کودتای دومِ دولتِ کودتا - ۲۳ آذر ۹۱
علی موقر
کارشناس ارشد تاریخ
۱۶ آذر نزدیکترین ورودی است. از گیت کوچک و تنگ که وارد دانشگاه شوی، بعد از چند قدم میرسی به چهارراهی که به دانشکده فنی منتهی میشود. دانشکده فنی: بیهیچ توضیح اضافهای و با فونتی که حالا دیگر تنها روی همین ساختمانها میتوان دید، معماری دعوتکننده و در آهنی بزرگ و چند متریاش تو را به خود میخواند، دری که اما مدتهاست بیاستفاده مانده است. باید از در کوچک کنار پلهها وارد سرسرا شد. اتاق بزرگ آلومینیومی انتظامات و جعبههای چوبی اجناس معطل مانده در گوشه صحن و آن وسط، پنلهای آهنی ردیف شده کنار هم، مقواهایی که به ریسمان کشیده شدهاند و سطل زبالههای پلاستیکی آبی یا زرد بزرگ و بدون در که پای هر ستون قرار دادهاند.
کارشناس ارشد تاریخ
۱۶ آذر نزدیکترین ورودی است. از گیت کوچک و تنگ که وارد دانشگاه شوی، بعد از چند قدم میرسی به چهارراهی که به دانشکده فنی منتهی میشود. دانشکده فنی: بیهیچ توضیح اضافهای و با فونتی که حالا دیگر تنها روی همین ساختمانها میتوان دید، معماری دعوتکننده و در آهنی بزرگ و چند متریاش تو را به خود میخواند، دری که اما مدتهاست بیاستفاده مانده است. باید از در کوچک کنار پلهها وارد سرسرا شد. اتاق بزرگ آلومینیومی انتظامات و جعبههای چوبی اجناس معطل مانده در گوشه صحن و آن وسط، پنلهای آهنی ردیف شده کنار هم، مقواهایی که به ریسمان کشیده شدهاند و سطل زبالههای پلاستیکی آبی یا زرد بزرگ و بدون در که پای هر ستون قرار دادهاند.
علی موقر
کارشناس ارشد تاریخ
16 آذر نزدیکترین ورودی است. از گیت کوچک و تنگ که وارد دانشگاه شوی، بعد از چند قدم میرسی به چهارراهی که به دانشکده فنی منتهی میشود. دانشکده فنی: بیهیچ توضیح اضافهای و با فونتی که حالا دیگر تنها روی همین ساختمانها میتوان دید، معماری دعوتکننده و در آهنی بزرگ و چند متریاش تو را به خود میخواند، دری که اما مدتهاست بیاستفاده مانده است. باید از در کوچک کنار پلهها وارد سرسرا شد. اتاق بزرگ آلومینیومی انتظامات و جعبههای چوبی اجناس معطل مانده در گوشه صحن و آن وسط، پنلهای آهنی ردیف شده کنار هم، مقواهایی که به ریسمان کشیده شدهاند و سطل زبالههای پلاستیکی آبی یا زرد بزرگ و بدون در که پای هر ستون قرار دادهاند. باقی چیزها اما صحبت از سالیان درازتر میکند، مثل همین پلهها که حالا لبههایشان ریخته است. پلهها شاید همانها باشند، همانهایی که پنجاه و نه سال پیش، اولین بار، پای دانشجویی در سراسیمهگیِ جمعیت وحشتزده، روی آن لغزید. «بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند» (مصطفی چمران). «دستش را که براى تقاضاى کمک بلند کرده بود، گرفت و کشید، صورتش را دیدم... هیچگاه صورت رنگپریده و منقبض و خط پهن خون را که از کشیدن او روى کف سنگىِ سالن به جا ماند فراموش نمىکنم.» (مهندس احمد جهانشاهی). «قرنیز سنگى در اثر رگبار مسلسل خرد شد و تکههایش روى سرمان ریخت.... در ضلع جنوبى سرسراى ورودى دانشکده، رادیاتور شوفاژ در اثر تیراندازى سوراخ شده و آب در صحن سرسرا جارى بود» (مهندس عبدالله سرشار). «یک کتاب و دفتر نزدیک یکى از مجروحان در میان آب و خون افتاده بود ... هنوز منظره آب شوفاژ و بخار سفیدى که از آن برمىخاست و رنگ قرمز خون و صداى ناله مجروحان در خاطرم مانده است.» (مهندس غلامرضا شیخ زینالدین). «سه نفر در سرسراى ورودى غرق در خون بر جا ماندند.» (مهندس عبدالله سرشار) ... تمام چند ثانیهای که به تمام دانشجویی ایرانی گره خورد.
مرداد ۳۲ یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران رقم خورده بود، زمانی از کودتای ارتشبد زاهدی نگذشته بود. انور خامهای (مهرنامه ۱۴ مرداد ۹۰) فضای آن روزهای ایران را چنین توصیف میکند: «بعد از کودتا، فضای بسیار رعبآور و وحشتناکی حکمفرما بود. ۲۸ مرداد یک مصیبت بود. اکثر مردم وحشتزده بودند و در خیابانها که راه میرفتی، مردم را با چهرههایی غمزده و پریشان میدیدید و همه امیدها بر باد رفته بود.»
از طرفی، 17 آبان، محاکمه دکتر مصدق آغاز شده بود و از طرف دیگر، سیاستهای دولت ملی ناکام و ناتمام مینمود. 18 مهر آنتونی ایدن در مجلس عوام انگلیس، تجدید مناسبات را نخستین گام به سوی حل مساله نفت دانست. 12 آبان، ملکه انگلیس ضمن نطقی به مناسبت افتتاح پارلمان آن کشور، در مورد ایران گفت: «دولت من امیدوار است مناسبات دوستانهای را که از قدیمالایام بین این کشور و ایران وجود داشته است، دوباره تجدید نماید و مناسبات سیاسی عادی بین دو کشور از سر گرفته شود.». 24 آبان اعلام شد که نیکسون، معاون رییسجمهور آمریکا، از طرف آیزنهاور به ایران میآید. 14 آذر اعلامیه مشترک منتشر شد و زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس وارد تهران شد. 18 آذر، نیز، سفر نیکسون به ایران تنظیم شده بود. به موازات این روند، تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که عده زیادی دستگیر شدند. دانشگاه هم از مراکز اصلی مبارزه بود. جریانهای توده و ملیگراها در دانشگاه، پایگاه خود را داشتند. این بود که دولت وقت خود را ناگزیر از حضور نظامی شدید در دانشگاه و به تعبیری، کودتای دوم میدید.
بابک امیرخسروی، مسوول کمیتههای دانشجویی آن زمان دانشگاه تهران، میگوید: «روز ۱۶ آذر آن سال شاید آرامترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامهای برای تظاهرات پیشبینی نشده بود». «حضور ارتشیان مسلح در دانشگاه تازگى داشت و کنجکاوى دانشجویان را برانگیخته بود. من سال دوم دانشکده بودم و حادثه از کلاس ما آغاز شد. زنگ اول به پایان رسید. دانشجوها پشت شیشهها جمع شدند و ارتشىهاى مسلح را نگاه مىکردند.» (مهندس غلامرضا شیخزینالدین). «یکى دو نفر از دانشجویان سالهاى بالاتر درِ کلاس را باز کردند و گفتند نظامیان به دانشکده ریختهاند، کلاس را تعطیل کنید. آقاى دکتر افشار بهتندى گفتند درِ کلاس را ببندند و خارج شوند و به درس ادامه دادند. ده دقیقه بعد، دوباره درِ کلاس را باز کردند. باز آقاى دکتر افشار زیر بار نرفتند و همان عکسالعمل را نشان دادند.» (مهندس عبدالله سرشار). «گروهبان پشت یقه دانشجویى را گرفت، او را از ردیف نیمکتها بیرون کشید و با خود برد. کلاس به هم خورد. بعضى از دانشجویان به گریه افتادند. استاد با رنگ پریده و با خشم گفت: «به معاون دانشکده خبر بدهید.» (شیخ زینالدین). «گویا در زنگ تفریح، دانشجویانى از پشت پنجره کلاس دوم عمومى براى سربازهایى که در خیابان دانشگاه راه مىرفتهاند، شکلک درآوردهاند؛ مىگویم «گویا»، چون ممکن است این بهانه را تراشیده باشند.» (مهندس احمد جهانشاهی). «بعد از چند دقیقه، زنگ دانشکده به صدا درآمد و با پیشدرآمد اولیه و هیجانى که دانشجویان و استاد را فراگرفته بود، کلاس تعطیل شد.» (سرشار). «آن اولین سالى بود که دانشکده فنى تهران صد و پنجاه دانشجو پذیرفته بود و این کلاس به تنهایى نیمى از دانشجویان دانشکده را در خود جاى مىداد. لذا با تعطیلشدن کلاس، جمعیت انبوهى به سرسرا ریخت.» (شیخ زینالدین) «پس از چند دقیقه، یک استوار و عدهاى سرباز وارد سرسرا شدند. تفنگ و مسلسل به دست، پشت به در ورودى و رو به دانشجویان، با حالتى تهدیدآمیز گارد گرفتند و گلنگدن کشیدند... در همین لحظات تعلیق و سکوت پر از نگرانى که گویى زمان از حرکت ایستاده بود، یکى از دانشجویان در کریدور جنوبى با صداى بلند، شعارى به مضمون «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه» یا چیزى نظیر آن سرداد. هنوز شعار به انتها نرسیده بود که صداى رگبار بلند شد.» (جهانشاهی).
«سربازها به دستور سرگروهبان در سالن پخش شدند، ما را با دست بالا از پشت ستونها بیرون کشیدند.. کامانکارى جلوی در منتظرمان بود. ما را گوسفندوار در آن چپاندند و به دفتر حفاظت رکن دو ارتش، کنار دانشکده هنرهاى زیبا، حمل کردند... تا غروب آنجا بودیم و به نوبت سینجیم مىشدیم. شب ما را به پادگان جى بردند.... در روزهاى اول، شایعات درباره کشتهشدگان زیاد بود، اما سرانجام در همان زندان، خبر قطعى رسید از بهشهادترسیدن سه دانشجوى سال اول دانشکده به نامهاى بزرگنیا، شریعترضوى و قندچى» (مهندس احمد جهانشاهی).
گواینکه سنگینی سایه کودتای آن سال و فضای پلیسی رعبآور، این مجال را به دانشگاه و دانشگاهیان نمیداد که برای شهدای خود بزرگداشت برگزار کند و نفوذ سازمان اطلاعات و امنیت در دانشگاهها، مانع از اطلاعرسانی بین دانشجویان میشد، با این وجود بودند دانشجویانی که ۱۶ آذر را در کلاسهای درس شرکت نکنند. اما آن روز نهتنها در یادهای دانشجویان که آثارش روی دیوارها نیز مانده بود. مهندس خلیلی، رییس وقت دانشکده، هوشمندانه از تعمیر محل برخورد گلولهها با دیوارها جلوگیری کرده بود و تا سالها اثرات گلولههای یادگار آن روز پیش چشم دانشجویان قرار داشت.
اولین سالگرد 16 آذر در سال 1338 برگزار شد که به تجمعی کوچک و دقایقی سکوت به احترام کشتهشدگان آن روز گذشت. سال 1339، اولین سالی بود که کلاسهای دانشگاه تعطیل میشد و دانشجویان در صحن دانشکده فنی تحصن سکوت میکردند. حسین شاهحسینی میگوید: «نهضت مقاومت ملی تصمیم گرفت که یاد این سه شهید را در شانزدهم آذرماه هر سال گرامی بدارد؛ ولی متاسفانه شرایط سیاسی به نحوی بود که تا پیش از سال ۱۳۳۹، به مشکلاتی برمیخورد... اولین بار در سال ۱۳۳۹، سکوت دانشگاه شکسته شد و رسما، شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.» (گفتوگو با نشریه چشمانداز ایران، شماره ۱۷)
با روی کار آمدن امینی، در سال ۴۰، آزادی بیشتری به فضای دانشگاه نیز داده شد. در آن سال، بزرگداشت ۱۶ آذر، با رسمیت بیشتری، برگزار شد. لطفالله میثمی (دانشجوی مهندسى استخراج نفت، ۱۳۴۲-۱۳۳۸) درباره آن مراسم میگوید: «سال ۴۰، دانشجویان از تمام دانشکدهها در ضلع جنوب شرقی دانشگاه جمع شدند. جمعیت عجیبی بود. در آنجا دکتر شیبانی، پسر مهندس حسیبی، خانم دارابی و خانم پروانه فروهر سخنرانی جذابی داشتند که باعث آگاه شدن اکثریت دانشجویان شد و از آن سال بزرگداشت ۱۶ آذر با شور و حرارت بیشتر و به صورت منظم تر برگزار شد» (نشریه دانشجویی ماقال، ۲۱ اسفند ۹۰)
بعد از استعفای امینی و انتصاب علم، منویات محمدرضا پهلوی بیشتر در فضای سیاسی کشور و به تبع آن، دانشگاهها اعمال میشد. از سال 1341، شانزده آذرهای دانشگاه محدودتر شد و سال 1347، اولین سالی بود که حتی کلاسهای دانشگاه نیز در آن روز برگزار شد. آمار مهاجرت دانشجویان به خارج از کشور گویای فضای دانشگاهی آن سالهاست، به طوری که طی سالهای 47 تا 52 تعداد سی هزار دانشجویی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند از تعداد کل دانشجویان داخل کشور بیشتر بود. با اینهمه، در همان سالها نیز، مراسم بزرگداشت 16 آذر با تمام تبعاتش همچنان برگزار میشد و به تظاهرات خیابانی و درگیری با نیروهای امنیتی و دستگیری دانشجویان میانجامید، گویی حکومت در همان سال 32، مناسبات خود را با دانشگاه تعریف کرده بود. «در 16 آذر، این صداى انتقادى ِ مسالمتآمیز، در خون نشست و البته بهدنبال آن، سرکوبها و سختگیریها فراوان شد. حذف تحقیرآمیز اپوزیسیون مسالمت جو به چه نتیجهاى انجامید؟ به این نتیجه انجامید که از دل همین نیروهاى مسالمتجوىِ ملى و مذهبى، چریکهایى بیرون آمدند که براى سخنگفتن دست به اسلحه بردند.» (محمد خاتمی، مراسم بزرگداشت روز دانشجو، دانشکده فنی، 1380).
در دهه ۵۰، دانشجویان فعالیتهای خود را تحت تاثیر ایدئولوژیهای مبازراتی مسلحانه و چریکی، سرسختانهتر و رادیکالتر تعریف کرده بودند. این مساله در خصوص ۱۶ آذرهای دانشگاه نیز صادق بود. دانشجوها در دستههای زیرزمینی و تشکیلات چریکی فعالیتهای خود را دنبال میکردند و بیشتر این اقدامات را میتوان در قالب مبارزات انقلابی دستهبندی کرد تا فعالیتهای درون دانشگاهی. عموما تجمعات به خیابانها کشیده میشد و به صحنه درگیریهای خیابانی و جنگ و گریز با نیروهای گارد بدل میشد. افسانه صدر (مهندسى شیمى ۵۴ ـ ۱۳۴۹ و عضو هیات علمى دانشکده فنى): «در آن سالها، به دلیل فضاى مبارزاتى و اعتصابها و تظاهرات اعتراضى دانشجویان به مناسبتهاى مختلف، کمتر سالى بود که ما ترمهاى تحصیلى منظمى داشته باشیم. تا آنجا که به یاد دارم، من هیچگاه روز شانزدهم آذر در دانشگاه نبودم، چون حمله ساواک از یک سو و اعتراضها و اعتصاب بچهها از سوى دیگر به تعطیلی دانشگاه در هفتههاى پیش و پس از ۱۶ آذر مىانجامید.»
دکتر بهروز گتمیرى (مهندسى راه و ساختمان، 58 ـ 1353): «در آن زمان فضاى ویژهاى بر دانشکده حاکم بود. به یاد دارم از اواسط آبان با نزدیک شدن شانزدهم آذر، دانشکده فنى زیر فشار نیروهاى امنیتى قرار مىگرفت، بهگونهاى که دانشجویان این دانشکده حق ورود به محوطه دانشگاه تهران را نداشتند و تنها از در شیشهاى که مخصوص خود دانشکده بود و روبهروى مقرّ گارد دانشگاه، در خیابان 16 آذر، قرار داشت، اجازه ورود به دانشکده را داشتند. ... گارد دانشگاه هم که قبلا تنها به برخورد با تجمعات دانشجویان در محوطه دانشگاه اکتفا مىکرد و اجازه ورود به صحن دانشکدهها را نداشت، بعد از سال 54، صراحتا وارد صحن دانشکده فنى مىشد و با رویارویى مستقیم، بچهها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار مىداد.»
سال ۵۸، مراسم ۱۶ آذر که به علت مقارن بودن با روز جمعه در ۱۵ آذر و تقریبا بیحاشیه برگزار شد. «پس از ۲۶ سال رودررویی با پلیس و ارتش برای اولین دفعه شاهد برگزاری این مراسم در فضای آزاد زمین چمن دانشگاه بودیم تا خانواده شهدای آذر را کنار خودمان در سالروز شهادتشان ببینیم.» (کیهان، آذر ۱۳۵۸). در این سال دانشگاه نیز تحت تاثیر پیروزی انقلاب و آرمانخواهی نیروهای انقلابی بود. سرپرست موقت دانشگاه تهران، در همین مراسم خاطرنشان کرد: «نگذاریم که فرصتطلبان و افراد ضد انقلاب، ثمره سالها مبارزه و شکنجه را آلوده نمایند.» و این اولین سالی بود که مقام رسمی دانشگاهی در این بزرگداشت سخنرانی میکرد.
تسخیر لانه جاسوسی و سیاستهای مبارزاتی ضد امپریالیستی علیه آمریکا، با آنچه در سال 32 رخ داده بود، باعث میشد تا دولت بعد از انقلاب، با 16 آذر دانشگاهها انس و الفت داشته باشد. سال 59 اولین مراسم رسمی دولتی در دانشگاه تهران، با سخنرانی حجهالاسلام عبدالمجید معادیخواه برگزار شد. وی در این مراسم عنوان کرد: «مطمئنا، آمریکا با شعار مرگ بر آمریکا از میدان بهدرنمیرود و هیچ مسالهای برای انقلاب اسلامی ما اصولیتر از این معنا نیست که از نفوذ خط غرب و خط آمریکا در این انقلاب جلوگیری کنیم.»
دهه شصت و هفتاد مراسم ۱۶ آذر دانشگاهها چندان مورد توجه نبود و گویی دیگر کارکردی برای آن دانسته نمیشد. میرعلیرضا مهنّا (مهندسى اکتشاف معدن، ۶۹ ـ ۱۳۶۲) درباره آن سالها میگوید: «تا آنجا که به یاد دارم روز ۱۶ آذر در دانشکده مراسم خاصى برگزار نمىشد و هر ساله این روز با یک بیانیه کلى که از سوى انجمن اسلامى صادر مىشد مىگذشت، بدون اینکه کوچکترین مطلبى پیرامون دانشجویان شهید و چگونگى وقوع حادثه این روز بیان شود.»
16 آذر سال 78 سالی بود که دانشجویان سعی کردند تا این مراسم را به عنوان صدای دانشگاه بشناسانند. در بزرگداشت آن سال بارها سخنرانی رییسجمهور وقت محمد خاتمی، با اعتراض و شعارهای دانشجویان، قطع شد در سال 89، مراسم گرامیداشت 16 آذر و اولین روز محرم به همت بسیج دانشجویی با عنوان «آذر عاشورایی»، در تالار شهید چمران دانشکده فنی، برگزار شد و «دانشجویان با در دست داشتن تراکتهایی با مضامین «مرگ بر آمریکا»، «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر میشود»، «استاد شهریاری شهادتت مبارک»، «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»،... به استقبال این مراسم رفتند.» (خبرگزاری فارس، آذر 89)
... و حال 16 آذر 91، دانشگاه تهران.
کارشناس ارشد تاریخ
16 آذر نزدیکترین ورودی است. از گیت کوچک و تنگ که وارد دانشگاه شوی، بعد از چند قدم میرسی به چهارراهی که به دانشکده فنی منتهی میشود. دانشکده فنی: بیهیچ توضیح اضافهای و با فونتی که حالا دیگر تنها روی همین ساختمانها میتوان دید، معماری دعوتکننده و در آهنی بزرگ و چند متریاش تو را به خود میخواند، دری که اما مدتهاست بیاستفاده مانده است. باید از در کوچک کنار پلهها وارد سرسرا شد. اتاق بزرگ آلومینیومی انتظامات و جعبههای چوبی اجناس معطل مانده در گوشه صحن و آن وسط، پنلهای آهنی ردیف شده کنار هم، مقواهایی که به ریسمان کشیده شدهاند و سطل زبالههای پلاستیکی آبی یا زرد بزرگ و بدون در که پای هر ستون قرار دادهاند. باقی چیزها اما صحبت از سالیان درازتر میکند، مثل همین پلهها که حالا لبههایشان ریخته است. پلهها شاید همانها باشند، همانهایی که پنجاه و نه سال پیش، اولین بار، پای دانشجویی در سراسیمهگیِ جمعیت وحشتزده، روی آن لغزید. «بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند» (مصطفی چمران). «دستش را که براى تقاضاى کمک بلند کرده بود، گرفت و کشید، صورتش را دیدم... هیچگاه صورت رنگپریده و منقبض و خط پهن خون را که از کشیدن او روى کف سنگىِ سالن به جا ماند فراموش نمىکنم.» (مهندس احمد جهانشاهی). «قرنیز سنگى در اثر رگبار مسلسل خرد شد و تکههایش روى سرمان ریخت.... در ضلع جنوبى سرسراى ورودى دانشکده، رادیاتور شوفاژ در اثر تیراندازى سوراخ شده و آب در صحن سرسرا جارى بود» (مهندس عبدالله سرشار). «یک کتاب و دفتر نزدیک یکى از مجروحان در میان آب و خون افتاده بود ... هنوز منظره آب شوفاژ و بخار سفیدى که از آن برمىخاست و رنگ قرمز خون و صداى ناله مجروحان در خاطرم مانده است.» (مهندس غلامرضا شیخ زینالدین). «سه نفر در سرسراى ورودى غرق در خون بر جا ماندند.» (مهندس عبدالله سرشار) ... تمام چند ثانیهای که به تمام دانشجویی ایرانی گره خورد.
مرداد ۳۲ یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران رقم خورده بود، زمانی از کودتای ارتشبد زاهدی نگذشته بود. انور خامهای (مهرنامه ۱۴ مرداد ۹۰) فضای آن روزهای ایران را چنین توصیف میکند: «بعد از کودتا، فضای بسیار رعبآور و وحشتناکی حکمفرما بود. ۲۸ مرداد یک مصیبت بود. اکثر مردم وحشتزده بودند و در خیابانها که راه میرفتی، مردم را با چهرههایی غمزده و پریشان میدیدید و همه امیدها بر باد رفته بود.»
از طرفی، 17 آبان، محاکمه دکتر مصدق آغاز شده بود و از طرف دیگر، سیاستهای دولت ملی ناکام و ناتمام مینمود. 18 مهر آنتونی ایدن در مجلس عوام انگلیس، تجدید مناسبات را نخستین گام به سوی حل مساله نفت دانست. 12 آبان، ملکه انگلیس ضمن نطقی به مناسبت افتتاح پارلمان آن کشور، در مورد ایران گفت: «دولت من امیدوار است مناسبات دوستانهای را که از قدیمالایام بین این کشور و ایران وجود داشته است، دوباره تجدید نماید و مناسبات سیاسی عادی بین دو کشور از سر گرفته شود.». 24 آبان اعلام شد که نیکسون، معاون رییسجمهور آمریکا، از طرف آیزنهاور به ایران میآید. 14 آذر اعلامیه مشترک منتشر شد و زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس وارد تهران شد. 18 آذر، نیز، سفر نیکسون به ایران تنظیم شده بود. به موازات این روند، تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که عده زیادی دستگیر شدند. دانشگاه هم از مراکز اصلی مبارزه بود. جریانهای توده و ملیگراها در دانشگاه، پایگاه خود را داشتند. این بود که دولت وقت خود را ناگزیر از حضور نظامی شدید در دانشگاه و به تعبیری، کودتای دوم میدید.
بابک امیرخسروی، مسوول کمیتههای دانشجویی آن زمان دانشگاه تهران، میگوید: «روز ۱۶ آذر آن سال شاید آرامترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامهای برای تظاهرات پیشبینی نشده بود». «حضور ارتشیان مسلح در دانشگاه تازگى داشت و کنجکاوى دانشجویان را برانگیخته بود. من سال دوم دانشکده بودم و حادثه از کلاس ما آغاز شد. زنگ اول به پایان رسید. دانشجوها پشت شیشهها جمع شدند و ارتشىهاى مسلح را نگاه مىکردند.» (مهندس غلامرضا شیخزینالدین). «یکى دو نفر از دانشجویان سالهاى بالاتر درِ کلاس را باز کردند و گفتند نظامیان به دانشکده ریختهاند، کلاس را تعطیل کنید. آقاى دکتر افشار بهتندى گفتند درِ کلاس را ببندند و خارج شوند و به درس ادامه دادند. ده دقیقه بعد، دوباره درِ کلاس را باز کردند. باز آقاى دکتر افشار زیر بار نرفتند و همان عکسالعمل را نشان دادند.» (مهندس عبدالله سرشار). «گروهبان پشت یقه دانشجویى را گرفت، او را از ردیف نیمکتها بیرون کشید و با خود برد. کلاس به هم خورد. بعضى از دانشجویان به گریه افتادند. استاد با رنگ پریده و با خشم گفت: «به معاون دانشکده خبر بدهید.» (شیخ زینالدین). «گویا در زنگ تفریح، دانشجویانى از پشت پنجره کلاس دوم عمومى براى سربازهایى که در خیابان دانشگاه راه مىرفتهاند، شکلک درآوردهاند؛ مىگویم «گویا»، چون ممکن است این بهانه را تراشیده باشند.» (مهندس احمد جهانشاهی). «بعد از چند دقیقه، زنگ دانشکده به صدا درآمد و با پیشدرآمد اولیه و هیجانى که دانشجویان و استاد را فراگرفته بود، کلاس تعطیل شد.» (سرشار). «آن اولین سالى بود که دانشکده فنى تهران صد و پنجاه دانشجو پذیرفته بود و این کلاس به تنهایى نیمى از دانشجویان دانشکده را در خود جاى مىداد. لذا با تعطیلشدن کلاس، جمعیت انبوهى به سرسرا ریخت.» (شیخ زینالدین) «پس از چند دقیقه، یک استوار و عدهاى سرباز وارد سرسرا شدند. تفنگ و مسلسل به دست، پشت به در ورودى و رو به دانشجویان، با حالتى تهدیدآمیز گارد گرفتند و گلنگدن کشیدند... در همین لحظات تعلیق و سکوت پر از نگرانى که گویى زمان از حرکت ایستاده بود، یکى از دانشجویان در کریدور جنوبى با صداى بلند، شعارى به مضمون «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه» یا چیزى نظیر آن سرداد. هنوز شعار به انتها نرسیده بود که صداى رگبار بلند شد.» (جهانشاهی).
«سربازها به دستور سرگروهبان در سالن پخش شدند، ما را با دست بالا از پشت ستونها بیرون کشیدند.. کامانکارى جلوی در منتظرمان بود. ما را گوسفندوار در آن چپاندند و به دفتر حفاظت رکن دو ارتش، کنار دانشکده هنرهاى زیبا، حمل کردند... تا غروب آنجا بودیم و به نوبت سینجیم مىشدیم. شب ما را به پادگان جى بردند.... در روزهاى اول، شایعات درباره کشتهشدگان زیاد بود، اما سرانجام در همان زندان، خبر قطعى رسید از بهشهادترسیدن سه دانشجوى سال اول دانشکده به نامهاى بزرگنیا، شریعترضوى و قندچى» (مهندس احمد جهانشاهی).
گواینکه سنگینی سایه کودتای آن سال و فضای پلیسی رعبآور، این مجال را به دانشگاه و دانشگاهیان نمیداد که برای شهدای خود بزرگداشت برگزار کند و نفوذ سازمان اطلاعات و امنیت در دانشگاهها، مانع از اطلاعرسانی بین دانشجویان میشد، با این وجود بودند دانشجویانی که ۱۶ آذر را در کلاسهای درس شرکت نکنند. اما آن روز نهتنها در یادهای دانشجویان که آثارش روی دیوارها نیز مانده بود. مهندس خلیلی، رییس وقت دانشکده، هوشمندانه از تعمیر محل برخورد گلولهها با دیوارها جلوگیری کرده بود و تا سالها اثرات گلولههای یادگار آن روز پیش چشم دانشجویان قرار داشت.
اولین سالگرد 16 آذر در سال 1338 برگزار شد که به تجمعی کوچک و دقایقی سکوت به احترام کشتهشدگان آن روز گذشت. سال 1339، اولین سالی بود که کلاسهای دانشگاه تعطیل میشد و دانشجویان در صحن دانشکده فنی تحصن سکوت میکردند. حسین شاهحسینی میگوید: «نهضت مقاومت ملی تصمیم گرفت که یاد این سه شهید را در شانزدهم آذرماه هر سال گرامی بدارد؛ ولی متاسفانه شرایط سیاسی به نحوی بود که تا پیش از سال ۱۳۳۹، به مشکلاتی برمیخورد... اولین بار در سال ۱۳۳۹، سکوت دانشگاه شکسته شد و رسما، شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.» (گفتوگو با نشریه چشمانداز ایران، شماره ۱۷)
با روی کار آمدن امینی، در سال ۴۰، آزادی بیشتری به فضای دانشگاه نیز داده شد. در آن سال، بزرگداشت ۱۶ آذر، با رسمیت بیشتری، برگزار شد. لطفالله میثمی (دانشجوی مهندسى استخراج نفت، ۱۳۴۲-۱۳۳۸) درباره آن مراسم میگوید: «سال ۴۰، دانشجویان از تمام دانشکدهها در ضلع جنوب شرقی دانشگاه جمع شدند. جمعیت عجیبی بود. در آنجا دکتر شیبانی، پسر مهندس حسیبی، خانم دارابی و خانم پروانه فروهر سخنرانی جذابی داشتند که باعث آگاه شدن اکثریت دانشجویان شد و از آن سال بزرگداشت ۱۶ آذر با شور و حرارت بیشتر و به صورت منظم تر برگزار شد» (نشریه دانشجویی ماقال، ۲۱ اسفند ۹۰)
بعد از استعفای امینی و انتصاب علم، منویات محمدرضا پهلوی بیشتر در فضای سیاسی کشور و به تبع آن، دانشگاهها اعمال میشد. از سال 1341، شانزده آذرهای دانشگاه محدودتر شد و سال 1347، اولین سالی بود که حتی کلاسهای دانشگاه نیز در آن روز برگزار شد. آمار مهاجرت دانشجویان به خارج از کشور گویای فضای دانشگاهی آن سالهاست، به طوری که طی سالهای 47 تا 52 تعداد سی هزار دانشجویی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند از تعداد کل دانشجویان داخل کشور بیشتر بود. با اینهمه، در همان سالها نیز، مراسم بزرگداشت 16 آذر با تمام تبعاتش همچنان برگزار میشد و به تظاهرات خیابانی و درگیری با نیروهای امنیتی و دستگیری دانشجویان میانجامید، گویی حکومت در همان سال 32، مناسبات خود را با دانشگاه تعریف کرده بود. «در 16 آذر، این صداى انتقادى ِ مسالمتآمیز، در خون نشست و البته بهدنبال آن، سرکوبها و سختگیریها فراوان شد. حذف تحقیرآمیز اپوزیسیون مسالمت جو به چه نتیجهاى انجامید؟ به این نتیجه انجامید که از دل همین نیروهاى مسالمتجوىِ ملى و مذهبى، چریکهایى بیرون آمدند که براى سخنگفتن دست به اسلحه بردند.» (محمد خاتمی، مراسم بزرگداشت روز دانشجو، دانشکده فنی، 1380).
در دهه ۵۰، دانشجویان فعالیتهای خود را تحت تاثیر ایدئولوژیهای مبازراتی مسلحانه و چریکی، سرسختانهتر و رادیکالتر تعریف کرده بودند. این مساله در خصوص ۱۶ آذرهای دانشگاه نیز صادق بود. دانشجوها در دستههای زیرزمینی و تشکیلات چریکی فعالیتهای خود را دنبال میکردند و بیشتر این اقدامات را میتوان در قالب مبارزات انقلابی دستهبندی کرد تا فعالیتهای درون دانشگاهی. عموما تجمعات به خیابانها کشیده میشد و به صحنه درگیریهای خیابانی و جنگ و گریز با نیروهای گارد بدل میشد. افسانه صدر (مهندسى شیمى ۵۴ ـ ۱۳۴۹ و عضو هیات علمى دانشکده فنى): «در آن سالها، به دلیل فضاى مبارزاتى و اعتصابها و تظاهرات اعتراضى دانشجویان به مناسبتهاى مختلف، کمتر سالى بود که ما ترمهاى تحصیلى منظمى داشته باشیم. تا آنجا که به یاد دارم، من هیچگاه روز شانزدهم آذر در دانشگاه نبودم، چون حمله ساواک از یک سو و اعتراضها و اعتصاب بچهها از سوى دیگر به تعطیلی دانشگاه در هفتههاى پیش و پس از ۱۶ آذر مىانجامید.»
دکتر بهروز گتمیرى (مهندسى راه و ساختمان، 58 ـ 1353): «در آن زمان فضاى ویژهاى بر دانشکده حاکم بود. به یاد دارم از اواسط آبان با نزدیک شدن شانزدهم آذر، دانشکده فنى زیر فشار نیروهاى امنیتى قرار مىگرفت، بهگونهاى که دانشجویان این دانشکده حق ورود به محوطه دانشگاه تهران را نداشتند و تنها از در شیشهاى که مخصوص خود دانشکده بود و روبهروى مقرّ گارد دانشگاه، در خیابان 16 آذر، قرار داشت، اجازه ورود به دانشکده را داشتند. ... گارد دانشگاه هم که قبلا تنها به برخورد با تجمعات دانشجویان در محوطه دانشگاه اکتفا مىکرد و اجازه ورود به صحن دانشکدهها را نداشت، بعد از سال 54، صراحتا وارد صحن دانشکده فنى مىشد و با رویارویى مستقیم، بچهها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار مىداد.»
سال ۵۸، مراسم ۱۶ آذر که به علت مقارن بودن با روز جمعه در ۱۵ آذر و تقریبا بیحاشیه برگزار شد. «پس از ۲۶ سال رودررویی با پلیس و ارتش برای اولین دفعه شاهد برگزاری این مراسم در فضای آزاد زمین چمن دانشگاه بودیم تا خانواده شهدای آذر را کنار خودمان در سالروز شهادتشان ببینیم.» (کیهان، آذر ۱۳۵۸). در این سال دانشگاه نیز تحت تاثیر پیروزی انقلاب و آرمانخواهی نیروهای انقلابی بود. سرپرست موقت دانشگاه تهران، در همین مراسم خاطرنشان کرد: «نگذاریم که فرصتطلبان و افراد ضد انقلاب، ثمره سالها مبارزه و شکنجه را آلوده نمایند.» و این اولین سالی بود که مقام رسمی دانشگاهی در این بزرگداشت سخنرانی میکرد.
تسخیر لانه جاسوسی و سیاستهای مبارزاتی ضد امپریالیستی علیه آمریکا، با آنچه در سال 32 رخ داده بود، باعث میشد تا دولت بعد از انقلاب، با 16 آذر دانشگاهها انس و الفت داشته باشد. سال 59 اولین مراسم رسمی دولتی در دانشگاه تهران، با سخنرانی حجهالاسلام عبدالمجید معادیخواه برگزار شد. وی در این مراسم عنوان کرد: «مطمئنا، آمریکا با شعار مرگ بر آمریکا از میدان بهدرنمیرود و هیچ مسالهای برای انقلاب اسلامی ما اصولیتر از این معنا نیست که از نفوذ خط غرب و خط آمریکا در این انقلاب جلوگیری کنیم.»
دهه شصت و هفتاد مراسم ۱۶ آذر دانشگاهها چندان مورد توجه نبود و گویی دیگر کارکردی برای آن دانسته نمیشد. میرعلیرضا مهنّا (مهندسى اکتشاف معدن، ۶۹ ـ ۱۳۶۲) درباره آن سالها میگوید: «تا آنجا که به یاد دارم روز ۱۶ آذر در دانشکده مراسم خاصى برگزار نمىشد و هر ساله این روز با یک بیانیه کلى که از سوى انجمن اسلامى صادر مىشد مىگذشت، بدون اینکه کوچکترین مطلبى پیرامون دانشجویان شهید و چگونگى وقوع حادثه این روز بیان شود.»
16 آذر سال 78 سالی بود که دانشجویان سعی کردند تا این مراسم را به عنوان صدای دانشگاه بشناسانند. در بزرگداشت آن سال بارها سخنرانی رییسجمهور وقت محمد خاتمی، با اعتراض و شعارهای دانشجویان، قطع شد در سال 89، مراسم گرامیداشت 16 آذر و اولین روز محرم به همت بسیج دانشجویی با عنوان «آذر عاشورایی»، در تالار شهید چمران دانشکده فنی، برگزار شد و «دانشجویان با در دست داشتن تراکتهایی با مضامین «مرگ بر آمریکا»، «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر میشود»، «استاد شهریاری شهادتت مبارک»، «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»،... به استقبال این مراسم رفتند.» (خبرگزاری فارس، آذر 89)
... و حال 16 آذر 91، دانشگاه تهران.
ارسال نظر