اندیشیدن به خوشبختی
در دوران باستان، تقریبا در همه فرهنگ‌ها، مهم‌ترین سوالی که باید به آن پاسخی داده می‌شد این بود که خوشبختی یا زندگی خوب چیست و چگونه به‌دست می‌آید. از همان دوران باستان اختلاف‌نظرها در این مورد بسیار زیاد، بارز و حاد بود. در غرب، در یونان و روم باستان، در مکاتبی که پس از ارسطو سربرآوردند و تعدادشان هم اندک نبود، این سوال جنبه محوری‌تری پیدا کرد و در واقع رقم‌زننده رقابت میان این مکاتب بود؛ مکاتبی نظیر مکتب کلبی، مکتب اپیکوری، مکتب رواقی و... اما این سوال به این شکل در دوران مسیحی در قرون وسطی در غرب رنگ باخت. تا آنکه در قرون هفدهم و هجدهم با پیشرفت‌های مادی ناشی از پیشرفت علم دوباره سربرآورد و البته این بار با پاسخ‌های متفاوتی که عمدتا رنگ و بوی مادی داشتند و اکثرا خوشبختی را صرفا با میزان رفاه و آسایش مادی می‌سنجیدند و این بیشتر ناشی از خوش‌بینی افراطی نشات‌گرفته از غلبه نگاه علمی بر نگاه‌های دینی و معنوی و عرفانی خصوصا نزد فیلسوفان و دانشمندان بود؛ اما در گذر زمان این نگاه هم رنگ باخت. به‌ویژه جنگ‌های اول و دوم جهانی و پیامدهای فاجعه بارشان در قرن بیستم و گسترش بیماری‌های روانی خصوصا افسردگی و اضطراب ناشی از شرایط زندگی مدرن افراد را وادار به تجدیدنظر در دیدگاهشان کرد. کتاب تاریخچه خوشبختی این فراز و فرود‌ها و تغییرات در نگرش به این مساله اساسی را به شکلی فشرده بازگو می‌کند و نظر افراد، مکاتب و ایدئولوژی‌های مختلف را مورد کندوکاوی انتقادی و تحلیلی قرار می‌دهد. اما در واقع هدف اصلی واداشتن خود ما به تفکر در این باب است که از نظر ما خوشبختی چیست و با چه معیاری آن را می‌سنجیم؟ و سوال‌هایی را پیش روی ما می‌نهد که ناگزیریم به آنها پاسخ دهیم و سوال‌هایی از این قبیل: آیا خوشبختی امری درونی است یا بیرونی؟ یا تلفیقی از هر دو؟ آیاخوشبختی امری فردی است یا جمعی؟ یا تلفیقی از هر دو؟ آیا می‌توان به‌نظر واحدی در مورد خوشبختی رسید یا هر کس باید با انتخاب سبک زندگی‌اش تکلیف این مساله را برای خودش روشن کند؟ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم در خوشبختی افراد آن جامعه چه نقشی دارد و تا چه میزان موثر است؟ جفرسون یکی از سه حق اصلی انسان را «آزادی در دنبال کردن خوشبختی خویش بنا به پسند خویش» می‌خواند. این کتاب با همین امید ترجمه شده که خوانندگان را هر چه بیشتر و عمیق‌تر درگیر این سوالات کند.