انزواگرایی در برابر جهانی‌گرایی

دو نامزد با دو نگاه متفاوت به سیاست خارجی. هر چند برخی معتقدند ترامپ هنوز نگاه شفافی در حوزه سیاست خارجی ندارد، اما این اعتقاد وجود دارد که سیاست خارجی نامزد جمهوری‌خواهان از سیاست انزواگرایی و محافظت‌گرایی وی تبعیت کند. به نوشته مجله ویک، سیاست خارجی ترامپ دوری از خاورمیانه و پس گرفتن چک سفیدامضا از متحدان خود در اروپا و آسیا است. در مقابل هیلاری کلینتون قصد دارد تا سیاست خارجی سنتی این کشور را بسط و گسترش دهد.

رای‌دهندگان در انتخابات ریاست‌جمهوری امسال با وضعیت کاملا متفاوت روبه‌رو هستند. این انتخابات از کلیه جهات با دوره‌های پیشین و سنت انتخاباتی در ایالات‌متحده متفاوت است. کاندیداهایی که در حال مبارزه با یکدیگر هستند شباهتی با دوره‌های پیشین ندارند و بسیاری از مقولات مناظره‌های انتخاباتی از حد و حدود مرسوم و معمول خارج شده‌اند. هر یک از دو کاندیدا در زمینه سیاست خارجی موضع‌گیری‌هایی داشته‌اند که یا مغایر با آن دیگری است یا با سنت سیاست خارجی آمریکا در تعارض است. نگرش هیلاری کلینتون در سیاست خارجی حاکی از آن است که وی سیاستی متمایل به نظامیان و به جانبداری از الزامات امنیت ملی را در پیش خواهد گرفت و برای حل و فصل مسایل بین‌المللی آمریکا به قدرت نظامی تکیه خواهد کرد. این وجه سیاست خارجی هیلاری کلینتون (دموکرات) در واقع سیاستی است که به شدت مورد حمایت جمهوری‌خواهان قرار دارد.

دونالد ترامپ، ضمن اینکه تجربه محسوسی درسیاست خارجی ندارد، رهیافتی را دنبال می‌کند که با سنت و فلسفه سیاست خارجی جمهوری‌خواهان در تعارض علنی است. سیاست خارجی ترامپ در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد. رهیافت سیاست خارجی از منظر هیلاری کلینتون به‌صورت تاکتیکی و عمدی و به قصد ایجاد حمایت در درون حزب مخالف تزئین شده است، اما دونالد ترامپ هم باید در جهت معکوس معادله از سیاستی سخن بگوید که خوشایند دموکرات‌ها باشد. اما حتی چنین رابطه معکوسی هم در گفته‌های ترامپ دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد دونالد ترامپ اندیشه‌های اولیه‌ای داشته و گهگاه آن را به زبان نیز آورده است ولی با بیان هر نکته از افکارش بیشتر از فلسفه سیاست خارجی حزب جمهوری‌خواه فاصله گرفته، در عین حال که برخی از مطالبش حتی در قالب فرمول‌های رایج در روابط بین‌الملل نیز نمی‌گنجد. وقتی کم کم به‌عنوان کاندیدای حزب برگزیده شد و از مشاوره کار‌شناسان و توصیه‌هایی در زمینه امنیت ملی و پلتفورم دراز مدت حزبی بهره گرفت، تغییراتی متناسب با اوضاع و احوال در کلامش پیدا شد، ولی هنوز هم از یک سیاست خارجی منسجم فاصله دارد.

در رقابت‌های گذشته - در سال ۲۰۰۰ - فاصله اندیشه و عمل سیاست خارجی بین جورج بوش و اَل گور بسیار عمیق بود. جورج بوش از سیاست خارجی رئیس‌جمهور قبلی (بیل کلینتون و معاونش اَل گور) انتقاد می‌کرد و معتقد بود سیاست خارجی آنها مداخله‌گرا بوده است. جالب اینجا است که بوش تا قبل از جریان ۱۱ سپتامبر مخالف اعزام نیرو به نقاط دیگر دنیا برای ماموریت‌های «ملت سازی» بود. اما ۱۱ سپتامبر موجب شد جورج بوش سیاست خارجی دیگری را پیاده کند. تا سال ۲۰۰۴ سیاست خارجی جورج بوش به مدت چهارسال اجرا و بسیاری از لبه‌های تیز آن کند‌تر و ملایم‌تر شده بود. سیاست گسترش دموکراسی از طریق خاورمیانه و به خصوص جنگ عراق موجب رویارویی جورج بوش با متحدین اروپایی و سازمان ملل شده بود. این قضیه عامل اصلی تعارض منافعی بود که بین جورج بوش و رقیب انتخاباتی‌اش سناتور جان‌کری در خلال انتخابات سال ۲۰۰۴ پدید آمد.

در نقطه مقابل جورج بوش، جان‌کری با اندیشه «عصر نوین اتحاد» ضمن اینکه معتقد بود امنیت آمریکا را به هیچ دولت دیگری واگذار نمی‌کند، اصرار داشت که دیپلماسی به‌عنوان ابزار سیاست خارجی آمریکا باید مجددا به‌کار گرفته شود و سازمان ملل متحد یک شریک تمام و کمال آمریکا باشد؛ و همچنین ترتیبات موسوم به امنیت جمعی تقویت گردد. حلقه داخلی مشاوران جان‌کری از افرادنزدیک به بیل کلینتون و چهره‌هایی از کهنه‌کاران دموکرات تشکیل می‌شد. با وجود برنامه‌های مترقی که جان‌کری در سیاست خارجی دنبال می‌کرد و با وجود اینکه سیاست خارجی بوش و به‌خصوص جنگ عراق، نارضایتی‌های فراوانی در جامعه آمریکا ایجاد کرده بود؛ جورج بوش بار دیگر توانست در انتخابات رای مردم را به دست بیاورد. آنچه موجب این پیروزی شد بیشتر سیاست‌های داخلی و مقایسه برنامه‌های جان‌کری با جوج بوش بود و نه تنها سیاست خارجی. درآن زمان برنامه‌های جان‌کری در حفظ محیط زیست بین‌المللی و سیاست‌های اتمی نیز آینده نگرانه بود، اما حتی آن برنامه‌ها هزینه‌های داخلی را افزایش می‌داد و سر انجام مردم تصمیم گرفتند به جورج بوش رای بدهند تا دور تازه‌ای از ریاست‌جمهوری را آغاز کند و جنگی را که شروع کرده بود به پایان ببرد، اما تبدیل به جنگی شد که برای آن نمی‌توان پایانی تصور کرد.

روسیه در رقابت‌های انتخاباتی

تاکنون سابقه نداشته که یک کاندیدا در رقابت‌های پیش از رای‌گیری به صراحت یا حتی به‌صورت تلویحی رهبران آمریکا را با رهبران روسیه مقایسه یا روس‌ها را بر‌تر از رهبران جامعه خود معرفی کند، اما روسیه به‌عنوان یکی از موضوعات سیاست خارجی به‌خصوص از سال ۲۰۰۸ به‌شدت مطرح بوده است. بسیاری از سیاست‌های روسیه و برای نمونه جنگ در گرجستان یا اشغال شبه جزیره کریمه یا روابط خصمانه با اوکراین هر یک به‌تنهایی از موضوعات داغی هستند که در زمان خود مطرح بوده‌اند و برخی از آنها هنوز مطرح هستند. اما، از زمان خلع سلاح شیمیایی سوریه و به دنبال آن با ورود دار و دسته گروه موسوم به «داعش» در صحنه پیچیده خاورمیانه، بار دیگر سیاست‌های روسیه مطرح است. روسیه یک بازیگر جهانی است که عملا از شیوه‌های جنگ سرد استفاده می‌کند تا حوزه‌های نفوذ خود را در منطقه احیا کند. همین امر جنبه‌های رقابتی روابط آمریکا و روسیه را پررنگ‌تر می‌کند. آمریکایی‌ها ابعاد این رقابت را در سال‌های اخیر نیز آزموده‌اند.

با این سابقه، موضع‌گیری دونالد ترامپ در قبال پوتین و تعریف و تمجید از او به‌عنوان سیاستمداری که نسبت به اوباما برتری دارد یا از هیلاری کلینتون خوشش نمی‌آید بُعد جدید و بی‌سابقه‌ای را از مقوله سیاست خارجی وارد مباحث انتخاباتی می‌کند. درست ۸ سال پیش وقتی سناتور مک کین و باراک اوباما درگیر مناظره‌های انتخاباتی خود بودند، روسیه یکی از موضوعاتی بود که دو کاندیدا در مورد آن اختلاف نظر همراه با رقابت داشتند. اما ماهیت اختلاف به طور مستقیم به تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی مربوط می‌شد. مثلا مک کین شخصا تمایلی نداشت که با روسیه وارد رقابت‌های شبیه جنگ سرد شود. مک کین به صراحت می‌گفت که در چهره پوتین یک عضو کا. گ. ب را می‌دیده که می‌خواهد دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق را احیا کند.

اوباما ضمن تایید ضرورت مقابله با پوتین و بیان اینکه با بسیاری از اقدامات پیشنهادی سناتور مک کین موافق است، استدلال می‌کرد که به‌عنوان فرمانده کل قوا تامین امنیت آمریکا اولویت او است و آمریکا نمی‌تواند فقط به حمایت اخلاقی در قبال کشورهای سابق اتحاد جماهیر شوروی بسنده کند؛ بنابراین مایل بود با تجدید نظر در سیاست خارجی خود در قبال روسیه چالش‌ها را قبل از اینکه رخ دهند پیش‌بینی و با آن مقابله کند. اگر گفت‌وگوی باراک اوباما با مک کین را با نوع مکالمه‌ای که دونالد ترامپ با هیلاری کلینتون در مورد روسیه داشته است مقایسه کنیم متوجه می‌شویم که ترامپ به این می‌بالد که پوتین از او حمایت خواهد کرد و نسبت به هیلاری کلینتون حرمتی قائل نیست. این تفکر اصولا با نگرش یک آمریکایی نسبت به خود به‌عنوان یک ابرقدرت جهانی مناسبتی ندارد و باعث سرافکندگی است. این تفکری نیست که رای دهنده آمریکایی را تشویق کند تا در تایید سیاست خارجی به دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آینده آمریکا رای بدهد.

چین دومین موضوع حاد سیاست خارجی آمریکا است، رابطه آمریکا و چین در زمینه‌هایی مانند سیاست خارجی و تجارت غالبا تنش آفرین بوده است. دو بُعد سیاست چینی‌ها از دید آمریکایی‌ها اهمیت ویژه دارد. اول نفوذ انکار ناپذیر چین در کره شمالی (از منظر چالش اتمی کره شمالی برای متحدین آمریکا)؛ و دوم رقم تریلیون دلاری بدهی‌های آمریکا به چین. نگرش دو رقیب انتخاباتی آمریکا در قبال چین عبارت است از:

- دونالد ترامپ مدعی است که حضور نظامی آمریکا را در دریای جنوب افزایش می‌دهد و چین را مجبور به باز نگری در قراردادهای اقتصادی با آمریکا می‌کند. وی همچنین مخالف توافقنامه مبادلات اقتصادی دو سوی اقیانوس آرام است که شامل آمریکا، ژاپن و ۱۰ کشور دیگر می‌شود.

- رهیافت هیلاری کلینتون بسیار دیپلماتیک است. وی به شیوه‌ای کلاسیک از سابقه بد حقوق بشری چین انتقاد می‌کند درحالی‌که معتقد است دو کشور در مجموع همکاری‌های مثبتی دارند. این رهیافت متناسب است با موضع‌گیری قبلی کلینتون به‌عنوان وزیر امور خارجه سابق آمریکا که طی آن به دفعات از چین به‌خاطر سانسور اینترنت و مسایل حقوق بشر انتقاد کرده بود.

سایر موضوعات سیاست خارجی در کمپین انتخاباتی کلینتون-ترامپ

به موازات سیاست خارجی، مجموعه‌ای از مسایل اقتصادی نیز وجود دارد که مستقیما به رهیافت سیاست خارجی آمریکا متصل است. بدون یک سیاست خارجی منسجم نمی‌توان برای انبوه مسایل اقتصادی راه حل‌های منطقی پیدا کرد. بسیاری از رسانه‌ها به بررسی تطبیقی آرا و نظریات کلینتون و ترامپ در زمینه سیاست خارجی پرداخته و هر یک به نتایج جالبی رسیده‌اند. در این میان می‌توان به بررسی وال‌استریت ژورنال به‌عنوان یک سری از مقالات خوب اشاره کرد که در آن ایستارهای دو کاندیدا درزمینه‌های سیاست خارجی، اقتصادی و اجتماعی مورد بحث قرار گرفته است. وال‌استریت ژورنال هم به موضوع چالش‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی از جانب دو کشور روسیه و چین اشاره دارد. همانطور که در این مقاله آمده است: «بسیاری از آمریکایی‌ها از بیش از یک دهه جنگ خسته شده‌اند، یک محاسبه غلط در مورد هریک از این نقاط فشار می‌تواند عواقب قابل احتراق و انفجار داشته باشد.»

کمتر از یک هفته به انتخابات ۸ نوامبر باقی‌مانده است. شواهد موجود حاکی از آن است که هیلاری کلینتون از بسیاری جهات از رقیب خود پیشی گرفته است. هر چند خود کلینتون مخالفان بسیار زیادی دارد ولی ورود افرادی مانند کالین پاول (وزیر امور خارجه در دوران جورج بوش) به صف حامیان هیلاری کلینتون نشان از فاصله گرفتن جناح‌هایی از جمهوری‌خواهان و تمایل آنان به حمایت از کلینتون دارد. به‌عبارت دیگر بخشی از جمهوری‌خواهان از کاندیدای حزب خود حمایت نمی‌کنند. نمی‌توان گفت این پدیده تا چه حد متاثر از سیاست خارجی اعلامی دو کاندیدا است. در ایالات‌متحده اصولا سیاست خارجی امری متکی به فرد نیست و بستگی زیادی به سیستم سیاسی کشور دارد. گرچه بعضی‌ها آن را ادامه سیاست داخلی می‌دانند، ولی هرچه باشد تصمیم‌گیری در سیاست خارجی منوط به وجود اجماع در میان رهبران سیاسی کشور همراه با رایزنی‌های کار‌شناسانه است.

بنا بر این آنچه امروز از زبان کاندیداها گفته می‌شود فردا در اتاق‌های تصمیم‌گیری آزموده خواهد شد تا عملی شود. به‌عبارت دیگر هر گونه تصمیم‌گیری در سیاست خارجی از بُعد تاثیر بر سیاست داخلی نیز آزمون و سپس اتخاذ می‌شود. در حالی که رای دهندگان آمریکایی نهایتا در مورد موضوعاتی مانند کار آفرینی، رفاه، بازنشستگی، مالکیت، خانواده، موضوعات مربوط به آموزش و پرورش، کنترل اسلحه، سقط جنین، سیستم قضایی، برابری جنسیتی و حقوق تراجنسیتی‌ها، پلیس، جرم‌وجنایت و امنیت داخلی حساسیت بیشتری دارند و تصمیم خود را برای دادن رای عمدتا بر اساس آن تنظیم می‌کنند.