نسبت میان ما و جهانی رسانهای شده
امیر یزدیان
بشر همواره به فراخور نیازهای خود حرکت کرده است. نیاز به ارتباط یکی از اصلیترین عوامل پیشرفت انسان در زمان و مکان بوده و هست. در هر دوره تاریخی، بشر از وسیلهای برای نیل به این هدف بهره جسته است. در واقع، بشر از گذشته بر آن بوده تا با استفاده از وسایل مختلف، پیام خود را به مخاطبش رسانده و از این رهگذر ارتباط را محقق سازد؛ رویکردی که همچنان در پیش گرفته میشود. «رسانه» اصطلاحی است که به تمام این وسایل انتقال پیام و ابراز عقیده اطلاق میشود. آشنایی با نحوه عملکرد و استفاده از هر یک از این رسانهها اصل اساسی در برقراری یک ارتباط موثر بوده و هست.
بشر همواره به فراخور نیازهای خود حرکت کرده است. نیاز به ارتباط یکی از اصلیترین عوامل پیشرفت انسان در زمان و مکان بوده و هست. در هر دوره تاریخی، بشر از وسیلهای برای نیل به این هدف بهره جسته است. در واقع، بشر از گذشته بر آن بوده تا با استفاده از وسایل مختلف، پیام خود را به مخاطبش رسانده و از این رهگذر ارتباط را محقق سازد؛ رویکردی که همچنان در پیش گرفته میشود. «رسانه» اصطلاحی است که به تمام این وسایل انتقال پیام و ابراز عقیده اطلاق میشود. آشنایی با نحوه عملکرد و استفاده از هر یک از این رسانهها اصل اساسی در برقراری یک ارتباط موثر بوده و هست.
امیر یزدیان
بشر همواره به فراخور نیازهای خود حرکت کرده است. نیاز به ارتباط یکی از اصلیترین عوامل پیشرفت انسان در زمان و مکان بوده و هست. در هر دوره تاریخی، بشر از وسیلهای برای نیل به این هدف بهره جسته است. در واقع، بشر از گذشته بر آن بوده تا با استفاده از وسایل مختلف، پیام خود را به مخاطبش رسانده و از این رهگذر ارتباط را محقق سازد؛ رویکردی که همچنان در پیش گرفته میشود. «رسانه» اصطلاحی است که به تمام این وسایل انتقال پیام و ابراز عقیده اطلاق میشود. آشنایی با نحوه عملکرد و استفاده از هر یک از این رسانهها اصل اساسی در برقراری یک ارتباط موثر بوده و هست.
بهعنوان مثال، زبان یکی از پیشرفتهترین اختراعات بشر برای برقراری ارتباط به شمار میآید. نخست گفتار با نمادهای آوایی و سپس، نوشتار با نمادهای مکتوب با ایجاد درک مشترک میان افراد اجازه دادهاند با یکدیگر در ارتباط باشند. قدر مسلم برای بهرهگیری از زبان، آشنایی با ساز و کارهای این رسانه از اهمیت برخوردار است. بهاین منظور، فرد باید با نمادهای آوایی و نوشتاری آشنا شود. تنها افرادی قادر به زیست در این محیط بوده و هستند که از مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط برخوردار باشند. از همین رو، بهرهمندی از مهارتهای خواندن و نوشتن از قرنها پیش بهعنوان جزئی جداییناپذیر از زندگی اجتماعی انسان تعریف شده است. شخص با برخورداری از این مهارتها قادر بود از وسایل ارتباطی موجود به نحو مطلوب استفاده کند.در چند دهه گذشته این وسایل ارتباطی دستخوش تغییرات عمدهای شدهاند. متعاقبا، این تغییرات لزوم آشنایی با مهارتهای تازهای را نیز در پی داشتهاند. زمانی برای بهرهمندی از یک ارتباط موثر، آشنایی با مهارتهای خواندن و نوشتن کفایت میکرد اما امروزه با پیشرفت فناوریهای تکنولوژیک، ساز و کارهای وسایل ارتباطی نیز پیچیدهتر شده و در نتیجه، فهم و استفاده از آنها مستلزم فراگیری مهارتهای متعددی است. به عبارت دیگر، شما هم برای فهم پیام دیگران و هم به منظور انتقال مفهوم مدنظر خویش ناگزیر از آشنایی با ساز و کارهای رسانههای نوین هستید. اگر در گذشته افراد تنها از یک نماد آوایی یا نوشتاری برای انتقال پیام بهره میبردند، امروزه این نمادها طیف گسترده و متنوعی را در بر میگیرند که هر یک معنا و مفهوم متفاوتی دارند و کاربران نیز با اهداف متمایزی از آنها بهره میگیرند.
بیدلیل نیست که عصر حاضر را عصر ارتباطات نامیدهاند چراکه زندگی بشر در دوران کنونی بیش از پیش متأثر از حضور وسایل ارتباطی است. استقلال نهادهای اجتماعی مهم نظیر خانواده، آموزش و پرورش، سیاست، اقتصاد و دین تحتالشعاع حضور رسانهها قرار گرفته است. در حقیقت، امروزه عملکرد تمام این نهادها بهگونهای با رسانهها پیوند خورده است.در سال 1999 برادران واچوفسکی نخستین قسمت از سه گانه ماتریکس را روی پرده سینماها بردند. ماتریکس دنیایی کاملا تحت سیطره فنآوری و انسانِ حاضر در آن از بدو تولد موجودی مسخ شده بود. در واقع، گردانندگان این دنیا با بهرهگیری از ظرفیتهای تکنولوژیک موجود و البته سوءاستفاده از ناآگاهی مخاطبان خود، جهانی را خلق کرده بودند که بهطور کامل در راستای منافع ایشان طراحی و برنامهریزی شده بود. تنها افرادی میتوانستند از این دنیای ساختگی خارج شده و با واقعیت جهان پیرامون روبهرو شوند که ساز و کارهای فنآوریهای مورد استفاده را شناخته باشند. نئو، قهرمان ماتریکس میاندیشید. وی ساز و کار جهان پیرامون خود را به چالش کشید. او میتوانست در کنار سایر همنوعان به زندگی بیدردسر در ماتریکس ادامه دهد اما برای رسیدن به حقیقت راهی پر فراز و نشیب را برگزید. راهی که از اندیشیدن میگذشت. وی اندیشید که جهان پیرامونش تا چه اندازه واقعی است، چه کسی یا چه کسانی در شکلدهی به این جهان نقش داشتهاند؟ این افراد برای شکلدهی به این جهان غیرواقعی از چه ابزاری بهره جستهاند؟ ایشان با چه هدفی این دنیای غیرواقعی را خلق کردهاند؟ طرح پرسشهایی از این دست لازمه رسیدن به شناخت بود. شاید در آن سالها تصور زندگی در جهانی که کاملا تحت سیطره فنآوری است، دشوار مینمود؛ سیطرهای که به دگرگونی واقعیت جهان منجر میشود. اما امروزه با گسترش و نفوذ روز افزون فنآوریهای تکنولوژیک در زندگی، تصور چنین دنیایی دور از ذهن نیست. گاه واقعیتهای بدیهی زندگی توهمی بیش نیستند. توهم و خیالی ساخته و پرداخته جهانی که رسانهها در آن جولان میدهند و به اصلیترین منبع کسب اطلاعات تبدیل شدهاند. این حضور فراگیر ما را به مرحلهای میرساند که آرام آرام جهان پیرامون را از دریچه رسانهها میشناسیم.
در چنین شرایطی باید به واقعیت رسانهای شده تردید داشت. در اواسط دهه 60 میلادی که این سیطره هنوز به تکامل امروزی نرسیده بود مجموعهای با عنوان «جزیره گیلیگان» در ایالات متحده پخش میشد. این مجموعه در قالب برنامهای واقعنما در هر قسمت ماجراهای هفت شخصیت را به تصویر میکشید که قایق آنها در اقیانوس آرام با توفان روبهرو شده و در جزیرهای به گل نشسته بود. تنها شش قسمت از این مجموعه میگذشت که گارد ساحلی با تهیه کننده این برنامه (شروودز شوارتز) تماس گرفت و به وی اطلاع داد که برخی از مخاطبان این برنامه طی تماسهایی برای افراد گیر افتاده در جزیره پیشنهاد کمک کردهاند! این پیشنهادها جدی بودند. این عده بهگونهای تحت تاثیر واقعیت بازنمایی شده در این برنامه قرار گرفته بودند که حتی به این نیندیشیدند چه کسی از این شخصیتها فیلمبرداری کرده است! شاید شما خود را با مخاطبان این برنامه متفاوت بدانید و تصور این سطح از سادهاندیشی برایتان دشوار باشد. بنابراین، با جسارتی بیشتر این پرسش را مطرح میکنم که نظر شما درباره وقوع حوادث تروریستی یازده سپتامبر در آمریکا چیست؟ آیا چنین حادثهای در جهان واقعی رخ داده است؟ آیا این حادثه در چنین سطح گستردهای به وقوع پیوسته است؟ بخش عمدهای از دانستههای شما در اینباره به بازنماییهای رسانهای محدود میشود. وقتی واقعیتی را شخصا تجربه نکردهاید چطور میتوانید از وقوع آن با اطمینان سخن بگویید؟ شاید هیچگاه چنین واقعهای رخ نداده باشد یا حداقل گستره حملات تروریستی تا این اندازه وسیع نبوده باشد. قصد ندارم شما را بدگمان کنم. هدف اصلی از طرح چنین سوالاتی جلب توجه شما به این نکته است که تا چه اندازه به اطلاعات و تجربیاتی که از دنیای رسانهای وارد دنیای واقعی کردهاید، اطمینان دارید. وقتی با برخی از اطلاعات رسانهای مواجه میشوید، باید نگاهی تردیدآمیز داشته باشید. به همین دلیل کسب سواد رسانهای از اهمیت برخوردار است. پیامهای رسانهای همواره آنگونه که مینمایند، نیستند. اغلب سطوح معنایی مختلفی وجود دارد. برخی از این سطوح تا حد زیادی غیرواقعیاند (هرگز در واقعیت رخ ندادهاند، رخ نخواهند داد و امکان رخ دادن نیز ندارند)، اما بهگونهای با عناصر واقعگرایانه در همتنیده شدهاند که دریافت شما از پیام «تخیلی» را تغییر داده و تصور میکنید که ممکن است چنین چیزی رخ دهد. هرچه آگاهی شما نسبت به لایههای معنایی پیامها بیشتر باشد، کنترل بیشتری بر انتخاب معنای مورد نظرتان خواهید داشت.
آری، در دنیایی زندگی میکنیم که رسانهها بر تمام امور آن تسلط پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، درک ما از جهان پیرامون بیش از پیش متأثر از فعالیت رسانهها است. از این رو، برای شناخت بهتر جهان پیرامون، نخست باید با زبان رسانهها و سازوکارهای آنها آشنا شویم. در این صورت قادر خواهیم بود مرز میان دنیای واقعی (واقعیت) و دنیای رسانهای (فراواقعیت) را بهتر تشخیص دهیم. با کسب چنین مهارتی در خواهیم یافت که رسانهها در تلاش برای ترسیم واقعیت جهان پیرامون از روشهای خاصی بهره میجویند. روشهایی که زبان رسانهها را شکل میدهند. زبانی متشکل از رمزها و قواعد پیچیده که گردانندگان از آنها بهره میجویند. در واقع، هر یک از این گردانندگان رسانه در راستای اهداف و ارزشهای خود به نحوی از رسانهها بهره میجویند که تقویتکننده گفتمان مطلوب ایشان باشد. این عده با بهرهگیری از رمزها و قواعد رسانهای سعی دارند دنیای مطلوب خود را برای مخاطبان ترسیم کنند؛ دنیایی که ایدئولوژی ایشان را (مصرفگرایی منفعلانه محصولات رسانهای) رواج داده و نهایتا منافع آنها را تامین و تضمین میکند. در چنین فضایی، نقش شهروندان جامعه کنونی بسیار حساس است. شهروندان برای پرهیز از موضع انفعال و تسلیم شدن در برابر خواست صاحبان رسانه دیگر نمیتوانند صرفا به مهارت خواندن و نوشتن سنتی متکی باشند. زیستن در جهانی تا بهاین اندازه متأثر از رسانهها مستلزم آشنایی با قواعد و ساز و کارهای رسانهای است. شهروندان تنها به شرط برخورداری از سواد لازم در این زمینه قادر خواهند بود زندگی سالمی را در پیش بگیرند. سواد رسانهای جزو جداییناپذیر زندگی در عصر حاضر است.
سواد رسانهای یعنی برخورداری از مهارتهای چندگانه؛ 1) مهارت دسترسی به رسانههای مختلف برای کسب اطلاعات مورد نیاز؛ 2) مهارت فهم و درک پیام دریافتی از رسانهها. بهاینمنظور باید با رمزها و قواعد رسانهای آشنا باشیم تا زبان آنها را بهتر درک کنیم؛ 3) مهارت تجزیه و تحلیل انتقادی که مشخصه افراد پرسشگر است. این افراد همواره سعی دارند از سطح پیام عبور کرده و معانی ضمنی را جستوجو کنند؛ 4) مهارت استفاده از رسانهها برای ابراز عقیده. فرد با برخورداری از این مهارت از موضع یک مصرفکننده منفعل خارج شده و همچون کنشگری فعال در جامعه عقیده و نظر خویش را ابراز میدارد. این مهارتها در کنار پرسشهای انتقادی نظیر آنچه در بررسی نمونه ماتریکس مطرح شد، مولفههای بنیادین حرکت در پیوستار سواد رسانهای را تشکیل میدهند. با توجه به گسترش فناوریهای نوین ارتباطی در زندگی روزمره، تمام ما (آگاهانه یا ناآگاهانه) سطحی از سواد رسانهای را داراییم. اما در فرآیند کسب مهارت سواد رسانهای باید در نظر داشت که با یک پیوستار سر و کار داریم. پیوستاری که هر یک از شهروندان به فراخور آموزشهایی که دیدهاند و سطح دانشی که در اختیار دارند، در سطوح مختلف آن جای میگیرند. آنچه افراد را در این پیوستار از یکدیگر متمایز میکند مولفههای «اندیشیدن»، «پرسشگری» و «عمل» است.اگر بپذیریم که حیات در محیطهای مختلف اقتضائات مخصوص به خود را دارد میتوان مدعی شد که به سان لزوم آشنایی با مهارت شنا کردن برای ادامه حیات در آب، برای ادامه حیات در جهان رسانهای شده نیز به مهارت سواد رسانهای نیازمندیم. در غیر اینصورت رسانهها هستند که مسیر زندگی ما را تعیین میکنند، نیازها و اولویتهای ما را میسازند و به شناخت ما از جهان پیرامون سر و شکل میدهند. برای پرهیز از چنین سرنوشتی باید مهارت سواد رسانهای را فراخواند. باید سواد رسانهای را زیست...
بشر همواره به فراخور نیازهای خود حرکت کرده است. نیاز به ارتباط یکی از اصلیترین عوامل پیشرفت انسان در زمان و مکان بوده و هست. در هر دوره تاریخی، بشر از وسیلهای برای نیل به این هدف بهره جسته است. در واقع، بشر از گذشته بر آن بوده تا با استفاده از وسایل مختلف، پیام خود را به مخاطبش رسانده و از این رهگذر ارتباط را محقق سازد؛ رویکردی که همچنان در پیش گرفته میشود. «رسانه» اصطلاحی است که به تمام این وسایل انتقال پیام و ابراز عقیده اطلاق میشود. آشنایی با نحوه عملکرد و استفاده از هر یک از این رسانهها اصل اساسی در برقراری یک ارتباط موثر بوده و هست.
بهعنوان مثال، زبان یکی از پیشرفتهترین اختراعات بشر برای برقراری ارتباط به شمار میآید. نخست گفتار با نمادهای آوایی و سپس، نوشتار با نمادهای مکتوب با ایجاد درک مشترک میان افراد اجازه دادهاند با یکدیگر در ارتباط باشند. قدر مسلم برای بهرهگیری از زبان، آشنایی با ساز و کارهای این رسانه از اهمیت برخوردار است. بهاین منظور، فرد باید با نمادهای آوایی و نوشتاری آشنا شود. تنها افرادی قادر به زیست در این محیط بوده و هستند که از مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط برخوردار باشند. از همین رو، بهرهمندی از مهارتهای خواندن و نوشتن از قرنها پیش بهعنوان جزئی جداییناپذیر از زندگی اجتماعی انسان تعریف شده است. شخص با برخورداری از این مهارتها قادر بود از وسایل ارتباطی موجود به نحو مطلوب استفاده کند.در چند دهه گذشته این وسایل ارتباطی دستخوش تغییرات عمدهای شدهاند. متعاقبا، این تغییرات لزوم آشنایی با مهارتهای تازهای را نیز در پی داشتهاند. زمانی برای بهرهمندی از یک ارتباط موثر، آشنایی با مهارتهای خواندن و نوشتن کفایت میکرد اما امروزه با پیشرفت فناوریهای تکنولوژیک، ساز و کارهای وسایل ارتباطی نیز پیچیدهتر شده و در نتیجه، فهم و استفاده از آنها مستلزم فراگیری مهارتهای متعددی است. به عبارت دیگر، شما هم برای فهم پیام دیگران و هم به منظور انتقال مفهوم مدنظر خویش ناگزیر از آشنایی با ساز و کارهای رسانههای نوین هستید. اگر در گذشته افراد تنها از یک نماد آوایی یا نوشتاری برای انتقال پیام بهره میبردند، امروزه این نمادها طیف گسترده و متنوعی را در بر میگیرند که هر یک معنا و مفهوم متفاوتی دارند و کاربران نیز با اهداف متمایزی از آنها بهره میگیرند.
بیدلیل نیست که عصر حاضر را عصر ارتباطات نامیدهاند چراکه زندگی بشر در دوران کنونی بیش از پیش متأثر از حضور وسایل ارتباطی است. استقلال نهادهای اجتماعی مهم نظیر خانواده، آموزش و پرورش، سیاست، اقتصاد و دین تحتالشعاع حضور رسانهها قرار گرفته است. در حقیقت، امروزه عملکرد تمام این نهادها بهگونهای با رسانهها پیوند خورده است.در سال 1999 برادران واچوفسکی نخستین قسمت از سه گانه ماتریکس را روی پرده سینماها بردند. ماتریکس دنیایی کاملا تحت سیطره فنآوری و انسانِ حاضر در آن از بدو تولد موجودی مسخ شده بود. در واقع، گردانندگان این دنیا با بهرهگیری از ظرفیتهای تکنولوژیک موجود و البته سوءاستفاده از ناآگاهی مخاطبان خود، جهانی را خلق کرده بودند که بهطور کامل در راستای منافع ایشان طراحی و برنامهریزی شده بود. تنها افرادی میتوانستند از این دنیای ساختگی خارج شده و با واقعیت جهان پیرامون روبهرو شوند که ساز و کارهای فنآوریهای مورد استفاده را شناخته باشند. نئو، قهرمان ماتریکس میاندیشید. وی ساز و کار جهان پیرامون خود را به چالش کشید. او میتوانست در کنار سایر همنوعان به زندگی بیدردسر در ماتریکس ادامه دهد اما برای رسیدن به حقیقت راهی پر فراز و نشیب را برگزید. راهی که از اندیشیدن میگذشت. وی اندیشید که جهان پیرامونش تا چه اندازه واقعی است، چه کسی یا چه کسانی در شکلدهی به این جهان نقش داشتهاند؟ این افراد برای شکلدهی به این جهان غیرواقعی از چه ابزاری بهره جستهاند؟ ایشان با چه هدفی این دنیای غیرواقعی را خلق کردهاند؟ طرح پرسشهایی از این دست لازمه رسیدن به شناخت بود. شاید در آن سالها تصور زندگی در جهانی که کاملا تحت سیطره فنآوری است، دشوار مینمود؛ سیطرهای که به دگرگونی واقعیت جهان منجر میشود. اما امروزه با گسترش و نفوذ روز افزون فنآوریهای تکنولوژیک در زندگی، تصور چنین دنیایی دور از ذهن نیست. گاه واقعیتهای بدیهی زندگی توهمی بیش نیستند. توهم و خیالی ساخته و پرداخته جهانی که رسانهها در آن جولان میدهند و به اصلیترین منبع کسب اطلاعات تبدیل شدهاند. این حضور فراگیر ما را به مرحلهای میرساند که آرام آرام جهان پیرامون را از دریچه رسانهها میشناسیم.
در چنین شرایطی باید به واقعیت رسانهای شده تردید داشت. در اواسط دهه 60 میلادی که این سیطره هنوز به تکامل امروزی نرسیده بود مجموعهای با عنوان «جزیره گیلیگان» در ایالات متحده پخش میشد. این مجموعه در قالب برنامهای واقعنما در هر قسمت ماجراهای هفت شخصیت را به تصویر میکشید که قایق آنها در اقیانوس آرام با توفان روبهرو شده و در جزیرهای به گل نشسته بود. تنها شش قسمت از این مجموعه میگذشت که گارد ساحلی با تهیه کننده این برنامه (شروودز شوارتز) تماس گرفت و به وی اطلاع داد که برخی از مخاطبان این برنامه طی تماسهایی برای افراد گیر افتاده در جزیره پیشنهاد کمک کردهاند! این پیشنهادها جدی بودند. این عده بهگونهای تحت تاثیر واقعیت بازنمایی شده در این برنامه قرار گرفته بودند که حتی به این نیندیشیدند چه کسی از این شخصیتها فیلمبرداری کرده است! شاید شما خود را با مخاطبان این برنامه متفاوت بدانید و تصور این سطح از سادهاندیشی برایتان دشوار باشد. بنابراین، با جسارتی بیشتر این پرسش را مطرح میکنم که نظر شما درباره وقوع حوادث تروریستی یازده سپتامبر در آمریکا چیست؟ آیا چنین حادثهای در جهان واقعی رخ داده است؟ آیا این حادثه در چنین سطح گستردهای به وقوع پیوسته است؟ بخش عمدهای از دانستههای شما در اینباره به بازنماییهای رسانهای محدود میشود. وقتی واقعیتی را شخصا تجربه نکردهاید چطور میتوانید از وقوع آن با اطمینان سخن بگویید؟ شاید هیچگاه چنین واقعهای رخ نداده باشد یا حداقل گستره حملات تروریستی تا این اندازه وسیع نبوده باشد. قصد ندارم شما را بدگمان کنم. هدف اصلی از طرح چنین سوالاتی جلب توجه شما به این نکته است که تا چه اندازه به اطلاعات و تجربیاتی که از دنیای رسانهای وارد دنیای واقعی کردهاید، اطمینان دارید. وقتی با برخی از اطلاعات رسانهای مواجه میشوید، باید نگاهی تردیدآمیز داشته باشید. به همین دلیل کسب سواد رسانهای از اهمیت برخوردار است. پیامهای رسانهای همواره آنگونه که مینمایند، نیستند. اغلب سطوح معنایی مختلفی وجود دارد. برخی از این سطوح تا حد زیادی غیرواقعیاند (هرگز در واقعیت رخ ندادهاند، رخ نخواهند داد و امکان رخ دادن نیز ندارند)، اما بهگونهای با عناصر واقعگرایانه در همتنیده شدهاند که دریافت شما از پیام «تخیلی» را تغییر داده و تصور میکنید که ممکن است چنین چیزی رخ دهد. هرچه آگاهی شما نسبت به لایههای معنایی پیامها بیشتر باشد، کنترل بیشتری بر انتخاب معنای مورد نظرتان خواهید داشت.
آری، در دنیایی زندگی میکنیم که رسانهها بر تمام امور آن تسلط پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، درک ما از جهان پیرامون بیش از پیش متأثر از فعالیت رسانهها است. از این رو، برای شناخت بهتر جهان پیرامون، نخست باید با زبان رسانهها و سازوکارهای آنها آشنا شویم. در این صورت قادر خواهیم بود مرز میان دنیای واقعی (واقعیت) و دنیای رسانهای (فراواقعیت) را بهتر تشخیص دهیم. با کسب چنین مهارتی در خواهیم یافت که رسانهها در تلاش برای ترسیم واقعیت جهان پیرامون از روشهای خاصی بهره میجویند. روشهایی که زبان رسانهها را شکل میدهند. زبانی متشکل از رمزها و قواعد پیچیده که گردانندگان از آنها بهره میجویند. در واقع، هر یک از این گردانندگان رسانه در راستای اهداف و ارزشهای خود به نحوی از رسانهها بهره میجویند که تقویتکننده گفتمان مطلوب ایشان باشد. این عده با بهرهگیری از رمزها و قواعد رسانهای سعی دارند دنیای مطلوب خود را برای مخاطبان ترسیم کنند؛ دنیایی که ایدئولوژی ایشان را (مصرفگرایی منفعلانه محصولات رسانهای) رواج داده و نهایتا منافع آنها را تامین و تضمین میکند. در چنین فضایی، نقش شهروندان جامعه کنونی بسیار حساس است. شهروندان برای پرهیز از موضع انفعال و تسلیم شدن در برابر خواست صاحبان رسانه دیگر نمیتوانند صرفا به مهارت خواندن و نوشتن سنتی متکی باشند. زیستن در جهانی تا بهاین اندازه متأثر از رسانهها مستلزم آشنایی با قواعد و ساز و کارهای رسانهای است. شهروندان تنها به شرط برخورداری از سواد لازم در این زمینه قادر خواهند بود زندگی سالمی را در پیش بگیرند. سواد رسانهای جزو جداییناپذیر زندگی در عصر حاضر است.
سواد رسانهای یعنی برخورداری از مهارتهای چندگانه؛ 1) مهارت دسترسی به رسانههای مختلف برای کسب اطلاعات مورد نیاز؛ 2) مهارت فهم و درک پیام دریافتی از رسانهها. بهاینمنظور باید با رمزها و قواعد رسانهای آشنا باشیم تا زبان آنها را بهتر درک کنیم؛ 3) مهارت تجزیه و تحلیل انتقادی که مشخصه افراد پرسشگر است. این افراد همواره سعی دارند از سطح پیام عبور کرده و معانی ضمنی را جستوجو کنند؛ 4) مهارت استفاده از رسانهها برای ابراز عقیده. فرد با برخورداری از این مهارت از موضع یک مصرفکننده منفعل خارج شده و همچون کنشگری فعال در جامعه عقیده و نظر خویش را ابراز میدارد. این مهارتها در کنار پرسشهای انتقادی نظیر آنچه در بررسی نمونه ماتریکس مطرح شد، مولفههای بنیادین حرکت در پیوستار سواد رسانهای را تشکیل میدهند. با توجه به گسترش فناوریهای نوین ارتباطی در زندگی روزمره، تمام ما (آگاهانه یا ناآگاهانه) سطحی از سواد رسانهای را داراییم. اما در فرآیند کسب مهارت سواد رسانهای باید در نظر داشت که با یک پیوستار سر و کار داریم. پیوستاری که هر یک از شهروندان به فراخور آموزشهایی که دیدهاند و سطح دانشی که در اختیار دارند، در سطوح مختلف آن جای میگیرند. آنچه افراد را در این پیوستار از یکدیگر متمایز میکند مولفههای «اندیشیدن»، «پرسشگری» و «عمل» است.اگر بپذیریم که حیات در محیطهای مختلف اقتضائات مخصوص به خود را دارد میتوان مدعی شد که به سان لزوم آشنایی با مهارت شنا کردن برای ادامه حیات در آب، برای ادامه حیات در جهان رسانهای شده نیز به مهارت سواد رسانهای نیازمندیم. در غیر اینصورت رسانهها هستند که مسیر زندگی ما را تعیین میکنند، نیازها و اولویتهای ما را میسازند و به شناخت ما از جهان پیرامون سر و شکل میدهند. برای پرهیز از چنین سرنوشتی باید مهارت سواد رسانهای را فراخواند. باید سواد رسانهای را زیست...
ارسال نظر