اکون‌آبادی‌ها پدران علم اقتصاد - ۲۹ تیر ۹۱
پوریا عالمی
یا چطور اولین اعتراض انسانی به سنگ‌ریزه در غذا با یک استیک گوساله ماستمالی شد در شماره قبل، بهمان قبولانده شد که در چه صورتی مسائل اقتصادی می‌تواند باعث اعتراض شود.
حالا که آن را فهمیدیم حیف است این را نفهمیم که اصلا اقتصاد چیست؟
برای این‌که بفهمیم اقتصاد چیست باید داستان شهر اکون‌آباد را برای‌تان تعریف کنیم.

داستان شهر اکون‌آباد (Econ Abaad)
و فلسفه‌ اکون‌آبادی
یکی بود. یکی نبود که رفته بود کار داشت، کارش طول کشیده بود نیامده بود و در نتیجه یکی را تنها گذاشته بود یا قال گذاشته بود ما خبر نداریم. خلاصه در سال‌های دور در سرزمین‌های دور، چهارتا کوچه پایین‌تر از همین میدان گل و بلبل خودمان، قبل از این‌که زیر زمین مترو بزنند و روی زمین را آسفالت کنند، یک سرزمینی بود به نام اکون‌آباد.
نام اکون‌آباد از کلمه اکون به معنای اقتصاد می‌آید.
توی اکون‌آباد به شهروندهاش می‌گفتند اکون‌آبادی.
به محصول یا چیزی که متعلق به این شهر بود می‌گفتند اکونومی.
و البته یک روزنامه‌نگاری هم بود توی اکون‌آباد که اکون‌کمیک را منتشر می‌کرد و به ریش اکون‌آبادی‌ها می‌خندید.
به کسی هم که توی کار شهر بود، یعنی می‌خواست شهردار شود می‌گفتند اکونوم.
این شهر یک حزب داشت به اسم اکونومیست.
و یک اکون‌آبادیِ که بیرون شهر زندگی می‌کرد و معلوم نبود اصلا چرا بیرون شهر است و کی رفته و چرا رفته یا کی فرستاده‌اش اما به هر حال به خودش به جای اکون‌آبادی می‌گفت اکون‌شهری.
در ضمن حزب اکونومیست هیچ فلسفه و مانیفستی نداشت، اما به همان فلسفه ناموجود می‌گفتند اکونومیسیسم.
که همه اکون‌آبادی‌ها باید مو به مو آن را اجرا می‌کردند. منتها چون اول کار بود و هنوز اکون‌آباد شکل نگرفته بود و دانشگاه و میز و دفتر و دستک درست و حسابی نداشت، فلسفه و مانیفستی هم توی بساط نداشت. از طرفی چون به دلایلی که بعدها خواهیم گفت - از جمله این دلیل مهم که اکون‌آباد بین دوکوه قرار داشت - هیچ فلسفه و اندیشه‌ای وارد اکون‌آباد نشده بود. یک بار هم که یک نفر بار قاطر فلسفه و اندیشه زده بود و داشت به اکون‌آباد می‌آورد اکونوم، شهردار اکون‌آباد، پرید وسط راه و جلوش را گرفت و بهش گفت: «برگرد... برگرد... ما نیاز به فلسفه پشت‌کوهی‌ها نداریم.»
فیلسوف پشت‌کوهی که پشت قاطر نشسته بود، گفت: «خب دست کم بیس‌اش رو بردارید و حال کنید و واسه خودتون یه فلسفه درست کنید.»
اکونوم گفت: «هه هه... خواب دیدی خیر باشه. ما خودمون توی اکون‌آباد یک بیسی می‌زنیم که موسیقی راک و بلوز بروند جلو بندری بزنند.»
این‌طوری شد که شد.

چرا به اکون‌آباد می‌گویند اکون‌آباد؟
این‌که چرا به اکون‌آباد می‌گویند اکون‌آباد و چیز دیگری نمی‌گویند برای اهل علم هم سوال است، اما چند روایت در این‌باره وجود دارد که دهان به دهان و سینه به سینه نقل شده است که ما نمی‌توانیم در تاریخ بیاوریمش چون تاریخ ما مربوط به تاریخ اقتصاد است و زیاد نباید وارد تاریخ فرهنگ شفاهی شویم. (شما هم نباید زیاد در این‌باره به شایعات توجه کنید، چون اکون‌آبادی‌ها مردمی اصیل و بافرهنگ هستند.)
خلاصه آخرین دلیلی که می‌شود برای وجه تسمیه اکون‌آباد آورد این است که این سرزمین ریشه علم و دانش اقتصاد است. یعنی جایی که اکون (Econ) از آنجا آمده است.


طرح: سلمان طاهری
اولین حکایت اکون‌آباد
از فلانی و فلانی نقل است و در تاریخ نانوشته اکون‌آباد نوشته شده است
که روزی اکون‌آبادی سفر کرد و به پایتخت رفت.
در پایتخت وارد فروشگاه بزرگی شد و یک لیوان آب خواست.
فروشنده گفت: «بطری‌های آب معدنی اونجا است قربان.»
اکون‌آبادی گفت: «چی؟ آب رو توی بطری کردید؟»
فروشنده گفت: «بله. این‌طوری بهداشتی‌تر هم هست. لطفا از اونجا یک بطری آب معدنی برای خودتون بردارید و بعد از اینکه پولش رو پرداخت کردید با لذت بنوشیدش قربان.»
اکون‌آبادی گفت: «چی؟ آب رو توی بطری کردید؟»
فروشنده گفت: «بله قربان.»
اکون‌آبادی گفت: «الان آب رو توی بطری می‌کنید فردا خون مردم رو توی شیشه. این بی‌عدالتی‌یه.»
فروشنده گفت: «این حرف رو از کجاتون درآوردید قربان؟»
اکون‌آبادی گفت: «این حرف رو از اکون‌آباد، سرزمین علم اکون و دانش اقتصاد، درآوردم.»
و فروشنده قانع شد و همان روز در اعتراض به چیزی که نمی‌دانست چیست استعفا داد و به خانه رفت.
این قسمت سوم بود. قسمت بعد را اگر از گرسنگی نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.