روزهای یادآوری - ۲۳ آذر ۹۱
صابر صادقی
کارشناس ارشد جامعه‌شناسی
در سال‌شمار خورشیدی، کم نیستند. روزهایی که نشان زمان ویژه‌ای در تاریخ معاصر ایران‌ را بر خود دارند. تاریخ پرتنش ایرانِ معاصر به گونه‌ای بوده که ذهن انسانِ ایرانی را آکنده از نام‌ها و روزها کرده، روزهایی ویژه که گاه با اسم بزرگانی پیوند خورده و خاطره آن روز پاسداشت نام آن بزرگان است. روزهایی گاه مایه سربلندی و یادآور تلاش انسانِ ایرانی برای آزادی و عدالت است و گاه ناگوار و هشداردهنده که ایران تا چه حد می‌تواند پذیرای پدیده‌های بغرنج در دامان خود باشد.
روز شانزدهم آذر سال ۱۳۳۲، به فاصله کمی بیش از سه ماه از کودتای بیست و هشت مرداد، (دقیقا ۱۰۵ روز) سه دانشجوی پیرو جنبش ملی ایران، در پای دیدار ریچارد نیکسون که در آن زمان معاون ریاست‌جمهوری آمریکا، آیزنهاور بود، کشته می‌شوند. نیکسون آمده بود تا نتایج آن کم‌هزینه‌ترین کودتای تاریخ را به چشم ببیند. حاصل آن‌که دانشکده فنی دانشگاه تهران شاهد خونین سنگدلی و قصاوت کودتاگران شد و آغازی شد بر پایان حکومت سلطنتی. کشته شدن به تعبیر علی شریعتی «آن سه آذر اهورایی» سرآغاز جنبش دانشجویی شد و روز شانزده آذر روز دانشجو نام گرفت و همچنین نام خیابانی در یک طرف دانشگاه تهران. میراث شانزده آذر، اما بیش از روزی در سال‌نما و خیابانی کوچک است. در بهمن سال ۱۳۴۰و ۱۳ آبان ۱۳۵۷ جنبش دانشجویی به اشکال متفاوت و به تناوب تکرار می‌شود. آنچه در تمامی این سال‌روزها مشترک است تلاش‌ قشر آگاه دانشجو برای آزادی و عدالت است. قشری آزاده از تعلق گروهی و طبقاتی - برخلاف باقی گروه‌های فعال اجتماعی و سیاسی که تعلق گروهی و اجتماعی دارند- که تنها تعلقشان آزادی است، عدالت است و انسان است. از این نظر صادق‌ترین و اخلاقی‌ترین قشر اجتماعی ایران نیز هستند، اگر حقیقت‌طلبی را مهم‌ترین اصل اخلاقی بدانیم و به دلیل همین جوهر حقیقت‌جویی است که از در تقابل با حکومت‌ استبدادی درمی‌آیند.
از آن پس بود که شاه تا لحظه فروپاشی نظام سلطنتی با نگاهی بدبینانه به دانشجو می‌نگریست و دانشگاه را محل رخنه مارکسیسم و کمونیسم می‌دانست و اصرار داشت که اساتید نزدیک به ایدئولوژی‌های چپ از دانشگاه اخراج شوند. درافتادن با دانشگاه البته برای شاه بسیار گران تمام شد. دانشگاه سنگر آزادی شد و شانزده آذر همه ساله به روز مقاومت علیه دیکتاتوری حاکم تبدیل شد. دانشگاه‌های ایران محل نشو و نمای انقلابیون شدند و به‌خصوص بعد از سال‌های 40، گروه‌هایی با مشرب چریکی در دانشگاه‌ها پا گرفتند. حاصل این رادیکالیسم البته قابل دفاع نبود، گرچه به بسط گفتمان انقلابی انجامید که در سال‌های پس از انقلاب در گردونه به بیراهه گرفتار شد. شانزده آذر و قیام‌های مشابه سال‌های پس از آن از زمینی برمی‌خیزد که نشای آن در انقلاب مشروطه کاشته شد. پس از انقلاب مشروطه (1285-1907) که نخستین انقلاب آسیا نامیده شد و پس از تحولات اجتماعی و اقتصادی دوره رضا شاه و پس از جنبش ملی ایران به رهبری دکتر مصدق، داعیه سلطنت مطلقه غیرمشروطه ناخواستنی می‌نمود. آن‌هم برای شاه تازه‌کاری که دولت‌های قدرتمند خارجی و حتی نخست وزیرانش او را ضعیف و نالایق می‌دانستند.
شاه جوان که به تازگی از زیر نفوذ نخست‌وزیران قدرتمندی چون فروغی، قوام و مصدق خارج شده بود، دیگر نمی‌خواست مانند سال‌های دهه بیست خورشیدی، تنها نظاره‌گر حوادث باشد و اشتباه همه دیکتاتورهای تاریخ را تکرار می‌کند و رو در روی خواست عمومی می‌ایستد، احزاب مخالف را سرکوب می‌کند، آزادی بیان را محدود می‌کند و خود را از تمام آگاهی‌هایی که بایسته یک حکمران داناست محروم می‌کند. فعالیت‌های سیاسی زیرزمینی می‌شوند و بعد فضای نسبتا آزاد سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، بار دیگر ایران در محاق دیکتاتوری گرفتار می‌شود. در اوایل دهه سی خورشیدی، در جامعه ‌نیمه سنتیِ ایران، فعالیت‌های سیاسی بر گرد دو اهرم شکل می‌گرفت: دانشگاه و بازار. با وجود نقشی که بازار در انقلاب مشروطه داشت، در اواخر دوران قاجار، بازاریان روی‌هم رفته در مقابل روشنفکران و متجددان قرار گرفتند. در دوران پهلوی، بازاریان از اقشار عمده اجتماعی به شمار می‌آمدند. حکومت با اتخاذ سیاست‌های اصلاحی، تمایل داشت بازاریان را به سمت فعالیت‌های تولیدی و صنعتی بکشاند و از قدرت بازار بکاهد. از نظر سیاسی، بازاریان از روحانیت در برابر سلطنت حمایت می‌کردند و برخی احزاب سیاسی مانند فدائیان اسلام، مجاهدین اسلام و حزب ملل اسلامی در دهه ۱۳۲۰ خورشیدی مورد حمایت بازار بودند. (بشیریه: ۱۳۸۷،۲۱)
دانشگاه اما پدیده‌ای مدرن بود، تحت نفوذ قشر متوسط جدید که عمدتاً محصول فرآیند نوسازی عصر پهلوی بود. بسیاری از عناصر و ارکان دولت پهلوی دوم را این قشر تشکیل می‌دادند، ولی تالی دیگر آن، نفوذ ایدئولوژی‌های سوسیالیسم، مدرنیسم و ناسیونالیسم بود. محل آشکارسازی این خواست‌های طبقه متوسط دانشگاه‌ بود که به استناد مصاحبه با فعال دانشجویی آن زمان، سخت متأثر از نظریات چپِ مارکسیستی بود. هفت تن از گروه پنجاه و سه نفر که حزب توده را تشکیل دادند، استاد دانشگاه بودند و یک قاضی و دو نویسنده هم در آن بین بودند. (آبراهامیان: 1377،367) مسوولان دانشگاه در اواخر 1330: «هشدار می‌دهند که در نتیجه تبلیغات دبیران دبیرستان ها 75 درصد دانشجویان تازه‌وارد کمونیست هستند. (همان: 410) در مقابل این تاثیر گسترده دو حزب زحمتکشان و ایران تنها رقبای بالقوه حزب توده به شمار می‌آمدند. حادثه شانزده آذر به فاصله اندکی پس از جنبش ملی ایران، به رهبری دکتر مصدق، روی داد. جنبشی که برآیند دو جنبشی است که در طول تاریخ معاصر ایران پس از جنبش مشروطه همواره حضور داشته‌اند. یکی جنبش ضد استعماری و ضد غرب و مذهبی است که در لایه‌هایی از اقشار سنتی و مدرن -بازار، روحانیت، گروه‌های قومی و فرهنگی، حاشیه‌نشین‌های شهری- حضوری مستمر و قوی داشته است و دارد. دیگری جنبش تجددطلب و دموکراسی‌خواه مردم که ریشه در انقلاب مشروطه دارد و اغلب قشر متوسط جدید ایران، روشنفکران و دانشگاهیان خود را هوادار این جنبش می‌دانند. (جلایی‌پور:1381، 36-44)
به دلیل تبلیغات گسترده مارکسیستی در آن دوران، تقابلی بین این دو گفتمان وجود نداشت و راه رسیدن به آزادی و عدالت را مقابله با دشمن ملت‌های تحت ستم؛ یعنی سرمایه‌داریِ تحت فرمان آمریکا می‌دانستند. همراستایی تبلیغات سیاسی حزب توده با درک مذهبی-ملی ایرانیان از حق و باطل، نگاه اسطوره‌ای به سیاست را رواج می‌داد که نشان آن را کم‌وبیش در تمامی حوادث و وقایع دوران پهلوی می‌توان پی‌گرفت. حادثه شانزده آذر در چنین محیط پرتنشی بود که به وقوع پیوست. گفتمان آزادی‌خواهی و عدالت طلبی و حق‌جویی که در شانزده آذر نضج گرفت، بسامدی در تاریخ یافت که امروز هم نشان آن را در گفتمان آزادی‌خواهانه دانشجویان می‌توان جست. مهدی شریعت‌رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا آن سه کشته وقایع شانزده آذر به اسطوره‌های آزادی‌خواهی تبدیل می‌شوند و گفتمان جوانِ دانشجویی از آن پس به گفتمان آزادی‌خواهی و گفتمان استعمارستیزی پیوند می‌خورد. به این ترتیب است که برآیند سه گفتمان در شانزده آذر متبلور می‌شود و آن حادثه را به حادثه‌ای نه‌تنها آغازین بلکه اثرگذار و شورانگیز تبدیل می‌کند.
از این رو شانزدهم آذر سرنمونِ جنبش دانشجویی است و یادآور سه جنبش: یکی جنبش دانشجویی ایران، دوم جنبش دموکراسی‌خواهی ایرانیان که از مشروطه آغاز شده بود و سوم جنبش ضداستعماری و آزادی‌خواهانه ایرانیان که تبلور آن زمان آن ملی سازی صنعت نفت بود.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.