رد پای دو غریبه (بخش اول)

ترجمه: محمدحسین باقی

گفته می‌شود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود به‌واسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهم‌ترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکس‌‌پیکو بود. این توافق مبنای خط‌کشی‌های مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که به‌صورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه می‌شود مبتنی‌بر ریشه‌یابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکس‌پیکو است.

در تابستان ۲۰۰۷ در یک گزارش جدید دولت بریتانیا که از حالت محرمانه خارج شده بود به جمله‌ای برخوردم که باعث شد چشمانم از حدقه بیرون بزند. این گزارش که از سوی افسری در سرویس امنیتی بریتانیا (MI۵) در اوایل سال ۱۹۴۵ نوشته شده بود اما تا این زمان انتشار نیافته بود، «رازی» را حل می‌کرد که باعث سردرگمی دولت بریتانیا شده بود. چه کسی در حال تامین مالی و تسلیح تروریست‌های یهودی بود که در آن زمان می‌کوشیدند حاکمیت بریتانیا در فلسطین را پایان دهند؟ این افسر، که تازه از خاورمیانه بازگشته بود، پاسخی جالب داده است. او گزارش می‌دهد که این تروریست‌ها «ظاهرا از سوی فرانسه کمک دریافت می‌کنند». این افسر با اشاره به اینکه با همتایانش در سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (MI۶) صحبت کرده در ادامه می‌افزاید: «ما ... از منابع «فوق محرمانه»‌مان پی برده‌ایم که مقام‌های فرانسوی در شام به‌طور پنهانی به‌هاگانا سلاح فروخته و ما گزارش‌هایی از قصد آنها مبنی‌بر آتش افروزی در فلسطین دریافته‌ایم. به تعبیر دیگر، وقتی بریتانیایی‌ها برای آزادی فرانسه می‌جنگیدند و جان می‌دادند، متحدان فرضی‌شان- فرانسوی‌ها- در خفا از تلاش‌های یهودیان برای قتل عام سربازان و مقام‌های بریتانیایی در فلسطین حمایت می‌کردند.

تلاش گسترده فرانسه نشان‌دهنده اوج کشمکش برای کنترل خاورمیانه بود که ۳۰ سال بود جریان داشت. در سال ۱۹۱۵، بریتانیا و فرانسه، که در آن زمان متحدان جنگی هم بودند، تلاش کردند تا تنش‌هایی را که از جاه‌طلبی‌های رقابت‌آمیزشان در منطقه ناشی می‌شد حل‌و‌فصل کنند. در توافق محرمانه سایکس‌پیکو آنها امپراتوری خاورمیانه‌ای عثمانی را با خط موربی در شن‌ها میان خود تقسیم کردند که از ساحل دریای مدیترانه تا کوه‌های حد فاصل ایران امتداد می‌یافت. سرزمینی که در شمال این خط خودسرانه بود به فرانسه رسید و بیشتر سرزمین‌های جنوبی به دامان بریتانیا افتاد، اما این دو قدرت نتوانستند بر سر آینده فلسطین به توافق برسند. این مصالحه، که هیچ یک از دو قدرت آن را دوست نداشتند، این بود که اداره سرزمین مقدس باید بین‌المللی باشد.

امپراتوری خام اندیشانه از این نوع در قرن ۱۹ متداول بود اما چنین امری در زمانه‌ای که توافق سایکس‌پیکو امضا شد چندان محبوبیتی نداشت. در میان منتقدان این توافق، آنکه از همه مهم‌تر بود «وودرو ویلسون» رئیس‌جمهور آمریکا بود. وقتی ایالات‌متحده در سال ۱۹۱۷ به آلمان اعلان جنگ داد، ویلسون امپریالیسم اروپایی را به نقد کشید و وقتی جنگ تمام شد اعلام کرد که مردمان بی‌دولت و مطیع باید بتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند. در این فضای جدید، بریتانیا به‌طور فوری نیازمند مبنایی جدید برای ادعای خود بر نیمی از خاورمیانه بود. بریتانیایی‌ها که پیشتر کنترل مصر را در دست داشتند به سرعت دریافتند که با حمایت آشکار از نیات صهیونیست‌ها برای تبدیل فلسطین به یک دولت یهودی می‌توانند سلطه‌بر جناح شرقی کانال سوئز را تضمین کنند، در حالی که از این اتهام که «زمین خوار» هستند تبرئه می‌شدند. آنچه در آن زمان روشی خلاقانه برای دور زدن یا پیشی جستن از فرانسه تلقی می‌شد، از آن زمان پیامدهایی مخرب داشته است. بریتانیایی‌ها از همان زمان می‌دانستند که این اقدام خطر برانگیختن خشم فراوان جهان اسلام را به‌دنبال دارد، اما مطمئن بودند که می‌توانند از پس آن برآیند.

آنها معتقد بودند که اعراب مزیت‌های اقتصادی مهاجرت یهودیان را به رسمیت خواهند شناخت و اینکه یهودیان قدردان کمک‌های بریتانیا خواهند شد که به تحقق رویای آنها کمک کرده است. هر دو فرض اشتباه بود. وقتی مهاجرت یهودیان خشم اعراب را برانگیخت، تلاش‌های بریتانیا برای حفظ صلح با تغییری آهسته، یهودیان را به سرعت نگران کرد. براساس قیمومیت اعطا شده از سوی جامعه ملل، بریتانیا کنترل فلسطین، ماورای اردن و عراق را به دست گرفت؛ فرانسه نیز به لبنان و سوریه اکتفا کرد. هر دو قدرت بنا داشتند تا این کشورهای جنینی را به استقلال سریع سوق دهند، اما به سرعت پا پس کشیدند. اعراب خشمگینانه واکنش نشان دادند؛ زیرا آزادی‌ای که به آنها وعده داده شده بود همچون سرابی پیش رویشان دائما در حال پسرفت بود. بریتانیا و فرانسه سیاست‌های یکدیگر را به دلیل مخالفتی که با آن مواجه شدند مقصر قلمداد می‌کردند و هر یک کمک به حل‌و‌فصل مخالفت خشن اعراب را رد می‌کردند؛ زیرا می‌دانستند که با انجام این کار فقط به منفور شدن خود کمک می‌کنند.

ادامه دارد...

رد پای دو غریبه (بخش اول)