آنها سه تن بودند - ۲۳ آذر ۹۱
در دانشگاه تهران دو روز قبل از آمدن نیکسون، حکومت نظامی برقرار شده بود. (طبق اظهارات شهود) رییس دانشکده فنی در آن تاریخ، آقای مهندس خلیلی بود و معاون دانشکده فنی، مهندس عابدی. مهندس بازرگان یکی از اساتید آن زمان دانشکده فنی بودند. آقای مهندس بازرگان که در آن روز ۱۶ آذر در دانشکده نبودند، بنا بر اظهارات شهود، میگفتند که گویا یکی دو نفر از دانشجویان در زنگ تفریح در فضای باز دانشکده، یکی از سربازها را مسخره میکردهاند و بعد با فرار به کلاس میروند. درکلاس درس مهندس شمس ملک آرا در حال تدریس بوده که آن نظامی وارد کلاس دکتر شمس میشود و از ایشان میخواهد که آن دو دانشجو را تحویل دهد.
در دانشگاه تهران دو روز قبل از آمدن نیکسون، حکومت نظامی برقرار شده بود. (طبق اظهارات شهود) رییس دانشکده فنی در آن تاریخ، آقای مهندس خلیلی بود و معاون دانشکده فنی، مهندس عابدی. مهندس بازرگان یکی از اساتید آن زمان دانشکده فنی بودند. آقای مهندس بازرگان که در آن روز 16 آذر در دانشکده نبودند، بنا بر اظهارات شهود، میگفتند که گویا یکی دو نفر از دانشجویان در زنگ تفریح در فضای باز دانشکده، یکی از سربازها را مسخره میکردهاند و بعد با فرار به کلاس میروند. درکلاس درس مهندس شمس ملک آرا در حال تدریس بوده که آن نظامی وارد کلاس دکتر شمس میشود و از ایشان میخواهد که آن دو دانشجو را تحویل دهد. استاد میگوید تا زمانی که زنگ نخورد، من اجازه تحویل دانشجو را ندارم. سربازان سماجت میکنند و استاد را عصبانی میکنند. مهندس شمس موضوع را به مهندس خلیلی، رییس دانشکده فنی، اطلاع میدهد. مهندس خلیلی میگوید آن دو سرباز اجازه ورود به کلاس را ندارند و باید از کلاس خارج شوند. اما سربازان بیاعتنا به این تذکرات، حاضر به خروج نمیشوند. مهندس شمس از کلاس خارج میشود. آقای عابدی، معاون دانشکده، بهعنوان اعتراض به حرکت سربازان، زنگ تعطیل
کلاسها را میزنند. در این موقع همه دانشجویان از کلاسها بیرون میآیند و شعار زنده باد مصدق و مرگ بر شاه میدهند. سربازها هم که از قبل دستور شلیک داشتهاند، شروع به تیراندازی میکنند. در اثر این تیراندازی، آذر شریعترضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ نیا در کریدور دانشکده فنی بر خاک میافتند. احمد قندچی در آمبولانس در راه بیمارستان بر اثر خونریزی شدید میمیرد و تعدادی دانشجو زخمی میشوند. دکتر عابدی، بعد از ظهر 16 آذر، دستگیر میشود. جرم او این است که چرا زنگ تفریح را زودتر به صدا در آورده است. مهندس بازرگان پیشنهاد میدهد نامهای از سوی اساتید دانشکده نوشته شود که زنگ را به دستور رییس دانشکده زده بوده است و خواستار آزادی او شوند. این سه تن و دانشجویان دیگر شعارهایی مانند «مصدق پیروز است. شاه پفیوز است»، مرگ بر استبداد و... میدادند. از صبح روز بعد از شهادت دانشجویان، دانشگاه تعطیل میشود. در روزنامههای فردای 16 آذر، گفته میشود که دانشجویان به دلیل تشنجاتی که مانع از ادامه تحصیل آنان میشود تا برقراری آرامش کامل، قصد دارند تا سه روز در کلاسها حاضر نشوند و اینکه دانشجویان طی نامهای از نخستوزیری خواستار حفظ
نظم در دانشگاه شدهاند. خقیقت آن است که حکومتنظامی در هراس از بحرانی جدید دانشگاه را تعطیل میکند تا آمدن نیکسون با آرامش طی شود. در همان زمان به مناسبت مرگ این سه دانشجو، شعری سروده شد به نام «آنها سه تن بودند». این سروده بارها و بارها در رادیوهای انقلابی آن زمان پخش میشد.
اینجا در این مزار
در زیر خاک سرد
از کار مانده است سه قلب پر از امید
خفته ست دیدگان سه سیمای نورسیده
این جا به زیر خاک...
آرام و بیصدا...
ناگفته رازهای نهان مرده روی لب
آهنگ عشق و زمزمه گنگ نیمهشب
مانده ست ناتمام...
اینجا در این سکوت...
در برگهای زرد که دامان همی کشند
چون روح گمشده بر شیب گورها
همراه بانگ شیون خاموش باد سرد
میافکند طنین...
آنها سه تن بودند و چو بسیار دیگران...
هشتند پا به پهنه دنیای بیکران...اما زمان مرگ
آنها سه تن بودند که مردند قهرمان
آنها سه تن بودند که ماندند جاودان
اینجا در این مزار
در زیر خاک سرد
از کار مانده است سه قلب پر از امید
خفته ست دیدگان سه سیمای نورسیده
این جا به زیر خاک...
آرام و بیصدا...
ناگفته رازهای نهان مرده روی لب
آهنگ عشق و زمزمه گنگ نیمهشب
مانده ست ناتمام...
اینجا در این سکوت...
در برگهای زرد که دامان همی کشند
چون روح گمشده بر شیب گورها
همراه بانگ شیون خاموش باد سرد
میافکند طنین...
آنها سه تن بودند و چو بسیار دیگران...
هشتند پا به پهنه دنیای بیکران...اما زمان مرگ
آنها سه تن بودند که مردند قهرمان
آنها سه تن بودند که ماندند جاودان
ارسال نظر