یک روز مراسم اسکار یا کن را اجرا خواهم کرد - ۱۸ آبان ۹۱
او این روزها حسابی روی بورس است و با سرعت می‌تازاند؛ فعلا که خبری از «فرزاد حسنی» و «احسان علیخانی» (دو رقیب اصلی‌اش نیست) و این روزها «علی ضیاء» به تک ستاره تلویزیون ایران و شبکه‌های استانی تبدیل شده است. «علی ضیاء» که به خاطر اخلاق نکو و کلام شیوایش و البته نشستن پرنده خوشبختی روی شانه‌هایش حسابی طرفدار پیدا کرده، حرف‌های جالبی درباره اجرا، دو رقیبش و سودای جهانی شدنش می‌زند. هم آنهایی که دوستش دارند حرف‌هایش را بخوانند هم آنهایی که به او بی‌علاقه‌اند اما دوست دارند با دنیای اجرا بیشتر آشنا شوند.


احسان و فرزاد قالب‌ها را شکسته‌اند
به نظرم «فرزاد حسنی» و «احسان علیخانی» قابلیت‌ها و توانایی‌های لازم را برای حضور در اجراهای جهانی دارند. فارغ از نوع نگاه و جهان‌بینی‌شان که برای خودشان محترم و درست است، آدم‌های باهوش و بامطالعه‌ای هستند که خوب می‌بینند و خوب هم انتقال می‌دهند، ممکن است تصویرهای ساده‌ای تحویلشان دهی و در عوض تصاویر فوق‌العاده‌ای ازشان بگیری، تصویرسازی بسیار خوبی دارند که این به ذهن خلاقشان برمی‌گردد، کلامشان شیرین است، خیلی وقت‌ها قاعده‌ها و قالب‌ها را شکسته‌اند، دایره واژگانی زیادی دارند و در کنارش تیپ و ظاهر ایده‌آلی هم دارند.


اگر باور کنی خوبی، دیگر دوستت نخواهند داشت
به نظرم هر موقع آدم‌ها در هر زمینه‌ای باورشان بشود که خوب‌اند، دیگر برای مردم دلپذیر نخواهند بود! اگر تو باورت بشود که خوبی، خوش صدایی، تیپت بهترین است و... مردم دیگر دوستت نخواهند داشت! به نظرم این سوالت از بطن اشتباه است، چون چنین چیزی را درباره خودم قبول ندارم. ببین قالب تلویزیون، تصویرش است، بنابراین باید تصویر خوبی داشته باشی تا بیایی؛ وقتی آمدی، حالا باید تکنیک هم داشته باشی تا مردم بپذیرندت؛ مثل رادیو که وقتی می‌خواهی واردش شوی، اولین کاری که انجام می‌دهند، تست صداست، بعد تست لحن و تکنیک. اگر صدای خوبی نداشته باشی، نمی‌توانی وارد شوی؛ بنابراین اولین شروط ورود به تلویزیون هم داشتن تصویر خوب است؛ اینجاست که اگر تصویر خوبی داشته باشی اما فاقد تکنیک باشی، محو خواهی شد یا برعکسش هم صادق است.


آنهایی که بی‌خوابی نکشند زود خواهند رفت
چند سال پیش یک روز «سیدمحمدرضا حسینیان» را در سازمان دیدم، آن زمان چون در رادیو برنامه اجرا می‌کردم، او من را نمی‌شناخت و برای اینکه خودم را به او معرفی کنم، سمتش رفتم و گفتم 3 سال است در رادیو دو شب در هفته از ساعت 10 شب تا 6 صبح شیفت می‌دهم و به برکت لطف خدا برنامه‌ای اجرا می‌کنم که الان جزو پرمخاطب‌ترین برنامه‌های رادیو به حساب می‌آید. اصولا آنهایی که شیفت شب رادیو هستند، برنامه‌ای اجرا نمی‌کنند، اما ما از تهیه‌کننده و صدابردارمان خواهش می‌کردیم بیدار بمانند تا بتوانیم برنامه زنده اجرا کنیم! آن زمان رکورد پیامک را در رادیو شکستیم، آن هم در حالی که صبح‌ها بزرگان رادیو برنامه اجرا می‌کردند، اما ما از ساعت 2 تا 3 صبح که خیلی‌ها خوابند برنامه اجرا می‌کردیم و 10 برابر آنها برایمان پیامک می‌آمد! اینها را برایش تعریف کردم و گفتم «اما نمی‌دانم چرا هیچ اتفاق خوبی برایم نمی‌افتد؟!» محمدرضا حسینیان به من گفت مطمئن باش یک موقعی طعم شیرین همه این بی‌خوابی‌هایی را که کشیدی می‌چشی، باز هم تحمل کن، چون آنهایی که بی‌خوابی نکشیدند، زود رفتند و در یاد کسی نماندند. دانشجوی کاشان بودم و برنامه‌ام اینطوری بود که 6 بعدازظهر سوار اتوبوس می‌شدم، 9 شب می‌رسیدم تهران، 10 شب خودم را به استودیو می‌رساندم و از آن ساعت تا 6 صبح برنامه اجرا می‌کردم، بعد از آن سریع خودم را به اتوبوس می‌رساندم تا بتوانم دوباره 9.30 صبح سر کلاسم باشم! تنها وقتی که فرصت می‌کردم کمی استراحت کنم، در همان اتوبوس بود. منظورم این است که همه این شرایط و سختی‌ها را تجربه کرده‌ام، بنابراین خیلی عجیب نیست که فرصتی فراهم شود که بتوانم همه آن تجربه‌ها را در موقعیتی مناسب به معرض نمایش دربیاورم و ازشان استفاده کنم. همه اینها را بگذارید در کنار لطف و محبت خداوند که همه چیز دست اوست و البته لطف مدیران شبکه و شخص علی زاهدی و دیگر دوستان که به من اطمینان کردند و اجازه دادند برنامه‌ای مثل «نیمروز» را اجرا کنم و تبدیل به اتفاقی شود که دیدیم؛ خب، زمان پخش «نیمروز» ظهر بود، یعنی زمانی که تلویزیون کم‌بیننده است و بیشتر مامان‌ها پای تلویزیون می‌نشینند، اما با برنامه خوبی که اجرا شد، آن زمان به یکی از پربیننده‌ترین زمان‌های تلویزیون تبدیل شد و توانست آنقدر سروصدا کند که خیلی از جوان‌ها و اقشار جامعه را درگیر خود کند.


باید به روز باشی
یک بخش مهم کارهای من، دیدن کارتون‌های مختلف و دیدن چند باره و تحلیلشان است تا بتوانم بچگی‌ام را نگه دارم، فارغ از اینکه فیلم زیاد می‌بینم و فراوان هم کتاب می‌خوانم. یکی دیگر از کارهایم خواندن مجلات مختلف است، هر چند متاسفانه تنها مجلاتی را می‌خوانم که دوستشان دارم، البته می‌دانم این کار اشتباه است و حتی‌الامکان باید همه مجلات را بخوانم. از طرفی برقرار کردن ارتباط و دیالوگ با مردم، دریغ نکردن خودت از آنها و بلد بودن زبان و نوع برخورد با مردم عملا باعث به روز بودنت خواهد شد. اگر مردم به تو اطمینان کنند و درددل‌هایشان را به تو بگویند، به روزترین آدم ممکن خواهی بود. همه مان ترجیح می‌دهیم در ماشین خودمان بنشینیم، کولرش را روشن کنیم و پایمان را بگذاریم روی گاز و از این ور به آن ور شهر برویم! خب، چه اشکالی دارد اگر با تاکسی به کارهایمان برسیم؟ این کار باعث می‌شود با حرف و حدیث‌ها، غیبت‌ها، مشکلات و حتی ناسزاهایی که مردم می‌گویند از نزدیک برخورد کنی. درست است اوایل اجرای برنامه «نیمروز» کسی من را نمی‌شناخت و مردم راحت حرف‌هایشان را می‌زدند، ولی مثلا همین دیروز که پشت چراغ قرمز ایستاده بودم، دو تا تاکسی آمدند بغلم و راننده‌هایشان برایم دست تکان دادند و یکیشان گفت «چطوری آق ضیاء؟» و آن یکی هم خوش و بش کرد. جالب این است که هر کس هر جوری دوست دارد من را صدا می‌زند! یکی می‌گوید «آق ضیاء»، یکی «سید» و دیگری «علی جون!»
یک بار ماشینم پنچر شد و به دوستم زنگ زدم گفتم سوئیچ را زیر چرخ گذاشتم، بیا ماشین را بردار و خودم را با آژانس به برنامه رساندم! ولی یک بار تصادف کردم و به طرف هر چه می‌گفتم آقا برنامه زنده دارم، اجازه بده بروم، از خر شیطان پایین نیامد و دیگر کاری از دست من برنمی‌آمد و حدود ۱۵ دقیقه دیر به آنتن رسیدم! البته گزارشگر برنامه آن ۱۵ دقیقه را به جای من حرف زد و به مردم اعلام کرد «علی ضیاء» به خاطر تصادف دیرتر به برنامه می‌رسد!


شو دادن را یاد بگیر
شو دادن را باید یاد بگیری؛ این کار را در رادیو یاد گرفتم که وقتی عصبانی یا ناراحت هستم هم باید مردم را شاد کنم. بخش زیادی از اجرا، فن بازیگری را می‌طلبد، با این وجود باید خودِ لطیفِ دوست داشتنی‌ای داشته باشی که حتی اگر هم بازی می‌کنی، خودت را بازی کنی، نه کس دیگری را؛ چون اگر کس دیگری را بازی کنی، مردم می‌فهمند و خوششان نمی‌آید. باید خودِ شاد، غمگین یا احساسی‌ات را بازی کنی.


از جلوی دید مردم بودن خوشحالم
خوشحالم از این اتفاق که بتوانم جلوی دیدگان مردم باشم و وظیفه‌ام را انجام بدهم، البته نه اینکه صرفا جلوی دید باشم، نه، همین که می‌توانم حرف مردم را بزنم، دغدغه‌هایم هم جنسشان باشد، نگاهشان را انتقال بدهم و مردم از دیدنم خوشحال شوند برایم کفایت می‌کند و باعث افتخارم است. امیدوارم روزی را ببینم که فرزند مردم باشم و کاری انجام دهم و به نقطه‌ای برسم که فرزند ایران باشم و ایران به داشتن من افتخار کند، همه دوستم داشته باشند، حداقل بهم ناسزا نگویند!


لطفا وقتی میکروفون می‌بینید
حریص نباشید
چرا باید فکر کنیم چون تا حالا مجری‌ای از ایران نتوانسته برنامه‌ای جهانی اجرا کند، پس این قضیه برای همیشه منتفی است؟! چرا فکر می‌کنی ما نمی‌توانیم مجری‌ای در ایران داشته باشیم که نتواند مثلا مراسمی را در حد اسکار یا کن برگزار کند؟! چند وقت پیش مصاحبه‌ای کردم که در آن گفتم تا 10 سال دیگر به لطف و مدد خداوند، برنامه‌ای جهانی اجرا خواهم کرد؛ این یک ادعا نیست چون فکر می‌کنم این اتفاق خیلی دور نیست؛ همانطور که همه بچه‌های ما امروز به همین موضوع فکر می‌کنند که اجراهای جهانی را تجربه کنند، البته به این شرط که این دغدغه شخصی بودن یا نبودنمان برطرف شود؛ یعنی وقتی میکروفون می‌بینیم، به جای حریص بودن و پریدن به آن، توانایی‌هایمان را نشان دهیم، بعد مطمئن باشید اتفاقات خیلی خوبی برای همه‌مان در راه خواهد بود. این یک نگاه کاملا شخصی از منظر «علی ضیاء» غیرمجری است که اگر بخواهد از خارج گود تحلیل کند، می‌گوید مجریانمان ابتدا باید دغدغه بودن یا نبودنشان برطرف شود تا بعد بتوانند به اجراهای جهانی فکر کنند، درست مثل بازیگران که به واسطه کارشان مجبورند با نقش‌های مختلف زندگی کنند، اما آنهاییشان موفق‌ترند که از خودشان و ظاهرشان رها می‌شوند و می‌رسند به نقطه‌ای به بزرگی کسب جایزه اسکار و امثالهم. در کل اگر خودت را در قید و بند تیپ، قیافه، فلان رقم قرارداد و... کنی، مطمئن باش خیلی از موقعیت‌های خوبت از دست خواهد رفت.