کافیشاپها میآیند تا تنهایی را نابود کنند - ۲۵ آبان ۹۱
فرشاد اسماعیلی
درآمد: تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس ایرانی و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. در سال ۱۳۶۷ برای دریافت درجه دکتری جامعهشناسی به دانشگاه مریلند رفت و دکترا را در زمینه جامعهشناسی نظری در سال ۱۳۷۱ اخذ نمود و به ایران برگشت. او هماکنون استاد دانشگاه علوم اجتماعی تهران است. در این سالها از دکتر تقی آزاد ارمکی کتابهای بسیاری ارائه شده است. او در کتاب «پاتوق و مدرنیته ایرانی» به جریانشناسی و جامعهشناسی تاریخی پاتوقها در تاریخ معاصر ایران پرداخته و توانسته است رویکردهای پاتوق را در ایران شناساسایی کند.
درآمد: تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس ایرانی و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. در سال ۱۳۶۷ برای دریافت درجه دکتری جامعهشناسی به دانشگاه مریلند رفت و دکترا را در زمینه جامعهشناسی نظری در سال ۱۳۷۱ اخذ نمود و به ایران برگشت. او هماکنون استاد دانشگاه علوم اجتماعی تهران است. در این سالها از دکتر تقی آزاد ارمکی کتابهای بسیاری ارائه شده است. او در کتاب «پاتوق و مدرنیته ایرانی» به جریانشناسی و جامعهشناسی تاریخی پاتوقها در تاریخ معاصر ایران پرداخته و توانسته است رویکردهای پاتوق را در ایران شناساسایی کند.
فرشاد اسماعیلی
درآمد: تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس ایرانی و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. در سال ۱۳۶۷ برای دریافت درجه دکتری جامعهشناسی به دانشگاه مریلند رفت و دکترا را در زمینه جامعهشناسی نظری در سال ۱۳۷۱ اخذ نمود و به ایران برگشت. او هماکنون استاد دانشگاه علوم اجتماعی تهران است. در این سالها از دکتر تقی آزاد ارمکی کتابهای بسیاری ارائه شده است. او در کتاب «پاتوق و مدرنیته ایرانی» به جریانشناسی و جامعهشناسی تاریخی پاتوقها در تاریخ معاصر ایران پرداخته و توانسته است رویکردهای پاتوق را در ایران شناساسایی کند. به سراغ او رفتیم تا درباره «کافیشاپ» و مسالههای پیرامون آن به صحبت بنشینیم.
«کافیشاپ» یکی از از پاتوقهایی است که در دهه اخیر در ایران جای زیادی در عرصه عمومی برای خود باز کرده است. اگر بخواهیم پیدایش کافیشاپها را از منظر جامعهشناسی تاریخی بررسی کنیم، چه پارامترهایی در پیدایش آن پررنگتر میشوند؟
یکی از مظاهر جدید حوزه عمومی در جامعه ایرانی است که عمری کمتر از نیم قرن در ایران دارد. جدید بودن آن از یک طرف نشان از این دارد که پیام و هدف و سازمان و افراد و داعیههای جدید دارد و از طرف دیگر نشان از تحولات اجتماعی و فرهنگی و غذایی خاصی در ایران است. نو بودن آن به لحاظ ساختاری و اثرگذاری، ما را به فهم دقیقتر این پدیده راهنمایی میکند. فهم آن در سایه سوال زیر قابل پیگیری است.
«آیا کافی شاپ ادامه قهوهخانههای قدیمی ایرانی است یا ساحتی از کافیشاپهای اروپایی است که در نیمه آغازین قرن بیستم شکل گرفت و در شکلدهی به تحولات فکری و اجتماعی جهان اروپایی نقشآفرین بوده است؟ «کدامیک از دو صورت اشاره شده بر حیات کافیشاپها غلبه دارد و اهداف و جهتگیریهای کدامیک از این دو نوع حوزه فرهنگی در ایران از طریق کافیشاپها قابل پیگیری است؟»
نمیگویم که کافیشاپها در ایران پدیدههایی کاملا غربی و نو و ضد سنتهای فرهنگی و اجتماعیاند و نمیگویم که همان قهوهخانههای قدیمی هستند بلکه به شکلی ساحت میانی هر دو میباشند. قالب کلی و آنچه در آن به لحاظ غذایی مصرف میشود نشان از کافیشاپی روشنفکرانه اروپایی است و آنچه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در آنها میگذرد، بیشتر رنگ و بوی قهوه خانههای ایرانی را میدهد. افراد در آنجا به دنبال خوردن و نوشیدن غذا و نوشابه و قهوه جدید میباشند و غذای سنتی و چای نمیخواهند. با اینکه این افراد از رفتن به قهوه خانه گریزان هستند، باز هم مسائل و موضوعات قهوهخانهای را دنبال میکنند. در پی آشنایی برای فهم و دریافت قرائت متنی آشنا و پرخواننده هستند. اگر در گذشته شاهنامه هم خوانده میشد، امروز هم افراد جستجوگر خواندن شاهنامه هستند، ولی کسی نیست که شاهنامهخوان باشد و از فهم آن عاجز نباشد. افراد در پی آشنایی و قوم و خویشی هستند هرچند که دوستانشان در نهایت تبدیل به فامیل میشوند. بسیاری از روابط خانوادگی از طریق حضور در این اجتماعات به دست میآید. گفتهاند که در جامعه جدید و افراد جدید، دیگر علقهای و روابط خانوادگی حاصل نمیشود و همه امور صناعی و ساختگی و کمتر انسانی است. در حالی که این فضاها جای بیاثر شدن مناسبات سنتی و خانوادگی را میگیرد. خانوادهای که خودزنی کرده است این حوزهها تاحدودی درد تنهایی افراد را کم میکند. خانوادهای که به واسطه مادر و پدر دچار خودزنی شده و کارکردهایش را کم کرده است و همه تقصیرها را بر گردن فرزندان انداخته است، دیگر نمیتواند در موقع تنها شدن دست به سوی فرزندان دراز کند، زیرا فرزندان برای ماندن و زندگی کردن در جمع به تشکیل فضاهای جدیدی اقدام کرده و در آن دیگری را یافتهاند و خویش شدهاند. بدین دلیل است که من فضاهایی را که در ظاهر ضد سنت و زندگی خانوادگی خوانده میشود به نوعی جایگزین خانواده خودزده و خودفروپاشیشده میدانم. انسان شهری ایرانی که از خانواده بیرون ریخته شده است و دارد ضد اجتماعی میشود از طریق این نوع فضاها یک بار دیگر به جامعه برمیگردد، البته برگشت او مانند گذشته نیست، برگشتی خاص در فضاهایی خاص که در ادامه حیات پاتوقها میباشد. البته در جای دیگری (منظور در کتاب پاتوق و و مدرنیته ایرانی است) بحث کردهام که پاتوقها، کافیشاپها، هم به شکلی خانوادگی شدهاند و ساختار اجتماعی خانوادهگرا دارند.
سوال طرح شده این است که چه شرایط و عواملی در شکلگیری این فضاها موثر است. خیلی شرط و شروط و عوامل موثر بوده است. من به کم اثر شدن خانواده از یک سو و ضرورت تولید فضای اجتماعی و فرهنگی برای حضور افراد بیرون شده از خانواده از سوی دیگر اشاره کردم. بدین لحاظ است که بیشتر نقش را به عوامل و شرایط داخلی دادم تا اینکه بگویم عدهای آمدهاند و برای از بین بردن نسل جدید و خانواده و فرهنگ توطئه کردهاند، نه اصلا این طور نیست. به دلیل اینکه این فضاها تا حدودی به لحاظ محتوایی، شبیه قهوهخانهها میباشند و به لحاظ شکل مانند کافههای روشنفکری غربی (اروپایی) هستند، فهم آنها ما را دچار گیجی کرده است. افراد ایرانی بیرون شده از خانه، جایی شبه مدرن و بیشتر سنتی انتخاب کرده و امکان بازگشت به جامعه و فرهنگ را فراهم ساختهاند. این افراد از این طریق نمیتوانند از فرهنگ و سنت ایرانی خارج شوند، زیرا در درون کافیشاپها درست است که کافی مینوشند و غذاهایی به نام فرنگی میخورند، ولی شعر میخوانند و گفتوگو میکنند. از حال و هوای هم میپرسند و به شعرا و مورخان و رجل سیاسی و فرهنگی ایرانی مراجعه میکنند و در ضمن به اندیشهورزوان جهانی هم توجه میکنند. مگر این کار را رسانه ملی هم نمیکند. مگر در حوزه و دانشگاه هم این کار صورت نمیگیرد. همه ما در حال مراجعه به جهان بزرگ در سایه سنت و فرهنگ هستیم. یکی به لحاظ فرم و فضا مانند کافیشاپها شبه غربی جلوه میکند و دیگری به دلیل فرم سنتی، غربی جلوه نمیکند. این مطلب مهم است به دلیل اینکه همه ما کم و بیش متاثر از فضای عمومی جهانی و ایرانی و در حال ساختن جهان جدید ایرانی هستیم.
«کافیشاپ» نشینی را میتوان نوعی سبک زندگیِ نسلی قلمداد کرد؟
بله، کافیشاپنشینی نوعی سبک زندگی نسلی است. قدیمیها یا با هم مینشینند و خود را تکرار میکنند یا اینکه در قهوهخانهها برای فراغت و رفع خستگی یا یادآوری خاطرههای دوران جوانی و تنهایی، حاضر میشوند، در حالی که نسل جدید به دلیل اینکه از خانواده دور شدهاند، به این فضاها میآیند. بله، کافیشاپ فضایی برای حضور نسل جوان است، البته همه نسل جوان به کافیشاپها نمیآیند. یک بخش و صورت و حالتی از نسل جوان که بیشتر شهری است و خیلی هم دچار درگیری با خود و دیگران است، کافیشاپنشین هستند. همه جوانان ایرانی به اینجاها نمیآیند. زیرا آنها درگیر زندگی جدید شهریاند که دچار گرفتاریهای بسیاری شده است. یکی از اصلیترین ویژگیهای آن دور شدن از خانواده است. این دور شدن نه به دلیل این است که نسل جدید ضد خانواده هستند، بلکه خانوادهها به دلیل ناتوانی در مدیریت خود و اعضایشان، نسل جدید را از خود دور کردهاند. این مسالهای است متفاوت از آنچه تاکنون در مورد خانواه و نسل جدید گفته شده است. تا کنون گفته شده است که نسل جدید متعارض با خانواده شده است. در حالی که خانواده ضد نسل جدید شده است. دیگر حوصله نسل جدید را ندارد. نسل جدید پرهزینه و پرسوال و مناقشه قابلتحمل در خانواده نیست. این راهی برای وارد شدن آنها به کافیشاپها میباشد.
«کافیشاپ»ها چه رابطهای با فرهنگ رسمی برقرار کردهاند، آیا توانستهاند به عنوان یک پایگاه انتقادی شناسایی شوند؟
گفتهاند که کافیشاپها فضای رسمیشدهای هستند که همه در ایجاد آن موثر بودهاند. روزهای اول کافیشاپها غیررسمی بودند در حالی که در زمان حال رسمی شدهاند. همین بحثی که ما اکنون ارائه میدهیم به نوعی در رسمی کردن این فضا موثر میباشند. رسمی کردن این پدیده از طریق رسانهها بیشتر صورت گرفته است. مردمی که اصلا به این پدیده توجه نکرده بودند، از طریق رسانه به آن توجه کرده و بیشتر آن را فضای غذایی معرفی کرده و در نهایت آن را امری عادی میشناسند. کافیشاپها در مرحله اول غیررسمی و حوزه انتقادی بودهاند، ولی در دوره جدید بیشتر به عنوان حوزهای رسمی و غیرانتقادی هستند. افراد جمع میشوند که تنها نباشند. اگر جمع شدن نقد حوزه رسمی است، این حوزه انتقادی است، ولی اگر ویژگی زندگی اجتماعی ایرانی جمع شدن و با جمع بودن است؛ این حوزه انتقادی نیست، بلکه نوعی واگشت به فضای سنتی ایرانی است. افراد آمدهاند که تنها نباشند، زیرا رسانههای رسمی و خانوادهها افراد را تنها کردهاند و تنها میخواهند. ولی این فضاها آمدهاند که تنهایی را نابود کنند و جمع بسازند. بدین لحاظ است که فضاهای ایجادشده غیرانتقادی میشوند. این فضاها به دلیل اینکه سخن از جمع و فرهنگ و حرکت دارند رسمی شدهاند و در جهت جمع و سنتاند. اتفاقا فضاهایی سنتی و سنت تولیدکنندهاند و در نهایت فرهنگ و خانواده میسازند. اگر افراد در پی درک و فهم عناصر بنیادی میباشند که ضداجتماعی و ضدسنت نیستند، اتفاقا سنتی شدهاند و بخش رسمی جامعهاند. این پاتوقها از وضعیت آغازینشان خیلی دور شدهاند و شبیه به رسانه شدهاند.
به نظر میرسد ورود زنان به «کافیشاپ» نسبت به پاتوقهای دیگری که در ایران معاصر سراغ داریم امکانپذیرتر بوده است. چه ویژگی و کارکردهایی در کافیشاپ حضور و ورود زنان را امکانپذیرتر کرده است؟ تغییرات و تحولات اجتماعی چه نقشی داشتهاند؟
نکتهای که اشاره کردید نشان از همان داعیه اشاره شده در فوق است. اگر زنان توانستهاند به این فضاها وارد شوند، نشان از این است که بخش ماندگار جامعه شدهاند. در گذشته نه چندان دور، حضور زنان در مراکز خرید یک رفتار ناشایست بود. در زمان حال، مرکز خرید بدون حضور زنان بیمعناست. این است که دیگر مراکز خرید به عنوان فضاهای ضداجتماعی و فرهنگی تلقی نمیشود در مورد کافیشاپها هم این اتفاق افتاده است. زنان در این فضاها حاضرند به دلیل اینکه این فضاها بخش رسمی جامعه شدهاند. زنان به دلیل اینکه این فضاها را امن میشناسند و ناآشنا نمیدانند حاضر میشوند. ساحت غیراخلاقی و توطئهای و مسالهساز بودن آنها در مقایسه با گذشته کم شده است و مانند مراکز خرید دچار دگردیسی شدهاند. زنان نه تنها به عنوان مشتری حاضر میشوند بلکه آنها به عنوان گردانندگان و صاحبان این مکان، حاضر هستند. در نتیجه رسمی شدن، امن بودن، اجتماعی شدن و قاعدهمندی آنها است که حضور زیاد و اثرگذار و پررنگ زنان ممکن شده و در نهایت راهی در همسویی با جامعه فراهم شده است.
بهرغم وجود مراکزی با رویکرد مذهبی در تهران، به نظر میرسد حضور کافیشاپهایی با پایگاه مذهبی یا با رویکرد مذهبی کمتر دیده میشود. چه تحلیلی میتوان از این قضیه ارائه کرد؟
در بحث پاتوق و مدرنیته ایرانی اشاره کردهام که پاتوقهای ایرانی سه ویژگی عمده دارند. 1. شبه خانواده هستند. 2. مراکز و سازمانهای دینیاند. 3. شبه حوزه سیاسی و دولتی هستند، به همین دلیل هم هست که سه نوع پاتوق به لحاظ محتوایی داریم. پاتوقهایی که خانوادگی است. پاتوقهایی که دینی است و پاتوقهایی که سیاسی و گروهی است، البته در بسیاری از پاتوقها سه جهت با هم هستند. در رقابت و تعامل این سه حوزه است که ما حضور دین و سیاست و خانواده را در آنها میبینیم و این نوع حضور به منزله رسمی شدن و ماندگاری آنها و در نهایت تاریخی شدن آنها میباشد. این همان سرنوشتی است که دیگر پدیدههای نو در ایران که تاریخی شدهاند پیدا کردهاند. در مورد قهوه خانه و سینما و دانشگاه و... هم اینگونه شده است. اگر قبلا گفته میشد که پاتوقها محل افراد لاابالی است، در حال حاضر تلاش در جهت تولید پاتوقها و مراکزی با رویکرد دینی و مذهبی است و در آن هیئت و بحثهای دینی و فضاهای دینی دنبال میشود. این نشان از موفقیت پاتوقها در ایران است.
خیلی از شهرستانها در ایران هنوز به قول معروف رنگ کافیشاپ را به خود ندیدهاند. چه موانع فرهنگی یا اجتماعی در ورود کافیشاپ به شهرستانهای کوچک میبینید؟
خیلی دیر نیست. هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران سینما نیست، اما مردم فیلم سینمایی میبینند. این فیلمها ازطریق سیدی یا تلویویزن یا ماهواره یا خاطره جمعی دنبال میشود. در مورد کافیشاپها هم این اتفاق افتاده است. قرار نیست که همه مردم به طور رسمی به جایی تحت عنوان کافیشاپ بروند. همانطور که همه مردم به سینما جهت تماشای فیلم نمیروند، هرچند که فیلم میبینند. اکثر جوانان ایرانی اصل کافیشاپ هستند، هر چند که در شهرهای کوچک هستند. آنقدر استعداد حضور در این فضاها در شهرهای کوچک هم وجود دارد که اگر زمانی اقدامی ساده در ایجاد این فضاها صورت گیرد، یکباره مثل قارچ این فضاها تولید شده و افراد در آن حاضر میشوند. این ماجرا سرنوشت ساندویچفروشیهای قبل از انقلاب را پیدا میکند.
درآمد: تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس ایرانی و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. در سال ۱۳۶۷ برای دریافت درجه دکتری جامعهشناسی به دانشگاه مریلند رفت و دکترا را در زمینه جامعهشناسی نظری در سال ۱۳۷۱ اخذ نمود و به ایران برگشت. او هماکنون استاد دانشگاه علوم اجتماعی تهران است. در این سالها از دکتر تقی آزاد ارمکی کتابهای بسیاری ارائه شده است. او در کتاب «پاتوق و مدرنیته ایرانی» به جریانشناسی و جامعهشناسی تاریخی پاتوقها در تاریخ معاصر ایران پرداخته و توانسته است رویکردهای پاتوق را در ایران شناساسایی کند. به سراغ او رفتیم تا درباره «کافیشاپ» و مسالههای پیرامون آن به صحبت بنشینیم.
«کافیشاپ» یکی از از پاتوقهایی است که در دهه اخیر در ایران جای زیادی در عرصه عمومی برای خود باز کرده است. اگر بخواهیم پیدایش کافیشاپها را از منظر جامعهشناسی تاریخی بررسی کنیم، چه پارامترهایی در پیدایش آن پررنگتر میشوند؟
یکی از مظاهر جدید حوزه عمومی در جامعه ایرانی است که عمری کمتر از نیم قرن در ایران دارد. جدید بودن آن از یک طرف نشان از این دارد که پیام و هدف و سازمان و افراد و داعیههای جدید دارد و از طرف دیگر نشان از تحولات اجتماعی و فرهنگی و غذایی خاصی در ایران است. نو بودن آن به لحاظ ساختاری و اثرگذاری، ما را به فهم دقیقتر این پدیده راهنمایی میکند. فهم آن در سایه سوال زیر قابل پیگیری است.
«آیا کافی شاپ ادامه قهوهخانههای قدیمی ایرانی است یا ساحتی از کافیشاپهای اروپایی است که در نیمه آغازین قرن بیستم شکل گرفت و در شکلدهی به تحولات فکری و اجتماعی جهان اروپایی نقشآفرین بوده است؟ «کدامیک از دو صورت اشاره شده بر حیات کافیشاپها غلبه دارد و اهداف و جهتگیریهای کدامیک از این دو نوع حوزه فرهنگی در ایران از طریق کافیشاپها قابل پیگیری است؟»
نمیگویم که کافیشاپها در ایران پدیدههایی کاملا غربی و نو و ضد سنتهای فرهنگی و اجتماعیاند و نمیگویم که همان قهوهخانههای قدیمی هستند بلکه به شکلی ساحت میانی هر دو میباشند. قالب کلی و آنچه در آن به لحاظ غذایی مصرف میشود نشان از کافیشاپی روشنفکرانه اروپایی است و آنچه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در آنها میگذرد، بیشتر رنگ و بوی قهوه خانههای ایرانی را میدهد. افراد در آنجا به دنبال خوردن و نوشیدن غذا و نوشابه و قهوه جدید میباشند و غذای سنتی و چای نمیخواهند. با اینکه این افراد از رفتن به قهوه خانه گریزان هستند، باز هم مسائل و موضوعات قهوهخانهای را دنبال میکنند. در پی آشنایی برای فهم و دریافت قرائت متنی آشنا و پرخواننده هستند. اگر در گذشته شاهنامه هم خوانده میشد، امروز هم افراد جستجوگر خواندن شاهنامه هستند، ولی کسی نیست که شاهنامهخوان باشد و از فهم آن عاجز نباشد. افراد در پی آشنایی و قوم و خویشی هستند هرچند که دوستانشان در نهایت تبدیل به فامیل میشوند. بسیاری از روابط خانوادگی از طریق حضور در این اجتماعات به دست میآید. گفتهاند که در جامعه جدید و افراد جدید، دیگر علقهای و روابط خانوادگی حاصل نمیشود و همه امور صناعی و ساختگی و کمتر انسانی است. در حالی که این فضاها جای بیاثر شدن مناسبات سنتی و خانوادگی را میگیرد. خانوادهای که خودزنی کرده است این حوزهها تاحدودی درد تنهایی افراد را کم میکند. خانوادهای که به واسطه مادر و پدر دچار خودزنی شده و کارکردهایش را کم کرده است و همه تقصیرها را بر گردن فرزندان انداخته است، دیگر نمیتواند در موقع تنها شدن دست به سوی فرزندان دراز کند، زیرا فرزندان برای ماندن و زندگی کردن در جمع به تشکیل فضاهای جدیدی اقدام کرده و در آن دیگری را یافتهاند و خویش شدهاند. بدین دلیل است که من فضاهایی را که در ظاهر ضد سنت و زندگی خانوادگی خوانده میشود به نوعی جایگزین خانواده خودزده و خودفروپاشیشده میدانم. انسان شهری ایرانی که از خانواده بیرون ریخته شده است و دارد ضد اجتماعی میشود از طریق این نوع فضاها یک بار دیگر به جامعه برمیگردد، البته برگشت او مانند گذشته نیست، برگشتی خاص در فضاهایی خاص که در ادامه حیات پاتوقها میباشد. البته در جای دیگری (منظور در کتاب پاتوق و و مدرنیته ایرانی است) بحث کردهام که پاتوقها، کافیشاپها، هم به شکلی خانوادگی شدهاند و ساختار اجتماعی خانوادهگرا دارند.
سوال طرح شده این است که چه شرایط و عواملی در شکلگیری این فضاها موثر است. خیلی شرط و شروط و عوامل موثر بوده است. من به کم اثر شدن خانواده از یک سو و ضرورت تولید فضای اجتماعی و فرهنگی برای حضور افراد بیرون شده از خانواده از سوی دیگر اشاره کردم. بدین لحاظ است که بیشتر نقش را به عوامل و شرایط داخلی دادم تا اینکه بگویم عدهای آمدهاند و برای از بین بردن نسل جدید و خانواده و فرهنگ توطئه کردهاند، نه اصلا این طور نیست. به دلیل اینکه این فضاها تا حدودی به لحاظ محتوایی، شبیه قهوهخانهها میباشند و به لحاظ شکل مانند کافههای روشنفکری غربی (اروپایی) هستند، فهم آنها ما را دچار گیجی کرده است. افراد ایرانی بیرون شده از خانه، جایی شبه مدرن و بیشتر سنتی انتخاب کرده و امکان بازگشت به جامعه و فرهنگ را فراهم ساختهاند. این افراد از این طریق نمیتوانند از فرهنگ و سنت ایرانی خارج شوند، زیرا در درون کافیشاپها درست است که کافی مینوشند و غذاهایی به نام فرنگی میخورند، ولی شعر میخوانند و گفتوگو میکنند. از حال و هوای هم میپرسند و به شعرا و مورخان و رجل سیاسی و فرهنگی ایرانی مراجعه میکنند و در ضمن به اندیشهورزوان جهانی هم توجه میکنند. مگر این کار را رسانه ملی هم نمیکند. مگر در حوزه و دانشگاه هم این کار صورت نمیگیرد. همه ما در حال مراجعه به جهان بزرگ در سایه سنت و فرهنگ هستیم. یکی به لحاظ فرم و فضا مانند کافیشاپها شبه غربی جلوه میکند و دیگری به دلیل فرم سنتی، غربی جلوه نمیکند. این مطلب مهم است به دلیل اینکه همه ما کم و بیش متاثر از فضای عمومی جهانی و ایرانی و در حال ساختن جهان جدید ایرانی هستیم.
«کافیشاپ» نشینی را میتوان نوعی سبک زندگیِ نسلی قلمداد کرد؟
بله، کافیشاپنشینی نوعی سبک زندگی نسلی است. قدیمیها یا با هم مینشینند و خود را تکرار میکنند یا اینکه در قهوهخانهها برای فراغت و رفع خستگی یا یادآوری خاطرههای دوران جوانی و تنهایی، حاضر میشوند، در حالی که نسل جدید به دلیل اینکه از خانواده دور شدهاند، به این فضاها میآیند. بله، کافیشاپ فضایی برای حضور نسل جوان است، البته همه نسل جوان به کافیشاپها نمیآیند. یک بخش و صورت و حالتی از نسل جوان که بیشتر شهری است و خیلی هم دچار درگیری با خود و دیگران است، کافیشاپنشین هستند. همه جوانان ایرانی به اینجاها نمیآیند. زیرا آنها درگیر زندگی جدید شهریاند که دچار گرفتاریهای بسیاری شده است. یکی از اصلیترین ویژگیهای آن دور شدن از خانواده است. این دور شدن نه به دلیل این است که نسل جدید ضد خانواده هستند، بلکه خانوادهها به دلیل ناتوانی در مدیریت خود و اعضایشان، نسل جدید را از خود دور کردهاند. این مسالهای است متفاوت از آنچه تاکنون در مورد خانواه و نسل جدید گفته شده است. تا کنون گفته شده است که نسل جدید متعارض با خانواده شده است. در حالی که خانواده ضد نسل جدید شده است. دیگر حوصله نسل جدید را ندارد. نسل جدید پرهزینه و پرسوال و مناقشه قابلتحمل در خانواده نیست. این راهی برای وارد شدن آنها به کافیشاپها میباشد.
«کافیشاپ»ها چه رابطهای با فرهنگ رسمی برقرار کردهاند، آیا توانستهاند به عنوان یک پایگاه انتقادی شناسایی شوند؟
گفتهاند که کافیشاپها فضای رسمیشدهای هستند که همه در ایجاد آن موثر بودهاند. روزهای اول کافیشاپها غیررسمی بودند در حالی که در زمان حال رسمی شدهاند. همین بحثی که ما اکنون ارائه میدهیم به نوعی در رسمی کردن این فضا موثر میباشند. رسمی کردن این پدیده از طریق رسانهها بیشتر صورت گرفته است. مردمی که اصلا به این پدیده توجه نکرده بودند، از طریق رسانه به آن توجه کرده و بیشتر آن را فضای غذایی معرفی کرده و در نهایت آن را امری عادی میشناسند. کافیشاپها در مرحله اول غیررسمی و حوزه انتقادی بودهاند، ولی در دوره جدید بیشتر به عنوان حوزهای رسمی و غیرانتقادی هستند. افراد جمع میشوند که تنها نباشند. اگر جمع شدن نقد حوزه رسمی است، این حوزه انتقادی است، ولی اگر ویژگی زندگی اجتماعی ایرانی جمع شدن و با جمع بودن است؛ این حوزه انتقادی نیست، بلکه نوعی واگشت به فضای سنتی ایرانی است. افراد آمدهاند که تنها نباشند، زیرا رسانههای رسمی و خانوادهها افراد را تنها کردهاند و تنها میخواهند. ولی این فضاها آمدهاند که تنهایی را نابود کنند و جمع بسازند. بدین لحاظ است که فضاهای ایجادشده غیرانتقادی میشوند. این فضاها به دلیل اینکه سخن از جمع و فرهنگ و حرکت دارند رسمی شدهاند و در جهت جمع و سنتاند. اتفاقا فضاهایی سنتی و سنت تولیدکنندهاند و در نهایت فرهنگ و خانواده میسازند. اگر افراد در پی درک و فهم عناصر بنیادی میباشند که ضداجتماعی و ضدسنت نیستند، اتفاقا سنتی شدهاند و بخش رسمی جامعهاند. این پاتوقها از وضعیت آغازینشان خیلی دور شدهاند و شبیه به رسانه شدهاند.
به نظر میرسد ورود زنان به «کافیشاپ» نسبت به پاتوقهای دیگری که در ایران معاصر سراغ داریم امکانپذیرتر بوده است. چه ویژگی و کارکردهایی در کافیشاپ حضور و ورود زنان را امکانپذیرتر کرده است؟ تغییرات و تحولات اجتماعی چه نقشی داشتهاند؟
نکتهای که اشاره کردید نشان از همان داعیه اشاره شده در فوق است. اگر زنان توانستهاند به این فضاها وارد شوند، نشان از این است که بخش ماندگار جامعه شدهاند. در گذشته نه چندان دور، حضور زنان در مراکز خرید یک رفتار ناشایست بود. در زمان حال، مرکز خرید بدون حضور زنان بیمعناست. این است که دیگر مراکز خرید به عنوان فضاهای ضداجتماعی و فرهنگی تلقی نمیشود در مورد کافیشاپها هم این اتفاق افتاده است. زنان در این فضاها حاضرند به دلیل اینکه این فضاها بخش رسمی جامعه شدهاند. زنان به دلیل اینکه این فضاها را امن میشناسند و ناآشنا نمیدانند حاضر میشوند. ساحت غیراخلاقی و توطئهای و مسالهساز بودن آنها در مقایسه با گذشته کم شده است و مانند مراکز خرید دچار دگردیسی شدهاند. زنان نه تنها به عنوان مشتری حاضر میشوند بلکه آنها به عنوان گردانندگان و صاحبان این مکان، حاضر هستند. در نتیجه رسمی شدن، امن بودن، اجتماعی شدن و قاعدهمندی آنها است که حضور زیاد و اثرگذار و پررنگ زنان ممکن شده و در نهایت راهی در همسویی با جامعه فراهم شده است.
بهرغم وجود مراکزی با رویکرد مذهبی در تهران، به نظر میرسد حضور کافیشاپهایی با پایگاه مذهبی یا با رویکرد مذهبی کمتر دیده میشود. چه تحلیلی میتوان از این قضیه ارائه کرد؟
در بحث پاتوق و مدرنیته ایرانی اشاره کردهام که پاتوقهای ایرانی سه ویژگی عمده دارند. 1. شبه خانواده هستند. 2. مراکز و سازمانهای دینیاند. 3. شبه حوزه سیاسی و دولتی هستند، به همین دلیل هم هست که سه نوع پاتوق به لحاظ محتوایی داریم. پاتوقهایی که خانوادگی است. پاتوقهایی که دینی است و پاتوقهایی که سیاسی و گروهی است، البته در بسیاری از پاتوقها سه جهت با هم هستند. در رقابت و تعامل این سه حوزه است که ما حضور دین و سیاست و خانواده را در آنها میبینیم و این نوع حضور به منزله رسمی شدن و ماندگاری آنها و در نهایت تاریخی شدن آنها میباشد. این همان سرنوشتی است که دیگر پدیدههای نو در ایران که تاریخی شدهاند پیدا کردهاند. در مورد قهوه خانه و سینما و دانشگاه و... هم اینگونه شده است. اگر قبلا گفته میشد که پاتوقها محل افراد لاابالی است، در حال حاضر تلاش در جهت تولید پاتوقها و مراکزی با رویکرد دینی و مذهبی است و در آن هیئت و بحثهای دینی و فضاهای دینی دنبال میشود. این نشان از موفقیت پاتوقها در ایران است.
خیلی از شهرستانها در ایران هنوز به قول معروف رنگ کافیشاپ را به خود ندیدهاند. چه موانع فرهنگی یا اجتماعی در ورود کافیشاپ به شهرستانهای کوچک میبینید؟
خیلی دیر نیست. هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران سینما نیست، اما مردم فیلم سینمایی میبینند. این فیلمها ازطریق سیدی یا تلویویزن یا ماهواره یا خاطره جمعی دنبال میشود. در مورد کافیشاپها هم این اتفاق افتاده است. قرار نیست که همه مردم به طور رسمی به جایی تحت عنوان کافیشاپ بروند. همانطور که همه مردم به سینما جهت تماشای فیلم نمیروند، هرچند که فیلم میبینند. اکثر جوانان ایرانی اصل کافیشاپ هستند، هر چند که در شهرهای کوچک هستند. آنقدر استعداد حضور در این فضاها در شهرهای کوچک هم وجود دارد که اگر زمانی اقدامی ساده در ایجاد این فضاها صورت گیرد، یکباره مثل قارچ این فضاها تولید شده و افراد در آن حاضر میشوند. این ماجرا سرنوشت ساندویچفروشیهای قبل از انقلاب را پیدا میکند.
ارسال نظر