کار خوب، گردش مالی را هم تضمین می‌کند - ۱۶ شهریور ۹۱
عکس : بهنام موذن
علی‌رضا کیوانی‌نژاد
تعیین قرار مصاحبه با لیلی گلستان سخت است، از آن روی که سر وقت می‌رسد و البته صبح اول وقت. گپ ما در گالری گلستان پا گرفت، میان قاب‌هایی که نقش تماشاگر را داشتند و یله داده بودند به سفیدی دیوار. قاب‌های عکس که نخ‌تسبیحی به نام «افغان‌های ایران» آنها را به هم پیوند داده بود. بهانه گفت‌وگو با خانم گلستان، انتشار کتاب «محاکمه سقراط» اثر افلاطون است که نشر مرکز آن را روانه بازار کرده است.


چطور شد که محاکمه سقراط را برای ترجمه انتخاب کردید؟
وقتی سفر می‌کنم اولین کارم پیدا کردن کتاب‌های جدید است. و این کتاب ره آورد آخرین سفرم است . در سال1822 میلادی ویکتور کوزن این کتاب را از زبان یونانی به زبان فرانسوی ترجمه کرد.و حالا کسی همان ترجمه را به روز آورده. به همین دلیل نظرم جلب شد.
کتاب را خواندم ودیدم چقدر مسائل سقراط برایم ملموس و آشنا است و چقدر همیشه دنیا همین بوده. و چقدر امروز ما شکل دنیای سقراط را دارد. تصمیم گرفتم ترجمه‌اش کنم.
به‌نظر شما چرا مترجمان ما برای ترجمه چنین آثاری کمتر پیشقدم می‌شوند.
من معتقدم وقتی نسل امروز ایران اینقدر به فلسفه علاقه‌مند است باید از اندیشه پیشینیان این حوزه هم مطلع باشد و همین می‌تواند انگیزه‌ای شود برای مترجمان تا آثار متقدمان حوزه فلسفه را هم ترجمه کنند. ترجمه‌های فلسفی هم کم نداریم و اتفاقا مترجمان کتاب‌های فلسفی مان بهتر و با وسواس بیشتری از دیگر مترجمان کار کرده‌اند. سختی کار متن فلسفی احتیاج به چالش کردن دارد و همین کار را برای مترجم جذاب می‌کند.
فکر می‌کنید با توجه به همان سختی کار، بخواهید باز هم در این حوزه ترجمه کنید؟
مدتی است که حوصله ترجمه‌ قصه یا رومان ندارم.بیشتر دوست دارم در حوزه‌هایی مثل نقد ادبی، زندگی‌نامه، نظریه ادبی و عرصه‌هایی از این دست ترجمه کنم. شاید هم اقتضای سن من باشد. یک داستان باید مراخیلی جذب کند. باید نقدهای خوبی درباره‌اش بخوانم تا مجاب شوم آن را در اختیار خواننده قرار دهم. اگر چنین داستانی پیدا کنم شاید دوباره در حوزه داستان هم ترجمه‌ای ارائه دهم. ولی آن سختی کار که درباره‌اش حرف زدیم برای من لذت‌بخش است. دوست دارم با متن کلنجار بروم و آن را به‌شکلی مطلوب در اختیار مخاطب قرار دهم. به این هم فکر نمی‌کنم که اثر فروش خوبی دارد یا نه. این برای من مهم نیست. بیشتر تمرکزم را روی نتیجه نهایی قرار می‌دهم یعنی کار با ترجمه درست و شسته رفته‌ای ارائه شود.
نظرتان درباره نسل امروز مترجمان چیست؟
فکر می‌کنم برای اظهارنظر در این مورد باید وضعیت جوانان امروز را مد نظر قرار دهیم. آنچه من می‌بینم از همان نوع تفکر جوان امروزی نشات گرفته است: باری به هر جهت بودن و، آسان گرفتن هر چیزی - که ترجمه‌ هم شاملش می‌شود- و نگاه غیر جدی داشتن به هر مقوله‌ای. خب اگر صادقانه حرف بزنیم باید اذعان کنم که کارهای نازل و بی‌دقت زیاد شده- این اواخر ترجمه ای خواندم از یک کتاب کوچک سیمون دو بووار که فاجعه بود و ناشر معروفی هم آن را چاپ کرده بود- . البته این فقط شامل ترجمه نمی‌شود.بلکه در تمام حیطه‌های فرهنگی و هنری این مشکل را داریم . از سوی دیگر کتابی خواندم از روبرتو بولانیو با ترجمه ی بسیار درخشان پویا رفویی که جوان است وامیدوارم این کار را ادامه دهد. در واقع باید ناشرانی را نکوهش کنیم که ترجمه‌های بد را وارد بازار می‌کنند. ناشر باید قبول کند وقتی خودش سواد تمیز دادن ترجمه خوب را از ترجمه بد ندارد بهتر است فرد آگاهی را در این مقوله برای این کار استخدام کند.بیشتر ناشران برای ویرایشِ کار هزینه‌ای نمی‌کنند و نمی‌دانند که چقدر نقش ویراستار مهم است. معتقدم که باید در مقوله کتاب و اساسا هنر، وسواس بیشتری داشته باشیم.
برخی ناشران، گردش مالی را بهانه می‌کنند و معتقدند باید فقط در عرصه کمیت تولید داشته باشند تا بتوانند سهمی را در بازار نشر به خود اختصاص دهند.
با چنین دیدگاهی اصلا موافق نیستم. مخاطب خیلی زرنگ‌تر و هوشمندتر از این حرف‌هاست. کتاب بد را نمی‌خواند. وقتی ترجمه خوب نباشد مردم هم آن را نمی‌خوانند. چرا آقای کوثری مترجم سطح‌ بالایی است؟ چون روی کارش حساس است و به مخاطب هم احترام می‌گذارد ولی عده‌ای هم هستند که دوبرابر امثال آقای کوثری ترجمه کرده‌اند و به جایی نرسیده‌اند. ناشری که فکر می‌کند باید به هر قیمتی کتاب منتشر کند به‌نظرم ناشر نیست بقال است.
ولی نکته تاسف‌بار این‌ است که اساسا کتاب‌های خوب در ایران تیراژ چندانی ندارند اما کتاب‌های عامه‌پسند کماکان یکه‌تازی می‌کنند.
نه کتاب‌های خوب هم فروش نسبتا خوبی دارند. ولی شما هم قبول کنید که این مساله در تمام دنیا صادق است. در فرانسه وقتی سوار مترو می‌شوید می‌بینید که مردم مدام مشغول خواندن هستند و اگر به عناوین آن کتاب‌ها نگاه کنید بیشترشان عامه‌پسند هستند. خب مشکلی نیست. فکر می‌کنم باید اول مردم را به خواندن عادت دهیم بعد سر این موضوع بحث کنیم که چه کتابی خوب است و چه کتابی، بد. وقتی مردم هنوز به خواندن عادت ندارند این حرف‌ها بیهوده است. ما می توانیم با ارائه کار خوب تا حدودی این ذائقه را تغییر دهیم. این‌طوری حتی گردش مالی ناشران هم تضمین می‌شود.
شما به عنوان یک مترجم قدیمی از دستمزدتان راضی هستید؟
شما نمی‌توانید و نباید از این حوزه انتظار سود داشته باشید. اساسا مقوله هنر چنین است.از راه ترجمه نمی‌شود توقع یک زندگی لوکس را داشت. ترجمه عشق است.من از سال ۴۸ تا به حال دستمزدم از ترجمه فرقی نکرده!! وقتی کتابی را می خواهم ترجمه کنم به این فکر می‌کنم که باید کار مطلوبی به مخاطب ارائه کنم تا او بهتر بتواند در لذت خواندن کتاب با من شریک شود. به درصدم از قیمت روی جلد نمی‌توانم فکر کنم. چون بسیار ناچیز است.
در شرایط کنونی برخی مترجمان فکر می‌کنند باید اثری را ترجمه کنند که فلان جایزه ادبی را در فلان کشور از آن خود کرده است.این جو مسابقه‌گونه به نفع ادبیات ماست یا به ضررش؟
نه به ضرر است و نه به منفعت. من هرگز در این مسابقه شرکت نکرده‌ام. فقط یکبار کتابی را ترجمه کردم و زیر چاپ بود که فهمیدم ترجمه دیگری وارد بازار شده. حس خوبی نبود. هرچند کتاب من به چاپ هشتم رسید.
کماکان به ترجمه ادامه می‌دهید؟ یعنی قصد نوشتن در حوزه خاصی را ندارید؟
بعد از کتاب تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران و مصاحبه در مورد زندگی ام و خاطراتم که مورد اقبال قرار گرفت و به چاپ چهارم رسید. بسیاری از دوستان نویسنده‌ام مرا تشویق به نوشتن یعنی تالیف کردن می‌کنند. اما باید اعتراف کنم که هنوز جراتش را پیدا نکرده‌ام. شاید یک روزی این کار را کردم. خدا داناست.