نگاهی به درس های اقتصادی فیلم مانی بال - ۲۹ تیر ۹۱
سپهر استیری
فیلم سینمایی مانی بال با فیلنامه ای قوی و اقتباسی از کتاب "مانی بال: هنر پیروزی در رقابتی نابرابر" در اسکار و گلدن گلوب اخیر نیز حضور داشت. در ابتدای فیلم نظارهگر این امر هستیم که بازیکنان خوب تیم بیس بال اوکلند اتلتیکز پس از دریافت پیشنهادات دستمزدهای بالاتر از سوی سایر تیم ها در حال جدایی از تیم اوکلند هستند. بیلی بین مدیر تیم بیس بال اوکلند که بردپیت به ایفای نقش او می پردازد پس از جلسهای با مالک باشگاه متوجه میشود بودجه تیم افزایش نخواهد یافت و تیم اوکلند باید با بودجه ۳۸ میلیون دلاری به مصاف تیمهایی با بودجههای ۱۲۰ میلیون دلاری برود.
فیلم سینمایی مانی بال با فیلنامه ای قوی و اقتباسی از کتاب "مانی بال: هنر پیروزی در رقابتی نابرابر" در اسکار و گلدن گلوب اخیر نیز حضور داشت. در ابتدای فیلم نظارهگر این امر هستیم که بازیکنان خوب تیم بیس بال اوکلند اتلتیکز پس از دریافت پیشنهادات دستمزدهای بالاتر از سوی سایر تیم ها در حال جدایی از تیم اوکلند هستند. بیلی بین مدیر تیم بیس بال اوکلند که بردپیت به ایفای نقش او می پردازد پس از جلسهای با مالک باشگاه متوجه میشود بودجه تیم افزایش نخواهد یافت و تیم اوکلند باید با بودجه ۳۸ میلیون دلاری به مصاف تیمهایی با بودجههای ۱۲۰ میلیون دلاری برود.
سپهر استیری
فیلم سینمایی مانی بال با فیلنامه ای قوی و اقتباسی از کتاب "مانی بال: هنر پیروزی در رقابتی نابرابر" در اسکار و گلدن گلوب اخیر نیز حضور داشت. در ابتدای فیلم نظارهگر این امر هستیم که بازیکنان خوب تیم بیس بال اوکلند اتلتیکز پس از دریافت پیشنهادات دستمزدهای بالاتر از سوی سایر تیم ها در حال جدایی از تیم اوکلند هستند. بیلی بین مدیر تیم بیس بال اوکلند که بردپیت به ایفای نقش او می پردازد پس از جلسهای با مالک باشگاه متوجه میشود بودجه تیم افزایش نخواهد یافت و تیم اوکلند باید با بودجه ۳۸ میلیون دلاری به مصاف تیمهایی با بودجههای ۱۲۰ میلیون دلاری برود.
بیلی در جلسهای دیگر با استعدادیابهای تیم جهت جایگزینی بازیکنهای جدا شده، این سوال را میپرسد : "مشکل اصلی تیم چیست؟! " استعدادیابهای پیر سمعک به گوش تنها به بودجه اندک تیم اشاره میکنند، اما بیلی به آنان یادآور میشود که ما باید با بودجهای اندک به رقابت با سایر باشگاه های ثروتمند بپردازیم. دغدغه او این است که با این بودجه اندک و شرایط خاص حاکم بر تیم اوکلند در رقابت با سایر تیم ها، آیا همچنان باید طبق اصول گذشته به فعالیت خود ادامه دهیم و محکوم به پذیرش شرایط موجود هستیم؟
سپس بیلی در جلسهای با مالک یکی از باشگاهها جهت مبادله بازیکنان متوجه پسری جوان و دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه ییل میشود که نظراتش در تصمیمگیریهای مالک باشگاه مقابلش جهت مبادله بازیکنان تاثیر بسزایی دارد.
مدیر تیم اوکلند (مدیر بنگاه) در مواجه با افزایش قیمت برخی از بازیکنان (که منجر به تفاوت قیمت واحدهای مختلف یک عامل تولید میشود و چون واحدهای مختلف عامل تولید، بازیکنانی هستند که تفاوت قیمتشان یا ناشی از مهارتهای ذاتی آنهاست که هیچگاه برطرف نخواهد شد و یا ناشی از مهارتهای اکتسابی آنها است که دست یافتن به اینگونه مهارتها در کوتاهمدت مقدور نیست) و عدم تغییر بودجه تیم (کاهش درآمد حقیقی بنگاه) اقدام به خرید پسر جوانی میکند که از روشهای جدیدی جهت تحلیل و ارزیابی عملکرد بازیکنان استفاده میکند، لازم به ذکر است که این خرید تا به حال در سبد هزینههای تیم جایی نداشته است(که موجب بهبود تکنولوژِی بنگاه مذکور میشود).
بیلی و پسر جوان پس از جذب بازیکنان مدنظر خود، شاهد شکستهای پی در پی تیمشان بودند که باعث شد مورد هجوم انتقادات بسیاری قرار گیرند، اما بیلی همچون فردی دوستدار ریسک که مطلوبیت انتظاری مربوط به یک موقعیت نامطمئن اقتصادی را از مقدار مطمئن معادل آن بیشتر ارزیابی میکند، به فعالیت خود ادامه میدهد.
در انتهای فیلم شاهد پیروزیهای متوالی و رکوردشکنی تیم اوکلند هستیم، اما این پایان کار نیست و اوکلند باز هم از صعود به لیگ بالاتر باز میماند. بیلی که از این موضوع اندوهگین است و آن را شکستی دیگر قلمداد میکند در صحبتهایش با پسر جوان به مروری بر بحثهای مهم و اولیه مفهوم توسعه میپردازد.
موفقیت صرفا پیروزی و صعود به لیگ بالاتر نیست، همانگونه که توسعه تنها دستیابی به نرخ رشد اقتصادی بالا نمیباشد! تیم اوکلند با توجه به امکانات و بودجه خود به نتایج خوبی دست یافته بود که دلیل آن هم نگاه سیستماتیک بیلی به مدیریت تیم جهت کسب پیروزی بود در صورتی که رقبای تیم اوکلند و طرفداران، موفقیت و پیروزی را تنها تابعی از جذب بازیکنان حرفهای و مترادف با صعود به لیگ بالاتر میدانستند(در قسمتی از فیلم نیز پسر جوان خطاب به بیلی میگوید: شما نباید هدفتان خرید بازیکن باشد، بلکه باید هدفتان خرید پیروزی باشد).
اما به نظر صاحب قلم، این داستان بیش از پیش یادآور نظریه شومپیتر بود، او که معتقد بود انسانهای کارآفرین نیروی محرکه یا معمار توسعه میباشند، تحلیل خود را از یک وضعیت تعادل اولیه در اقتصاد آغاز کرد که تمامی عوامل در این وضعیت تمایل به سکون دارند(مانند تمایل استعدادیابهای پیر با توجه به بودجه کم به استمرار فعالیت باشگاه طبق اصول گذشته و پذیرش مالک باشگاه اوکلند در قبول شکست از تیمهای ثروتمند همچون دوره قبل مسابقات) و تنها عاملی که می تواند این وضعیت را دگرگون کند، نوآوری است( دیدیم که چگونه بیلی به خاطر نوآوری و بهبود تکنولوژی مورد هجوم انتقادات قرار گرفت). از نظر شومپیتر حتی سرمایهگذاری نمیتواند عامل تحول باشد و تنها به استمرار وضع موجود کمک میکند و این دور باطل باید توسط مدیرانی با ضریب هوشی بالاتر و ریسکپذیر شکسته شود.
شومپیتر نقش سرمایهگذاری در توسعه را انکار نمیکند و افزایش تدریجی سرمایه و ابزار تولید را عامل مهمی میداند اما معتقد است که توسعه به روشهای مختلف و با تغییر در به کارگیری منابع موجود و سرمایهگذاریهای مجدد (همچو بیلی که برای خرید پسری جوان به عنوان همکارش سرمایهگذاری میکند ) نیز به دست میآید.
به نوعی تفاوت ستاره فیلم مانیبال با آرتیست در درک هرچه بهتر وضعیت موجود و راهکارهای برونرفت از مشکلات میباشد.
همانگونه که بارها در طی فیلم از ستاره فیلم مانیبال، بیلی، شنیدیم که چگونه میتوان نسبت به بیسبال بیاحساس بود، حال باید پرسید چگونه می توان نسبت به مانیبال بیاحساس بود؟
فیلم سینمایی مانی بال با فیلنامه ای قوی و اقتباسی از کتاب "مانی بال: هنر پیروزی در رقابتی نابرابر" در اسکار و گلدن گلوب اخیر نیز حضور داشت. در ابتدای فیلم نظارهگر این امر هستیم که بازیکنان خوب تیم بیس بال اوکلند اتلتیکز پس از دریافت پیشنهادات دستمزدهای بالاتر از سوی سایر تیم ها در حال جدایی از تیم اوکلند هستند. بیلی بین مدیر تیم بیس بال اوکلند که بردپیت به ایفای نقش او می پردازد پس از جلسهای با مالک باشگاه متوجه میشود بودجه تیم افزایش نخواهد یافت و تیم اوکلند باید با بودجه ۳۸ میلیون دلاری به مصاف تیمهایی با بودجههای ۱۲۰ میلیون دلاری برود.
بیلی در جلسهای دیگر با استعدادیابهای تیم جهت جایگزینی بازیکنهای جدا شده، این سوال را میپرسد : "مشکل اصلی تیم چیست؟! " استعدادیابهای پیر سمعک به گوش تنها به بودجه اندک تیم اشاره میکنند، اما بیلی به آنان یادآور میشود که ما باید با بودجهای اندک به رقابت با سایر باشگاه های ثروتمند بپردازیم. دغدغه او این است که با این بودجه اندک و شرایط خاص حاکم بر تیم اوکلند در رقابت با سایر تیم ها، آیا همچنان باید طبق اصول گذشته به فعالیت خود ادامه دهیم و محکوم به پذیرش شرایط موجود هستیم؟
سپس بیلی در جلسهای با مالک یکی از باشگاهها جهت مبادله بازیکنان متوجه پسری جوان و دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه ییل میشود که نظراتش در تصمیمگیریهای مالک باشگاه مقابلش جهت مبادله بازیکنان تاثیر بسزایی دارد.
مدیر تیم اوکلند (مدیر بنگاه) در مواجه با افزایش قیمت برخی از بازیکنان (که منجر به تفاوت قیمت واحدهای مختلف یک عامل تولید میشود و چون واحدهای مختلف عامل تولید، بازیکنانی هستند که تفاوت قیمتشان یا ناشی از مهارتهای ذاتی آنهاست که هیچگاه برطرف نخواهد شد و یا ناشی از مهارتهای اکتسابی آنها است که دست یافتن به اینگونه مهارتها در کوتاهمدت مقدور نیست) و عدم تغییر بودجه تیم (کاهش درآمد حقیقی بنگاه) اقدام به خرید پسر جوانی میکند که از روشهای جدیدی جهت تحلیل و ارزیابی عملکرد بازیکنان استفاده میکند، لازم به ذکر است که این خرید تا به حال در سبد هزینههای تیم جایی نداشته است(که موجب بهبود تکنولوژِی بنگاه مذکور میشود).
بیلی و پسر جوان پس از جذب بازیکنان مدنظر خود، شاهد شکستهای پی در پی تیمشان بودند که باعث شد مورد هجوم انتقادات بسیاری قرار گیرند، اما بیلی همچون فردی دوستدار ریسک که مطلوبیت انتظاری مربوط به یک موقعیت نامطمئن اقتصادی را از مقدار مطمئن معادل آن بیشتر ارزیابی میکند، به فعالیت خود ادامه میدهد.
در انتهای فیلم شاهد پیروزیهای متوالی و رکوردشکنی تیم اوکلند هستیم، اما این پایان کار نیست و اوکلند باز هم از صعود به لیگ بالاتر باز میماند. بیلی که از این موضوع اندوهگین است و آن را شکستی دیگر قلمداد میکند در صحبتهایش با پسر جوان به مروری بر بحثهای مهم و اولیه مفهوم توسعه میپردازد.
موفقیت صرفا پیروزی و صعود به لیگ بالاتر نیست، همانگونه که توسعه تنها دستیابی به نرخ رشد اقتصادی بالا نمیباشد! تیم اوکلند با توجه به امکانات و بودجه خود به نتایج خوبی دست یافته بود که دلیل آن هم نگاه سیستماتیک بیلی به مدیریت تیم جهت کسب پیروزی بود در صورتی که رقبای تیم اوکلند و طرفداران، موفقیت و پیروزی را تنها تابعی از جذب بازیکنان حرفهای و مترادف با صعود به لیگ بالاتر میدانستند(در قسمتی از فیلم نیز پسر جوان خطاب به بیلی میگوید: شما نباید هدفتان خرید بازیکن باشد، بلکه باید هدفتان خرید پیروزی باشد).
اما به نظر صاحب قلم، این داستان بیش از پیش یادآور نظریه شومپیتر بود، او که معتقد بود انسانهای کارآفرین نیروی محرکه یا معمار توسعه میباشند، تحلیل خود را از یک وضعیت تعادل اولیه در اقتصاد آغاز کرد که تمامی عوامل در این وضعیت تمایل به سکون دارند(مانند تمایل استعدادیابهای پیر با توجه به بودجه کم به استمرار فعالیت باشگاه طبق اصول گذشته و پذیرش مالک باشگاه اوکلند در قبول شکست از تیمهای ثروتمند همچون دوره قبل مسابقات) و تنها عاملی که می تواند این وضعیت را دگرگون کند، نوآوری است( دیدیم که چگونه بیلی به خاطر نوآوری و بهبود تکنولوژی مورد هجوم انتقادات قرار گرفت). از نظر شومپیتر حتی سرمایهگذاری نمیتواند عامل تحول باشد و تنها به استمرار وضع موجود کمک میکند و این دور باطل باید توسط مدیرانی با ضریب هوشی بالاتر و ریسکپذیر شکسته شود.
شومپیتر نقش سرمایهگذاری در توسعه را انکار نمیکند و افزایش تدریجی سرمایه و ابزار تولید را عامل مهمی میداند اما معتقد است که توسعه به روشهای مختلف و با تغییر در به کارگیری منابع موجود و سرمایهگذاریهای مجدد (همچو بیلی که برای خرید پسری جوان به عنوان همکارش سرمایهگذاری میکند ) نیز به دست میآید.
به نوعی تفاوت ستاره فیلم مانیبال با آرتیست در درک هرچه بهتر وضعیت موجود و راهکارهای برونرفت از مشکلات میباشد.
همانگونه که بارها در طی فیلم از ستاره فیلم مانیبال، بیلی، شنیدیم که چگونه میتوان نسبت به بیسبال بیاحساس بود، حال باید پرسید چگونه می توان نسبت به مانیبال بیاحساس بود؟
ارسال نظر