نگاهی به روانشناسی انتخابات
روانشناسی اجتماعی دانشی است که به بررسی تعاملات میان آدمها معطوف بوده و تاثیرات عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را نیز در نظر میگیرد. در روانشناسی اجتماعی موضوعات متفاوتی مطرح میشود که رفتار فرهنگی و سیاسی را نیز شامل میشود. روانشناسی سیاسی شامل موضوعات گوناگونی است که از این میان میتوان به بررسی ویژگیهای شخصیتی رهبران کشورها، تاثیرات رسانهها در رفتار سیاسی، تعارضات بین فردی، رشد اجتماعی- سیاسی و انتخابات و افکار عمومی اشاره کرد. در روانشناسی انتخابات با رایدهنده، رای گیرنده و نیز روابط بین این دو و تعامل عوامل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی روبهرو هستیم.
روانشناسی اجتماعی دانشی است که به بررسی تعاملات میان آدمها معطوف بوده و تاثیرات عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را نیز در نظر میگیرد. در روانشناسی اجتماعی موضوعات متفاوتی مطرح میشود که رفتار فرهنگی و سیاسی را نیز شامل میشود. روانشناسی سیاسی شامل موضوعات گوناگونی است که از این میان میتوان به بررسی ویژگیهای شخصیتی رهبران کشورها، تاثیرات رسانهها در رفتار سیاسی، تعارضات بین فردی، رشد اجتماعی- سیاسی و انتخابات و افکار عمومی اشاره کرد. در روانشناسی انتخابات با رایدهنده، رای گیرنده و نیز روابط بین این دو و تعامل عوامل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی روبهرو هستیم.
از جمله اقدامات مهمی که در روانشناسی انتخابات انجام میگیرد، اقدامات مربوط به تیپشناسی است. در این اقدامات به شناسایی ویژگیهای رای دهندگان تاکید میشود و پس از اینکه اطلاعات کافی و بنیادی در خصوص تیپشناسی رای دهندگان جمعآوری شد، اقداماتی در خصوص قانع کردن آنان برای رای دادن و افزایش سبد آرای یک کاندیدای خاص صورت میگیرد. بهطور کلی توده مردم رایدهنده را به ۴ نوع میتوان تقسیم کرد: دسته نخست کسانی هستند که دارای گرایش سیاسی خاصی هستند. این گروه به جنبههای سیاسی علاقهمند بوده و از حزب خاصی جانبداری میکنند. دسته دوم مستقل هستند، به این معنی که به سیاست علاقه دارند ولی در حزب خاصی فعالیت نمیکنند. دسته سوم را افرادی تشکیل میدهند که عادت گونه با انتخابات برخورد میکنند و با وجود فعالیت در حزبی خاص، چندان علاقهای به سیاست ندارند. دسته چهارم را نیز افراد بیتفاوت تشکیل میدهند. این دسته طرفدار هیچ حزب و رویکرد مشخصی نیستند.
دستهبندی فوق اطلاعات خوبی برای برخورد با هر گروه فراهم میکند و برای کاندیداها کاربردهای خوبی دارد. بر این اساس یکی از رویکردها این است که رای دهندگان را به دو دسته علاقهمند و بیعلاقه تقسیم کنند و البته با استفاده از گرایش حزبی آنان به یک دستهبندی ۴گانه از افراد برسند. این دستهبندی شامل افراد علاقهمند سیاست و حزبی، افراد بیعلاقه به سیاست و حزبی، افراد علاقهمند به امور سیاسی و غیرحزبی و افراد بیعلاقه به امور سیاسی و غیرحزبی است. با مرور نتایجی که از تحقیقات مربوط به روانشناسی انتخاباتی و با استفاده از این رویکرد انجام شده است، میتوان مشاهده کرد که اگر شناخت کاملی از ویژگیهای رای دهندگان وجود داشته باشد و بتوان با تاکید بر خصایص تیپشناسی آنها را تقسیمبندی کرد، میتوان محتوای اطلاعات و آگاهیهای حاصل از جریانهای تبلیغاتی را تغییر داده و تبلیغات انتخاباتی را با خصایص تیپشناسی رای دهندگان تنظیم و هماهنگ کرد. بدیهی است که این امر میزان موفقیت کاندیداها را در رقابتهای انتخاباتی افزایش داده و نگرش رای دهندگان را به سمت کاندیداهای مورد نظر هدایت و متمایل میکند.
یکی از عوامل تعیینکننده رفتار سیاسی در انتخابات که کاربرد زیادی دارد، مدل خویشتن دوستی است. این مدل توجیهی منطقی برای انگیزه رایدهی فراهم میآورد. این مدل عوامل روانی را از مهمترین عناصر فرآیند رایدهی میداند. انگیزه خویشتن دوستی در حیطههای اقتصادی و گاه سیاسی منعکس میشود. این بدان معنا است که فرد برای بهبود وضعیت اقتصادی خود و بهینهسازی سیستمهای اقتصادی، به حزب خاص یا کاندیدای آن حزب رای میدهد یا برای اینکه اوضاع سیاسی کشور و نیز خود را مساعد کند، به کاندیدایی از حزب دیگر رای میدهد.
در چنین شرایطی، روانشناسان انتخابات سعی میکنند با تمرکز بر انگیزه خویشتندوستی و ترغیب جنبههای درونی که این انگیزه را ایجاد میکنند، مشارکت رایدهندگان را افزایش داده و احتمال موفقیت کاندیدای مورد نظر را افزایش دهند. به همین منظور، آنان تلاش میکنند تا انتخابات احزاب مورد نظر به گونهای خاص و با کمک رسانهها به تصویر کشیده شده و اعلام میکنند که پیروزی این احزاب میتواند موجب بهینهسازی سیستمهای اقتصادی و وضعیت سیاسی شود. این رای دهندگان در این روش از فعال شدن انگیزه خویشتندوستی خود آگاهی پیدا نمیکنند. یکی از سادهترین شیوهها برای انجام این کار، برپایی سخنرانیهای غیرمستقیم از سوی طرفداران احزاب است تا بتوانند آینده مشترکی را برای شهروندان ترسیم کنند و از طریق سخنرانیهای سازمان نیافته و مصاحبههای متفاوت، زمینه مساعدی را برای آینده مشترکی که به نحو مطلوبی ترسیم شده است، طراحی کنند.
در این مکانیزم، وضعیت اقتصادی و سیاسی با ظهور برخی احزاب یا کاندیداهای ویژه امکانپذیر میشود. همچنین بهدلیل نیازهای درونی و محرومیتهای فراوان اقشار جامعه، به راحتی میتوان تجسم مثبتی از آینده مطلوب مشترک ارائه کرد. این گونه کارها منجر به تحریک حس خویشتندوستی میشود و رایدهنده برای دستیابی به آینده مطلوب خود به پای صندوقهای رای میرود. انتخابات ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۷۲ نشان میدهد مردم آمریکا بیش از اینکه از رسانههای گروهی بهویژه تلویزیون در زمینه انتخابات متاثر شده باشند، تاثیرپذیری بیشتری در روابط بین فردی داشتهاند. شاید بتوان در انتخابات اخیر ایالات متحده نیز ردپای همین نگرش را پیدا کرد.
یکی دیگر از نظریاتی که در زمینه روانشناسی انتخابات مطرح است، فرضیه رفتار تقلیدی است. این فرضیه یکی از نظریات عمده در این خصوص است. این مدل به مواردی همچون سرمشقدهی میپردازد. هدف از این سرمشقدهی و تاکید بر آن، شکل دادن یک رفتار در الگوهای شخصیتی فرد بوده و یکی از فنون رفتاری است که میتواند رفتارهای جدیدی را پایهریزی کند. در این روش، ابتدا الگوهای رفتاری مطلوب مشخص شده و سپس تقویت یا پاداش زیستمحیطی را دریافت میکنند. استفاده از این روش در تبلیغات بسیار پرکاربرد بوده است. برای مثال استفاده از شخصیتهای هنری یا دیگر افراد معروف و محبوب، برای بالا بردن میزان فروش محصولات خود، یکی از مثالهای این روش است. این فرد معروف در واقع بهعنوان سرمشق در موقع خرید یا مصرف محصول به تصویر کشیده میشود و مردم را ترغیب به استفاده از این محصول میکند. در تبلیغات سیاسی نیز همین روش کاربرد دارد. یعنی سرمشقهای خاصی که از شهرت، معروفیت و محبوبیت بالایی بین مردم برخوردارند، انتخاب شده و با مردم در مورد کاندیدای مورد نظر آنها صحبت میکند. این امر میتواند در جلب آرا بسیار موفقیتآمیز باشد.
این امر به ویژه در مورد کشورهایی که مساله قومی و مذهبی مصداق داشته باشد نیز کاربرد زیادی دارد. از جمله مسائل دیگری که در روانشناسی سیاسی به کار برده میشود، مساله تغییر الگوها و در واقع نفوذ اجتماعی است. در واقع شیوههای مختلفی برای نفوذ اجتماعی وجود دارد که از آنها در تبلیغات تجاری برای فروش کالا و نیز در تبلیغات سیاسی برای متقاعد کردن کاندیداها برای رای دادن به فردی خاص استفاده میشود. این نفوذ اجتماعی عمدتا میتواند از طریق وسایل ارتباط جمعی و رسانههای گروهی و به نحوی زیرکانه انجام شود. یکی از عواملی که میتواند میزان نفوذ اجتماعی را افزایش دهد، قابلیت قبول است. قابلیت قبول به ویژگیهای منبع ارتباطی بستگی دارد. در این رویکرد، فرد مطرحکننده پیام اگر شخص موثق و قابل قبولی باشد، به راحتی میتواند نفوذ اجتماعی یافته و پیامگیران را متقاعد کند. همچنان که ارسطو میگوید: ما گفتار نیک مردان را کاملتر و آسانتر از دیگران باور میکنیم.
مورد دیگری که در این میان موثر است، بحث اعتمادپذیری است. بهطور کلی اگر منبع پیام و مبلغ آن اعتمادپذیری بالایی داشته باشد، میتواند به راحتی در دیگران نفوذ کند و آنان را متقاعد به رای دادن به کاندیدایی خاص کند. استدلالاتی که در ظاهر برخلاف منافع شخصی باشند، میتوانند اعتمادپذیری را افزایش دهند. استفاده از منطق و هیجانات نیز از دیگر شیوههایی است که میتواند نفوذ اجتماعی را ایجاد کرده و آن را افزایش دهد. تحقیقی که در مورد کشور ترکیه در سال ۱۹۹۲ میلادی انجام شده بود، نشان میدهد اکثر احزاب این کشور برای پیروزی در رقابتهای انتخاباتی دست به شیوههای هیجانی میزنند. این احزاب با تصویر آینده ناخوشایند و ترسناک برای ترکیه در صورت ادامه وضع موجود، از مخاطبان و رایدهندگان میخواهند برای جلوگیری از رخ دادن چنین وضعیتی، به کاندیدای مورد نظر آنان رای دهند.
تلخیص و برگرفته از تحقیقات مرکز پژوهشهای مجلس
ارسال نظر