استادیومی شدن فرهنگ و فلفل ریختن در دهان میلیون‌ها بی‌ادب

علی شاکر

روزنامه نگار و دانشجوی دکترای ارتباطات

کمپین «من رکیک نیستم» ظاهری اخلاقی دارد. شبیه توصیه والدین به فرزند کوچک خویش که «ببین اگر باادب باشی چقدر عزیزتری!» ولی چرا همین بچه وقتی بزرگ می‌شود آبدارترین ناسزاها را یاد می‌گیرد و استفاده می‌کند؟ نمی‌توان در یک ساختار اجتماعی که دانستن فحش بخشی از اجتماعی شدن آدم‌هاست، از آنها خواست که فحش ندهند. هرچقدر هم آدم‌ها محترم باشند، باز هم در نهاد خویش به «دیگریِ» خویشتن فحش می‌دهند. به همین خاطر است که پیش از راه انداختن کمپین «من رکیک نیستم» باید چند ویژگی منفی را اصلاح کرد. هر موقع توانستیم به شوخ‌طبع‌ها بفهمانیم که رکیک بودن بامزه نیست، هر موقع توانستیم خودشیفته‌ها و خودبرتربین‌ها را درمان کنیم و خلاصه هر موقع توانستیم تمامی عوامل محرک خشم را کنترل کنیم، می‌توانیم به موفقیت چنین کمپین ارزشمندی امیدوار باشیم.

فحش دردناک‌تر، هویت برجسته‌تر

یادمان باشد که بخش مهمی از حرف‌های رکیک ما در بستری جمعی شکل می‌گیرد. ما در واقع چاشنی‌های ناسزاها و عقده‌های مواقع تنهایی خود را در جمع‌ منفجر می‌کنیم. نمونه‌اش در استادیوم فوتبال. جایی که به‌راحتی رکیک می‌شویم، چون چند ده هزار نفر دیگر نیز دارند فحش می‌دهند و با صورتی بشاش، سرفراز از اینکه کسی نمی‌تواند جلوی این رفتار زشت را بگیرد، احساس قدرت می‌کنیم. به‌ این شکل ما با موج «انبوه خلق» همراه می‌شویم و از احساس تعلق به جمع لذت می‌بریم. هدف دیدن فوتبال است، ولی در همین ۹۰ دقیقه شاهد رفتارهای به‌شدت متناقضی هستیم. در یک آن، همه فحش‌های ناموسی به یک بازیکن می‌دهند و در آنی دیگر وقتی همان فرد گل می‌زند همه قربان‌صدقه‌اش می‌روند(و برعکس!). در استادیوم آدم‌ها همدیگر را نمی‌شناسند، ولی احساس‌شان چنان به‌هم نزدیک است که در همان ارتباط کوتاه‌مدت و موقت حاضرند در کنار هم غیرعقلانی‌ترین کارها را انجام دهند؛ جوری که وقتی فیلم رفتارهای‌شان را ببینند از این همه حماقت خویش تعجب می‌کنند.

اما پدیده انبوه خلق فقط در استادیوم‌های ورزشی شکل نمی‌گیرد. هرجا که جمعیت زیاد باشد، افراد عنان رفتار خویش را به دست جمع می‌دهند. فروید سال ۱۹۲۱ در مقاله «روانشناسی گروه و تحلیل خود» اندیشه‌ای را مطرح کرد که بعدها پایه فهم روانکاوانه پدیده‌های اجتماعی شد. او می‌گوید ما انسان‌ها زمانی گروه تشکیل می‌دهیم که قابلیت تنظیم رفتارهای‌مان(منظور قابلیت‌ها، کارکردهای فراخود یا خویشتن‌داری و مهارِ نفس است) را به یک راهبر واگذاریم؛ چون تحمل تعارض درونی بین امیال غیر اجتماعی‌مان و نیاز به روابط اجتماعی کار سختی است. برای اینکه از تعارض‌های درونی و مسوولیت نسبت به «خود» رها شویم، در جمع از یک راهبر پیروی می‌کنیم و آنجا ممکن است رفتارهایی انجام دهیم که در ساحت فردی هیچ‌وقت انجام نمی‌دادیم. اسم این کار در روانکاوی «هماهنگ‌سازی فرافکنانه هویت» است. سپس فرآیند «جداسازی» رخ می‌دهد و در یک دوگانه‌سازی آشکار «ما» آدم‌های خوب ماجرا می‌شویم و «آنها» آدم‌های بد. به این ترتیب هویت ما در تقابل با «دیگری» قوام می‌یابد. در این بستر برای تمایز خود از دیگری چاره‌ای جز توهین نیست. هرچه فحش‌ها دردناک‌تر، هویت ما برجسته‌تر.

ناسزاهای حقیقی در عالم مجازی

در عالم مجازی آنچه که حکم یک راهبر را دارد، بستر وب یا اپلیکیشنی است که داریم با آن کار می‌کنیم. بسته به اینکه زیر پست اینستاگرام فلان کاربر چقدر فحش دیده می‌شود، شما نیز تصمیم می‌گیرید با آن همراه شوید یا نه. در این فضا فحش دادن هیچ هزینه‌ای ندارد. شبیه فضای استادیوم که اگر بخواهند با فحاش‌ها برخورد کنند باید تو دهان چندهزار نفر فلفل بریزند. همان‌قدر که ما در دل یک استادیوم ۱۰۰ هزارنفری به‌راحتی گم می‌شویم در فضای مجازی نیز پیدا کردن رکیک گروه، کار تقریبا ناممکنی است. وقتی با یک نام و عکس تقلبی وارد جمعی مجازی شویم، فحش دادن و دیگری را به الفاظ زشت خطاب کردن نوعی حس قدرت به ما می‌دهد. این درحالی است که ممکن است رو در رو هیچ‌گاه با افراد این‌گونه برخورد نکنیم. طبق پژوهشی که اعضای هیات علمی دانشگاه‌های کلمبیا و پیتسبورگ انجام داده‌اند، گشت‌زنی در فیس‌بوک از میزان خودکنترلی کاربران می‌کاهد. یعنی افراد در فضایی مجازی و به‌ظاهر صمیمی قرار می‌گیرند و ناگهان از کنترل خویش خارج می‌شوند.

این مساله از سوی کاربران نیز به فیس‌بوک تذکر داده شد و یکی از دلایلی که این شبکه اجتماعی فیلترهایی برای آشنایان و دوستان و دوستان نزدیک درست کرد، به خاطر همین تذکرها بود. به عبارت دیگر، با این فیلترها شما همچنان چهره موجهی میان آشنایان خواهید داشت، ولی دوستان نزدیک‌تان خوب می‌دانند که چه‌قدر بددهن هستید. هرچند که بددهن‌ها در فضای مجازی و عالم حقیقی آدم‌های محبوبی نیستند، ولی همچنان بددهنی و توهین به راه خودش ادامه می‌دهد. چون در واقع با رکیک بودن ما خودمان را از جایگاهی فرودست به پایگاه فرادستانه می‌رسانیم. عدم تعادل در این جایگاه‌ها سبب می‌شود هیچ‌وقت گفت‌وگو میان دو طرف یک تعارض شکل نگیرد. چون مدام دو کفه فرادست و فرودست بالا و پایین می‌شود و به همین خاطر است که با دعوا و زد و خورد، حل کردن یک ماجرا، خیلی راحت‌تر از گفت‌وگوی طولانی‌مدت درباره آن است. رسانه‌ها، کمپین‌ها و فضای مجازی هرچقدر هم قدرتمند باشند، سرآخر انعکاس رفتارهای بیرونی و حقیقی ما هستند. نمی‌توان محرک‌های رکیک‌ساز عالم حقیقی را کنترل نکرد، ولی از کاربران خواست که با خنجرهای بددهنی به دیگران حمله نکنند.

استادیومی شدن فرهنگ و فلفل ریختن در دهان میلیون‌ها بی‌ادب