سادهترین راه را برای پولدار شدن برمیگزینیم - ۳ اسفند ۹۱
محسن آزموده
روزنامهنگار
درآمد: خصال اقتصادی یک مردم از کجا نشات میگیرد؟ آیا عوامل اقلیمی روحیات فرهنگی یک مردم را تعیین میکند یا شرایط سیاسی و اجتماعی؟ چه میشود که گروهی دست و دل باز میشوند و عدهای خسیس و ناخن خشک؟ چرا عدهای تعارفی هستند و به چه دلیل مردمانی مدام چانه میزنند؟ آیا میتوان گفت که یک گروه از مردم از زیر کار در رو و تنبل هستند؟ آیا میشود راهکاری جست برای تقویت روحیه سختکوشی یک مردم؟ در گفتوگوی حاضر با دکتر لطفعلی بخشی، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، کوشیدیم پاسخی برای برخی از این پرسشها بیابیم:
درباره خلق و خوی اقتصادی ایرانیان ویژگیهای متنوعی گفته میشود که برخی جنبه انتقادآمیز دارند، مثل چانه زدن، تعارف کردن، از زیر کار در رفتن، مقتصد بودن یا .
روزنامهنگار
درآمد: خصال اقتصادی یک مردم از کجا نشات میگیرد؟ آیا عوامل اقلیمی روحیات فرهنگی یک مردم را تعیین میکند یا شرایط سیاسی و اجتماعی؟ چه میشود که گروهی دست و دل باز میشوند و عدهای خسیس و ناخن خشک؟ چرا عدهای تعارفی هستند و به چه دلیل مردمانی مدام چانه میزنند؟ آیا میتوان گفت که یک گروه از مردم از زیر کار در رو و تنبل هستند؟ آیا میشود راهکاری جست برای تقویت روحیه سختکوشی یک مردم؟ در گفتوگوی حاضر با دکتر لطفعلی بخشی، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، کوشیدیم پاسخی برای برخی از این پرسشها بیابیم:
درباره خلق و خوی اقتصادی ایرانیان ویژگیهای متنوعی گفته میشود که برخی جنبه انتقادآمیز دارند، مثل چانه زدن، تعارف کردن، از زیر کار در رفتن، مقتصد بودن یا .
محسن آزموده
روزنامهنگار
درآمد: خصال اقتصادی یک مردم از کجا نشات میگیرد؟ آیا عوامل اقلیمی روحیات فرهنگی یک مردم را تعیین میکند یا شرایط سیاسی و اجتماعی؟ چه میشود که گروهی دست و دل باز میشوند و عدهای خسیس و ناخن خشک؟ چرا عدهای تعارفی هستند و به چه دلیل مردمانی مدام چانه میزنند؟ آیا میتوان گفت که یک گروه از مردم از زیر کار در رو و تنبل هستند؟ آیا میشود راهکاری جست برای تقویت روحیه سختکوشی یک مردم؟ در گفتوگوی حاضر با دکتر لطفعلی بخشی، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، کوشیدیم پاسخی برای برخی از این پرسشها بیابیم:
درباره خلق و خوی اقتصادی ایرانیان ویژگیهای متنوعی گفته میشود که برخی جنبه انتقادآمیز دارند، مثل چانه زدن، تعارف کردن، از زیر کار در رفتن، مقتصد بودن یا ... البته این صفتها در مورد مردم دیگر ملل نیز عنوان میشود، مثل خصلت سختکوشی برای آلمانیها یا خساست برای اسکاتلندیها. آیا میتوان مجموعه این خصال اقتصادی را به عنوان فرهنگ اقتصادی آن مردم خواند؟ اگر چنین است، این خصال از کجا نشات میگیرد و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چه نقشی در ایجاد و تحول این رفتارها ایفا میکنند؟
البته میتوان به وجود این خصال در مردم یک منطقه یا قوم و قبیله قائل شد، اما در مورد این که این روحیات از چه چیز ناشی میشوند، باید به مسائل مختلفی توجه کرد. انسانها در مناطق مختلف با امکانات اقلیمی و شرایط آب و هوایی متفاوت رشد میکنند. این شرایط متفاوت به مرور زمان فرهنگی را در آن مناطق شکل میدهد، مثلا ساکنان مناطق کویری و بیابانی به شدت خرافاتی میشوند، زیرا زندگیشان بستگی به باران دارد. اگر باران ببارد، زندگیشان مساعد است، اما اگر باران نبارد، دچار مشکلات متنوعی میشوند. در مورد ایران خشکسالی از قدیمالایام یکی از مشکلات عمده مردم بوده است. حتی داریوش شاه دعا میکرد که خداوند ایران را از خشکسالی نجات دهد، حال آنکه خشکسالی در جایی مثل اروپا اصلا معنی نداشت. بنابراین مسائلی مثل خشکسالی برخی روحیات چون امید به آیندهای نامعلوم را ایجاد میکند و عامل شانس و تصادف را وارد زندگی میکند، مثلا اروپاییها به عامل شانس بهای کمی میدهند، زیرا میدانند که باید بر مبنای کارشان زندگی کنند، اما در منطقه کویری ما زندگی کشاورز علاوه بر کار، به عوامل دیگری نیز بستگی دارد که در دست او نیست. این عوامل فرهنگ دیگری را ایجاد میکند. این عوامل اقلیمی که به مرور شکل فرهنگی میگیرند، الگوهای ذهنی خاصی در آن جوامع ایجاد میکند، مثلا همه قبول داریم که یزدیها مردمان زحمتکش و مقتصدی هستند و درآمدشان را با احتیاط خرج میکنند، زیرا مطمئن نیستند که درآمد بعدی هم حاصل شود. برخی به غلط این خصلت را خسیس بودن مینامند، اما در حقیقت این مقتصد بودن است که ناشی از امکانات و شرایط طبیعی است، بنابراین این الگوهای رفتاری که شما آن را فرهنگ اقتصادی خواندید، ناشی از چنین عواملی است.
به نظر میرسد غیر از شرایط اقلیمی و جغرافیایی، وضعیت سیاسی و اندیشهها و افکار مردم یک قوم نیز در شکلدهی به نوع فرهنگ اقتصادیشان نقش دارد، مثلا برخی محققان فقدان ثبات سیاسی را یکی از دلایل اصلی شکل نگرفتن بخش خصوصی و سرمایهگذاریهای درازمدت در جامعه ایران میدانند. ارزیابی شما از این ادعا چگونه است؟
وقتی به الگوهای رفتاری در غرب بنگرید، درمییابید که آنجا احترام به مالکیت خصوصی، به بزرگترین عامل پیشرفت بدل میشود. هیچ حاکمی در آنجا حق ضبط مالکیت را نداشته است، اما در جوامع شرقی و در حال توسعه حاکم مطلقالعنان بوده و مالکیت هیچ حقی برای فرد ایجاد نمیکرده است. هر زمان که حاکم اراده میکرده، مال فرد را میبرده و حتی جان او را میگرفته است. بنابراین در چنین جوامعی سخن از برنامهریزی بلندمدت بیمعنا بوده است، مثلا در ایران یکی از ویژگیهایی که هنوز هم قدیمیها بر آن تاکید میکنند، این است که خودتان را نشان ندهید، زیرا اگر خودتان را نشان دهید، مالتان را میگیرند. مثلا کسی را که ماشین آخرین مدل سوار میشود تازهبهدوران رسیده میخوانند. در کودکی، دوستی داشتم که پدرش بسیار ثروتمند بود، اما این ثروت هیچ نمود بیرونی نداشت و در ظاهر بسیار فقیرانه زندگی میکردند.
آیا این پنهانکاری اقتصادی و فقدان شفافیت صرفا به دلیل مسائل سیاسی است؟
یکی از دلایل این است. اما دلیل دیگر آن است که بقیه وقتی بفهمند کسی پولدار است، اطرافیان و دوستان مدام میخواهند از او پول قرض بگیرند. به همین دلیل برخی پولدارها لباس مندرس میپوشیدند، ماشین کهنه سوار میشدند و در ظاهر طوری رفتار میکردند که کسی نفهمد آنها پول دارند. این پنهانکاری در تاریخ ما سابقه طولانی دارد، زیرا هم حاکمیتها احترام چندانی برای مالکیت قائل نبودند و هم اطرافیان او را برای کمک بلاعوض تحت فشار میگذاشتند و اگر هم کمک نمیکرد، او را خسیس مینامیدند.
بنابراین در جامعهای مثل ما به دلیل عدم احترام به مالکیت، سرمایهگذاری شکل نمیگرفته است در حالی که در جایی مثل آمریکا، فورد اختراعی میکند و کارخانهای میسازد و تا پنج نسل پس از او نیز این حرفه ادامه مییابد، بنابراین در جوامعی مثل ما به دلیل تجربه رفتار حکومتگران، اعتقاد به کار بلندمدت کمتر وجود دارد و به رفتارهای حاکمیت اعتماد وجود ندارد، کسب وکارها کوتاه مدت است. مثلا مردم به سمت خرید و فروش ارز و سکه میروند و کمتر به سمت تاسیس کارخانه میروند. حتی برخی میروند و در جبل علی کارخانه میزنند. ایرانیهای زیادی در ترکیه کارخانه زدهاند، حال آنکه میدانیم در ایران هم مواد اولیه و هم نیروی انسانی ارزانتری وجود دارد و بازار بزرگی نیز برای مصرف هست. به دلیل فقدان زمینه و فضای مساعد کسبوکار، سرمایه داران ایرانی در خارج سرمایهگذاری میکنند.
یکی دیگر از ویژگیهای رفتاری اقتصادی ایرانیان تنبلی و گریز از کار است. بارها شنیدهایم و دیدهایم که آدمها در تاکسی و یا دیگر محافل میگویند چرا باید کار کنیم، وقتی نفت داریم یا از ثروتهای طبیعی بهرهمندیم؟ یعنی انتظاری که در مردم هست که در خانه بنشینند و کار نکنند، به جای آنکه فرهنگ کار را اصل اساسی زندگی تلقی کنند. نمود دیگر ویژگی را در گرایش به عزلتگزینی و تصوف و زندگی درویشی میبینیم. دلیل این رفتار را در چه میبینید؟
این امر دلیل تاریخی دارد. در جوامعی مثل ما کسب ثروت و اندوختن مال را صاحبان قدرت برنمیتابیدند و بنابراین افراد زیاد به دنبال افزایش ثروت نبودند، مثلا در تاریخ ما بهندرت به افرادی نظیر حاج امینالضرب برخورد میکنیم که ثروتشان را به کار انداختند، در حالی که در تاریخ غرب کارآفرینان زیادی را میبینیم که این اقتصاد را ساختهاند و به اینجا رساندهاند. دولتها در آن جوامع تنها زمینهساز بودند، اما در کشور ما دولتها ضد این زمینه بودند و به آن اجازه نمیدادند. در ایران معاصر ثروتمندترین افراد کسانی بودند که اصطلاحا «خاک بازی» میکردند. یعنی با خرید و فروش زمین به ثروتی رسیدهاند، مثلا پدربزرگ فردی در ده ونک زمینی داشته که حالا آن زمین گران شده و او به ثروت کلانی رسیده است. بسیاری از ثروتمندان این کشور چنین زمینهای دارند، از طرفی چون هیچ روالی برای وصول مالیات از این قشر و درآمد بادآورده آنها وجود نداشته و بخش خاک بازی مالیاتش صفر بوده، بنابراین مردم شاهد بودهاند که چگونه فردی بدون زحمت و تلاش ثروتمند شده، آنگاه قانع کردن افراد جامعه به کار و تلاش برای رسیدن به ثروت دشوار میشود. به همین دلایل برخی مردم در ایران علاقه عجیبی به مال «مفت» پیدا کردند و اصولا چندان مشتاق کار کردن و زحمت کشیدن نیستند، این امر دلایل زیادی دارد. یکی اینکه میبینند دیگران با خاک بازی یا با خرید آپارتمان و زمین به ثروتهای کلان رسیدهاند، دلیل دیگر تورم فزاینده است. این تورم دائمی باعث میشده که پسانداز غیرمنطقی و اشتباه باشد، به خصوص در سالهای اخیر که در بعضی سالها تورم به پنجاه درصد نیز رسیده است. در کشورهای غربی تورم یک درصد است و قیمت خانه گاهی پایین هم میآید، اما در کشور ما زمینههای کار سودآور معمولا ضد اقتصاد و پیشرفت اقتصادیاند، مثلا در کشور ما پزشکانی بودند که پانصد موبایل ثبتنام میکردند و به چهار برابر قیمت میفروختند. کسانی را میشناسم که با خرید و فروش پیکان پولدار شده بودند، بنابراین الگوهای ضد پیشرفت و تلاش در جامعه ما زیاد وجود داشته و باعث شده برخی مردم بهراحتی پولدار شوند و همین امر سبب شده که گرایش به کسبوکار و تلاش کم شود و مردم سادهترین راهها را برای پولدار شدن برگزینند.
متاسفانه یک مورد دیگر نیز خیلی به روحیه تنبلی دامن میزند و آن هم پول نفت است. هم دولت و هم ملت تصور میکنند که ما خیلی ثروتمندیم. برای اینکه ببینید چقدر در این باره سوءتفاهم و اشتباه وجود دارد، من از بسیاری از مردم و دانشجویانم پرسیدهام که فکر میکنید اگر پول نفت را بین همه مردم ایران مساوی تقسیم کنند، به شما چقدر میرسد؟ پاسخها از ۰۰۰/۵۰ تا ۰۰۰/۳۰۰ دلار بود! حال آنکه اگر درآمد سالانه نفت را ۷۵ میلیارد دلار در نظر بگیریم و آنرا مساوی بین مردم تقسیم کنیم، نفری ۱۰۰۰ دلار در سال میشود! متاسفانه دولت هیچ تلاشی برای روشن کردن ذهن مردم و کاهش توقعات آنها انجام نداده است.
شما به بحث مهم مالکیت خصوصی و اهمیت فرهنگ کسبوکار اشاره کردید. جامعه ما جامعهای دینی است و میدانیم که در آموزههای دینی اهمیت خاصی هم به مالکیت خصوصی و هم به فرهنگ کسبوکار داده شده است. چرا به رغم وجود این آموزهها این دو موضوع مورد غفلت واقع شده است؟ و چطور میتوان از این آموزهها برای بهبود فرهنگ اقتصادی بهره گرفت؟
گفته میشود که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. در شرع مبین ما آمده که «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم» اما رفتارهایی که در واقعیت اتفاق افتاده تصور مردم را مخدوش کرده است. متاسفانه این آموزههای دینی در عمل چندان مورد توجه واقع نشدند و جایش را به کینه توزی دادند. ضمن آنکه باید پذیرفت که برخی سرمایهداران نیز بد کرده بودند و مثلا وامهای کلان گرفته بودند، اما ما نیز تر و خشک را با هم سوزاندیم. به همین دلیل اعتقادی که شرع میتواند حافظ مال باشد، خدشهدار شد، ضمن آنکه برخی قرائتها اصلا به مالکیت اعتقاد نداشتند، زیرا اوایل انقلاب گفته میشد که ثروت بد است و اگر به خاطر داشته باشید، مردم لباسهای مندرس میپوشیدند و ثروتشان را پنهان میکردند، تا جایی که فرهنگی ایجاد شده بود که داشتن ثروت را ننگ میدانستند. همین الان هم برخی شعارهای ضدسرمایهدار را بهراحتی نمیشود از ذهن مردم پاک کرد. با وجود آنکه دولت تلاش زیادی برای خوب جلوه دادن سرمایهدار و کارآفرین میکند، هنوز این باور در مردم ایجاد نشده که دولت در حمایت از سرمایهدار صادق است، ضمن این که افکار عمومی هم هنوز کم و بیش فکر میکند که سرمایهدار یعنی کسی که دزدیده و برده است. مواردی مثل سه هزار میلیارد تومان هم باعث تشدید این نگاه میشود. عملا ما در ملغمهای از گرایشهای ضد و نقیض گرفتار شدهایم که پیامهای خوبی به مردم نمیدهد.
راهحل از نگاه شما چیست؟
حاکمیت قانون بالاترین و بهترین راه حل است، البته حاکمیت قانون با پارتیبازی متفاوت است. اگر حاکمیت قانون را جدی بگیریم و رفتار مساوی با شهروندان داشته باشیم، اثرگذار خواهد بود. متاسفانه این مساله هنوز در کشور ما جا نیافتاده است و قانونشکنی امری عادی است. ما هنوز به سرمایه خصوصی بسیار کم اهمیت میدهیم، مثلا بدهی وزارت نیرو به پیمانکاران شش هزار میلیارد تومان است، این را اگر با بهره بیست درصد بانکها حساب کنیم، رقمی کلان میشود. میبینیم که دولت هیچ عجلهای برای برای بازپرداخت این بدهی ندارد. خوب با این وضع میتوان انتظار داشت که سرمایه بیشتری به این بخش جذب شود؟ متاسفانه، زمینه کسبوکار خصوصی را بسیار کم بها دادهایم و آمارهای جهانی نیز که ما را در رتبه صد و چهل و هشت نشان میدهد، دور از واقع نیست. مسوولان ما حرفهای بزرگ میزنند، اما در عمل چیز دیگری دیده میشود و همین باعث میشود باوری که برای ایجاد فرهنگ کسبوکار لازم است، ایجاد نشود.
روزنامهنگار
درآمد: خصال اقتصادی یک مردم از کجا نشات میگیرد؟ آیا عوامل اقلیمی روحیات فرهنگی یک مردم را تعیین میکند یا شرایط سیاسی و اجتماعی؟ چه میشود که گروهی دست و دل باز میشوند و عدهای خسیس و ناخن خشک؟ چرا عدهای تعارفی هستند و به چه دلیل مردمانی مدام چانه میزنند؟ آیا میتوان گفت که یک گروه از مردم از زیر کار در رو و تنبل هستند؟ آیا میشود راهکاری جست برای تقویت روحیه سختکوشی یک مردم؟ در گفتوگوی حاضر با دکتر لطفعلی بخشی، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، کوشیدیم پاسخی برای برخی از این پرسشها بیابیم:
درباره خلق و خوی اقتصادی ایرانیان ویژگیهای متنوعی گفته میشود که برخی جنبه انتقادآمیز دارند، مثل چانه زدن، تعارف کردن، از زیر کار در رفتن، مقتصد بودن یا ... البته این صفتها در مورد مردم دیگر ملل نیز عنوان میشود، مثل خصلت سختکوشی برای آلمانیها یا خساست برای اسکاتلندیها. آیا میتوان مجموعه این خصال اقتصادی را به عنوان فرهنگ اقتصادی آن مردم خواند؟ اگر چنین است، این خصال از کجا نشات میگیرد و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چه نقشی در ایجاد و تحول این رفتارها ایفا میکنند؟
البته میتوان به وجود این خصال در مردم یک منطقه یا قوم و قبیله قائل شد، اما در مورد این که این روحیات از چه چیز ناشی میشوند، باید به مسائل مختلفی توجه کرد. انسانها در مناطق مختلف با امکانات اقلیمی و شرایط آب و هوایی متفاوت رشد میکنند. این شرایط متفاوت به مرور زمان فرهنگی را در آن مناطق شکل میدهد، مثلا ساکنان مناطق کویری و بیابانی به شدت خرافاتی میشوند، زیرا زندگیشان بستگی به باران دارد. اگر باران ببارد، زندگیشان مساعد است، اما اگر باران نبارد، دچار مشکلات متنوعی میشوند. در مورد ایران خشکسالی از قدیمالایام یکی از مشکلات عمده مردم بوده است. حتی داریوش شاه دعا میکرد که خداوند ایران را از خشکسالی نجات دهد، حال آنکه خشکسالی در جایی مثل اروپا اصلا معنی نداشت. بنابراین مسائلی مثل خشکسالی برخی روحیات چون امید به آیندهای نامعلوم را ایجاد میکند و عامل شانس و تصادف را وارد زندگی میکند، مثلا اروپاییها به عامل شانس بهای کمی میدهند، زیرا میدانند که باید بر مبنای کارشان زندگی کنند، اما در منطقه کویری ما زندگی کشاورز علاوه بر کار، به عوامل دیگری نیز بستگی دارد که در دست او نیست. این عوامل فرهنگ دیگری را ایجاد میکند. این عوامل اقلیمی که به مرور شکل فرهنگی میگیرند، الگوهای ذهنی خاصی در آن جوامع ایجاد میکند، مثلا همه قبول داریم که یزدیها مردمان زحمتکش و مقتصدی هستند و درآمدشان را با احتیاط خرج میکنند، زیرا مطمئن نیستند که درآمد بعدی هم حاصل شود. برخی به غلط این خصلت را خسیس بودن مینامند، اما در حقیقت این مقتصد بودن است که ناشی از امکانات و شرایط طبیعی است، بنابراین این الگوهای رفتاری که شما آن را فرهنگ اقتصادی خواندید، ناشی از چنین عواملی است.
به نظر میرسد غیر از شرایط اقلیمی و جغرافیایی، وضعیت سیاسی و اندیشهها و افکار مردم یک قوم نیز در شکلدهی به نوع فرهنگ اقتصادیشان نقش دارد، مثلا برخی محققان فقدان ثبات سیاسی را یکی از دلایل اصلی شکل نگرفتن بخش خصوصی و سرمایهگذاریهای درازمدت در جامعه ایران میدانند. ارزیابی شما از این ادعا چگونه است؟
وقتی به الگوهای رفتاری در غرب بنگرید، درمییابید که آنجا احترام به مالکیت خصوصی، به بزرگترین عامل پیشرفت بدل میشود. هیچ حاکمی در آنجا حق ضبط مالکیت را نداشته است، اما در جوامع شرقی و در حال توسعه حاکم مطلقالعنان بوده و مالکیت هیچ حقی برای فرد ایجاد نمیکرده است. هر زمان که حاکم اراده میکرده، مال فرد را میبرده و حتی جان او را میگرفته است. بنابراین در چنین جوامعی سخن از برنامهریزی بلندمدت بیمعنا بوده است، مثلا در ایران یکی از ویژگیهایی که هنوز هم قدیمیها بر آن تاکید میکنند، این است که خودتان را نشان ندهید، زیرا اگر خودتان را نشان دهید، مالتان را میگیرند. مثلا کسی را که ماشین آخرین مدل سوار میشود تازهبهدوران رسیده میخوانند. در کودکی، دوستی داشتم که پدرش بسیار ثروتمند بود، اما این ثروت هیچ نمود بیرونی نداشت و در ظاهر بسیار فقیرانه زندگی میکردند.
آیا این پنهانکاری اقتصادی و فقدان شفافیت صرفا به دلیل مسائل سیاسی است؟
یکی از دلایل این است. اما دلیل دیگر آن است که بقیه وقتی بفهمند کسی پولدار است، اطرافیان و دوستان مدام میخواهند از او پول قرض بگیرند. به همین دلیل برخی پولدارها لباس مندرس میپوشیدند، ماشین کهنه سوار میشدند و در ظاهر طوری رفتار میکردند که کسی نفهمد آنها پول دارند. این پنهانکاری در تاریخ ما سابقه طولانی دارد، زیرا هم حاکمیتها احترام چندانی برای مالکیت قائل نبودند و هم اطرافیان او را برای کمک بلاعوض تحت فشار میگذاشتند و اگر هم کمک نمیکرد، او را خسیس مینامیدند.
بنابراین در جامعهای مثل ما به دلیل عدم احترام به مالکیت، سرمایهگذاری شکل نمیگرفته است در حالی که در جایی مثل آمریکا، فورد اختراعی میکند و کارخانهای میسازد و تا پنج نسل پس از او نیز این حرفه ادامه مییابد، بنابراین در جوامعی مثل ما به دلیل تجربه رفتار حکومتگران، اعتقاد به کار بلندمدت کمتر وجود دارد و به رفتارهای حاکمیت اعتماد وجود ندارد، کسب وکارها کوتاه مدت است. مثلا مردم به سمت خرید و فروش ارز و سکه میروند و کمتر به سمت تاسیس کارخانه میروند. حتی برخی میروند و در جبل علی کارخانه میزنند. ایرانیهای زیادی در ترکیه کارخانه زدهاند، حال آنکه میدانیم در ایران هم مواد اولیه و هم نیروی انسانی ارزانتری وجود دارد و بازار بزرگی نیز برای مصرف هست. به دلیل فقدان زمینه و فضای مساعد کسبوکار، سرمایه داران ایرانی در خارج سرمایهگذاری میکنند.
یکی دیگر از ویژگیهای رفتاری اقتصادی ایرانیان تنبلی و گریز از کار است. بارها شنیدهایم و دیدهایم که آدمها در تاکسی و یا دیگر محافل میگویند چرا باید کار کنیم، وقتی نفت داریم یا از ثروتهای طبیعی بهرهمندیم؟ یعنی انتظاری که در مردم هست که در خانه بنشینند و کار نکنند، به جای آنکه فرهنگ کار را اصل اساسی زندگی تلقی کنند. نمود دیگر ویژگی را در گرایش به عزلتگزینی و تصوف و زندگی درویشی میبینیم. دلیل این رفتار را در چه میبینید؟
این امر دلیل تاریخی دارد. در جوامعی مثل ما کسب ثروت و اندوختن مال را صاحبان قدرت برنمیتابیدند و بنابراین افراد زیاد به دنبال افزایش ثروت نبودند، مثلا در تاریخ ما بهندرت به افرادی نظیر حاج امینالضرب برخورد میکنیم که ثروتشان را به کار انداختند، در حالی که در تاریخ غرب کارآفرینان زیادی را میبینیم که این اقتصاد را ساختهاند و به اینجا رساندهاند. دولتها در آن جوامع تنها زمینهساز بودند، اما در کشور ما دولتها ضد این زمینه بودند و به آن اجازه نمیدادند. در ایران معاصر ثروتمندترین افراد کسانی بودند که اصطلاحا «خاک بازی» میکردند. یعنی با خرید و فروش زمین به ثروتی رسیدهاند، مثلا پدربزرگ فردی در ده ونک زمینی داشته که حالا آن زمین گران شده و او به ثروت کلانی رسیده است. بسیاری از ثروتمندان این کشور چنین زمینهای دارند، از طرفی چون هیچ روالی برای وصول مالیات از این قشر و درآمد بادآورده آنها وجود نداشته و بخش خاک بازی مالیاتش صفر بوده، بنابراین مردم شاهد بودهاند که چگونه فردی بدون زحمت و تلاش ثروتمند شده، آنگاه قانع کردن افراد جامعه به کار و تلاش برای رسیدن به ثروت دشوار میشود. به همین دلایل برخی مردم در ایران علاقه عجیبی به مال «مفت» پیدا کردند و اصولا چندان مشتاق کار کردن و زحمت کشیدن نیستند، این امر دلایل زیادی دارد. یکی اینکه میبینند دیگران با خاک بازی یا با خرید آپارتمان و زمین به ثروتهای کلان رسیدهاند، دلیل دیگر تورم فزاینده است. این تورم دائمی باعث میشده که پسانداز غیرمنطقی و اشتباه باشد، به خصوص در سالهای اخیر که در بعضی سالها تورم به پنجاه درصد نیز رسیده است. در کشورهای غربی تورم یک درصد است و قیمت خانه گاهی پایین هم میآید، اما در کشور ما زمینههای کار سودآور معمولا ضد اقتصاد و پیشرفت اقتصادیاند، مثلا در کشور ما پزشکانی بودند که پانصد موبایل ثبتنام میکردند و به چهار برابر قیمت میفروختند. کسانی را میشناسم که با خرید و فروش پیکان پولدار شده بودند، بنابراین الگوهای ضد پیشرفت و تلاش در جامعه ما زیاد وجود داشته و باعث شده برخی مردم بهراحتی پولدار شوند و همین امر سبب شده که گرایش به کسبوکار و تلاش کم شود و مردم سادهترین راهها را برای پولدار شدن برگزینند.
متاسفانه یک مورد دیگر نیز خیلی به روحیه تنبلی دامن میزند و آن هم پول نفت است. هم دولت و هم ملت تصور میکنند که ما خیلی ثروتمندیم. برای اینکه ببینید چقدر در این باره سوءتفاهم و اشتباه وجود دارد، من از بسیاری از مردم و دانشجویانم پرسیدهام که فکر میکنید اگر پول نفت را بین همه مردم ایران مساوی تقسیم کنند، به شما چقدر میرسد؟ پاسخها از ۰۰۰/۵۰ تا ۰۰۰/۳۰۰ دلار بود! حال آنکه اگر درآمد سالانه نفت را ۷۵ میلیارد دلار در نظر بگیریم و آنرا مساوی بین مردم تقسیم کنیم، نفری ۱۰۰۰ دلار در سال میشود! متاسفانه دولت هیچ تلاشی برای روشن کردن ذهن مردم و کاهش توقعات آنها انجام نداده است.
شما به بحث مهم مالکیت خصوصی و اهمیت فرهنگ کسبوکار اشاره کردید. جامعه ما جامعهای دینی است و میدانیم که در آموزههای دینی اهمیت خاصی هم به مالکیت خصوصی و هم به فرهنگ کسبوکار داده شده است. چرا به رغم وجود این آموزهها این دو موضوع مورد غفلت واقع شده است؟ و چطور میتوان از این آموزهها برای بهبود فرهنگ اقتصادی بهره گرفت؟
گفته میشود که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. در شرع مبین ما آمده که «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم» اما رفتارهایی که در واقعیت اتفاق افتاده تصور مردم را مخدوش کرده است. متاسفانه این آموزههای دینی در عمل چندان مورد توجه واقع نشدند و جایش را به کینه توزی دادند. ضمن آنکه باید پذیرفت که برخی سرمایهداران نیز بد کرده بودند و مثلا وامهای کلان گرفته بودند، اما ما نیز تر و خشک را با هم سوزاندیم. به همین دلیل اعتقادی که شرع میتواند حافظ مال باشد، خدشهدار شد، ضمن آنکه برخی قرائتها اصلا به مالکیت اعتقاد نداشتند، زیرا اوایل انقلاب گفته میشد که ثروت بد است و اگر به خاطر داشته باشید، مردم لباسهای مندرس میپوشیدند و ثروتشان را پنهان میکردند، تا جایی که فرهنگی ایجاد شده بود که داشتن ثروت را ننگ میدانستند. همین الان هم برخی شعارهای ضدسرمایهدار را بهراحتی نمیشود از ذهن مردم پاک کرد. با وجود آنکه دولت تلاش زیادی برای خوب جلوه دادن سرمایهدار و کارآفرین میکند، هنوز این باور در مردم ایجاد نشده که دولت در حمایت از سرمایهدار صادق است، ضمن این که افکار عمومی هم هنوز کم و بیش فکر میکند که سرمایهدار یعنی کسی که دزدیده و برده است. مواردی مثل سه هزار میلیارد تومان هم باعث تشدید این نگاه میشود. عملا ما در ملغمهای از گرایشهای ضد و نقیض گرفتار شدهایم که پیامهای خوبی به مردم نمیدهد.
راهحل از نگاه شما چیست؟
حاکمیت قانون بالاترین و بهترین راه حل است، البته حاکمیت قانون با پارتیبازی متفاوت است. اگر حاکمیت قانون را جدی بگیریم و رفتار مساوی با شهروندان داشته باشیم، اثرگذار خواهد بود. متاسفانه این مساله هنوز در کشور ما جا نیافتاده است و قانونشکنی امری عادی است. ما هنوز به سرمایه خصوصی بسیار کم اهمیت میدهیم، مثلا بدهی وزارت نیرو به پیمانکاران شش هزار میلیارد تومان است، این را اگر با بهره بیست درصد بانکها حساب کنیم، رقمی کلان میشود. میبینیم که دولت هیچ عجلهای برای برای بازپرداخت این بدهی ندارد. خوب با این وضع میتوان انتظار داشت که سرمایه بیشتری به این بخش جذب شود؟ متاسفانه، زمینه کسبوکار خصوصی را بسیار کم بها دادهایم و آمارهای جهانی نیز که ما را در رتبه صد و چهل و هشت نشان میدهد، دور از واقع نیست. مسوولان ما حرفهای بزرگ میزنند، اما در عمل چیز دیگری دیده میشود و همین باعث میشود باوری که برای ایجاد فرهنگ کسبوکار لازم است، ایجاد نشود.
ارسال نظر