لهستان، دروازه اروپای شرقی
سعید انوری‌نژاد هوا سرد است و ابری. باد می‌آید، پنجره چوبی دو لایه صدا می‌کند، پارکت‌های قهوه‌ای چوبی کف اتاق، لق و شل، هنگام راه رفتن زیر پا به جیر جیر می‌افتد. دیوارها، پنجره‌ها، درها، کابینت‌ها، لوسترها و کمدها همه سفید هستند. اینجا ورشو است. ساعت 9:30 صبح دوشنبه 10 شهریور با یک پیراهن آستین کوتاه در هوایی سرد و گرفته و پرباد به ورشو رسیدیم. از پله‌های هواپیمای بویینگ 737 رایان‌ایر (Ryanair) پایین آمدیم و زیر نگاه عبوس پلیس‌های درشت هیکل پیاده در کنار باند تا سالن فرودگاه مودلن رفتیم. هیچ هواپیمای دیگری در فرودگاه نبود و در سالن نیز مسافری جز ما که تازه از هواپیما پیاده شده بودیم دیده نمی‌شد. این فرودگاه، فرودگاهی کوچک و فرعی در چهل کیلومتری شمال ورشو است که فقط محل فرود پروازهای این خط ارزان‌قیمت هوایی است.

در فرودگاهشب قبل را در فرودگاه برگاموی میلان بودیم که آن هم فرودگاه اصلی شهر محسوب نمی‌شود؛ با این حال اصلا کوچک نبود و مسافران بسیاری را جابه‌جا می‌کرد. حدود سی گیت پرواز داشت و فقط خطوطی مثل رایان ایر و ویز ایر (Wizz Air) و ایزی جت (easy jet) که از مهم‌ترین خطوط ارزان‌قیمت اروپا محسوب می‌شوند از آن استفاده می‌کردند. فاصله یک ساعته ایستگاه مرکزی قطار تا فرودگاه را با اتوبوس‌هایی که هر نیم ساعت حرکت می‌کردند آمدیم و ساعت 10 شب به فرودگاه رسیدیم. ساختمان فرودگاه دو طبقه بود، طبقه پایین سالن عمومی و طبقه بالا سالن ترانزیت. در هر دو طبقه چندین رستوران و کافی‌شاپ بود و یک فروشگاه. فرودگاه مجللی نبود اما همه چیز مرتب و به قاعده بود؛ تابلوها و علامت‌های راهنما در همه این فرودگاه‌ها دارای فونت و سایز و رنگ یکدست بودند و همین استانداردسازی بسیار کمک می‌کرد که هیچ کجا نامانوس و جدید به نظر نیاید. صندلی‌ها فلزی بود و دو تا یکی دسته‌دار و همین امر دراز کشیدن و خوابیدن روی صندلی‌ها را سخت کرده بود. نیمه شب که دیگر پروازی انجام نمی‌شد سالن ترانزیت بسته شد و تعداد بسیاری که پروازهایشان صبح زود بود در سالن عمومی دراز کشیده و نشسته خوابیدند. تیپ آدم‌ها بسیار متفاوت بود و نمی‌شد همه را جوان و کوله به پشت (backpacker) به حساب آورد: پدر و مادر و بچه کوچک، مردان و زنان میانسال و جاافتاده، افراد شیک‌پوش و با لباس‌های رسمی اداری و کاری. هوای سالن سرد بود و از دریچه‌های تهویه در تمام مدت باد سرد به سالن دمیده می‌شد و خوابیدن بدون روانداز کار راحتی نبود.
پرواز با خطوط ارزان‌قیمت
در اروپا چندین خط هوایی ارزان‌قیمت وجود دارد و رایان ایر یکی از قدیمی‌ترین و فعال‌ترین این خطوط و متعلق به کشور ایرلند و شهر دوبلین است. با این حال بر خلاف بسیاری از خطوط دیگر هیچ شهری قطب (hub) اصلی‌اش محسوب نمی‌شود و در فرودگاه‌های مختلف و پراکنده‌ای در اروپا پایگاه‌های مهمی دارد. این خطوط به چند روش هزینه‌ها و در نتیجه قیمت بلیت‌های خود را پایین می‌آورند تا جایی که می‌توان با برنامه‌ریزی مناسب و با فاصله چند ماهه از پرواز بلیت‌هایی با قیمت‌های حتی کمتر از 10 یورو برای مسیرهای بیش از دو ساعت خرید: کمترین سرویس و خدمات را ارائه می‌دهند، هیچ‌گونه پذیرایی مجانی در پرواز ندارند، به جای پرواز به فرودگاه اصلی شهرهای بزرگ که هزینه‌های خدماتی بسیار بالایی از خطوط هوایی می‌گیرند، از فرودگاه‌های فرعی و ثانویه آن شهرها و یا فرودگاه شهرهای کوچک‌تر در نزدیکی آن شهرها استفاده می‌کنند و محدودیت‌های مختلفی برای حجم و وزن بار همراه مسافر در نظر می‌گیرند که تخطی از آن شامل جریمه می‌شود و باید از پیش با پرداخت پولی غیر از هزینه بلیت امکان استفاده از بار هواپیما را پیدا کرد. به‌عنوان مثال قیمت بلیت میلان به ورشو که ما یک هفته قبل از پرواز خریدیم 39 یورو بود؛ در حالی که هزینه یک چمدان برای سپردن به بار 25 یورو درمی‌آمد؛ همین امر استفاده از این پروازها را برای کسانی که در اروپا زندگی می‌کنند و برای سفرهای کاری یا کوتاه‌مدت به این‌سو و آن‌سو می‌روند، بسیار مطلوب می‌سازد.
یکی از معایب این پروازها، دور بودن فرودگاه‌های مورد استفاده‌ از شهرهای مهم است. اغلب پروازهای چنین خطوطی به فرودگاه‌های قدیمی و کوچکی انجام می‌شود که نه در حومه شهرهای بزرگ که در مناطقی دورتر قرار دارند و بیشترشان فرودگاه‌های نظامی متعلق به جنگ دوم جهانی یا نیمه اول قرن بیستم بوده‌ و سال‌های طولانی متروک و رها بوده‌اند. مثلا همین فرودگاه مودلین، در چهل کیلومتری شمال ورشو قرار گرفته که در طول جنگ دوم جهانی توسط نیروی هوایی آلمان نازی استفاده می‌شده است. با این حال سرویس‌های حمل‌‌و‌نقل منظم و ارزان‌قیمتی برای دسترسی به آنها از ایستگاه‌های مرکزی قطار یا مترو وجود دارد و به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی شده است که با زمان‌بندی پروازها هماهنگی داشته باشد.
لهستانی‌ها و ایرانیان
در صبح سرد و ابری ورشو در خانه دوستانمان در قلب بخش تاریخی شهر وسایل‌مان را به زمین گذاشتیم. این برای ما آغاز بخش متفاوتی از سفری بود که مدت‌ها انتظارش را می‌کشیدیم؛ اروپای شرقی، لهستان.
لهستان برای ما نام غریبه‌ای نبود؛ صندلی لهستانی، آلیاژ ورشو و ورشو‌سازی و کارتون معروف لولک و بولک این کشور را برای ما جایی آشنا و نزدیک می‌ساخت و حتی به لطف علی دهباشی و شب‌های بخارا کمی درباره شاعر ملی‌شان آدام میسکیه‌ویچ (Adam Mickiewicz) که نقشی همانند فردوسی برای ما در تکوین هویت ملی لهستانی‌ها داشته است، می‌دانستیم. با این حال جنگ جهانی دوم بیش از هر چیزی در این قرابت نقش بازی می‌کند. غیر از آنکه آتش جنگ جهانی با حمله آلمان به لهستان شعله‌ور شده بود و اردوگاه آشویتس با آن آوازه در خاک لهستان قرار داشت، اما ما در سال‌های گذشته درباره قبرهایی که به قبر لهستانی‌ها معروف بودند چیزهایی شنیده بودیم. تا جایی که من می‌دانستم این قبرها متعلق به مهاجران لهستانی‌‌ای بود که در هنگامه جنگ دوم جهانی گذارشان به ایران افتاده بود و در چندین شهر ایران مثل بندرانزلی، مشهد، تهران، قزوین و اصفهان قرار دارند اما هیچ گاه داستان دقیق اینها را پی نگرفته بودم.
شاید اولین سوالی که باید از خودم می‌پرسیدم پراکندگی این قبرستان‌ها می‌بود؛ از انزلی تا مشهد و از آن‌سو تا اصفهان و حال می‌دانم حتی در اهواز. برای خود داستانی جعل کرده بودم که اینها مردمان عادی لهستانی بوده‌اند که از خطرات جنگ فرار کرده و بار و بندیل به پشت خود را تا به اینجا رسانده‌اند. اما هیچ گاه فکر نکرده بودم که چرا فقط لهستانی‌ها فرار را بر قرار ترجیح داده‌اند و چرا این راه طولانی را آمده‌اند در حالی که بسیاری مناطق دیگر در میان راه بوده است که می‌توانسته‌اند همانجا بمانند.
پیش از هر چیز بگویم بخش‌های زیادی از اطلاعاتی که در زیر می‌آید را از چند منبع به‌دست آورده‌ام: پرونده‌ای که سایت «تاریخ ایرانی» درباره مهاجرت لهستانی‌ها به ایران ترتیب داده و با افرادی نظیر خسرو سینایی و رضا نیک‌پور مصاحبه کرده و کتاب‌های «تاریخ تمدن و فرهنگ جهان» انتشارات طرح نو و «ظهور و سقوط رایش سوم» نوشته ویلیام شایرر.
لهستانی‌ها به ایران آمده بودند، در هنگامه جنگ دوم جهانی هم آمده بودند اما نه آنچنان که من تصور می‌کردم.
جنگ دوم با حمله نازی‌ها به بندر گدانسک- که در آن زمان دانتسیگ خوانده می‌شد- در شهریور 1318 آغاز می‌شود و ظرف چهار هفته با حمله‌ای برق‌آسا پیشرویشان را در عمق خاک لهستان ادامه دادند. از آن‌سو شوروی نیز بر اساس توافق محرمانه‌ای که یک ماه پیش از آن با آلمان‌ها ترتیب داده بود در کمتر از سه هفته از شرق وارد خاک لهستان می‌شود و بخش شرقی آن کشور را به اشغال خود در می‌آورد. این توافق دو سال دوام آورد؛ تا اینکه هیتلر بعد از آسودگی از جبهه غرب حمله گسترده خود را در تیر 1320 به شوروی آغاز می‌کند. نیروهای شوروی بعد از اشغال لهستان شرقی شروع به انتقال تعداد بسیار زیادی از لهستانی‌ها به اردوگاه‌هایی همچون سیبری می‌کنند. اینها شامل نیروهای نظامی و کارمندان اداری و استادان و معلمان و البته بسیاری افراد عادی بودند. با گشایش جبهه شرق توسط آلمان‌ها، اتحاد متفقین با پیوستن شوروی به آنها تکمیل می‌شود و آلمان از دو سو مورد فشار و حمله قرار می‌گیرد. در پی توافق تهران میان روزولت، استالین و چرچیل برای تحت فشار گذاشتن آلمان، شوروی موافقت کرد لهستانی‌های اسیر در خاک آن کشور را آزاد سازد تا به دولت در تبعید لهستان بپیوندند و ارتش آن کشور را برای نبرد علیه آلمان نازی مجددا سازماندهی کنند و فشار جدیدی به ماشین جنگی آلمان نازی وارد سازند. بنا بر تخمین‌ها بیش از صد هزار نظامی و غیرنظامی لهستانی از دو مرز بندر انزلی و باجگیران- مشهد وارد خاک ایران شدند. نظامیان از راه همدان و کرمانشاه به عراق و سپس لبنان و فلسطین رفتند و غیرنظامیان از خرمشهر و بصره به آفریقا، هند، نیوزیلند، مکزیک و انگلستان.
هر چند وضعیت جبهه‌های جنگ و توافق سران متفقین شرایط رهایی این جمعیت گسترده را فراهم ساخت اما گویا هدف‌های نظامی که پشت سر آن بود هیچ گاه برآورده نشد و نیروهای نظامی لهستانی گذرنده از خاک ایران یا اصلا به مقصد نرسیدند یا نتوانستند کار مهمی از پیش ببرند. گرسنگی و بیماری و قحطی باعث مرگ و میر این دسته‌ها در مسیر طولانی‌شان و از جمله در هنگام گذر از ایران شد که خود نیز حال و روز مناسبی در آن دوران نداشت. تعدادی از آنها نیز برای همیشه در ایران ماندند و با ایرانیان ازدواج کردند و تشکیل خانواده دادند.

شخصیت­‌های برجسته لهستان
کوپرنیک ستاره‌­شناس که نظریه مرکزیت زمین را رد کردرومن پولانسکی و آندره وایدا کارگردان‌­هایی که فیلم‌­های تاثیرگذاری ساخته‌­اند
پاپ ژان پل دوم یکی از معروف­ترین و دیرپاترین رهبران کلیسای کاتولیک
شوپن نوازنده پیانو و آهنگساز
ماری کوری کاشف اورانیوم و نخستین زن دریافت‌کننده جایزه نوبل


اکثر قریب به اتفاق این افراد هیچ‌گاه به لهستان بازنگشتند و به همین خاطر حتی در خود لهستان اطلاع بسیار اندکی از این موضوع وجود داشته و حتی دارد؛ تا یکی دو دهه پیش اساسا به جز آگاهی مبهمی از جابه‌جایی دسته‌های وسیع به شوروی آن هم در میان معدودی از افراد اطلاع مشخص دیگری وجود نداشته است. در سال ۱۳۴۹ خسرو سینایی کارگردان سینمای ایران به صورت کاملا اتفاقی توجهش به سنگ قبرهایی متعدد و یک شکل در قبرستان مسیحی‌های تهران جلب می‌شود که چیزی جز قبر همان لهستانی‌ها نبود. این امر جرقه تحقیقی گسترده و دراز را دامن می‌زند که دست آخر به ساخت فیلمی با عنوان «مرثیه گمشده» ختم می‌شود که در سال ۱۳۶۲ به اتمام می‌رسد. سینایی برای کسب اطلاعات از لهستانی‌هایی که از ایران عبور کرده بودند حتی به نیوزیلند می‌رود و با افراد بازمانده از آن دسته‌های بزرگ مصاحبه می‌کند و برای نخستین بار جزئیات فراوانی از این داستان را در آن فیلم بازگو می‌کند. نمایش فیلم در لهستان این واقعه فراموش شده را برای آنها نیز آشکار می‌سازد و در سال ۲۰۰۸ رئیس‌جمهور لهستان به همین خاطر نشان صلیب شوالیه آن کشور را به خسرو سینایی اهدا می‌کند.
سفر ما در لهستان دو هفته به درازا کشید و شهرهای ورشو، گدانسک، کراکوف و زاکوپانه را دیدیم و دو روزی در رشته کوه‌های جنوبی آن کشور به نام تاترا که در مرز اسلواکی قرار گرفته پیاده‌روی کردیم.
هفته آینده از دیده‌هایمان در این مدت خواهم گفت، اما پیش از آن شاید اطلاعاتی کلی از کشور لهستان فتح باب خوبی باشد.
لهستان کجاست؟
لهستان کشوری در اروپای شرقی است که در انگلیسی و در زبان لهستانی به آن پولند (Poland) می‌گویند. ریشه نام آنها آنگونه که ما و بسیاری از زبان‌های شرقی می‌نامیم از« لخ» یا « له» می‌آید که نام قومی باستانی ساکن در آن کشور بوده است. تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از شرق با امپراتوری روسیه و از غرب نیز با پروس و آلمان کنونی هم‌مرز بوده و تاریخ دو سده اخیر این کشور نیز بسیار تحت تاثیر همین کشورهای همسایه قرار گرفته است. سیطره آنها و به خصوص روسیه بر امور داخلی لهستان باعث شکل‌گیری انقلاب‌ها و جنبش‌های مقاومتی بسیاری در آن کشور شده که در بیشتر موارد نیز به شکست انجامیده و در سالیان طولانی به اشغال یا قیمومیت در آمده است. همین امر ترس فراوانی در میان مردم و سیاستمداران آن کشور از قدرت‌نمایی‌های کشورهای همسایه‌شان ایجاد کرده است. در جریان سفر و صحبت با کسانی که در شهرهای مختلف می‌دیدیم یکی از مهم‌ترین نگرانی‌هایشان درگیری‌های اوکراین و نقش روسیه در آن بود تا جایی که با دلهره‌ای فراوان از احتمال قریب‌الوقوع حمله و ورود نیروهای روسی به خاک کشورشان صحبت می‌کردند و برای آن مثال‌های تاریخی متعددی بیان می‌کردند.