بحثی تاریخی در باب جایگاه فعالیت سیاسی در ایران
هرچند در مقایسه دوران‏های تاریخی و تعمیم آنها به یکدیگر به‏ عنوان الگوی رفتاری ثابت نزد یک گروه اجتماعی همواره باید با احتیاط عمل کرد ولی آگاهی از لایه‏های زیرین رفتار اجتماعی می‏تواند راهنمایی باشد برای تحلیل آنچه امروزه به‏عنوان شیوه رفتار و عمل در میان مردمان یک سرزمین یا گروه جمعیتی رواج دارد.در طی تاریخ بلند و پر فراز و نشیب ایران شاید نتوان نهادهای مشخص و دیرپای چندانی را به‏عنوان عاملان و حاملان دائمی سیاست معرفی کرد، چرا که تنها نهاد همیشه حاضر دولت و در رأس آن فرد حاکم بود که بار سیاست‌ورزی، سیاست‌گذاری و اعمال آن را به دوش کشیده است.


در ایران، پادشاه معمولا با ادعای داشتن «فره ایزدی» از جانب پروردگار، یکه‏تاز عرصه عمل سیاسی بود. در این چارچوب گروه‏ها و افراد دیگر اعم از دستگاه‏های اجرایی و دیوانی، روحانیون، زمین‏داران، مالکان بزرگ و... تنها تا آنجا صاحب قدرت، شوکت و آزادی عمل و رفتار بودند که پادشاه به آنان اجازه می‏داد و هر زمان رأی همایونی بر بازپس‏گیری این قدرت بود، هیچ نیرویی توان جلوگیری از آن را نداشت، چراکه جان، مال و ناموس تمامی افراد اعم از رعیت و صاحب‏ منصب در دست پادشاه بود. به‏عبارت‏دیگر هیچ قانونی برای محدود کردن حوزه اختیارات شاه وجود نداشت. تاریخ ایران وزیران و صاحب‏منصبان اعدام‏شده، خفه‏شده، رگ زده‏شده و سوزانده شده زیادی را به خاطر می‏آورد. چه بسیار مالکانی که اموالشان بی‏هیچ دلیلی تنها به‏فرمان پادشاه مصادره می‏شد و چه بسیار افرادی که به ظن خیانت و بی‏هیچ محاکمه‏ای جانشان را از دست می‏دادند. در این ساختار، قانون رأی و خواست شاه است و این امر تقریبا در سراسر تاریخ ایران تا انقلاب مشروطه امری رایج و پذیرفته‏شده بود. در چنین شرایطی انتظار ایجاد نهادهایی که بتوانند تاثیر مستقیم در روند سیاست‌گذاری داشته باشند شاید انتظاری گزاف باشد ولی با این ‏وجود گاهی برخی از افراد و نهادها می‏توانستند به‏صورت غیرمستقیم شاه را در اعمال سیاست‌هایش تحت تاثیر قرار دهند. وزرا، روحانیون ( و برخی روحانیون در برخی از دوره‏ها)، زنان و خواجگان حرم‏سرا ازجمله این گروه‏ها بودند.

چنین شرایطی تا آستانه انقلاب مشروطه و آشنایی روشنفکران و گروه‏های پیشتاز جامعه ایران با ساختارهای سیاسی در غرب ادامه پیدا کرد. مهم‏ترین مطالبه این انقلاب را شاید بتوان آن‏گونه که میرزا یوسف خان مستشارالدوله نیز در رساله «یک کلمه» به آن اشاره‏کرده، در واژه «قانون» خلاصه کرد. جامعه‏ای که قرن‏ها در جست‌وجوی امنیت بود و در هراس از دشمن خارجی به مستبد داخلی پناه می‏آورد، اکنون با الهام از جوامع غربی، برای محدود کردن پادشاه به تکاپو افتاده بود. در قالب همین تلاش، پیش از وام گرفته شدن ایده مشروطه از غرب، تعدادی از نهادها، ساختارها، مفاهیم، گرایش‏ها و حتی مشاغل نیز از غرب وارد ایران شده بودند. تغییر نظام آموزشی به سبک غربی و انتقال آموزش از مکتب‏خانه به مدرسه شاید یکی از مهم‏ترین نمودهای این وامداری است، بنابراین انتظارات و احتیاجات جدیدی شکل‏گرفته بود.

از سوی دیگر غرب نیز در تلاش بود از بازار مصرف موجود در ایران نهایت استفاده را ببرد، بنابراین معادلات بازار تغییراتی یافت و روابط تجاری و اقتصادی با غرب به‏مراتب بیشتر و پیچیده‏تر شد. درنتیجه این شرایط شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران مناسبات قبیله‏ای جای خود را به روابط میان اصناف می‏دادند و در جریان این تغییر مدل اقتصادی، شاهد شکل‏گیری طبقات و گروه‏های مختلف اجتماعی در ایران بودیم. به‏علاوه گروه روشنفکران از فرنگ بازگشته که قرار بود مهارت‏ها و فنون غربی را به ایران وارد کنند، در بازگشت با خیل مفاهیم و واژگان فرنگی مانند «آزادی»، «قانون»، «پارلمان» و... به وطن آمده بودند.بنابراین ما شاهد شکل‏گیری جمعیت‏هایی هستیم که منافع تازه‏ای یافته و خواسته‏های جدید و بی‏سابقه‏ای را در برابر دولت مطرح می‏کنند. این گروه‏ها و افراد خواهان مشارکت مستقیم در فرآیند سیاست‌گذاری جهت تامین اهداف و منافع خود هستند. مهم‏ترین این نیروها عبارت از: روشنفکران (اغلب تحصیل‏کردگان غرب)، روحانیون و علما، بازاریان، سرمایه‏داران و تجار، عشایر و همچنین گروه‏هایی از زنان بودند که در تلاش برای مشروطه‏خواهی در اصل مشارکت سیاسی را مطالبه می‏کردند.

با پیروزی جنبش مشروطه که طی آن رابطه شاه با آسمان قطع و محدودیت‏هایی بر سر اعمال قدرت مطلق او قرار داده شد، برای نخستین بار گروه‏هایی تلاش کردند تا خود را در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور مطرح کنند و ازآن‏پس نیز باکیفیت‏های مختلف به حضور خود ادامه دادند. در بسیاری از موارد این گروه‏ها تلاش کردند فعالیت‏های خود را در قالب اتحادیه‏ها، انجمن‏ها و شوراهای مختلف پیگیری کنند که متأسفانه اغلب آنها به سبب اختلافات داخلی، سرکوب دولتی و همچنین دخالت‏های خارجی، ناموفق بودند. به‏علاوه غالب این جریانات به نحوی از بدنه اصلی جامعه فاصله داشتند. بنابراین بیش از آنکه این اتحادیه‏ها و انجمن‏ها علی‏رغم کثرت در تاریخ ایران شهرت داشته باشند، افراد و نام‏ها به‏صورت انفرادی در اذهان باقی‏مانده‏اند و معمولا با مرگ افراد، شاهد مرگ گروه‏های تحت رهبری آنها نیز بوده ایم. از دیگر عرصه‏های مهم سیاست‌ورزی در تاریخ ایران که شاید بتوان آن را نقطه عطف سیاست‌زدگی قلمداد کرد، وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. بنابر تعبیر آبراهامیان «پس از کودتای ۱۳۳۲، پرده آهنینی به دور سیاست ایران کشیده شد. رهبران مخالف از پیروانشان، مبارزان از توده مردم و احزاب سیاسی از پایگاه اجتماعی خود جدا شدند.» در جریان این وقایع هرچه نقش ظاهری مردم پررنگ‏تر شد، تاثیرگذاری حقیقی آنها کمتر گردید و بنابراین پس از ۲۸ مرداد ما شاهد نوعی سرخوردگی سیاسی و اجتماعی در بین فعالان این عرصه هستیم. هرچند این پرده آهنین در ظاهر نوعی انفعال و رکود را به نمایش می‏گذاشت ولی رفته‏رفته آشکار شد که این شرایط برخاسته از آرامشی پیش از توفان است.

طبقات مختلف مردم پس از سقوط مصدق، حضور و نفوذ بیگانگان در کشور را پررنگ‏تر از همیشه احساس می‏کردند و این امر را می‏توان در محاورات عامیانه، اقوال و ضرب‏المثل‏های آنان به‏وضوح مشاهده کرد. حجم سرخوردگی ناشی از این شرایط، سرکوب و خفقان بیست‏وپنج‏ساله به‏علاوه افزایش فعالیت گروه‏های مذهبی و روحانیون که به نسبت سایر گروه‏های پیشتاز اجتماعی موقعیت برتری در نزد مردم داشتند، شرایطی را پدید آورد که به انقلاب ۵۷ منجر گردید. در بررسی گروه‏های اجتماعی حاضر در جریان انقلاب اسلامی، همان‌گونه که اشاره شد، نیروهای مذهبی با پایگاه مسجد، جایگاه ممتازی داشتند. روحانیون انقلابی به رهبری امام خمینی (ره) و توانی که در جهت تجمیع و همراه سازی دیگر گروه‏های مخالف داشتند، نقش بسیار تعیین‏کننده‏ای درروند به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران بازی کردند. ولی در کنار آنها گروه‏های مختلف دیگری نیز علیه شاه فعالیت می‏کردند.

احزاب سیاسی علی‏رغم سرکوب‏های پس از ۲۸ مرداد همچنان تلاش می‏کردند تا در عرصه سیاسی کشور فعال باشند، در این شرایط دولت نیز تلاش کرد از ظرفیت مربوط به احزاب برای پیشبرد مقاصد خود بهره ببرد و در این راستا اقدام به تأسیس حزب‏هایی نظیر مردم، ایران نوین و رستاخیز کرد. اما عمده جریان‏های حزبی مخالف را باید به احزاب مذهبی، احزاب چپ به‏ویژه حزب توده که البته پس از کودتا تضعیف‏شده بود و احزاب ملی‏گرا و لیبرال نظیر جبهه ملی تقسیم نمود. این گروه‏ها که طیف‏های مختلف معتدل و انقلابی را در خود جای می‏دادند تلاش بسیاری در مبارزه با رژیم پهلوی داشتند. روشنفکران در انقلاب اسلامی نیز از گروه‏های پیشتاز بودند. هرچند جریان روشنفکری مجموعه‏ای یکدست و همگون را شامل نمی‏شود ولی عمده‏ترین گروه روشنفکری که نمایندگان آن به‏نوعی موتور محرک انقلاب ایران از طریق نوشته‏ها و سخنرانی‏های آتشین بودند، جریان روشنفکری دینی بود. این گروه توانستند بخش عمده‏ای از طبقه متوسط شهری و جوانان تحصیل‏کرده را تحت تاثیر سخنان و گفته‏های خود قرار دهند.

دانشگاه در کنار مسجد از پایگاه‏های مهم انقلابی به‏حساب می‏آمد. این پایگاه جدید که در شرایط سرکوب احزاب و سانسور مطبوعات رفته‏رفته نقش پررنگ‏تری در مبارزه با استبداد برای خود تعریف می‏کرد، محل سخنرانی‏های انقلابی، انتشار اعلامیه‏ها و بحث و تبادل‏نظر گروه‌های مختلف بود. تعطیل کردن کلاس‏ها با اهداف اعتراضی، حضور دانشجویان در تظاهرات و سخنرانی‏ها و انتقال آگاهی از دانشگاه به بدنه جامعه نقش این پایگاه را در انقلاب بسیار پررنگ نمود. بازار، دیگر پایگاه سنتی اعتراضات در جریان انقلاب بود که به سبب گردش مالی و در دست داشتن نبض اقتصادی کشور فعالیت انقلابی آن در پیوند با روحانیون بسیار قابل‏توجه است. سخنرانی روحانیون سرشناس در بازار و مساجد آن‏که روزانه محل رفت‏وآمد صدها نفر از مردم بود، پرداخت وجوهات شرعی به روحانیون، حمایت مالی از انقلابیون و مشارکت آنان در اعتصابات و تعطیلی بازار، نقش قابل‏ملاحظه‏ای در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. گروه‏های چریکی که اغلب از ایدئولوژی مارکسیستی و در التقاط ظاهری با پاره ای از آموزه‏های اسلامی تغذیه می‏کردند از دیگر گروه‏های اجتماعی قابل‏توجه در جریان انقلاب بودند. اعضای اغلب جوان این گروه‏ها از اقشار و طبقات مختلفی تشکیل می‏شدند که معتقد بودند راه فعالیت مسالمت‏آمیز در مقابل رژیم شاه را بسته است و تلاش داشتند با الهام‌گیری از فعالیت سایر گروه‏های چریکی در جهان از طریق عملیات انتحاری، حمله به مواضع دولتی و ترور شخصیت‏های شناخته‏شده به هدف نهایی خود که سرنگونی رژیم شاه بود نایل آیند.

علاوه‌بر این گروه‏ها، جمعیت‏ها و سازمان‏های مختلف دیگری نیز در سال‏های منتهی به انقلاب ایران فعالیت می‏کردند که به‏نوبه خود موجب عمده شدن سیاست برای اقشار گوناگون مردم شدند. تلاش این گروه‏ها برای عضوگیری هرچه بیشتر و افزایش آگاهی مردم به طرق مختلف موجب شد تا مسائلی نظیر فقدان عدالت و آزادی، برای بسیاری از مردم ملموس‏تر شود و بر سر هر کوی و برزن سخن از دموکراسی، نبود آزادی، تضاد رفتار حکومت با شرع و... باشد.در چنین شرایطی مردم خواسته یا ناخواسته حجم کثیری از اطلاعات سیاسی را دریافت می‏کردند و نسبت به وقایع روز حساسیت نشان می‏دادند. این‌گونه سیاست از حوزه انتخاب و عمل سیاستمداران خارج شد و در افکار و افواه مردم پراکنده گردید.

سمیرا دردشتی
پژوهشگر تاریخ