آیا شما به کارکردن  اعتیاد دارید؟
آیا شما بیشتر از 50 ساعت در هفته کار می‌کنید؟ آیا این میزان کار برای شغل شما ضروری است یا انتخاب شخصی شماست؟ آیا شما نیاز دارید که به صورت دائمی مشغول به انجام کار باشید؟ آیا شما به سختی می‌توانید اوقاتتان را صرف استراحت یا تفریح کنید؟ آیا شما کمال‌گرا هستید؟ آیا شما از ترجیح دادن هر امری بر کار ناتوان هستید؟ آیا لیست کارهایی که باید انجام دهید به قدری طولانی است که هیچ وقتی برای گذراندن اوقات عاطفی با نزدیکانتان ندارید؟ آیا همسرتان یا بچه‌هایتان درخصوص اینکه شما هرگز وقت خالی ندارید شکایت می‌کنند؟ آیا مرتب درگفت‌وگوهایتان با دیگران وقایع شخصی را فراموش می‌کنید زیرا حافظه‌تان توسط برنامه‌ها و کارهایتان بیش از حد اشباع شده است؟ اگر پاسختان به چند مورد از سوالات بالا آری است، شاید شما یک معتاد به‌کار هستید. اعتیاد به‌کار یک نوع بیماری است و شما نباید آن ر ا با عادات غلط یا نوعی روش زندگی اشتباه بگیرید. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که این بیماری تا حد زیادی نیز موروثی است. وقتی که والدین شما به‌کار کردن اعتیاد دارند احتمال اینکه شما نیز این‌گونه باشید بیشتر است. معتادان به‌کار از کار بهره می‌گیرند تا ناراحتی‌های عاطفی و احساس نابسندگی خود را پر کنند. آنها آدرنالینی را که سایر افراد از طریق هیجانات و تفریحات به‌دست می‌آورند از طریق کار به‌دست می‌آورند، این افراد در مواقع کار کردن هیجان‌زده هستند و هورمونی تولید می‌کنند که بی‌نهایت وابستگی‌آور است: هورمون آدرنالین. تولید آدرنالین با فعالیت شدید فکری و جسمی و سپس احساس استهلاک و خستگی شدید همراه است. وقتی که خستگی فرا می‌رسد شخص دست از کار می‌کشد و این فرآیند منجر به اختلالات پریودیکی می‌شود که در آنها تحریک پذیری، عزت نفس پایین، اضطراب و افسردگی در فرد مشاهده می‌شود. فردی که به‌کار معتاد شده است برای غلبه بر این احساسات منفی شروع به چرخه جدیدی از وقف کردن خود در کار می‌کند. افراد معتاد به‌کار به نحوی در این چرخه دوگانه غوطه ورند که اغلب زمان اندکی برای اختصاص دادن به زندگی خانوادگی و تربیت فرزندان دارند. حتی زمانی که این افراد وقت خود را صرف فرزندان خود می‌کنند و اوقات خود را با آنها می‌گذرانند سعی می‌کنند گرایشات و استانداردهای غیرواقع بینانه و غیرقابل دستیابی خود را به فرزندان خود منتقل کنند. آنها به فرزندانشان القا می‌کنند که تنها نمره خوب و قابل قبول نمره کامل است. فرزندان این افراد اغلب احساس شکست می‌کنند و احساس گناه و عذاب وجدان در سرتاسر زندگی همراه آنهاست. آنها در شرایطی بزرگ می‌شوند که متقاعدشان می‌کند آنها و عملکردشان ناکافی هستند. این فرزندان به احتمال بسیار زیاد تلاش خواهند کرد احساسات منفی‌شان را از طریق غرق کردن خود در کار یا سایر انواع رفتارهای جبرانی از بین ببرند. به این ترتیب چرخه ناقص ادامه می‌یابد و افراد بیشتری درگیر اعتیاد به‌کار می‌شوند. این نوع اعتیاد یکی از معدود اعتیادهایی است که نه‌تنها جامعه آن را محکوم نمی‌کند بلکه برای آن ارزش نیز قائل است، بنابراین مردم هراسی ندارند از اینکه به این اعتیاد اذعان کنند. افراد با افتخار اعلام می‌کنند که دیروز 12 ساعت کار کرده‌اند، اینکه فرصت سر خاراندن ندارند و اینکه در کار غرق شده‌اند. رئیس شما یا همکارانتان ممکن است روش زندگی شما و اعتیادتان را ستایش کنند ولی لازم است بدانید که ادامه دادن این روش ممکن است سبب شود همکارانتان و رئیس‌تان تنها کسانی شوند که در زندگی برایتان باقی بمانند. فرزندان این افراد اغلب از عدم حضور فیزیکی و عاطفی پدر و مادر خود رنج می‌برند زیرا معتادان به‌کار اغلب وعده‌هایی را که به بچه‌هایشان می‌دهند نقض می‌کنند و در لحظات حساس زندگی فرزندان خود مثل جلسات دیدار با خانواده از سوی مدرسه، شرکت نمی‌کنند. تحقیقات همچنین نشان می‌دهد که زنان و مردانی که دچار پدیده اعتیاد به‌کار هستند احساسات مثبت کمتری نسبت به ازدواج خود دارند (در مقایسه با افرادی با ساعت کار طبیعی) این افراد در زندگی زناشویی خود احساس بیگانگی و جدایی را گزارش کرده‌اند. افراد معتاد به‌کار بسیار بیشتر از زوج‌ها و افراد معمولی مسائلی چون اضطراب، افسردگی، استرس شغلی، نارضایتی از زندگی و کار و مشکلات مربوط به سلامتی را تجربه می‌کنند.
اگر شما هم از مشکل مشابهی رنج می‌برید، پیشنهادات زیر را برای رسیدن به یک تعادل میان کار موفق و زندگی سالم در نظر بگیرید:
یک: خودتان را در ایام پیری تصور کنید
خودتان را در ایام پیری‌تان تصور کنید، در سن بازنشستگی و در ایامی که دیگر قادر به‌کار نیستید، در آن سن وقتی به عقب نگاه می‌کنید چه چیزی را ارزشمندتر می‌یابید؟ کارتان را؟ دفترتان را؟ یا خانواده‌تان را و اوقات ارزشمندی که با آنها داشته‌اید. این تخیلات به شما کمک می‌کند چیزی را که در زندگی برایتان مهم‌تر از همه چیز است کشف کنید.
دو: تفکر روزمره‌تان در مورد کار و اهمیت آن را به چالش بکشید.
واقعیت این است که کار شما هر قدر هم حیاتی و مهم باشد، زمانی که شما آن را انجام ندهید یا حتی بدتر وقتی شما از این دنیا رفته باشید، زمین کماکان به چرخش خود ادامه خواهد داد و چیز مهمی تغییر نخواهد کرد. زمانی که در خصوص لیست کارهایتان مضطربید، بخشی از وقتتان را به چالش اختصاص دهید، به اندیشیدن دوباره در خصوص خطاهای فکری‌تان و اصلاح کردن این خطاها.
سه: از دیگران بخواهید تعادل زندگی کاری‌تان را بررسی کنند.
از دوستان و خانواده‌تان راجع به ساعات کاری‌تان سوال کنید، افراد معتاد به‌کار اغلب از این واقعیت ناآگاه هستند که تا چه حد در کار غرق شده‌اند، آنها اغلب از عواقب منفی روحی و جسمی این مساله بی خبرند. انتقادپذیر بودن در مقابل نظرات اطرافیان‌مان یک گام مهم در جهت صداقت داشتن با خودمان است، وقتی نظرات آنها را بدانید بهتر می‌توانید اوضاع را کنترل کنید.
چهار: سابقه خانوادگی‌تان را در نظر بگیرید.
پدر شما چند ساعت در هفته کار می‌کرد؟ ۱۰۰ ساعت یا صفر ساعت؟ هردوی این پاسخ‌ها بد هستند. اگر پدر شما یک معتاد به‌کار بوده است احتمالا شما نیز به نحوی در این چرخه قرار گرفته‌اید، احتمالا شما نیز هم چون او ارزش خودتان را با میزان کاری که انجام می‌دهید می‌سنجید و دائما به خاطر ساعات غیرکاری عذاب وجدان دارید، اما عکس این نیز صادق است اگر پدرتان فردی بیکار یا گریزان از شغل بوده است، احتمالا زندگی شما با مشکلات بسیاری همراه بوده است که از کم کاری او ناشی شده‌اند، کار کردن اعتیادوار شما هم‌اکنون پاسخی دفاعی به این گذشته است، شما می‌خواهید کار کنید تا امنیت و آسایش داشته باشید. اما فراموش نکنید اعتیاد به‌کار به قدر بیکاری مضر است. بنابراین باید به دنبال راهی دیگر برای تسویه حساب با گذشته‌تان بگردید.