خداحافظی با فرهیختگی در پشت‌فرمان - ۱۶ شهریور ۹۱
پژمان موسوی
Pejman.mousavi@gmail.com
«ما درسته که پرادو سوار می‌شیم، ولی هممون هنوز هم پیکانیم»...
این دیالوگ کوتاه اما پرمعنا از فیلم باغ‌های کندلوس حکایت تلخ روزگار ماست؛ روزگاری که در آن در برخی رفتارهای ما فرهیختگی کم رنگ شده و مدنیت گاه از خیابان‌ها و جاده‌های ما رخت بر بسته است؛ رفتارهای پرخطر جایگزین رفتارهای عقلایی شده و خیابان‌ها عرصه‌ای برای انتقام از وضعیت موجود... نگاهی به جایگاه اتومبیل در زندگی روزمره ایرانیان نشان می‌دهد که استفاده از این ابزار فلزی دلربا،همه روزه اهمیت بیشتری در میان جامعه ایرانی یافته و هنوز هم می‌رود تا طیف بیشتری از طبقات و اقشار جامعه را شامل شود؛اتفاقی مهلک که اگر نباشد چاشنی فرهنگ در آن، می‌رود تا خیابان‌ها و جاده‌های ما را به محل بروز رفتارهایی غیرفرهنگی و بلکه ضد فرهنگی بدل سازد و «زندگی» را بیش از پیش به «بازی»گیرد.
نمی‌دانم ما را چه شده است که این روزها آسیب شناسی بروز رفتارهای غیرفرهنگی و ضدفرهنگی در پشت فرمان، به یکی از ضروریات عصر ما بدل شده است و هر محقق و پژوهشگری می‌کوشد تا از زاویه نگاه خود،به تحلیل و ارزیابی این پدیده احتماعی بپردازد؛پدیده‌ای که اگر نیابند برای آن راه علاجی را، می‌رود که به یکی از پرخطرترین و زشت‌ترین رفتارهای ما بدل شود. واکاوی چرایی بروز رفتارهای غیرمدنی برخی رانندگان ایرانی نتایجی چند در بردارد: بخشی از نتایج بی شک فرهنگی است، بخشی روانشناختی و بخشی هم تاریخی.در بخش فرهنگی، بررسی جامعه شناختی رفتارهای ضدفرهنگی و غیرمدنی در هنگام رانندگی بیش از هر چیز بیانگر همان دیدگاه قدیمی تکنولوژی وارداتی است.در واقع خودرو در زمانی در ایران همه گیر شده است، که هنوز فرهنگ استفاده از آن همه‌گیر نشده است. درست مثل آن دیالوگ باغ‌های کندلوس، بسیاری از ما سوار بر اتومبیل‌هایی شده‌ایم که فرهنگ استفاده از آن را به خوبی فرا نگرفته‌ایم. سنتی‌هایی هستیم که لباس مدرن بر تن کرده‌ایم و بر مرکب مدرن سوار شده‌ایم. گاز می‌دهیم، ویراژ می‌دهیم،حقوق دیگران را زیر پا می‌گذاریم،به قوانین و مقررات رانندگی احترام نمی‌گذاریم، آلودگی صوتی می‌آفرینیم، نه‌تنها جان خود که جان همشهریانمان را هم به خطر می‌اندازیم، معاینه فنی را کاری اضافه و لوکس می‌دانیم، به آراستگی ظاهر اتومبیل‌مان اهمیتی نمی‌دهیم و از اینکه خودرومان هوا را آلوده می‌کند،بیمی به دل راه نمی‌دهیم. به ماشین پشت سری راه عبور نمی‌دهیم و با سرعتی که مخصوص لاین کندرو است، در لاین تند رو می‌رانیم و هیچ توجهی هم به بوق‌ها و چراغ دادن‌های مستمر ماشین‌های پشت سری نمی‌کنیم، چراغ قرمز را رد می‌کنیم و از جریمه نمی‌هراسیم و... اینها و بی شمار مثال و نمونه دیگر، جملگی از رفتارهایی بر می‌خیزند که کوچک‌ترین نسبتی با فرهیختگی و فرهنگ ندارند. گویی ما در هر سطح از سواد و تحصیلات و فرهنگ هم که باشیم، زمانی که پشت فرمان می‌نشینیم، با فرهیختگی و فرهنگ خداحافظی کرده و آن را روی طاقچه خانه مان جا می‌گذاریم و بدون اینها سوار بر اتومبیل مان شده و قدم در خیابان‌های شهرمان می‌گذاریم.
واکاوی علل روانشناختی بروز رفتارهای پرخطر در میان رانندگان این ایران هم چندان پیچیده نیست؛ این گروه با انباشتی از عقده‌ها و ناکامی‌های روانی و عواملی که با هر چیزی ارتباط دارند جز با رانندگی،سوار بر اتومبیل شده و در خیابان‌ها جولان می‌دهند و حتما خیال می‌کنند که وقتی در همه عرصه‌ها ناکام‌اند، در رانندگی و نزاع‌های آن،حتما باید پیروز باشند حتی اگر این پیروزی به قیمت جانشان هم تمام شود. اینگونه می‌شود که در هر اتفاقی، به اولین چیزی که فکر می‌کنند، قفل فرمان است یا زنجیر قفل فرمان! از همین جا می‌توان گریزی زد به تاریخ. در طول تاریخ همواره ایران و ایرانی، به مدارا شناخته شده است و نظریه «مدارای ایرانی» هم درست تاثیر گرفته از همین رفتارهای مسالمت جویانه و تعاملی است که مطرح شده است. ایرانیان همواره و در همه حال حتی در مواجهه با دشمنانشان از سلاح مدارا استفاده کرده‌اند و در همه حال در تلاش بوده‌اند تا از خط تعادل و مدارا خارج نشوند، اما عده‌ای اکنون و در مساله ساده‌ای چون رانندگی، به اولین چیزی که فکر می‌کنند قفل فرمان است نه چیز دیگر.حال سوال این است که کجاست آن مدارای ایرانی؟چه شد آن عقلانیت تاریخی و تعادل فردی و جمعی؟ در واقع بررسی نسبت نظریه مدارای ایرانی با وضعیت کنونی یک هشدار جمعی در پی دارد و یک ضرورت را جلوی پای اندیشمندان معاصر می‌گذارد که با تحقیق و واکاوی چرایی عدول از آن شرایط ایده آل، بار دیگر آن ایده آل‌ها را احیا نمایند؛ چرا که ملتی که آن رفتارها در تاریخ و گذشته‌اش ریشه دارد، خیلی آسان می‌تواند مجددا آن روحیه و رفتارهای فرهنگی را احیا نماید.
می‌گویند زور در همه حال چیز بدی نیست؛ یکی از مصداق‌های این نامطلوب نبودن استفاده از اجبار و زور در صورتی که اصل آن را بپذیریم، بی‌شک همین عرصه رانندگی است؛ عرصه‌ای که استفاده از اجبار در کنار فرهنگ‌سازی و درونی‌سازی ارزش‌های فرهنگی و مدنی، می‌تواند بروز رفتارهای فرهنگی و مدنی در آینده‌ای نه چندان دور را نوید دهد. آینده‌ای که بی‌شک بهتر و شریف‌تر
خواهد بود...