خودزنی بی‌خردانه با ابزار مدرن - ۱۶ شهریور ۹۱
عکس : آکو سالمی
پژمان موسوی
حسن نراقی به صراحت در گفتار شهره است؛ آنقدر صریح سخن می‌گوید که گاه ممکن است حتی مخاطبان همیشگی آثارش هم از نوشته‌هایش برنجند و خود را مصداق سخن او بدانند؛ اما هیچ کدام از اینها مانع از این نشده است که او از صداقت در نوشتار و صراحت در کلام دست بردارد. صراحتی که گاهی منجر به سخنانی می‌شود که در نگاه اول کسی انتظار شنیدن آن را از او نداشته است و بیان آنها از جانب او کمی هم عجیب و تامل‌برانگیز می‌نماید. نراقی اما به عنوان یک جامعه شناس تجربی و پژوهشگر عامل بسیاری از مشکلات را خود ما می‌داند و نه چیز دیگر با او درباره بروز رفتارهای غیر فرهنگی و غیر مدنی در رانندگی گفت‌وگویی ترتیب داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید...





نگاهی به جایگاه اتومبیل در زندگی ما نشان می‌دهد که این ابزار فلزی دلربا، به خصوص در این روزها سهم زیادتری در زندگی بسیاری از ما ایرانیان پیدا کرده. به باور شما در روزگاری که همه از آلودگی صوتی و آلودگی هوا و ترافیک می‌نالند، چرا تا این حد خودرو در زندگی ما نقش و سهم پیدا کرده است؟
این داستان فقط مختص ایران و ایرانی نیست. اتومبیل و ترافیک شاید مشترک‌ترین معضل امروزی همه شهرهای بزرگ و حتی متوسط دنیا شده. خیلی‌ها این را نمی‌دانند و حسرت شهرهای دیگرکشور‌ها را می‌خورند. به نظرم تهران و به تبع آن ایران هنوز در مقایسه با کشوری مثل آمریکا حتی با در نظر گرفتن تمامی پارامترهای مقایسه‌ای دیگر، هنوز آنچنان اتومبیل ندارد! اشتباه نکنید توصیه به ازدیاد ماشین نمی‌کنم. فقط توجه‌تان را می‌خواستم جلب کنم. وانگهی تکنولوژی خودش بار تحمیلی‌اش را هم با خودش می‌آورد، مگر این روزها با این وسعت شهر‌ها می‌شود از اتومبیل استفاده نکرد؟ از تلفن استفاده نکرد؟ الان همه فریاد می‌زنند که سرعت اینترنت پایین است در صورتی که از حدود بیست سال قبل در تمامی طول تاریخ حتی یک صدای اعتراض هم به سرعت کم اینترنت بلند نشد. چرا چون اینترنتی در کار نبود و زندگی‌ها هم می‌گذشت. تکنولوژی وقتی آمد چه بخواهی و چه نخواهی جایش را باز می‌کند. فقط نوع برخورد ناکارآمد ما است که مساله ایجاد می‌کند. باید برای آن فکری کرد نه اینکه تلاش کنیم صورت مساله را پاک کنیم که امکانش هم نیست. اصلا اجازه بدهید صریح‌تر بگویم جلوی علم و تکنولوژی که نمی‌شود ایستادگی و مقاومت کرد و با آن در افتاد. دمار از روزگار صاحب کار در می‌آورد فقط باید شعور را به کار انداخت و حتی‌المقدور رام شده‌اش را در اختیار گرفت.از فوایدش بهره برد و از زیان‌هایش کاست. فقط همین. تجربه تاریخی هم نشان داده کار دیگری نمی‌شود کرد.
آقای نراقی. آسیب شناسی بروز بعضی از رفتارهای غیرفرهنگی و شاید بهتر باشد بگویم ضد فرهنگی تعدادی از هموطنان در پشت فرمان اتومبیل ما را عموما به برداشت‌های اسفناکی می‌رساند. با توجه به نگرش و خطی که جنابعالی در خود انتقادی از رفتارهای ایرانیان دنبال کرده‌اید، خیلی مایلم دیدگاه شما را درباره این رفتارهای غیر مدنی بدانم. به باور شما علت اصلی این رفتارهای ناهنجار چیست؟
آقاجان با کلمات تعارف نکنید. به بسیاری از رفتارهای رانندگان جز بیماری روانی چیز دیگری نمی‌شود گفت. حالا بیماری خود خواسته است یا غیر خود خواسته آن مطلب دیگری است. نتیجه‌اش خیلی فرق نمی‌کند. من نمی‌دانم این روانشناس‌های ما چرا کاری نمی‌کنند ؟ حتما باید منتظر بمانند که وقتی کار از کار گذشت به قرص‌های آرام بخش ببندنشان؟ روزگاری این ناهنجاری‌های رانندگی مخصوص جوان‌های حدود بیست ساله بود، اما این روزها باور کنید برای خودم بارها اتفاق افتاده که حتی آقایی به ظاهر محترم با موی سپید در یک کوچه بن بست به عرض حداکثر شش متر بوق زنان از من می‌خواسته سبقت بگیرد، در حالی که تا ته کوچه هم راهی باقی نمانده بود! به این حرکت جز ناآرامی روحی بسیار جدی چه چیز دیگر می‌توان اطلاق کرد؟ روزگاری نوشتم کسی که حریم خط کشی کف خیابان را نمی‌تواند رعایت کند با دموکراسی می‌خواهد چه کند؟ آیا این سوای این است که همه ما بدون اینکه حتی برای خودمان هم گفته باشیم هر کداممان نوعی از دموکراسی فردی را می‌خواهیم که فقط خودمان در آن جولان بدهیم. عزیز من! رعایت حقوق دیگران اولین شرط تامین دموکراسی دلخواه است. می‌دانید به خیلی‌ها این حرف من بر می‌خورد !
فکر نمی‌کنید عدم آموزش....
نه عزیز من این چه حرفی است ؟ همین آقا چگونه وقتی به کشورهای دیگر می‌رود آنطور دست و پایش را جمع می‌کند و مودب رانندگی می‌کند؟ من فکر می‌کنم در بین تمامی این چند میلیون راننده ایرانی حتی یک نفر هم پیدا نشود که نفهمد در حالی که سرپیچ بیست متر جلویش را به سختی می‌بیند از چپ جاده سبقت نباید بگیرد. آموزش مال عدم اطلاع است، اما وقتی طرف مطلع بود و باز هم اینگونه برای خودش و دیگران مرگ آفرینی کرد، باید به بیمارستانش برد. واقعیت این است که هنوز پلیس عزم جدی برای کاهش نابسامانی‌های رانندگی ندارد. حالا اگر دستش هم به دلایلی بسته است آن را دیگر من نمی‌دانم؛ اما اگر روزی تصمیم جدی گرفت که به این وضع اسفبار پایان دهد به راحتی از عهده‌اش بر خواهد آمد. خودتان شاهدید که بعد از سال‌ها شل کن و سفت کن، کمربند ایمنی را همین پلیس جا انداخت. پس می‌شود. تعارف نکنید دیکتاتوری قانون از نوع مطلوب دیکتاتوری‌ها است. بی‌کوچک‌ترین تاملی اعتقاد دارم پلیس به‌رغم تمام زحماتی که توی این جاده‌ها و خیابان‌ها می‌کشد، اما تصمیم راسخی هم برای این موضوع نگرفته. ضمنا توجه داشته باشید که بنده هم به راحتی هم می‌دانم و هم می‌توانم که ده‌ها دلیل برای اینگونه بودن رانندگی رایج‌مان ارائه دهم.
جوانی که در هیچ یک از نبردهای زندگی طعم پیروزی و سبقت را نتوانسته حتی لمس کند، پشت فرمان اتومبیل شاید تنها جایی باشد که لااقل به خیال خودش خودی نشان بدهد. این حرکات همه مولود کاستی‌های شخصیتی است؛ اما چاره چیست؟ بر طرف کردن این کاستی‌ها هم وقت می‌خواهد و هم درایتی واقع گرانه که بعید می‌بینم دست‌اندرکاران با این همه گرفتاری فرصتی برای اینگونه ترمیم‌ها داشته باشند. این است که تنها راه پیشنهادی‌ام استفاده افراطی از پلیس و اسلحه قانون است. پلیس باید خودش قدرت قانونی اجرایی بالایی داشته باشد و اجرا کند. اتومبیل را توقیف کنند و برای باز گرداندنش طرف را مجبور کنند خیلی مودب و متمدنانه در یک کلاس سه ماهه اجباری و هر روزه شرکت کند تا طعم لایی کشیدن در تمامی خاطره‌اش و تا آخر عمر بماند، اما گفتم از آن طرف هم ما باید درک کنیم این هیجان جوان را یکجوری باید در همین میدان‌ها و پیست‌های موتور سواری و اتومبیلرانی و غیره و غیره خالی کنیم. این حرکات کنترل شده که دیگر جرم محسوب نمی‌شود. هزینه زیادی هم ندارد.
نکته‌ای که در این بین عجیب است این است که بسیاری رانندگان ما با هر سطح تحصیلات و طبقه اجتماعی که باشند، هنگامی که پشت فرمان می‌نشینند، گویی با فرهیختگی و فرهنگ خداحافظی کرده و آن را به کناری می‌نهند. به نظر شما به واقع چرا چنین است؟
راستش را بخواهید در این مورد به صورت قطعی و کلی با شما هم عقیده نیستم. شاید یادتان باشد قبلا هم از من یک مقاله‌ای پخش شد که در آن گفته بودم به «ظاهرسازی» غیر افراطی مثبت اعتقاد دارم. توجه فرمایید «آراستن ظاهر و ظاهرسازی» با صفت مذموم دورویی فرق دارد و به یاد می‌آورم که گفته بودم مقادیر فراوانی از این آشفتگی‌های امروز اجتماعی ما محصول ترویج شلختگی و ژولیده پوشی‌های همان اول کار ماست. در مورد رانندگی هم تجربه شخصی‌ام اینگونه می‌گوید که نوع رانندگی آدم‌ها بیشتر سرچشمه‌اش در ترکیبی از طبقه اجتماعی راننده اعم از فرهنگی یا اقتصادی! محیط جغرافیایی راننده و تربیت اخذ شده او از خانواده و جامعه و ضمنا شرایط روحی او در همان زمان رانندگی است. نمی‌دانم، فکر نکنم شما هرگز این فرصت برایتان فراهم شده باشد که پشت فرمان کامیون یا اتوبوس بنشینید؛ اما من خیلی کوتاه این تجربه را داشته‌ام. بگذارید صریح بگویم. در یک لحظه آنچنان احساس قدرت کاذبی به شما دست می‌دهد که اگر کنترلش نکنید خدا می‌داند که به کجاها امکانا می‌تواند بکشد. حالا این من و شماییم که به هر حال اکثر معیارهایمان با آن جوان هجده یا نوزده ساله که همان ماشین کوچک هم برایش نقش قدرت‌ساز همان کامیون را دارد فرق می‌کند. در مجموع من می‌توانم بروز اینگونه رفتارهای ناهنجار رانندگی را در تعبیر «تازه به دوران رسیده»ها تبیین کنم. حالا فرقی نمی‌کند چه جوان زیر بیست ساله‌ای که تازه به دوران استقلال پشت فرمان نشستن می‌رسد! و چه به نور چشمی! و یا پدر نورچشمی که حالا به هر دلیلی دستش به یک اتومبیل چشمگیری رسیده یا فرقی نمی‌کند همان جوان کمتر ماشین دیده که حالا خودش را به مرکب دلخواهش رسانده. همه می‌توانند مصداق «تازه به دوران رسیده‌»هایی باشند که این آتش‌ها را به پا می‌کنند.
فکر می‌کنید آیا واکاوی علل روانشناختی بروز اینگونه رفتارهای پر خطر در میان رانندگان ایرانی در بحث ما جایی دارد؟ یعنی آیا می‌توان این رفتارهای واقعا غیرمعقول را از نظر روانشناختی هم تحلیل نمود؟
مسلم است! همین چند خط پیش مطرح شد. ریشه درصد بسیار بالایی از این رفتارها را به صراحت بگویم جز در بررسی‌های روانشناختی و همراهی روانشناسان کار آزموده و روانپزشکان نمی‌توان جست‌وجو کرد. در این قسمت بحث فقط من می‌توانم تشخیص شخصی و تجربی خودم را بیان کنم. بقیه‌اش به عهده متخصصین امر است و به نظرم نباید جای دیگری به دنبالش بود، اما از عوامل دیگر به‌رغم سهم کمترشان هم نمی‌شود چشم پوشی کرد. مثل امن ساختن جاده‌ها، معاینه خودروها. تابلوهای راهنمایی که قابلیت خواندن بیشتری داشته باشند و باز هم تکرار می‌کنم سختگیری افراطی پلیس با اسلحه قانون؛ اما حالا که صحبت به اینجا کشید بد نیست به این سرعت مجاز پذیرفته شده یکصد و بیست کیلومتر در ساعت اشاره کنم که من نمی‌دانم کدام هنرمندی روز اول وضع کرده که هیچ‌کس جرات نمی‌کند به ترکیبش دست بزند. شما غیر از کشور آلمان آن هم جز برای معدودی از جاده‌هایش کجای دیگر را سراغ دارید که به‌رغم جاده‌ها و اتومبیل‌های معتبرتر از ما بتوانند با این سرعت تردد قانونی بکنند؟ ضمن اینکه وقتی شما سرعت صد و بیست را مجاز بدانید بر مبنای یک قانون نانوشته جا دارد که یک ده کیلومتری هم به آن اضافه کنید و پلیس هم آن را جدی نگیرد. پیشنهاد می‌کنم اگر همین یک قلم را پلیس تصحیح کند بلا فاصله هم میزان تلفات انسانی کم می‌شود و هم بی‌درنگ می‌توان در صرفه‌جویی ارزی بنزین آمار داد. چون سرعت حدود نود کیلومتر در ساعت خیلی در پایین نگاه داشتن
مصرف موثر است.
تا چه حد فکر می‌کنید رفتارهایی این چنین عامدانه و به اصطلاح برای انتقام‌گیری از برخی مشکلات باشد؟
این رفتار فقط و دقیقا مصداق یک خودزنی بی‌خردانه دوران جاهلیت است منتهی با ابزار مدرن. شما شاید به یادتان نباشد؛ اما آن قدیم‌ها وقتی آقایان الوات و جاهل زورشان به حریف نمی‌رسید خودشان را تیغ می‌زدند؛ یعنی از فرط بدبختی و استیصال یک حرکت کاملا غیر عقلانی فقط به‌خاطر اینکه کاری کرده باشند. تا شاید و بلکه گناه و عقوبتش را به گردن طرف روبه‌رویشان بگذارند. حالا هم باید فریاد زد که به خدا خجالت‌آور است که درست به‌فاصله فقط چند روز از زلزله مصیبت بار آذربایجان در یک تعطیلات دو روزه به کمک قهرمان بازی‌های همین گروه، تقریبا نصف تلفات زلزله تلفات جاده‌ای در این کشور داشته‌ایم.
آقای نراقی شما نقش جاده‌های کشور در بروز حوادث جاده‌ای و مرگ و میر ناشی از آن را به کلی منکر می‌شوید؟
نقش تعیین‌کننده‌اش را مسلما منکرم. شما مگر گمان می‌کنید که تمامی جاده‌های کشورهای خارجی همه مینیاتور کاری شده‌اند؟ جاده‌های ما نمی‌گویم بی‌نقص است؛ اما کم و بیش همه جای دنیا جاده‌هایش با همین استانداردها موجودیت دارند که بگمانم از حق نباید گذشت به تازگی جاده‌های ایران از متوسط راه‌های غربی‌ها هم خیلی بهتر شده. در خود همین آمریکا جاده‌هایی مثل جاده‌های شمال خودمان کم نداریم؛ اما تلفاتش مطمئنا یک دهم جاده‌های ما هم نیست. اصلا فرض کنید که تمامی این راه‌ها را با بدترین وضعی ساخته‌اند که شمارا توی دردسر بیندازند همه پول‌هایش را هم بالا کشیده‌اند، خوب آدم عاقل آیا سزاوار است که با فرض همین شرایطی که ادعا داریم، خودت هم در همین جاده نامطمئن مقدمات مرگ خودت و چند بی‌گناه دیگر را فراهم کنی؟ و به این موضوع اصلا فکر نکنی که ازحیات خود حضرت‌عالی مهم‌تر سرنوشت تعدادی از فرزندان واقعا بی‌گناه زنده مانده از حادثه است که باید با صد بلای بدتر از مرگ تا آخر عمر دست و پنجه نرم کنند؟ آیا واقعا این قدرت نمایی ماشینی ارزش این را دارد؟ نه به صراحت بگویم ممکن است این حرکات عکس‌العملی ناخود آگاه در برابر بی‌عدالتی‌ها و کاستی‌ها باشد؛ اما هیچ کجایش نه شبیه انتقام است و نه شبیه نافرمانی. آمارها موجود است در صد بسیار بالای تلفات تصادفات اتومبیلی ما انحصارا ناشی از همان خطای انسانی است.