روحانی مشروطه‌خواه
الهام محمدنژاد درحالی‌که غرب چندین قرن بود دوران رنسانس را پشت سر گذاشته و وارد دنیای مدرن شده بود، «حاج سیاح» در خاطرات خود در اواخر قرن نوزده بیشترین چیزی که در مملکتش رصد می‌کرد «رونق رمال و کف‌بین و بی‌رونقی اندیشه و علم» بود و بس. در پس چند قرن از ظهور اشخاصی هم کیش «وُلتر» و «بُدن» در سپیده دمان غربی، حاج سیاح ناچار بود در سفرنامه‌اش بنویسد: فعلا که تمام صفحات چون میت در دست غسال است». در این شرایط مشروطه آرزویی همه‌جانبه بود برای انسانِ ایرانی که سکوت را جز ادامه استبداد صدها ساله نمی‌دید. انسانی که به واسطه تغییر کلی جهان پا را کمی از اقلیم وطن فراتر گذاشته و آن سوی دیگر این میز بازی را دیده بود. در این رفت و آمدها در این دیدن‌ها و حسرت خوردن‌ها در این تقلای ذهنی برای بر کشیدن ایده‌ای نو بود که خواست مشروطه سراپا خودش را همچون خواست آب و غذا به انسان ایرانی تحمیل کرد، جایی که حاج سیاح این سطور را در سفرنامه خود می‌آورد؛
«ایرانی در ایران تو را می‌بیند غرق غم است، به خارج می‌رود تو را مقایسه می‌کند با ممالک دیگر دائم در الم است. درون اسیر و بیرون حقیر است».
در این شرایط بسیاری از نواندیشان از هر گروه و قشر نقطه اشتراکی با یکدیگر حول محور یک خواست می‌دیدند؛ مشروطه. ساختاری که حق حاکم را مشروط به اصولی می‌کند. طیف مشروطه‌خواه از روشنفکران، تحصیل‌کردگان غرب، خوانین محلی آزادیخواه، تا روحانیون و علمای دین متنوع و گونه‌گونه بود. اگرچه استقبال روحانیون از مشروطه در ابتدا محتاطانه و کند صورت گرفت اما به مرور به یکی از رساترین فریادهای اعتراضی همپای باقی اقشار مردم تبدیل شد.
آخوند خراسانی در ۱۲۱۸ هـ.ش در طوس در خانواده‌ای روحانی زاده شد. تحصیلات مقدماتی را در همان جا فرا گرفت و بعد راهی سبزوار شد و آنجا نزد اساتیدی همچون حاج ملا هادی سبزواری مقدمات فلسفه را آموخت. آخوند پس از این مقطع در همان سنین جوانی راهی نجف شد تا آنجا تحصیلات خود را پی گیرد. آخوند خراسانی اصول فقه و فلسفه اسلامی را در نجف در کلاس مراجع تقلید و اسامی بلند آوازه آن روز نجف همچون شیخ انصاری و میرزای شیرازی فرا گرفت.
پیوستن آخوند خراسانی به صف مشروطه خواهان در ابتدای امر به گواه بعضی اسناد برجا مانده به واسطه نامه او برای خلع صدراعظم وقت مظفرالدین شاه، میرزاعلی‌اصغرخان اتابک که به روایاتی در پی مریضی و بی‌توجهی مظفرالدین شاه گرداننده اصلی امور شده بود، صورت گرفت. در آن زمان رسم رایج، نامه‌نگاری مردم و دادخواهی از عمال مملکتی به مراجع روحانی و در راس آنها مراجع نجف بود و نامه‌های زیادی در انتقاد به دست بردن به جان و مال مردم توسط صدراعظم روانه نجف شد. شروع حرکت اعتراضی آخوندخراسانی که مصادف بود با شروع موج مشروطه‌خواهی اگرچه با نوشتن نامه به شاه برای خلع صدراعظم شروع شد اما تا سال‌های بعد با نوشتن نامه‌ای این بار به مردم برای تکفیر شاه وقت در جریان استبداد صغیر ادامه داشت. حرکتی که برای اولین بار تا آن روز از سوی یک روحانی برای خلع پادشاه از منصبش، اتفاق افتاده بود.
تاثیر آخوند خراسانی در به ثمر نشستن انقلاب مشروطیت ایران را در دو محور می‌شود بررسی کرد: ابتدا به‌عنوان یک نیروی بسیجگر و دوم به‌عنوان یک نیروی فکری (در واقع آخوند با موضع‌گیری‌هایش به نوسازی اندیشه شیعه کمک کرد).
الف: آنچه را آخوند خراسانی را به یک نیروی بسیج کننده و به شکلی یکی از مهمترین نیروی‌های بسیج کننده در بین اقشار دیگرمشروطه خواه تبدیل کرد را که باید از دل مکاتبات بی‌شمار او در آن دوران با مردم، مشروطه خواهان و شخص شاه پی گرفت. خراسانی بعد از نامه به شاه برای خلع صدراعظم و پس از آنکه نتیجه‌ای حاصل نشد به صورت مداوم و بسیار بیش از پیش شروع به ارسال تلگراف و نامه و برقراری مکاتبات در مورد اوضاع و معضلات مملکت کرد، مضمون همه مکاتبات در حول خواست تغییر وضعیت بود. این خواست از تغییر صدراعظم تا خواست تغییر کلیت نظام پادشاهی مطلقه ادامه داشت. پررنگ‌ترین قسمت این مکاتبات در فاصله استبداد صغیر اتفاق می‌افتد. یعنی درست همان جایی که بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه و پراکنده کردن مشروطه خواهان و ایجاد رعب شدید می‌رفت که همه چیز به قبل از صدور فرمان مشروطیت برگردد. مشروطه خواهان در آن شرایط در تهران و اصفهان و تبریز تا حدودی ناامید و مردم این وسط گیج و حیران شده بودند. در این شرایط از نجف توسط عده‌ای از روحانیون و در راس آنها آخوند خراسانی نامه‌ای به محمدعلی شاه برای سرسپردن به اصول مشروطه فرستاده شد اما محمدعلی شاه در جواب نامه، مردم را بیزار از مشروطه و اصول شیعه را در تضاد با آن معرفی کرد. در این شرایط بسیاری از روحانیون خاموش شدند. آخوند خراسانی بلافاصله در تلگراف‌هایی که به صورت وسیع بین مردم پخش شد برای نخستین بار شاه را تکفیر و اطاعت از او را بی مرتبه خواند و بر لزوم ادامه اعتراض‌ها پافشاری کرد:
از جمله اقدامات بعدی خراسانی فرستادن تلگراف‌هایی به ایلات و عشایر برای پیوستن به صفوف مجاهدین تبریز بود که به‌تازگی مورد حمله حکومت قرار گرفته بودند و همچنین تلگراف‌هایی به سفارت کشورهای خارجی برای عدم قرض دادن به شاه؛ مجموعه آن کارها توسط یک مرجع تقلید از نجف مردم را در دل استبداد صغیر برای مقابله
دوباره تهییج کرد.
ب: نقش فکری آخوند خراسانی به‌رغم اینکه هیچ رساله جداگانه ای در باب مشروطیت ننوشت در تایید رساله «تنبیه الامه و تنزیه المله» نایینی است. در این رساله نایینی به لزوم حکومتی مشروط و مقید می‌پردازد و استبداد را بر دو نوع می‌شمارد: سیاسی و دینی. نایینی در این کتاب استبداد دینی را حتی شکل بسیار مخرب‌تر می‌داند. تایید همچون رساله‌ای از طرف یک مرجع تقلید بزرگ در آن شرایط و به‌رغم مخالفت‌های بسیار دیگر روحانیون با آن و رد حکومت مشروطه به‌عنوان یک شکل حکومت غربی و مخالف با دین، تحقق مشروطه را گامی به جلو انداخت.
در اینکه آخوند خراسانی به‌عنوان یک مرجع تقلید، نظراتش در باب مرزهای حکومت مشروطه با برخی دیگر از مشروطه‌خواهان تفاوت‌هایی چند داشت چندان نباید شک کرد، این مساله در تعلق خاطر تعیین کننده آخوند به متمم قانون اساسی خود را نشان می‌دهد. اما بسیار گفته شده که مدافعان مشروطه در واقع و اساس درک درستی از حکومت مشروطه به‌عنوان یک شکل مدرن حکومت نداشتند و به این سبب به تحققش یاری رساندند. اما آخوند خراسانی دقیقا به جهت گیری دفاع خود از مشروطیت اشراف و آگاهی داشته است. در مکاتباتش به شاه و برای تشویق او برای عمل به فرمان مشروطیت در چند جا از دولت عثمانی که به تازگی حکومت قانون و پارلمان را پذیرفته بود و حتی از شکل پادشاهی مشروطه ژاپن یاد می‌کند. آخوند خراسانی در جریان تحولات روز در منطقه بود و نمی‌توانست چندان با معنای مشروطیت ناآشنا بوده باشد. آخوند خراسانی اگرچه تنها چند سال بعد از مشروطه عمر کرد و تاریخ وفاتش به سال 1290 هـ.ش است اما یکی از معدود روحانیون و مشروطه خواهانی بود که تا انتهای عمر به خواست مشروطه وفادار ماند و این در شرایطی بود که بیشترین مشروطه خواهان در سال‌های اولیه بعد از مشروطه به شکل اندوهناکی به مخالفت با برخی اصول آن یا با یکدیگر پرداختند. او در کنار مشروطه و حامی آن در مقام یک روحانی باقی ماند.