دارویی که اثر نمی‌کند!
وحید خانه‌ساز حالا دیگر اغلب علاقه‌مندان سینما می‌دانند گروه سینمایی هنر و تجربه مجالی است برای اکران فیلم‌هایی با مخاطب خاص. فیلم‌هایی که با نگاهی تجربه‌گرایانه ساخته شده‌اند و کارگردان به‌وسیله آن سعی دارد از منظری نو به وقایع پیرامون خویش بنگرد. تورج اصلانی، مدیر فیلمبرداری بیش از 35 فیلم سینمایی، یکی از همین کارگردان‌هاست. هنرمندی که فیلم سینمای‌اش «جینگو» این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه در حال اکران است. فیلمی که به زندگی چند جوان تهرانی می‌پردازد.همه آنهایی که سینما را به طور تخصصی دنبال می‌کنند می‌دانند تورج اصلانی تصویربردار زبده‌ای است و تجربه‌گرایی او را در بازی‌هایش با نور و تصویر می‌توان دید، اما این تجربه‌گرایی در کارگردانی او نیز، نتایج خوبی در بر داشته است؟ دیدن فیلم جینگو پاسخی است به این سوال!
جینگو فیلمی از نوع چهارم!
اصلانی در فیلم «جینگو» سعی کرده روایت گر زندگی چند جوان باشد و دلواپسی‌ها، خستگی‌ها و تنهایی آنها را به تصویر بکشد. زمان وقایع اتفاقات فیلم به دوره‌ای بر می‌گردد که پیشگویی «نوستراداموس» درباره پایان یافتن دنیا بر سر زبان‌ها است. سیاوش شخصیت اول فیلم، یک روز قبل از تاریخ پیش‌بینی شده توسط نوستراداموس به کما می‌رود و علت این سانحه سقوط اتفاقی او از ارتفاع است. بر همین اساس می‌توان گفت روایت معلقی که اصلانی در خلاصه داستان فیلمش آورده اشاره‌ای است به همین سقوط. کل قصه فیلم روایتی است از زبان این جوان که نقش آن را سیاوش درخشی بازی می‌کند. البته باید گفت استفاده اصلانی از اصطلاحاتی مثل «روایت معلق» یا «کلاژ» تنها برای ترغیب مخاطب به دیدن فیلم است و بس! وگرنه شیوه روایت فیلم خطی است و هیچ ابتکار عملی در نوع و شیوه روایت به کار نرفته است.
درباره کلیت اثر نیز باید گفت «جینگو» نه از آن نوع آثاری است که مخاطب خاص را راضی کند نه از نوع فیلم‌هایی است که سطح سلیقه مخاطب را ارتقا دهد و گوشه چشمی هم به مخاطب عام داشته باشد و نه از آن دسته آثاری است که به مکاشفه بپردازد و مخاطب را از منظری جدید با وقایع روز همراه کند!
بلاتکلیفی معلق و تعلیقی بلاتکلیف
مشکل بزرگ فیلم تورج اصلانی بلاتکلیفی واضحی است که در سراسر فیلم موج می‌زند و در همان دقایق ابتدایی فیلم مخاطب را برای دیدن ادامه فیلم به شک می‌اندازد تا به این ترتیب بلاتکلیفی فیلمساز به مخاطب انتقال یابد!
اصلانی سعی کرده در انتخاب ایده نیز به تجربیاتش رجوع کند و از آدم‌هایی بنویسد که آنها را می‌شناسد، اما در نگارش فیلمنامه، موفق عمل نکرده است. ایده‌ای یک خطی، انبوهی از شخصیت‌های پرداخت نشده، ریتم غیرمستمر و ناهمگون، خلق و ایجاد موقعیت‌های غیر‌ضروری نواقصی هستند که در فیلمنامه جینگو وجود دارند. سیاوش تحصیلکرده، دستیار کارگردان است، اما اوضاع بد سینما باعث شده مسافرکشی کند تا به این ترتیب بتواند هرماه یک سکه به زن طلاق گرفته‌اش بدهد! در یکی از شب‌ها دکتر گیاهی ورشکسته‌ای که مدام در حال فرار از طلبکارها و شرخرها است سر راه سیاوش مسافرکش قرار می‌گیرد و دیری نمی‌گذرد که رفاقتی عمیق میان آنها ایجاد می‌شود. کمی که از شروع فیلم می‌گذرد سر و کله انبوهی از شخصیت‌ها پیدا می‌شود! آدم‌هایی که رفقای سیاوش هستند و خانه دکتر را پاتوق تمرین تئاتر می‌کنند! آدم‌هایی که تا به آخر در فیلم حضور دارند بی‌آنکه تاثیری در روند قصه داشته باشند. البته اصلانی سعی کرده به تک‌تک آدم‌های قصه‌اش بپردازد، اما موفق نبوده است. آدم‌هایی به ظاهر هنرمند و اهل تئاتر که مابه‌ازایی ندارند و نمی‌توانند مخاطب را به همذات‌پنداری وادار کنند. حتی سیاوش شخصیت اصلی فیلم نیز نمی‌تواند نماینده قشر هنرمند و سینمایی باشد. اینکه صرفا او به صورت مداوم در نریشن تکرار می‌کند که کارش سینماست کافی است؟ مثالی بزنیم. بیاییم و شغل سیاوش و رفقایش را عوض کنیم!
به فرض سیاوش را کارمند فرض کنیم و رفقایش را هم کارمند یا کارگر یا حتی مشتی آدم خوش‌گذران از سر بی‌دردی! آیا قصه آسیب می‌بیند؟ خیر. تغییری در روند و مضمون قصه و رویدادهای دراماتیک و غیر‌دراماتیک فیلم ایجاد نمی‌شود؛ به همین دلیل می‌توان این‌گونه استنباط کرد که اصلانی صرفا به‌دنبال بهانه‌ای بوده تا عده‌ای جوان را در خانه‌ای جمع کند و در یک تصمیم سلیقه‌ای ترجیح داده این آدم‌ها مثلا دانشجوی تئاتر باشند؛ اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود. دکتر نیز شخصیت محکم و تاثیرگذاری ندارد و هر شخصیت دیگری می‌تواند جای او را در فیلمنامه بگیرد!
باز هم ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود. دکتر واردکننده دارویی به نام «جینگو» است. گیاهی که به گفته خودش می‌تواند حافظه انسان را بازگرداند، اما با وجود تاکید بصری بسیار در فیلم، این دارو نیز تاثیر و تغییری در روند قصه ایجاد نمی‌کند! جینگوی فیلم «جینگو» مثال چخوف را به شدت کتمان می‌کند. همان که می‌گوید اگر در پرده اول نمایشی اسلحه‌ای روی صحنه دیده شود این اسلحه باید در پرده یا پرده‌های بعدی شلیک شود تا به این ترتیب زائد و اضافه نباشد! از طرفی سبک و سیاق فیلم نیز طوری نیست که بتوان گیاه «جینگو» را نماد و نشانه به حساب آورد.
کارگردانی تیری که به سنگ می‌خورد!
هیچ گاه نمی‌توان از فیلمنامه‌ای ضعیف فیلمی متوسط ساخت. فیلم «جینگو» این نظریه را ثابت می‌کند. اصلانی (خواسته یا ناخواسته) تمام تلاش خود را کرده است تا در کارگردانی اثر موفق باشد؛ اما حکایت، حکایت خشت کج اول است. ایده دم دستی و کاراکترهای زمخت و پرداخت نشده کار را برای کارگردان دشوار کرده‌اند تا آنجا که تجربیات موفق اصلانی در تصویربرداری به او کمکی نمی‌کند. حتی از ابداعات خلاقانه اصلانی در بازی‌اش با نور و رنگ خبری نیست. فیلم از ابتدا تا انتها سیاه و سفید است؛ البته جز تصاویری که به گذشته افراد مربوط می‌شود. این تفاوت قائل شدن در کنتراست تصاویر گذشته و حال تا حد زیادی سلیقه شخص کارگردان است. اگر خوش‌بیناته‌تر به این موضوع بنگریم شاید بتوانیم این‌گونه تحلیل کنیم که جوانان پا درهوای امروزی حال و آینده‌ای مجهول دارند و به گذشته پناه برده‌اند، اما این نظریه نیز تا حدودی رد می‌شود؛ زیرا آدم‌های فیلم گذشته بسامانی ندارند که با آن زندگی کنند. سیاوش از گذشته، تنها زن سابقش را به یاد می‌آورد و سکه‌های مهریه‌ای که باید پرداخت شوند. از دیگر شخصیت‌های فیلم تنها اشکان است که پرداخت بیشتری دارد (آن هم بدون هیچ دلیل منطقی!) اما او نیز گذشته خوش آب و رنگی ندارد که با آن زندگی کند. به این ترتیب باید گفت ابراز سلیقه در فیلم «جینگو» بیداد می‌کند. افزودن انیمیشنی چند دقیقه‌ای به فیلم آن هم با حال و هوای طنز و فانتزی، هیچ دلیل و منطقی ندارد و بازهم سلیقه شخص کارگردان است.