کافه، کلیات و جزئیات - ۲۵ آبان ۹۱
آرش اسدی
به طرز غریبی سعی کرده‌اند به ما اثبات کنند که حکم کلی وجود ندارد. احکام، غیرکلی‌اند!
ولی اجازه دهید این بار متواضعانه این درس ارزشمند و ناکارآمد را برای لحظه‌ای فراموش کنیم و حکم کلی صادر کنیم. پیشگزاره‌هایمان در این جا از احکام جزمی منتج شود، مثلا اینکه «هر آن کس که در تهران به کافه‌ای وارد می‌شود، قطعا در طبقه مرفه یا متوسط جای دارد!» جزمی است، کلی است یا کودکانه. اما به قدری زیر تیغ تیز فرار از کلیات زخم خورده‌ایم که جزئیات، خود، به کلیاتی ثانوی و دست چندم بدل شده‌اند. کافه در تهران، نمود جزئیتی است که در کسوت کلیتی قطعی خود را بازتولید می‌کند و تاریخ کافه‌های تهران تاریخ بطئیِ حرکت از پرستش «ژست کلیات» به ستایش «ژست جزئیات» است. روزی روزگاری کافه محفل رویدادها و اتفاقاتی بود که در آن، کلیات، زاینده نتایج احساساتی و البته جزمی بود. کافه از فرنگ به تهران منتقل شد، فرهنگ کافه فرنگ نیز. فرهنگی که در آن، کافه نقطه بحث است، نقطه شورانگیز استدلال و تحلیل، نقطه جدال با وضعیت «هر آنچه موجود» است. کافه فرنگی در فرازنای دیده شدن، برق و جلایی ویژه می‌یابد. هرآنکه به کافه قدم می‌گذارد، با ورودش رسما آیین کافه را اعتبار می‌بخشد، آیین ژست تفکر، ژست بحث، ژست نقد، ژست تخالف. به این آیین، افسردگی محلی را هم بیافزاییم. کافه‌نشین عصر کلیات به زعم خویش ردای جزمیات بر تن می‌کند و بر درزهای نیکوتین نشسته کافه، شیداگونه خیره می‌شود. «او نمی‌داند چیست، اما با این وجود انجامش می‌دهد!» وی نمی‌داند آن سرابی که تحت نام کلیت سحرش کرده، لفافِ ستبرِ کوهی از تهینا بیش نیست؛ یعنی کلیات بیرون کافه که از قضا خوراک آیین درون کافه‌اند، این قللِ مرتفع، چون پشم زده شده در حال ریزش‌اند و تهینای آتشین از بستر نازکِ خیال در حال فوران است. در یک کلام او نمی‌داند که کلیات روبه زوال‌اند و صرفا تقدسی از خلا تحت عنوان کلیات چشمان خیره و انگشتانِ سرد روی میزها را به خود مشغول داشته است. با انقراض هرآنچه از میراث کلیات ،بود به کافه‌هایی رسیدیم که مبلغ جزئیاتِ سست و وارفته‌اند. با این تفاوت که آیین همان آیین است، اما دانسته‌ها افزون‌تر شده! کافه گرد امروز تهران برخلاف اعقابش «به خوبی می‌داند چیست، اما با این وجود انجامش می‌دهد!» کافه‌گرد امروز تهران می‌داند که «امر کلی» به خاطره باد در گردابِ تحولِ بطئی، از انسجام کلیات به پراکندگی جزئیات سپرده شده. کافه‌گرد امروز خوب می‌داند که تلاش او برای رعایت آیینِ کافه پوک و توخالی است. امروز او، به خوبی می‌داند که ژست‌های تباه شده حتی ارزش بازسازی دوران خاطرات از دست رفته را ندارند. کافه‌گرد امروز از آتشفشانی که «امر کلی» را به تکه‌های «امر جزئی» بدل کرد کاملا آگاه است. اما چاره چیست، باید انجامش دهد چراکه هنوز گویا درزهای کافه از تجزیه کلیات به جزئیات خبردار نشده‌ است!