دیدن قصه تکراری عشق - ۲۹ تیر ۹۱
داریوش اسدزاده
بازیگر سینما و تلویزیون
من به ذهنم که رجوع میکنم میبینم سالها پیش فیلمی از علی رفیعی به نام «ماهیها عاشق میشوند» توجهم را به خودش بسیار جلب کرده یود. فکر کنم بازیگران اصلی کار رضا کیانیان و رویا نونهالی بودند. حدیث بده بستان تئاتر و سینما روایتی است کهنه. چه بسیار بودهاند کارگردانهای تئاتری که همواره سودای کارگردانی سینما در سر پروراندهاند و چه بسیار بودهاند کارگردانهای سینمایی که هوس مزمزه خاک صحنه را از ذهن گذراندهاند. اگر بخواهیم در این سیاهه نام (یا نامهایی) را لیست کنیم به اسامیای همچون سرریچارد آتن بارو، الیا کازان، پیتر بروک و.
بازیگر سینما و تلویزیون
من به ذهنم که رجوع میکنم میبینم سالها پیش فیلمی از علی رفیعی به نام «ماهیها عاشق میشوند» توجهم را به خودش بسیار جلب کرده یود. فکر کنم بازیگران اصلی کار رضا کیانیان و رویا نونهالی بودند. حدیث بده بستان تئاتر و سینما روایتی است کهنه. چه بسیار بودهاند کارگردانهای تئاتری که همواره سودای کارگردانی سینما در سر پروراندهاند و چه بسیار بودهاند کارگردانهای سینمایی که هوس مزمزه خاک صحنه را از ذهن گذراندهاند. اگر بخواهیم در این سیاهه نام (یا نامهایی) را لیست کنیم به اسامیای همچون سرریچارد آتن بارو، الیا کازان، پیتر بروک و.
داریوش اسدزاده
بازیگر سینما و تلویزیون
من به ذهنم که رجوع میکنم میبینم سالها پیش فیلمی از علی رفیعی به نام «ماهیها عاشق میشوند» توجهم را به خودش بسیار جلب کرده یود.فکر کنم بازیگران اصلی کار رضا کیانیان و رویا نونهالی بودند. حدیث بده بستان تئاتر و سینما روایتی است کهنه. چه بسیار بودهاند کارگردانهای تئاتری که همواره سودای کارگردانی سینما در سر پروراندهاند و چه بسیار بودهاند کارگردانهای سینمایی که هوس مزمزه خاک صحنه را از ذهن گذراندهاند. اگر بخواهیم در این سیاهه نام (یا نامهایی) را لیست کنیم به اسامیای همچون سرریچارد آتن بارو، الیا کازان، پیتر بروک و... برمیخوریم. جالب است که در سینمای جهان این بده بستان تنها محدود به رد و بدل کردن بازیگر بین دو عرصه نمیشود و همان طور که آمد کارگردانها نیز از این توشه سهمی برگرفتهاند. اما در ایران حدیث، دیگر است. تنها بازیگران تئاتر سهم و حق ورود به سینما داشته و بالعکس. رفیعی هم یکی از آنها است. یکی از خصوصیات رفیعی در «ماهیها عاشق میشوند» این است که او زیبایی شناسی تصویر را به خوبی میشناسد و تفاوتهای رنگ و نور را در بعد بخشی به تصویر میداند. ما در این فیلم با یک دنیای سرشار از رنگ روبهرو هستیم. اما شیوه چینش میزانسنها به گونهای است که این رنگ با دنیای بازیگران تداخل پیدا نمیکند بلکه هر یک به تنهایی بر دنیای دراماتیک اثر موثر واقع میشوند و فضا را تلطیف میکنند و باز هم گفتنی است که رفیعی تنها به رنگهای مصنوعی محدود نمیماند و از رنگهای طبیعی نیز به نفع خود سود میجوید. داستان فیلم ماهیها عاشق میشوند یک قصه تکراری است همان قصه عشق. قصه هجرانها و وصلها و... اما رفیعی چندان خود را محصور قصه نمیکند که اگر این طور بود میتوان سوراخهای فراوانی را درون اثر مورد مداقه قرار داد که البته همین حالا نیز آنها چندان قابل چشم پوشی نیستند. رنگ در فیلم «ماهیها عاشق میشوند» تبدیل به عامل اصلی فضاسازی میشود. راستش این اواخر آن قدر فیلمهای خاکستری دیده بودیم که از دیدن فیلم رفیعی به وجد میآییم و فراموش میکنیم با اینکه او میتوانسته به مدد تصاویر دلچسب تماشاگر را روی صندلی نگه دارد چرا تا این حد پافشاری روی تعلیق در داستان دارد و این را که تعلیق کارکرد منطقی پیدا نمیکند نمیدانم. اما در این روزها که سیاهنمایی حرف اول فیلمها را میزند دیدن فیلمی شبیه ماهیها عاشق میشوند ایده بدی نیست.
بازیگر سینما و تلویزیون
من به ذهنم که رجوع میکنم میبینم سالها پیش فیلمی از علی رفیعی به نام «ماهیها عاشق میشوند» توجهم را به خودش بسیار جلب کرده یود.فکر کنم بازیگران اصلی کار رضا کیانیان و رویا نونهالی بودند. حدیث بده بستان تئاتر و سینما روایتی است کهنه. چه بسیار بودهاند کارگردانهای تئاتری که همواره سودای کارگردانی سینما در سر پروراندهاند و چه بسیار بودهاند کارگردانهای سینمایی که هوس مزمزه خاک صحنه را از ذهن گذراندهاند. اگر بخواهیم در این سیاهه نام (یا نامهایی) را لیست کنیم به اسامیای همچون سرریچارد آتن بارو، الیا کازان، پیتر بروک و... برمیخوریم. جالب است که در سینمای جهان این بده بستان تنها محدود به رد و بدل کردن بازیگر بین دو عرصه نمیشود و همان طور که آمد کارگردانها نیز از این توشه سهمی برگرفتهاند. اما در ایران حدیث، دیگر است. تنها بازیگران تئاتر سهم و حق ورود به سینما داشته و بالعکس. رفیعی هم یکی از آنها است. یکی از خصوصیات رفیعی در «ماهیها عاشق میشوند» این است که او زیبایی شناسی تصویر را به خوبی میشناسد و تفاوتهای رنگ و نور را در بعد بخشی به تصویر میداند. ما در این فیلم با یک دنیای سرشار از رنگ روبهرو هستیم. اما شیوه چینش میزانسنها به گونهای است که این رنگ با دنیای بازیگران تداخل پیدا نمیکند بلکه هر یک به تنهایی بر دنیای دراماتیک اثر موثر واقع میشوند و فضا را تلطیف میکنند و باز هم گفتنی است که رفیعی تنها به رنگهای مصنوعی محدود نمیماند و از رنگهای طبیعی نیز به نفع خود سود میجوید. داستان فیلم ماهیها عاشق میشوند یک قصه تکراری است همان قصه عشق. قصه هجرانها و وصلها و... اما رفیعی چندان خود را محصور قصه نمیکند که اگر این طور بود میتوان سوراخهای فراوانی را درون اثر مورد مداقه قرار داد که البته همین حالا نیز آنها چندان قابل چشم پوشی نیستند. رنگ در فیلم «ماهیها عاشق میشوند» تبدیل به عامل اصلی فضاسازی میشود. راستش این اواخر آن قدر فیلمهای خاکستری دیده بودیم که از دیدن فیلم رفیعی به وجد میآییم و فراموش میکنیم با اینکه او میتوانسته به مدد تصاویر دلچسب تماشاگر را روی صندلی نگه دارد چرا تا این حد پافشاری روی تعلیق در داستان دارد و این را که تعلیق کارکرد منطقی پیدا نمیکند نمیدانم. اما در این روزها که سیاهنمایی حرف اول فیلمها را میزند دیدن فیلمی شبیه ماهیها عاشق میشوند ایده بدی نیست.
ارسال نظر