پیوند مبارزه ضد استبدادی با مبارزه ضد استعماری - ۲۳ آذر ۹۱
کارشناس ارشد حقوق
حسین آبادیان از کارشناسی تا دکتری را در دانشگاه شهید بهشتی بوده و به عنوان عضو شورای گسترش زبان فارسی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت کرده است.
در این سالها دکتر حسین آبادیان کتابهای زیادی تالیف و ارائه کرده است: «بحران آگاهی و تکوین روشنفکری در ایران»، «بحران مشروطیت در ایران»، «دو دهه واپسین حکومت پهلوی»، «روایت ایرانی جنگهای ایران و روس»، «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی» و «ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند». او هماکنون به عنوان دانشیار در دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) به تدریس تاریخ مشغول است.
کارشناس ارشد حقوق
حسین آبادیان از کارشناسی تا دکتری را در دانشگاه شهید بهشتی بوده و به عنوان عضو شورای گسترش زبان فارسی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت کرده است.
در این سالها دکتر حسین آبادیان کتابهای زیادی تالیف و ارائه کرده است: «بحران آگاهی و تکوین روشنفکری در ایران»، «بحران مشروطیت در ایران»، «دو دهه واپسین حکومت پهلوی»، «روایت ایرانی جنگهای ایران و روس»، «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی» و «ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند». او هماکنون به عنوان دانشیار در دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) به تدریس تاریخ مشغول است. در این گفتوگو به سراغ دکتر آبادیان رفتیم تا تحلیل ایشان را از اتفاقات 16 آذر و پیامدهای تاریخی آن بیشتر بشناسیم.
16 آذر 1332 و اتفاقات پیرامون آن چه پیامد تاریخی داشت؟
شانزده آذر در دوره بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یک نقطه عطف تاریخی به شمار میرود، گرچه هنوز در ماهیت رویدادهای این روز ابهامهای فراوانی وجود دارد، لیکن واقعیت امر این است که شانزده آذر از سوی کلیه گروههای سیاسی حاضر در صحنه نمادی از سرکوب دانشگاه توسط پلیس نظامی شاه تلقی میشد. حادثه مزبور را نباید به صورت مجرد و انتزاعی مورد ارزیابی قرار داد، بلکه تحلیل مشخص و انضمامی است که نشان میدهد شانزده آذرماه در شرایط حوادث بعد از کودتا و ایجاد فضای وحشت و رعب پلیسی و سیطره قدرتهای بزرگ سرمایهداری غرب، مظهری از جنبش درونی و ناآرام مردم برای نیل به آزادی و استقلال کشور شناخته میشود.
گفتید در مورد این حادثه هنوز ابهاماتی وجود دارد، ممکن است برای نمونه بفرمایید چه ابهامی در این زمینه موجود است؟
ببینید قبل از همه باید خاطرنشان کنم جنبش دانشجویی بعد از وقوع کودتا برخلاف آنچه مشهور است، ربطی به سفر ریچارد نیکسون به ایران نداشت؛ اما گروههای سیاسی خاصی از آن به منظور بهرهبرداریهای ویژه خود استفاده کردند. اعتصاب دانشجویان به واقع از مهرماه سال 1332 آغاز شد، زمانیکه دولت زاهدی برقراری مجدد مناسبات دیپلماتیک با بریتانیا را اعلام کرد. اما گروههای سیاسی حاضر در صحنه برقراری این مناسبات بدون حل و فصل نهایی، مساله نفت را مورد انتقاد قرار دادند، از آن زمان تا دهه اول آذرماه دانشجویان دانشگاه تهران در اعتصاب به سر میبردند. اما طبق برخی اسناد، خبرها حکایت داشت که دانشجویان میخواهند به اعتصاب خود پایان دهند و به کلاسهای خویش بازگردند. اما عدهای از گروههای سیاسی حاضر در صحنه که ضمن وفاداری به شاه نسبت به دولت زاهدی بیاعتماد بودند، میخواستند از این فرصت استفاده کنند و بر بحرانها دامن بزنند و دولت را واژگون کنند. درست در همین زمان خبر رسید که نیکسون قرار است در چارچوب سفری به خاورمیانه از ایران هم بازدید کند، روز شانزده آذرماه، همزمان با ورود نیکسون به تهران، در اقدامی غیرمترقبه، پلیس وارد راهروهای
دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و ظاهرا، بدون هدف شروع به تیراندازی کرد و سه تن به نامهای قندچی، بزرگنیا و شریعترضوی به قتل رسیدند. البته حوادث مشابه این حادثه مسبوق به سابقه بود، مثلا در 23 تیرماه سال 1330، عدهای در درگیریهای خیابانی کشته شدند و شایع بود تظاهرات این روز به دلیل مخالفت با ورود اورل هریمن، فرستاده ویژه ترومن برای حل مناقشات نفتی بین ایران و بریتانیا صورت گرفته است، اما واقعیت این است که تظاهرات این روز به مناسبت یادبود قتل تعدادی از کارگران شرکت نفت در اعتصابی در همین روز به سال 1324 انجام گرفت که البته مقارن با ورود هریمن به ایران شد و برخی گروههای سیاسی از آن بهرهبرداریهای خاص خود را به عمل آوردند. اما تفاوت شانزده آذر با حادثه 23 تیر در این بود که در شانزده آذر دانشگاه برای نخستین بار مورد حمله نظامی واقع شد و این دانشجویان بودند که در محیط آموزشی سرکوب شدند.
گفتید کلیه گروههای سیاسی حوادث شانزده آذرماه را به نوعی محکوم کردند، میتوانید در این زمینه اندکی توضیح دهید؟
بله، ببینید حتی در سالهای اولیه انقلاب، کلیه گروههای سیاسی حاضر در صحنه به نحوی از انحاء، مقتولین شانزده آذرماه را به خود منسوب میکردند. از حزب توده گرفته تا حزب زحمتکشان و از جبهه ملی گرفته تا سایر گروههای سیاسی، سه تن مقتول دانشکده فنی را از خود میدانستند. مثلا کوهنوردان تودهای عکس این سه تن را بر فراز قلههای شمال تهران نصب میکردند و حتی از همان زمان گروههای دیگر هم تلاش مینمودند افراد کشتهشده را از خود بدانند. به نظر من، همین موضوع نشان میدهد که در ماهیت حمله به دانشکده فنی، ابهام وجود دارد. بهرهبرداری حزب زحمتکشان از این حادثه از همه جالبتر است، این حزب و گروههای همسو به واقع میخواستند از این اهرم برای سرنگونی دولت زاهدی استفاده کنند، اسناد نشان میدهند زاهدی هم متوجه اوضاع بود.
در آن زمان کدام یک از گروههای سیاسی در دانشگاه بیشتر فعال بودند؟
هواداران نهضت مقاومت ملی بیشترین هوادار را در دانشگاه داشتند، البته هواداران حزب توده از همه رادیکالتر بودند، لیکن سرکوب شدید حزب توده بعد از کودتا، مجالی برای فعالیت علنی شاخه دانشجویی این حزب باقی نمیگذاشت، پلیس امنیتی شاه گام به گام افراد این حزب را تحت تعقیب قرار داده بود، بهواقع، اوضاع سیاسی دانشگاه بعد از کودتا، اندکی مبهم و گیجکننده است.
سرکوب و برخورد با فعالیت دانشجویی در این روز، میتواند پیوند و ربطی با سرکوبها و برخوردهای بعدی با معترضان دیگر و جریانهای دیگر به حکومت پهلوی داشته باشد؟
بهواقع، این نخستین بار بود که پلیس وارد دانشگاه میشد، بالاتر اینکه این نخستین بار بود که در محیط دانشگاه خونریزی صورت میگرفت، از همان زمان دانشگاه سنگر آزادی شناخته شد. از همان دوره، شانزده آذرماه به طور غیررسمی روز دانشجو شناخته میشد، بنابراین در این روز وضعیت فوقالعاده بر محیط دانشگاهها حکمفرما میشد، اما نکته مهمتر این بود که سرکوب شدید حزب توده باعث شد تا نیروهای دانشجویی چپگرا از این به بعد وارد دیگر تشکلهای سیاسی شوند، یکی از این تشکلها شاخه دانشجویی جبهه ملی ایران بود که طبق گزارش گراتیان یاتسویچ، رییس پایگاه سیا در تهران، در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل، تعداد آنها به دهها تن بالغ میشد. واقعیت این است که طبق اسناد منتشر شده، عمده فعالیتهای دانشجویی به هواداران مصدق اختصاص داشت.
بعد از شانزده آذر، اوج جنبش دانشجویی در چه زمانی شکل گرفت؟
اواخر سال 1339، که مقارن بود با ریاستجمهوری جان اف کندی، به واقع چندروزی بعد از راهیابی کندی به کاخ سفید بود که دانشگاه تهران شاهد اعتصابهایی گسترده بعد از حوادث آذرماه 1332 بود. در بهمنماه، اعتصابات و تظاهرات به اوج خود رسید، دوتن از گردانندگان تظاهراتهای این زمان یکی پروانه اسکندری بود که با جبهه ملی مرتبط بود و دیگری بیژن جزنی بود که تمایلات چپگرایانه داشت و در شاخه دانشجویی جبهه ملی فعالیت میکرد. از این زمان تا حداقل یکسال بعد جنبش دانشجویی شاهد تحولات شگفتانگیز فراوانی بود که بحث در باره آنها از حوصله این گفتوگو خارج است.
میتوانید یک نمونه بیان کنید؟
بله، مهمترین حادثه در دوره نخستوزیری علی امینی صورت گرفت. به واقع، سیاستبازان حرفهای همیشه از تحولات دانشگاه بهرهبرداری خاص خود را میکردند، از جمله اینکه در اول بهمن ماه 1340، محافلی که خواهان بقای امینی در کاخ نخستوزیری نبودند، سناریویی خونین را رقم زدند. در این روز، نیروهای پلیس بعلاوه اوباشی از خارج دانشگاه وارد حریم آموزشی دانشجویان شدند و ضمن زد و خوردی خونین، تعداد زیادی از آنها را مجروح کردند. حتی دکتر فرهاد، رییس دانشگاه تهران، در نامهای، خطاب به علی امینی در اعتراض به این موضوع از پست خود استعفاء کرد. امینی هم این موضوع را مورد تأیید قرار داد، او آشوب دانشگاه تهران را نتیجه تحرکات عناصر مشکوک خارج دانشگاه دانست که در دانشگاه رخنه کردهاند. داستان از این قرار بود که ساعت یازده و ربع روز یکم بهمن ماه عدهای که فرهاد آنها را «نظامیان» خوانده است، از نردهها بالا آمده و وارد محوطه دانشگاه شدند. اینان بدون دلیل دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند، این عده وارد کلاسهای درس شدند و دانشجویان را مضروب نمودند؛ بهعلاوه آزمایشگاهها و کتابخانهها را مورد حمله قرار دادند و لوازم آزمایشگاهی و
ماشینهای تحریر را خرد و خمیر کردند و دختران و پسران را در سرسراها و راه پلهها هم مورد حمله قرار دادند. حتی به بهداری دانشگاه و آمبولانسها هم حمله شد و خلاصه، دانشگاه برای تسویه حساب گروههای مخالف علی امینی با او عرصه زد و خوردی خونین شد. بالاتر اینکه امینی محیط دانشگاه را «میدان عملیات مفسدهجویانه و مخرب عدهای از ایادی بیگانه» ارزیابی کرد. البته این بازی سیاسی نتیجه داد و کابینه علی امینی، بعد از گذرانیدن پنج شش ماه بحران مجدد، در اواخر تیرماه 1341 از نخستوزیری کنار گذاشته شد.
بازگردیم به واقعه شانزده آذر. به نظر شما ۱۶آذر به عنوان یک اتفاق تاریخی چه مولفهها و ویژگیهایی داشت که به عنوان استعاره و سمبل روز دانشجو فهم میشود؟
این روز در درجه نخست، نمادی از مبارزات آزادیخواهانه و در درجه دوم تحرکات ضد استعماری دانشجویان شناخته میشود، زیرا بهطور نظری، مبارزه با استبداد مقدمه واجب نبرد علیه استعمار تلقی میشود. پیوند مبارزه ضداستبدادی با مبارزه ضداستعماری شاخصه اصلی جنبش دانشجویی ایران بوده است. علت این است که استبداد مانع آگاهی از سازوکارهای تحرکات استعماری است. دیگر اینکه همانطور که گفتم اعتراض اصلی دانشجویان به برقراری روابط دیپلماتیک ایران و بریتانیا، قبل از حل و فصل نهایی مساله نفت بود، البته زاهدی با انعقاد قرارداد کنسرسیوم، در یک سال بعد، موضوع نفت را به بدترین شکل ممکن رفع و رجوع کرد، پس مخالفت با دولت زاهدی از نظر عدهای نیروها مقدمهای بر مخالفت با تحرکات بیگانه در کشور شناخته میشد.
نکته این است که دانشجویان هیچ ابزاری جز اعتصاب برای اعلام مخالفت خود با وضعیت موجود نداشتند، اما این مخالفت به بدترین نحو ممکن پاسخ داده شد، نیروهای نظامی وارد راهروهای دانشکده فنی شدند و طبق شواهد، بیهدف، شروع به تیراندازی کردند و سه تن دانشجوی بیگناه کشته شدند، پس شانزده آذر نمادی از مخالفت خشونتآمیز با اعتراضی مسالمتجویانه تلقی میشود. از همه اینها بالاتر، حوادث شانزده آذر و دخالت نیروهای خارج از دانشگاه نشان داد جنبش دانشجویی تا چه میزان میتواند مورد سوءاستفاده گروههای سیاسی واقع شود و اینکه دانشجویان تا چه میزان باید سطح آگاهیهای خویش را ارتقاء بخشند تا از احساسات آنها بهرهبرداری نامطلوب به عمل نیاید. نکته دیگر این است که جنبشهای دانشجویی همیشه اهدافی آرمانی تعقیب میکنند و نظر به جایگاه خویش، که فاقد هویت اقتصادی خاصی است، انگیزههای فردی در تحرکات آنها کمتر مدخلیت دارد، به همین دلیل دانشجویان در زمره بیآلایشترین نیروها و اقشار اجتماعی هستند. به نظر من همین موضوعها شانزده آذرماه را سمبلی برای دانشجویان قرار داده و از همین روی روز دانشجو خوانده شده است.
ارسال نظر