نهادهای فراگیر، رمز پیشرفت
پویا جبل عاملی تاریخ را بسیاری از ایدئولوگها جبرگونه میبینند. گویی رودخانهای است در مسیر مشخص که ابتدا و انتهایش معلوم است. جبر تاریخ ایدهای انگیزشی برای آیندهای محتوم است که ایدئولوگها وعدهاش میدهند. گویی توسعه و پیشرفت برآمده از مراحلی قطعی است که جوامع بخواهند و نخواهند بدان میرسند. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب «چرا کشورها شکست میخورند؟»، این دیدگاه جبرمدارانه را به چالش کشیدهاند. آنان نشان میدهند که توسعه و پیشرفت هر کشور اگرچه برآمده از تحولات تاریخی است، اما یک اتفاق در این فرآیند تحولی میتوانست وضعیت را تغییر دهد.
پویا جبل عاملی تاریخ را بسیاری از ایدئولوگها جبرگونه میبینند.
گویی رودخانهای است در مسیر مشخص که ابتدا و انتهایش معلوم است. جبر تاریخ ایدهای انگیزشی برای آیندهای محتوم است که ایدئولوگها وعدهاش میدهند. گویی توسعه و پیشرفت برآمده از مراحلی قطعی است که جوامع بخواهند و نخواهند بدان میرسند. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب «چرا کشورها شکست میخورند؟»، این دیدگاه جبرمدارانه را به چالش کشیدهاند. آنان نشان میدهند که توسعه و پیشرفت هر کشور اگرچه برآمده از تحولات تاریخی است، اما یک اتفاق در این فرآیند تحولی میتوانست وضعیت را تغییر دهد. فرض کنید در جنگ داخلی انگلستان طرفداران پارلمان شکست میخوردند، آیا آن وقت روند توسعه در بریتانیا اینگونه بود؟ یا اگر گروه همسر مائو پس از مرگ وی کرسی قدرت را از آن خود میکردند، بیتردید پیشرفتهای کنونی چین رخ نمیداد.
نویسندگان بر این نظرند که تاریخ کشورها بر بستری از تحولات نهادی سامان مییابد که اغلب این تحولات را با یک اراده برتر نمیتوان انجام داد. یک واقعه میتواند روند تاریخی توسعه یک کشور را دگرگون کند، واقعهای که روی دادنش بیش از آنکه وام دار عوامل جبری باشد، امری بوده که تصادف در آن نقشی اساسی بازی میکند. جنگ داخلی ایالات متحده را بنگرید. هیچ بعید نبود کنفدراسیون جنوبیها برنده جنگ باشد و در آن صورت آمریکا هیچگاه آمریکا نمیشد. پیشرفت و توسعه در ایالات متحده وابسته به جنگ داخلی و پیروزی شمالیها بود و این واقعه امری تصادفی بود.
فارغ از این، نویسندگان رمز پیشرفت را برای هر کشور وابسته به نهادهای فراگیر میدانند. نهادهای فراگیری که باعث آن میشوند که همه مردم حق مشارکت در فعالیتهای اقتصادی و سیاسی را داشته باشند. از منظر آنان نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر میتوانند به یکدیگر کمک کنند. آنان مثال میزنند که چگونه در ایالات متحده رسانهها و نهادهای سیاسی فراگیر موجب شدند تا انحصارات اقتصادی فراقانونی ایجاد نشود و در عین حال نهادهای اقتصادی فراگیر چون حق مالکیت باعث افزون شدن قدرت دموکراسی و حق رای شده است. چرخه حمایتی نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر را نویسندگان کتاب چرخه فضیلت مینامند و راه رسیدن به پیشرفت حرکت تاریخی در این چرخه است.
نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر خود به خود به وجود نمیآیند. این نهادها اغلب، نتیجه تضاد میان نخبگانی است که در مقابل رشد اقتصادی و تغییرات سیاسی مقاومت میکنند و آنانی که میخواهند قدرت اقتصادی و سیاسی نخبگان حاضر را محدود کنند. نهادهای فراگیر در بزنگاههای تاریخی چون انقلاب شکوهمند در انگلستان یا پایهریزی مستعمرات جیمزتاون در آمریکای شمالی ظاهر میشوند، یعنی زمانی که یکسری از تحولات، قدرت نخبگان را کاهش داده و مخالفانشان را قویتر میکند و موجب خلق نهادهای فراگیر برای شکل دادن به یک جامعه متکثر میشود. نتیجه تضاد سیاسی هیچگاه قطعی نیست؛ حتی اگرچه ما بسیاری از تحولات تاریخی را مشاهده کردهایم که گویی در آنها ایجاد این نهادها اجتنابناپذیر بودهاند اما در حقیقت روند تاریخی این تحولات تصادفی بوده است. با این وجود، نهادهای فراگیر اقتصادی و سیاسی با خلق چرخه فضیلت، فرآیند بازخوردی مثبتی ایجاد میکنند که احتمال مقاومت و حتی گسترش این نهادها را افزایش میدهد.
نهادهای سیاسی فراگیر هم نهادهای اقتصادی فراگیر را تقویت میکنند و هم از آنان نیرو میگیرند. این مکانیسم دیگری از چرخه فضیلت است. نهادهای اقتصادی فراگیر، بسیاری از روابط بهرهکش اقتصادی چون بردهداری و ارباب رعیتی را از بین میبرد و قدرت انحصارات را تقلیل میدهد و فرآیند اقتصادی را ایجاد میکند که دیگر در آن با در دست گرفتن قدرت در کوتاهمدت نمیتوان عایدی اقتصادی بهدست آورد. از آن جایی که نهادهای اقتصادی قرن هجدهم بریتانیا به میزان کافی فراگیر بودند، نخبگان با در دست داشتن قدرت سیاسی، منافع کمتری کسب میکردند و حتی اگر از سرکوب در برابر تقاضاها برای دموکراسی گستردهتر استفاده میکردند، منافع بیشتری را از دست میدادند. این شکل چرخه فضیلت، باعث شد تا گسترش دموکراسی در قرن نوزدهم در بریتانیا برای نخبگان کمتر تهدیدآمیز باشد و در نتیجه به ثمر نشستن آن محتملتر باشد. درحالی که در امپراتوری اتریش- مجاری و امپراتوری روسیه که نهادهای اقتصادی به شدت بهرهکش بودند، تقاضاها برای فراگیر شدن نهادهای سیاسی با سرکوب مواجه شد، زیرا نخبگان در صورت تقسیم قدرت، منافع اقتصادی بیشتری را از دست میدادند. (فصل یازدهم)
اما از آن سو چرخه رذیلتی وجود دارد که نهادهای اقتصادی و سیاسی بهرهکش برای تمرکز قدرت در دست خویش از آن بهره میبرند. این چرخه رذیلت عامل اصلی شکست کشورها در تاریخ از آفریقا تا آمریکای جنوبی و آسیا است. حتی به نظر نویسندگان در کشورهای اقتدارگرا اگرچه چند صباحی رشد اقتصادی ایجاد شده است، اما این رشد پایدار نبوده است، آن گونه که در شوروی رخ داد. آنان مینویسند: «رشد اقتصادی تمامیت خواهانه و تحت لوای نهادهای سیاسی بهرهکش، اگرچه شاید برای مدتی دیگر تداوم یابد، اما نمیتواند رشدی پایدار باشد که میتوانست تحت نهادهای فراگیر رخ دهد. ما نباید انتظار آن را داشته باشیم که رشد تمامیت خواهانه در نهایت منجر به ایجاد دموکراسی و نهادهای سیاسی فراگیر شود. چین، روسیه و چندین رژیم تمامیتخواهی که در حال حاضر رشد بهره کش را تجربه میکنند، پیش از آنکه نهادهای سیاسی خود را دگرگون کنند و شاید پیش از آنکه نخبگانشان به این نتیجه برسند که باید این تغییرات را انجام دهند یا حتی نیرویی قوی آنان را به این کار وادار کند، احتمالا به مرزهای محدود رشد اقتصادی خود خواهند رسید. رشد اقتصادی تمامیت خواهانه نه مطلوب است و نه در بلندمدت
قابل دوام، بنابراین نباید جامعه بینالملل آن را به عنوان الگویی برای کشورهای آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا انتخاب کند، حتی با وجود اینکه این الگو میتواند سازگار با منافع نخبگان سیاسی و اقتصادی در این کشورها باشد. (فصل پانزدهم)
این کتاب به شما میگوید که چگونه گاه کشورها چرخه رذیلت را از کار میاندازند و این آغاز سعادت آن کشور است و در غیر این صورت به زعم نویسندگان با سیاستهای مالی و پولی صرف نمیتوان به توسعه یافتگی دست یافت. سعادت بیش از آنکه مهندسی سیاستها باشد، فرآیند تاریخی درگیری میان کسانی است که قدرت مطلقه سیاسی - اقتصادی را به چالش میکشند و نخبگانی که از این قدرت محافظت میکنند و در صورت پیروزی گروه اول، کشورها دیگر شکست نمیخورند.
ارسال نظر