ترجمه: محمدحسین باقی

گفته می‌شود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود به‌واسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهم‌ترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکس‌‌پیکو بود. این توافق مبنای خط‌کشی‌های مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که به‌صورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه می‌شود مبتنی‌بر ریشه‌یابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکس‌پیکو است.

چنین تردیدها و نگرانی‌هایی در «دلکسه» هم طنین‌هایی داشت. اگرچه «دلکسه» مایل بود که به «گری» گوشزد کند که به معاهده سال ۱۹۱۲ پایبند باشد اما نمی‌خواست آنگونه که وزیر خارجه بریتانیا سر مسائل نسبتا کوچکی مانند سوریه بر «آنتانت» فشار وارد می‌آورد، بر آن معاهده فشار وارد کند. او در این مسیر حمایت کامل دو تن از سفرای ارشد سابق خود را به همراه داشت: «موریس بومپارد» [Maurice Bompard] و «پل کامبون»[ Paul Cambon]. بومپارد که در قسطنطنیه تا آغاز جنگ مامور سیاسی بود، سوریه را به مثابه «چند هکتار لم‌یزرع» نامید و بی‌خیال آنجا شد، کامبون که بلافاصله پس از بحران فاشودا به سمت سفیر در لندن تعیین شد تا نقطه پایانی بر این مساله بگذارد، هیچ مزیتی در ادعا بر منطقه‌ای ندید که به عقیده او سکونتگاه «مشتی راهزن دزد وحشی است»؛ بنابراین کمیته مجبور شد مسیر دیگری را برگزیند.

در ماه مه همان سال [۱۹۱۵]، کمیته برای [حضور] قوی‌ترین متحد خود در سنای فرانسه که یک وکیل تنومند به نام «اتی ین فلاندین» [Etienne Flandin] بود، ترتیبی داد تا گزارشی صادر کند که امیدوار بود فشار بر دلکسه را افزایش دهد. تلاش پر سر و صدای فلاندین خواندن این گزارش را سرگرم‌کننده کرد. فلاندین در این گزارش به وزیر خارجه فرانسه بابت «رخوت و بی‌علاقگی تاسف‌انگیز» دیپلمات‌هایش به‌دلیل ناکامی در دفاع از منافع فرانسه در سوریه حمله کرد و از دولت او خواست تا «جان میلیون‌ها انسانی را که طعمه مزدوران سلطان سرخ شده‌اند نجات دهد». او مزیت‌های اقتصادی اعمال کنترل بر این کشور را فهرست کرد: همه چیز از قدرت شفابخش چشمه‌های آب گرم تا عطر تهیه شده از گل‌ها و در آینده، نفت. او وعده حاصلخیزی دوباره داد وقتی شبکه‌های قدیمی آبیاری رومی‌ها دوباره کشف شوند. او حتی توجه را به این حقیقت جلب کرد که سوریه می‌تواند پایگاهی باشد که از آنجا فرانسوی‌ها سوئز را محاصره کنند. اما او هم نتوانست دلکسه را تکان دهد، هرچند اتهام او مبنی‌بر رخوت و انفعال دولت وی، تاثیر خود را برجا گذاشت.

علاوه‌بر این، در بریتانیا هم دولت کمیته‌ای تشکیل داد تا تصمیم بگیرد که کدام قطعه از سرزمین عثمانی را می‌خواهد؛ سایکس خود را جوان‌ترین عضو در انجام این کار یافت. او که نسبت به دیگران با این مساله آشناتر بود و بار مسوولیت کمتری نسبت به دیگر اعضا داشت بیشتر کار در این مورد را انجام داد. اما پیشنهاد اولیه او یعنی تقسیم سرزمین عثمانی به شمال در اختیار روس‌ها، مرکز در اختیار فرانسه و جنوب در اختیار بریتانیا حمایتی در میان همکارانش نیافت. در مجموع، آنها در نهایت پذیرفتند که بهترین راه برای انجام این کار همانا تقسیم امپراتوری درهم شکسته به استان‌هایی است که بریتانیا بیش از آنکه خواستار اعمال کنترل مستقیم بر آنها باشد، به‌دنبال اعمال نفوذ بر آن بود. سایکس به خاورمیانه و هند اعزام شد تا این ایده را با مقام‌های بریتانیایی در آنجا به بحث بگذارد. آنچه سایکس هنگام ورود به قاهره شنید او را ترغیب کرد تا به ایده اصلی خود متوسل شود.

در آغاز جنگ، دولت بریتانیا قوای مسلح هندی را برای تسخیر پالایشگاه نفتی مهم آبادان- در ساحل جنوبی ایران و نزدیک‌ترین بندر مهم یعنی بصره در جایی که امروز عراق است - اعزام کرد. مقام‌هایی که سایکس با آنها دیدار کرد او را ترغیب کردند تا از طرحی بی‌پروایانه برای مرتبط ساختن پایگاه دریایی بصره با مصر حمایت کند تا یک کمربند دائمی بریتانیایی در سراسر منطقه‌ای برقرار شود که خودش [سایکس] روزگاری آن را «قطعه‌ای بزرگ از یک متروکه بیابانی مرده و فراموش شده» می‌نامید؛ توصیفی مبهم، اما دقیق از آنچه اکنون شمال عربستان نامیده می‌شود.

جالب‌تر اینکه، پیش از اینکه سایکس سفر به هند را شروع کند، ایده خود را در دیداری با دیپلمات‌های فرانسوی در ۲۸ جولای مطرح کرد. پس از اطمینان دادن به آنها که دولت بریتانیا هیچ طرحی برای سوریه ندارد، به همتایان خود گفت که دولت متبوعش در نظر دارد به محض پایان جنگ، خط آهنی میان بصره و کانال سوئز بکشد و خواستار کنترل بر آن سرزمینی است که این خط آهن از عبور می‌کند. از آنجا که مستقیم‌ترین مسیر قابل‌دوام نبود زیرا شن و ماسه‌های روان باعث بسته شدن مسیر می‌شد، او توضیح داد که این خط آهن باید از یک قوس بزرگ از دل صحرای پرسنگلاخ به سوی شمال- و از دمشق- بگذرد تا به دریای حیفا برسد. او با آرامش الکساندرتا، بندر عدن و بخشی از پالمیرا - واحه‌ای در صحرای سوریه که روزگاری یک شهر پررونق رومی بود- را به فرانسوی‌ها پیشکش کرد. هیچ تردیدی در این تعریف باصرفه سایکس از آنچه تشکیل‌دهنده سوریه بود خللی وارد نکرد و فرانسوی‌ها نیز همان روز گزارش کاملی از این «طرح انگلیسی» را به کاخ ورسای در پاریس فرستادند.

«کمیته آسیای فرانسه»، به‌دلیل حضور اعضایش در کاخ ورسای، به سرعت از طرح سایکس مطلع شد و در نهایت سلاحی را که می‌خواست، این طرح در اختیارش نهاد. این کمیته با طرح یک «ضدپیشنهاد» [پیشنهادی که از سوی کمیته مطرح و درست در نقطه مقابل پیشنهاد سایکس بود از ترس اینکه مبادا دولت فرانسه زیر بار طرح بریتانیا برود] اعلام کرد که سوریه و فلسطین به‌طور کامل در کنترل فرانسوی‌ها قرار دارد. این کمیته اعلام کرد: «ما نباید هیچ‌کار دیگری در شام انجام دهیم جز اینکه محصول ۷ قرن تلاش فرانسوی‌ها را درو کنیم». این کمیته در مقابل خواستار مذاکره با دولت بریتانیا شد.

ادامه دارد...

رد پای دو غریبه (بخش هشتم)