کافه فلسفه: گریزگاهی از دیوانگی - ۲۵ آبان ۹۱
نیما مهدیزاده اشرفی
نام «کافه فلسفه (۱)» شاید تصویری از روشنفکران ریشبلندی را به ذهن متبادر سازد که هگل و کانت از بر میخوانند، اما دقیقا بالعکس، برپایی چنین محفلهایی برای آن است که فلسفه از برج عاج پایین آید، از چنگ آکادمی رها شود و نقشی فعالانه در زندگی روزمره ایفا کند. بنابراین فضای حاکم بر کافه فلسفه با فضای کافه دومگو و کافه فلور که در آنها بحثهای روشنفکری درمیگرفت، کاملا تفاوت دارد. حدود بیست سال پیش این فکر به ذهن مارک سوته (۲) خطور کرد که میتوان افراد عادی جامعه را که با فلسفه آشنا نیستند گرد هم آورد تا در مورد موضوعی فلسفی با هم گفتوگو کنند.
نام «کافه فلسفه (۱)» شاید تصویری از روشنفکران ریشبلندی را به ذهن متبادر سازد که هگل و کانت از بر میخوانند، اما دقیقا بالعکس، برپایی چنین محفلهایی برای آن است که فلسفه از برج عاج پایین آید، از چنگ آکادمی رها شود و نقشی فعالانه در زندگی روزمره ایفا کند. بنابراین فضای حاکم بر کافه فلسفه با فضای کافه دومگو و کافه فلور که در آنها بحثهای روشنفکری درمیگرفت، کاملا تفاوت دارد. حدود بیست سال پیش این فکر به ذهن مارک سوته (۲) خطور کرد که میتوان افراد عادی جامعه را که با فلسفه آشنا نیستند گرد هم آورد تا در مورد موضوعی فلسفی با هم گفتوگو کنند.
نیما مهدیزاده اشرفی
نام «کافه فلسفه (۱)» شاید تصویری از روشنفکران ریشبلندی را به ذهن متبادر سازد که هگل و کانت از بر میخوانند، اما دقیقا بالعکس، برپایی چنین محفلهایی برای آن است که فلسفه از برج عاج پایین آید، از چنگ آکادمی رها شود و نقشی فعالانه در زندگی روزمره ایفا کند. بنابراین فضای حاکم بر کافه فلسفه با فضای کافه دومگو و کافه فلور که در آنها بحثهای روشنفکری درمیگرفت، کاملا تفاوت دارد. حدود بیست سال پیش این فکر به ذهن مارک سوته (۲) خطور کرد که میتوان افراد عادی جامعه را که با فلسفه آشنا نیستند گرد هم آورد تا در مورد موضوعی فلسفی با هم گفتوگو کنند. هدف او در یک کلام استفاده از شیوه مامایی (۳) برای مواجهه با مشکلات و سوالات روزمره و پرداختن به این موضوعات با نگاهی منتقدانه بود. او میگوید: «من به شرکتکنندگان این محافل کمک میکنم افکارشان را سامان دهند. به تردیدهای آنها دامن میزنم و به جای پاسخ دادن به پرسشهایشان، پرسشهای صحیحی در مقابل دیدگانشان قرار میدهم.» به عبارت دیگر او تلاش میکرد آگورای یونان باستان (۴) را احیا کند. البته همین رویکرد او به فلسفه، یعنی آوردن فلسفه به میان مردم عادی، باعث شد برخی از همان برج عاجنشینانی که برای فلسفه جایگاهی مقدس قائل بودند و به کمتر از آکادمی راضی نبودند، او را متهم کنند که شان فلسفه را پایین آورده و شبهفلسفهای کمارزش به راه انداخته است. با این حال، ایده مارک سوته پس از مرگ زود هنگامش، به سراسر جهان گسترش یافت؛ طوری که امروزه حتی در آسیا (در کشورهایی مثل ترکیه، امارات، تایوان، ژاپن و غیره) نیز میتوان کافههایی را یافت که با الگوبرداری از کافه «دِفــَر» مارک سوته، هفتهای یک بار میزبان افرادی هستند که برای یک هماندیشی غیررسمی دور هم جمع میشوند. امروزه شاید بتوان کافه فلسفه را اینگونه تعریف کرد: «مکانی نیمهعمومی برای انجام گفت و گویی نظاممند و دارای آداب مشخص میان افراد غریبه یا کسانی که همدیگر را کمتر میشناسند.» موضوع هر نشست که حاصل توافق حاضران است، معمولا پیش از آغاز گفتوگو به صورت گزاره یا پرسشی کلی مطرح میشود. نمونهای از موضوعاتی که تا به حال در کافه فلسفهها مطرح شده: آیا من مسوول اعمال فرزندان یا همسر خود هستم؟ ارزش انسان به چه چیزی است؟ یک بزرگسال میتواند بر اساس قوانینی که در کودکی فراگرفته زندگی کند؟ میتوان مردم جهان را به دو دسته فرادست و فرودست تقسیم کرد؟ بحران میانسالی چیست؟ آیا شغل من معرّف من است؟ معنای زندگی چیست؟ بهتر نبود به دنیا نمیآمدیم؟ آیا زبان برای برقراری ارتباط است؟
بسیاری از افراد از فضای دوستانه و تجربه بیبدیل در کنار هم نشستن و درباره موضوعی بحث کردن لذت میبرند. کافه فلسفه به آنان این فرصت را میدهد که آرای خود را با دیگران در میان بگذارند، گوش کردن را یاد بگیرند، آزادی بیان و با هم فکر کردن را تجربه کنند، به رشد ذهنی خود کمک کنند، شیوه تفکر انتقادی را تمرین کنند، درک خود را عمیقتر کنند، به پیامدهای عقایدشان خوب فکر کنند، پیشداوریهایشان را در مورد خود بشناسند و مزایای بالقوه رویکردهای مختلف به یک موضوع را دریابند. در اینگونه گفتوگوها به هیچ عنوان هدفْ توافق بر سر یک مساله نیست. آشنایی با نقطهنظرهای گوناگون و به تبع آن تعدیل عقاید تثبیت شده بر پایه استدلال، خود میتواند ارزشمندتر از هر هدف دیگری باشد. معمولا، برای نظم دادن به گفتوگو و خارج نشدن از موضوع مورد بحث، یک نفر نقش گرداننده را به عهده میگیرد. وظیفه اصلی گرداننده این است که به فکرپراکنیهای شرکتکنندگان جهت دهد، آنها را به سمت بیانی شفافتر و عمیقتر سوق دهد و به افراد کمک کند خود و دیگران را به پرسش بگیرند. اصولا کسی که در زمینه فلسفه و منطق مطالعه داشته باشد، میتواند این کار را به خوبی انجام دهد؛ البته این حرف به این معنی نیست که افراد دیگر از عهده این کار برنمیآیند. یکی دیگر از ویژگیهای کافه فلسفه این است که درِ آن به روی همه باز است. از نوجوانان 14 ساله گرفته تا سالمندان؛ از کارگر بازنشسته و راننده تاکسی و مغازهدار گرفته تا دانشجو و نویسنده و هنرپیشه و استاد دانشگاه، همگی در این محافل شرکت میکنند. حتی برخی روانکاوان، جامعهشناسان و فیلسوفان نیز در این محافل شرکت میکنند تا در این گفتوگوها با دیدگاههای مختلف آشنا شوند و احیانا برای کار تخصصی خود، توشهای بردارند. کافه فلسفه یک قانون طلایی دارد: هیچ کس حق ندارد فرد دیگری را به خاطر ابراز عقیدهاش سرزنش کند. این عقاید هستند که مورد بحث قرار میگیرند نه صاحبان آنها. در کافه فلسفه، شما دعوت میشوید به جای اسم بردن و ارجاع دادن به کتابهایی که احتمالا (!) تا آخر خواندهاید، خودتان فکر کنید و دلایل خود را برای نظری که دارید ارایه کنید. اما کافه فلسفه چه چیز نیست؟ کافه فلسفه یک سخنرانی نیست که سخنران در پایان به پرسشهای شنوندگان پاسخ دهد. محلی برای تبلیغات جنبشهای سیاسی یا اجتماعی هم نیست. قرار نیست افرادی دور هم جمع شوند و دانستههای خود را با هم به اشتراک بگذارند؛ قرار است شرکتکنندگان یک موضوع خاص را تحلیل کنند و برای شفافسازی و بسط موضوع، تجارب خود را با دیگران در میان بگذارند. در نهایت، کافه فلسفه یک جلسه مشاوره گروهی نیست که در آن به مشکلات شخصی یک نفر پرداخته شود.
شاید امروز زمان آن رسیده که ما هم کمی از دنیای مجازی فاصله بگیریم و رو در رو تمرین تفکر کنیم و به قول مارک سوته به فلسفه متوسل شویم تا دیوانه نشویم! اگر شما هم همین فکر را میکنید، ما را از کافه فلسفههایتان بیخبر نگذارید.
پاورقی:
1- café-philo یا Philosophy café
۲- Marc Sautet (۱۹۹۸-۱۹۴۷): نویسنده، مترجم، فیلسوف، استاد دانشگاه و بنیانگذار جنبش کافه فلسفه در پاریس
3- روشی سقراطی که هدف از آن کمک به دیگران برای زایش افکارشان است.
4- بازاری در آتن که فلاسفه یونان باستان و عامه مردم در آنجا همدیگر را ملاقات میکردند تا با یکدیگر گفتوگو کنند.
نام «کافه فلسفه (۱)» شاید تصویری از روشنفکران ریشبلندی را به ذهن متبادر سازد که هگل و کانت از بر میخوانند، اما دقیقا بالعکس، برپایی چنین محفلهایی برای آن است که فلسفه از برج عاج پایین آید، از چنگ آکادمی رها شود و نقشی فعالانه در زندگی روزمره ایفا کند. بنابراین فضای حاکم بر کافه فلسفه با فضای کافه دومگو و کافه فلور که در آنها بحثهای روشنفکری درمیگرفت، کاملا تفاوت دارد. حدود بیست سال پیش این فکر به ذهن مارک سوته (۲) خطور کرد که میتوان افراد عادی جامعه را که با فلسفه آشنا نیستند گرد هم آورد تا در مورد موضوعی فلسفی با هم گفتوگو کنند. هدف او در یک کلام استفاده از شیوه مامایی (۳) برای مواجهه با مشکلات و سوالات روزمره و پرداختن به این موضوعات با نگاهی منتقدانه بود. او میگوید: «من به شرکتکنندگان این محافل کمک میکنم افکارشان را سامان دهند. به تردیدهای آنها دامن میزنم و به جای پاسخ دادن به پرسشهایشان، پرسشهای صحیحی در مقابل دیدگانشان قرار میدهم.» به عبارت دیگر او تلاش میکرد آگورای یونان باستان (۴) را احیا کند. البته همین رویکرد او به فلسفه، یعنی آوردن فلسفه به میان مردم عادی، باعث شد برخی از همان برج عاجنشینانی که برای فلسفه جایگاهی مقدس قائل بودند و به کمتر از آکادمی راضی نبودند، او را متهم کنند که شان فلسفه را پایین آورده و شبهفلسفهای کمارزش به راه انداخته است. با این حال، ایده مارک سوته پس از مرگ زود هنگامش، به سراسر جهان گسترش یافت؛ طوری که امروزه حتی در آسیا (در کشورهایی مثل ترکیه، امارات، تایوان، ژاپن و غیره) نیز میتوان کافههایی را یافت که با الگوبرداری از کافه «دِفــَر» مارک سوته، هفتهای یک بار میزبان افرادی هستند که برای یک هماندیشی غیررسمی دور هم جمع میشوند. امروزه شاید بتوان کافه فلسفه را اینگونه تعریف کرد: «مکانی نیمهعمومی برای انجام گفت و گویی نظاممند و دارای آداب مشخص میان افراد غریبه یا کسانی که همدیگر را کمتر میشناسند.» موضوع هر نشست که حاصل توافق حاضران است، معمولا پیش از آغاز گفتوگو به صورت گزاره یا پرسشی کلی مطرح میشود. نمونهای از موضوعاتی که تا به حال در کافه فلسفهها مطرح شده: آیا من مسوول اعمال فرزندان یا همسر خود هستم؟ ارزش انسان به چه چیزی است؟ یک بزرگسال میتواند بر اساس قوانینی که در کودکی فراگرفته زندگی کند؟ میتوان مردم جهان را به دو دسته فرادست و فرودست تقسیم کرد؟ بحران میانسالی چیست؟ آیا شغل من معرّف من است؟ معنای زندگی چیست؟ بهتر نبود به دنیا نمیآمدیم؟ آیا زبان برای برقراری ارتباط است؟
بسیاری از افراد از فضای دوستانه و تجربه بیبدیل در کنار هم نشستن و درباره موضوعی بحث کردن لذت میبرند. کافه فلسفه به آنان این فرصت را میدهد که آرای خود را با دیگران در میان بگذارند، گوش کردن را یاد بگیرند، آزادی بیان و با هم فکر کردن را تجربه کنند، به رشد ذهنی خود کمک کنند، شیوه تفکر انتقادی را تمرین کنند، درک خود را عمیقتر کنند، به پیامدهای عقایدشان خوب فکر کنند، پیشداوریهایشان را در مورد خود بشناسند و مزایای بالقوه رویکردهای مختلف به یک موضوع را دریابند. در اینگونه گفتوگوها به هیچ عنوان هدفْ توافق بر سر یک مساله نیست. آشنایی با نقطهنظرهای گوناگون و به تبع آن تعدیل عقاید تثبیت شده بر پایه استدلال، خود میتواند ارزشمندتر از هر هدف دیگری باشد. معمولا، برای نظم دادن به گفتوگو و خارج نشدن از موضوع مورد بحث، یک نفر نقش گرداننده را به عهده میگیرد. وظیفه اصلی گرداننده این است که به فکرپراکنیهای شرکتکنندگان جهت دهد، آنها را به سمت بیانی شفافتر و عمیقتر سوق دهد و به افراد کمک کند خود و دیگران را به پرسش بگیرند. اصولا کسی که در زمینه فلسفه و منطق مطالعه داشته باشد، میتواند این کار را به خوبی انجام دهد؛ البته این حرف به این معنی نیست که افراد دیگر از عهده این کار برنمیآیند. یکی دیگر از ویژگیهای کافه فلسفه این است که درِ آن به روی همه باز است. از نوجوانان 14 ساله گرفته تا سالمندان؛ از کارگر بازنشسته و راننده تاکسی و مغازهدار گرفته تا دانشجو و نویسنده و هنرپیشه و استاد دانشگاه، همگی در این محافل شرکت میکنند. حتی برخی روانکاوان، جامعهشناسان و فیلسوفان نیز در این محافل شرکت میکنند تا در این گفتوگوها با دیدگاههای مختلف آشنا شوند و احیانا برای کار تخصصی خود، توشهای بردارند. کافه فلسفه یک قانون طلایی دارد: هیچ کس حق ندارد فرد دیگری را به خاطر ابراز عقیدهاش سرزنش کند. این عقاید هستند که مورد بحث قرار میگیرند نه صاحبان آنها. در کافه فلسفه، شما دعوت میشوید به جای اسم بردن و ارجاع دادن به کتابهایی که احتمالا (!) تا آخر خواندهاید، خودتان فکر کنید و دلایل خود را برای نظری که دارید ارایه کنید. اما کافه فلسفه چه چیز نیست؟ کافه فلسفه یک سخنرانی نیست که سخنران در پایان به پرسشهای شنوندگان پاسخ دهد. محلی برای تبلیغات جنبشهای سیاسی یا اجتماعی هم نیست. قرار نیست افرادی دور هم جمع شوند و دانستههای خود را با هم به اشتراک بگذارند؛ قرار است شرکتکنندگان یک موضوع خاص را تحلیل کنند و برای شفافسازی و بسط موضوع، تجارب خود را با دیگران در میان بگذارند. در نهایت، کافه فلسفه یک جلسه مشاوره گروهی نیست که در آن به مشکلات شخصی یک نفر پرداخته شود.
شاید امروز زمان آن رسیده که ما هم کمی از دنیای مجازی فاصله بگیریم و رو در رو تمرین تفکر کنیم و به قول مارک سوته به فلسفه متوسل شویم تا دیوانه نشویم! اگر شما هم همین فکر را میکنید، ما را از کافه فلسفههایتان بیخبر نگذارید.
پاورقی:
1- café-philo یا Philosophy café
۲- Marc Sautet (۱۹۹۸-۱۹۴۷): نویسنده، مترجم، فیلسوف، استاد دانشگاه و بنیانگذار جنبش کافه فلسفه در پاریس
3- روشی سقراطی که هدف از آن کمک به دیگران برای زایش افکارشان است.
4- بازاری در آتن که فلاسفه یونان باستان و عامه مردم در آنجا همدیگر را ملاقات میکردند تا با یکدیگر گفتوگو کنند.
ارسال نظر