خود انتقادی اصولگرایان
چینی بند زده طیف خاص اصولگرایان این بار هم شکست؛ آنها که تفرق و تعدد نامزدهایشان در انتخابات سال ۹۲، نتیجهای جز ناکامی نداشت، حالا با اتحاد هم توفیق نیافتند و این بار شکستی سنگینتر از پیش تجربه کردند. اعداد دو انتخابات سال ۹۲ و ۹۶ نشان میدهد اصولگرایان چه در لوای اتحاد و چه متفرق از یکدیگر، حدود ۱۶ میلیون رای در میان مردم دارند. گواه این مدعا مقایسه مجموع آرای ۴ نامزد اصولگرای انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ (جلیلی، قالیباف، ولایتی و رضایی) است که رقم آن به ۱۶ میلیون و ۳۹۹ هزار و ۴۰۳ رای رسید.
چینی بند زده طیف خاص اصولگرایان این بار هم شکست؛ آنها که تفرق و تعدد نامزدهایشان در انتخابات سال ۹۲، نتیجهای جز ناکامی نداشت، حالا با اتحاد هم توفیق نیافتند و این بار شکستی سنگینتر از پیش تجربه کردند. اعداد دو انتخابات سال ۹۲ و ۹۶ نشان میدهد اصولگرایان چه در لوای اتحاد و چه متفرق از یکدیگر، حدود ۱۶ میلیون رای در میان مردم دارند. گواه این مدعا مقایسه مجموع آرای ۴ نامزد اصولگرای انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ (جلیلی، قالیباف، ولایتی و رضایی) است که رقم آن به ۱۶ میلیون و ۳۹۹ هزار و ۴۰۳ رای رسید. آرای دو نامزد اصولگرا در انتخابات ریاستجمهوری در شرایطی امسال به تعداد ۱۶ میلیون ۲۶۴ هزار و ۶۶۴ رای یعنی حدود ۱۳۵ هزار و ۲۷۶ رای کمتر از سال ۹۲ رسید که این بار تعداد واجدین شرایط رای دهی نیز افزایش یافته بود. همه این اعداد نشان میدهد اصولگرایان در انتخابات با ریزش آرا نسبت به انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ روبهرو شدند.
حالا این ناکامی دوباره، بسیاری از چهرههای اصولگرا را به انتقاد از همقطارانی وا داشته که به زعم آنان، پیش از برگزاری انتخابات نقد رفتارهای انتخاباتی اصولگرایان را بر نمیتافتند. این یعنی تعدادی از چهرهای اصولگرا آستینها را بالا زده و آسیبشناسی این جریان سیاسی را پس از چند شکست انتخاباتی کلید زدهاند. در واقع آنچه برخی اصولگرایان درباره دلایل شکستشان در این انتخابات مطرح میکنند را میتوان در دو دسته کلی تقسیم بندی کرد؛ ناکارآمدی نظری از یک سو و ناکارآمدی در میدان عمل از سوی دیگر. فارغ از انتقادهای نظری که به اصولگرایان وارد است، اقدامات عملی این جریان سیاسی نیز با نقدهای جدی روبهرو است؛ نخست نقدهایی که به اصولگرایان به ویژه چهرههای تاثیرگذار این جریان وارد است و دوم، انتقادها به تاکتیکهایی است که اصولگرایان در این انتخابات در پیش گرفتند؛ تاکتیکهایی که نشان میدهد جریان اصولگرایی، تا چه اندازه با ضعف توان نظری روبهرو است و بر این اساس در میدان عمل نیز ناکارآمد شده است.
تاکتیکهای منسوخ
پیش از آنکه در این گزارش به شرح نقدناپذیر بودن بسیاری از چهرههای اصولگرا بپردازیم که از این منظر از سوی برخی از دوستانشان مورد انتقاد جدی قرار گرفتهاند، یکی از اصلی ترین دلیل شکستهای پیاپی اصولگرایان در چند انتخابات اخیر را بازگو میکنیم. منتقدان اصولگرا، خودداری از بازنگری در مبانی و حتی راهبردها و تاکتیکها را عاملی بازدارنده در توفیق این جریان سیاسی در انتخاباتهای اخیر معرفی میکنند. به باور بسیاری از آنان وقت آن رسیده است که اصولگرایان به بازتعریف جایگاه خود و همچنین باورها و اصول بپردازند و ادبیات ارتباط با افکار عمومی را بار دیگر مرور کنند، چه آنکه آنها این روزها در تبیین رابطه حاکمیت با مردم به شدت ناتوان شده و نتوانستهاند دستکم یک ادبیات نظری مناسب و مقبول برای این مساله تولید کند. در میان این دست از اصولگرایان، چهرههایی چون امیر محبیان بر این باورند که گرچه اصولگرایی دارای مبانی و پرنسیپهای ارزشمندی است که با دین پیوند خورده؛ اما اکنون شاهد آن هستیم که پوپولیسم و قدرتگرایی این اصول را از متن به حاشیه رانده است.
بحران هویت
نکتهای که به نظر میرسد منتقدان اصولگرای اصولگرایی را این بار برآشفتهتر ساخته، آن است که این جریان سیاسی امسال با همه توان و امکانات از یک سو و با برنامهریزی و ائتلاف و جبههسازی و حمایتهای کامل از نامزد موردنظر (به زعم خود) به میدان رقابت گام نهادند و باز هم ناکام ماندند؛ موضوعی که از منظر منتقدان علتهای مشخصی دارد. در این باره میتوان به دیدگاه امیر محبیان اشاره کرد. به باور او بخشی از این شکست، به آنچه «بحران هویت» خوانده میشود، بازمیگردد. به این معنا که اصولگرایان دچار اغتشاش هویتی شدهاند؛ اصولگرایی نباید با افراد تعریف شود؛ افراد باید نسبت خود را با اصولگرایی تعریف کنند. محبیان نمونه این امر را بهحاشیهرفتن نهادهای مهم اصولگرایی نظیر جامعتین میداند؛ جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم موسوم به جامعتین این سالها از پیشگامی در جریان اصولگرا به دنبالهروی تقلیل یافته و بسیاری از چهرههای منتقد اصولگرا این امر را موجب کاستهشدن از وزن ارزشی و اعتقادی اصولگرایان و پرشدن این خلأ با قدرتگرایی و فرصتطلبی و پوپولیسم میدانند.
تغییر گفتمان در تبلیغات
از سوی دیگر منتقدان اصولگرا میگویند که بحران هویت این جریان سیاسی، در انتخابات امسال بیش از پیش مشهود شده است؛ آنجا که این بحران هویت به اغتشاش و تناقض رفتاری انجامیده و نامزدها برای جلب آرای بیشتر، به اقداماتی متوسل میشوند که هیچ قرابتی با مشی فکری شان ندارد. آنها دراین باره به یکی از مواردی اشاره میکنند که از سوی یک نامزد اصولگرا در انتخابات امسال صورت گرفت. «توسل به یک خواننده زیرزمینی» یکی از همین موضوعات است؛ امری که میتوان آن را تغییر گفتمان با هدف تبلیغات انتخاباتی خواند. منتقدان اصولگرای اصولگرایی، این امر را برای جریان فکری شان «فاجعه» میخوانند و بر این باورند که برای اصولگرایان کسب رأی به هر قیمتی ارزش ندارد. آنچه منتقدان در این وجه از انتقاد خود، بر آن تاکید دارند، پشتوانه ایدئولوژیک جریان اصولگرایی است؛ ارزشهای فرهنگی و دینی که از منظر اصولگرایان قدرت نرم این جریان است اما مدتی است که از سوی این جریان به فراموشی سپرده شده یا نقش آن کمرنگ دیده میشود. آن اصولگرایانی که به آسیب شناسی جریان سیاسی شان میپردازند میگویند که نباید این ارزشها را کنار بگذاریم و برای قدرت به بازیهای پوچ اتکا به سلبریتیها بپردازیم.
ضعف تئوریک و فقدان برنامه
از دیگر سو، «فقدان برنامه» نقطه ضعف دیگری است که در انتخابات اخیر، کشتی اصولگرایان را به گل نشاند. به باور منتقدان اصولگرایی که از درون به نقد جریان فکری خود میپردازند، اصولگرایان همواره خلأ برنامه را با شعار پر میکنند. در این انتخابات هم مردم احساس کردند دست اصولگرایان برای حل معضلات خالی است؛ هرچند دغدغههای آنها در بیان معضل طبقات محروم درست است. به باور آنان افتادن در چرخه شعارهای سوسیالیستی- پوپولیستی بدون ارائه برنامه دقیق، درحالیکه سابقه جریان اصولگرا در واقع باور به اقتصاد باز در بستر ارزشهای اسلامی بود؛ نشان داد لنگر تئوریک اصولگرایان دیگر آنها را به ارزشی خاص متصل نکرده و میل به پیروزی آنها را به سوی پوپولیسم کور میراند.
منطق جبر
در سوی دیگر انتقادها به اصولگرایان که به زعم بسیاری از افراد همین مسلک، در ۲۰ سال اخیر با ریزش بالایی از همقطاران اصولگرا روبهرو بودهاند، میتوان به نقدی اشاره کرد که یکی از همین ریزشیها بعد از انتخابات مطرح کرده است. علی مطهری که با خاستگاه اصولگرایی، حالا بیش از هر زمان، در جرگه اصلاح طلبان جای میگیرد، بر این باور است: اصولگرایان تا زمانی که ناخواسته معتقد به منطق جبر هستند و همه آنچه در نظام جمهوری اسلامی توسط نهادهای حکومتی اتفاق میافتد را درست میپندارند و به تبع آن همه کارهای نهادهای امنیتی و نظامی و قوه قضائیه را درست میخوانند، در انتخاباتهای مختلف شکست خواهند خورد زیرا مردم توجیه نابسامانیها را نمیپسندند. به هر روی بسیارند اصولگرایانی که با شکست هفته گذشته در انتخابات، بازنگری و آسیب شناسی را نوشداروی جریانی میدانند که زمانی نه یکی از اثرگذاران بلکه اثرگذارترین در امور سیاسی بود. اصولگرایی از منظر برخی چهرههایش باید پیش از ریزش همفکران به جریان مقابل و پیش از بی اثرشدن، احیا شود؛ موضوعی که جز با نگاه از درون ممکن نیست.
ارسال نظر