آن بخش خصوصی که از پس تجدد بر‌نیامد - ۲۱ دی ۹۱
چهارسوق بزرگ بازار تهران
محسن آزموده
هنوز آنجاست، به‌رغم کهنه‌گی ساختمان‌ها، رواق‌ها و بناهایش و با وجود گسترش بی در و پیکری که در این سال‌ها صورت گرفته و انگار این وعده که این بناهای سنتی قرار است تبدیل به بخشی از میراث فرهنگی و محل دید و بازدید شوند، هیچ‌گاه محقق نخواهد شد، نه در تهران و نه در تقریبا اکثر شهرستان‌های بزرگ و کوچک کشور. هر از گاهی خبری ناگوار از آن می‌شنویم، از آتش‌سوزی‌های گسترده تا سیل به دلیل ترکیدگی یک لوله، اما نه این بلایای طبیعی و نه اراده دولتمردان، از مشروطه تا حالا نتوانسته از مرکزیت و اهمیتش بکاهد. هنوز هم نان در بازار است و سراها و گذرهای قدیمی‌اش وقت و بی‌وقت شلوغ. محرم که می‌شود دسته‌ها به بازار می‌آیند و بر پیوند کهن نهاد اقتصاد با نهاد مذهب تاکید می‌گذارند، اینها همه نشانگانی است بر آنکه بازار ایرانی همچنان زنده است و محل کسب‌وکار، حتی اگر فروشگاه‌های زنجیره‌ای در گوشه و کنار شهرها بر پا شده باشند و نقش واسطگی بازار سنتی در ارتباط میان تولیدکننده و مصرف‌کننده، مثل سابق پررونق نباشد. در علت دولتی شدن اقتصاد ایران و تاکید سیاستمداران بر این امر همواره تاکید می‌شود که ما فاقد زمینه‌های لازم برای تشکیل یک بخش خصوصی قدرتمند بوده‌ایم؛ این تحلیل‌ها بازار را از قلم انداخته‌اند. یک نهاد قدرتمند ذاتا اقتصادی که حیاتش در شهر شکل گرفته بود و برخلاف آن بخش خصوصی دیگری که زمین‌داران، تیول داران و ملاکان آن را تشکیل می‌دادند، هم به سبب شهرنشینی و هم به دلیل ارتباطات گسترده و داد و ستدهای گوناگون راحت‌تر می‌توانست زمینه‌ساز تجدد شود. فراموش نشود که یکی از قدرتمندترین پایه‌های مثلث نخبگان مشروطه، در کنار روشنفکران و روحانیون، بازاریان بودند. آنها که با انگیزه‌ای اولا اقتصادی و ثانیا بیگانه‌ستیزی و استقلال‌خواهی به ستیز با قدرت مستبد سیاسی برخاستند و آب بر آسیاب مشروطه‌خواهی و لاجرم تجدد ایرانی ریختند. اما چه شد که این نهادی که می‌توانست با تغییرات و دگرگونی‌های بعدی تجدد ایرانی همراه شود و زمینه‌ساز شکل‌گیری یک بخش خصوصی قدرتمند را فراهم سازد، این‌چنین از گردونه تحولات عقب ماند و کار به جایی رسید که در تحولات بعدی همواره رویاروی متجددان ایستاد و در برابر هر گونه تغییری قد علم کرد؟ آیا دلیلش کشف نفت از یک سو و دخالت بیگانگان از سوی دیگر بود یا علت را باید در دولت‌هایی جست که می‌کوشیدند با هر چه دولتی کردن اقتصاد و تضعیف بخش خصوصی و وابسته نگاه داشتن آن مانع از هر گونه مخالفت و اعتراضی شوند؟ شاید هم اینکه بازاریان را به‌رغم کارآفرینی‌های آنها همواره در مظان اتهام قرار می‌دادند، به دلیل گسترش تمایل به اندیشه‌های چپ از همه سو(روشنفکران و قدرت) بود که «بازاری» را خرده بورژوا می‌خواندند علت هر چه باشد، آشکار است که بازار ایرانی نتوانست از پس تحولات اجتماعی و آنچه تجدد ایرانی خوانده می‌شود، برآید. بازار ایرانی وقتی شکست مشروطه را در قامت یک دهه آشوب و بی نظمی و در پی آن دولتی مستبد تجربه کرد، گویی نسبت به هر گونه تجددی که انگ عرفی شدن را با خود داشت و با «جعفر خان از فرنگ آمده» شناخته می‌شد، بدبین شد و به سوی متحد دیرینش یعنی روحانیت بازگشت. شاید این گناه متجددان ایرانی بود که با اتخاذ رویکردهای چپ‌گرایانه هیچ‌گاه تلاش نکردند، آن اتحاد و اعتمادی را که در مشروطه به وجود آمده بود احیا کنند. این شد که جریان اصلی اقتصاد مدرن ایران در قامت صنایع جدید و مهم تر از همه صنعت نفت هر روز از بازار به عنوان تتمه اقتصاد سنتی فاصله گرفت و در این میان بازاریان همچنان به عنوان همان پیشه‌وران و کسبه‌ای که صرفا نقش دلال و واسطه را بازی می‌کردند، باقی ماندند، شبکه‌ای پیچیده و کهنه که همچون تجسد عینی‌اش از هرگونه تن دادن به حسابرسی دقیق با ابزارهای مدرن مثل رایانه یا شیوه‌های حسابرسی جدید سر باز می‌زند و همچنان به همان شیوه‌های کهن اداره می‌شود تا جایی که نظم انتزاعی‌اش (مجموعه روابط میان بازاریان با یک دیگر از یک سو و میان بازاریان با دیگر گروه‌های اجتماعی از سوی دیگر) همچون دالان‌ها و هزارتوهای معماری‌اش گیج‌کننده و درهم‌تنیده با روابط فرهنگی مثل مناسبات خانوادگی و فامیلی است. این در حالی ست که امروز متحدان دیرین بازار (و چه بسا بسیاری از بازاریانی که وارد مناسبات اقتصادی با شرکای بین‌المللی شده‌اند.) نیز دریافته‌اند که برای نقش‌آفرینی در اقتصاد جهانی‌شده امروز باید قواعد بازی بازار بین‌المللی را پذیرفت و ابزارهای ولو عرفی‌اش را به کار بست. این قاعده زمان است که دیر یا زود بازارهای سنتی ایرانی به فروشگاه‌های بزرگی بدل می‌شوند و صرفا نقش خرده‌فروش‌هایی را ایفا می‌کنند که به صورت صنفی گرد هم آمده‌اند و مشتریان آنها در کنار خریدهای نه چندان انبوه، قصد تفریح و بازدید از ساختمان‌های قدیمی را نیز دارند. حضور اسب‌ها و کالسکه‌ها در بازار بزرگ تهران یا میدان نقش جهان اصفهان، بر همین جنبه توریستی و گردشگری بازار و مرکززدایی از آن به عنوان قلب تپنده اقتصاد تاکید دارد، گیرم که بازاریان گناه را به گردن گسترش غربزدگی بیاندازند و بر طبل توهم توطئه بکوبند.