ویژگیهای شخصیت وابسته چیست؟
میترا فتحی
مربی بینالمللی هوش هیجانی و اجتماعی
info@MitraFathi. com
وابستگی هم مانند همه مسائل دیگر در جهان هستی بخش مثبت و منفی دارد و درصدی از آن در همه انسانها وجود دارد، اما زمانی که از شخصیت وابسته سخن به میان میآید، در واقع، با یک اختلال روبهرو هستیم. در شخصیت وابسته نوعی چسبندگی عاطفی، ذهنی و رفتاری نسبت به افراد یا مسائل اطراف خود وجود دارد. وابستگی اختلالی است که از شخصیت آسیب خورده یا اختلالات شخصیتی نشات میگیرد. شروع وابستگی از ذهن بوده و با تغییر الگوهای ذهنی و باوری بهبود مییابد.
میترا فتحی
مربی بینالمللی هوش هیجانی و اجتماعی
info@MitraFathi.com
وابستگی هم مانند همه مسائل دیگر در جهان هستی بخش مثبت و منفی دارد و درصدی از آن در همه انسانها وجود دارد، اما زمانی که از شخصیت وابسته سخن به میان میآید، در واقع، با یک اختلال روبهرو هستیم. در شخصیت وابسته نوعی چسبندگی عاطفی، ذهنی و رفتاری نسبت به افراد یا مسائل اطراف خود وجود دارد. وابستگی اختلالی است که از شخصیت آسیب خورده یا اختلالات شخصیتی نشات میگیرد. شروع وابستگی از ذهن بوده و با تغییر الگوهای ذهنی و باوری بهبود مییابد. شخصیتهای وابسته غالبا از وابستگیای به وابستگی دیگر روی میآورند. شاید هیچوقت وابستگی در شخصیتهای وابسته به صفر نرسد اما میتواند به تدریج بهبود یابد.
شاید بتوان وابستگی را با اعتیاد برابر دانست. انسانها به هر چیزی که وابسته میشوند در حقیقت به آن اعتیاد پیدا میکنند و زندگی شان به نوعی مختل میشود. اعتیاد فقط این نیست که ما وابستگی شدیدی به مواد مخدر یا الکل داشته باشیم، اعتیاد میتواند به بودن با فردی، داشتن چیزی، به سبک خاصی زندگی کردن، داشتن رفتاری و... باشد. زمانی که شما آنقدر به چیزی وابسته هستید که زندگیتان بدون آن مختل میشود، بنابراین، معتاد آن مساله هستید. البته میتوان گفت اعتیاد یک گستره دارد که شدیدترین حالت آن اعتیاد به مواد مخدر، الکل و چیزهایی است که شما را رو به ویرانی میبرند. جالب است بدانید که وابستگی یکی از تاثیراتی است که خانوادههای معتادان دریافت میکنند، یعنی یکی از تاثیرات بیماری اعتیاد بر خانوادههای معتادان، وابستگی است.
ویژگیهای شخصیتهای وابسته چیست؟
1. افراد وابسته غالبا در انکار و فرار هستند. آنها درد درونی خود را انکار میکنند و برای فرار از آن آویزان عاملی خارج از خود میشوند. این افراد دروغها را باور میکنند و قادر به دیدن واقعیتها نیستند، به بیانی بهتر، از دیدن واقعیتها فرار میکنند. آنها نیازهای ارضا نشده خود چه در گذشته و چه در حال انکار میکنند. این افراد وقتی وابسته میشوند تمایل شان به دیگر مسائل و امورات زندگی را انکار کرده و آن را کنار میگذارند. آنها بهرهکشی از جانب دیگران را تحمل میکنند و وانمود میکنند که فرد مهم و تاثیرگذاری هستند. در رابطه با عامل وابستگی، احساس میکنند که در دام افتادهاند، اما این مساله را با رفتارهایی نظیر کنترل گری انکار میکنند. انکار و فرار از واکنشهای همیشگی افراد وابسته است.
2. در رابطه با انسانهای دیگر، این افراد باور دارند که ناجی و سرپرست هستند. یکی از مهمترین باورهای سمی وابستهها این است که «من ناجی دیگران هستم.» آنها عمیقا خود را نجاتدهنده و سرپرست دیگران میدانند و سعی میکنند با رفتارهای مختلف دیگران را از وضعیتی که در آن هستند نجات دهند. این باور باعث میشود که آنها درک صحیحی از انسانهای اطراف خود نداشته باشند و صرفا به دلیل اینکه فکر میکنند آنها در وضعیت نامطلوبی هستند، از راههای ناسالم سعی کنند که نجات شان دهند. سرویس دادنهای افراط گونه یکی از مهمترین رفتارهای ناشی از باور سمی ناجی بودن است. در نگاه عمیقتر آنها خود را در نقش خدای دیگران میبینند و فکر میکنند که میتوانند کل دنیا را نجات دهند، مخصوصا عامل وابستگی خود را. آنها عمیقا خود را مسوول دیگران میدانند و تمام انرژی، وقت، احساسات، نیازها و سلامتی خود را صرف عامل یا عوامل وابستگی خود میکنند. همچنین، این باور منجر به واکنش «کنترل» دیگران نیز میشود.
3. این افراد سعی میکنند با کنترل دیگران بر آنها تاثیر بگذارند. زمانی که وابستهها در مقابل عامل وابستگی خود قرار میگیرند و زمانی که احساس میکنند که کار دیگران یا کار دنیا ایرادهایی دارد و آنها بهعنوان ناجی و منجی باید وضعیت را سر و سامان دهند، کنترل گری شروع میشود. آنها شروع به کنترل لحظه به لحظه حال عامل وابستگی خود میکنند. اگر این عامل یک انسان باشد، دائما او را چک میکنند و میخواهند وی را در قالبی که خود صحیح میدانند شکل دهند. همچنین، در برابر شرایط اطراف نیز دست به کنترل گری زده و تلاش میکنند آن را به شکلی که میخواهند در آورند.
4. آنها آنچه را که خود نیاز دارند به دیگران میدهند و از دیگران طلب دارند. غالبا وابستهها آنچه که خود به آن نیاز دارند، مانند توجه، عشق و مراقبت، را به دیگران میدهند و سعی میکنند از این طریق نیاز درونی خود را ارضا کنند. همچنین، آنها ارضای نیاز ها، خواسته ها، عشق و مراقبت را به جای اینکه خودشان به خود بدهند از دیگران طلب میکنند. این افراد به جای اینکه به خود عشق و توجه دهند و از خود مراقبت کنند، به عامل وابستگی خود عشق و توجه میدهند و دائما سعی میکنند از او مراقبت کنند.
5. وابستهها عزت نفس تخریب شدهای دارند. احساس عمیق بیارزش بودن درون وابستهها کاملا مشهود است. آنها حرمتی برای خود، نیازها، خواستهها، احساسات و شرایط خود قائل نیستند، زیرا از درون خود را لایق توجه و ارزشمندی نمیدانند. آنها نمیدانند که چه میخواهند و چه نیازهایی دارند و اگر بدانند هم اهمیت و ارزشی برای آن قائل نیستند. عزت نفس تخریب شده در وابستهها باعث میشود که به جای ارزشگذاری برای خود و مراقبت از خود، دائما در خدمت یا متمرکز بر زندگی عامل وابستگی خود باشند. همچنین، آنها پیوسته در صدد جلب رضایت دیگران هستند، هرچند که با رفتارهای خارج از منطق و بعضا تنبیه گرایانه، باعث رنجش و آزردگی عامل وابستگی میشوند.
6. تمام فکر و حرف وابستهها درباره عامل وابستگی شان است. وابستهها به هر چیزی که وابسته شوند، تمام فکرشان درگیر آن میشود و دائما در حال فکر کردن به آن یا حرف زدن درباره آن هستند. آنها از عامل وابستگی خود هویت میگیرند و به همین خاطر است که از دست دادن آن عامل برایشان وحشتناک و دردناک است. در واقع فکر میکنند که با از دست دادن عامل وابستگی، هویت خود را از دست میدهند. وابستهها دچار الگوهای رفتاری تکرارشونده در رابطه با عامل وابستگی خود میشوند. آنها به هر چیزی که وابسته شوند، به آن میچسبند و آن را تمام دنیا و تمام زندگی خود معرفی میکنند.
ارسال نظر