلاق اجتماعی آنان مشاهده نمود، مثلا گاهی دیده می‌شود که هیچ تفاوتی میان سرنشینان اتومبیل‌های گران‌قیمت و لوکس با دیگران در رعایت قوانین و مقررات وجود ندارد.
اما با این وجود، بر این باورم که ناهنجاری اخلاقی در جامعه ما، بیشتر ریشه در عملکرد ضعیف نظام حکمرانی دارد. با وجود اینکه بحث «سرمایه اجتماعی» که ناظر بر اخلاقیات اجتماعی است، در اقتصادهای پیشرفته‌ای چون آمریکا که پیشگام روند مدرنیزاسیون در 100 سال اخیر به حساب می‌آید نیز، مطرح است. با وجود این، تفاوت قابل توجهی میان ما و این کشور و کشورهای مشابه وجود دارد. در این کشورها، آنچه به بحث سرمایه اجتماعی موضوعیت داده، «تنها شدن» آدمی است؛ در حالی که در جامعه ما، آنچه موضوعیت می‌دهد افزایش جرایم اجتماعی، تبدیل ضد ارزش‌ها به ارزش‌ها و بی‌معنا شدن قوانین رسمی مانند قوانین راهنمایی و رانندگی است. این مسائل، هزینه روانی زندگی در ایران را در مقایسه با دیگر اقتصادها افزایش داده است.
برای فهم بهتر موضوع، کافی است توجه کنیم که در حاشیه خلیج فارس، کشورهایی مانند قطر و امارات و عربستان و کویت کشورهایی هستند که بر اثر درآمدهای ارزی حاصل از نفت و گاز روند نوسازی را مانند ما طی دهه‌های گذشته طی کرده‌اند، اما دچار این گسیختگی اخلاقی نیستند. به این ترتیب، اگر مقایسه تطبیقی با اقتصادهای مشابه، فرضیه مطرح‌شده (تاثیرگذاری مدرنیزاسیون بر تنزل اخلاقیات در جامعه ما) را رد کند، در این‌صورت ریشه اصلی افول اخلاقیات را باید در حکمرانی ضعیف جست‌وجو کرد.
چهارم: وظیفه اصلاحی نخبگان و نیز مدیران اجرایی کشور؟
اکنون، اگر بخواهیم سال نو را بهانه‌ای برای تلاش به منظور نو ساختن بنیان‌های اخلاقی و غنی ساختن ذخایر اخلاقیات در جامعه خود قرار دهیم، نخبگان چه وظایفی بر عهده دارند؟ مدیران اجرایی کشور باید چه کار کنند؟
طبیعتا، در اصلاح امور، نخبگان حوزه‌های مختلف، نقش مهمی دارند. اما باید به‌خاطر داشته باشیم که چنین افرادی نیز جزئی از جامعه‌ای هستند که مشخصه‌های اساسی آن تابعی از ساختارهای قانونی و اجرایی و مدیریتی کشور است. در حال حاضر، نظام اداری ما ناکارآ است. گاهی به جای کمک به ارباب رجوع برای رفع مشکلات و موانع، موانع بیشتری ایجاد شود. قوانین و مقررات دست و پاگیر هم مزید بر علت شده است. فقط به عنوان یک نمونه که چند روز پیش برای خودم پیش آمد و بسیار جالب توجه است اشاره می‌کنم: اتومبیل من که دارای ضمانت خدمات پس از فروش از شرکت تولیدکننده هم هست، به دلیل پاره شدن تسمه دینام در مکانی متوقف شد. از خدمات پس از فروش شرکت تولیدکننده اتومبیل درخواست کمک کردم. جرثقیلی آمد تا اتومبیل را به نزدیک‌ترین تعمیرگاه منتقل کند. تعمیرگاه مذکور به علت نداشتن قطعات از پذیرش اتومبیل خودداری کرد. شرکت خدمات پس از فروش حاضر نشد اتومبیل را به تعمیرگاهی دیگر منتقل کند. در پاسخ به اعتراض بنده، گفتند ما وظیفه‌مان این بوده که اتومبیل را به نزدیک‌ترین نمایندگی منتقل کنیم و این کار را هم انجام داده‌ایم. اگر مشکلی هست، از طرف نمایندگی است. حتی حاضر نشد با هزینه خودم اتومبیل را به نمایندگی دیگری منتقل کند. استدلال این بود که طبق مقررات شرکت تولیدکننده خودرو و خدمات پس از فروش خودرو، فقط انتقال اتومبیل به نزدیک‌ترین تعمیرگاه امکان‌پذیر است.
در نهایت بنا به درخواست من، اتومبیل را به سر جای اولش بازگرداند تا با هزینه خودم تعمیر شود. در اینجا، نه اخلاق حرفه‌ای ناظر بر تامین رضایت مشتری دیده می‌شود و نه اخلاق اجتماعی مبتنی بر کمک به یکدیگر در چنین شرایطی. وقتی موارد مشابهی از این دست، در گوشه و کنار نظام اداری ما وجود دارد و به صورت انرژی‌های منفی موج می‌زند، از برجسته‌ترین نخبگان هم نمی‌توان انتظار معجزه‌ای داشت. ساختار نظام اداری باید اصلاح شود. این اصلاح مستلزم اصلاح نظام مدیریتی و نیروی انسانی و توجه به شایسته‌سالاری به معنای جدی کلمه است. مادام که در این مسیر حرکت نکنیم، نمی‌توانیم بر مشکل گسیختگی اخلاقی غلبه کنیم.