ایرانیان و سیاست
بحثی تاریخی در باب جایگاه فعالیت سیاسی در ایران
هرچند در مقایسه دورانهای تاریخی و تعمیم آنها به یکدیگر به عنوان الگوی رفتاری ثابت نزد یک گروه اجتماعی همواره باید با احتیاط عمل کرد ولی آگاهی از لایههای زیرین رفتار اجتماعی میتواند راهنمایی باشد برای تحلیل آنچه امروزه بهعنوان شیوه رفتار و عمل در میان مردمان یک سرزمین یا گروه جمعیتی رواج دارد. در طی تاریخ بلند و پر فراز و نشیب ایران شاید نتوان نهادهای مشخص و دیرپای چندانی را بهعنوان عاملان و حاملان دائمی سیاست معرفی کرد، چرا که تنها نهاد همیشه حاضر دولت و در رأس آن فرد حاکم بود که بار سیاستورزی، سیاستگذاری و اعمال آن را به دوش کشیده است.
هرچند در مقایسه دورانهای تاریخی و تعمیم آنها به یکدیگر به عنوان الگوی رفتاری ثابت نزد یک گروه اجتماعی همواره باید با احتیاط عمل کرد ولی آگاهی از لایههای زیرین رفتار اجتماعی میتواند راهنمایی باشد برای تحلیل آنچه امروزه بهعنوان شیوه رفتار و عمل در میان مردمان یک سرزمین یا گروه جمعیتی رواج دارد.در طی تاریخ بلند و پر فراز و نشیب ایران شاید نتوان نهادهای مشخص و دیرپای چندانی را بهعنوان عاملان و حاملان دائمی سیاست معرفی کرد، چرا که تنها نهاد همیشه حاضر دولت و در رأس آن فرد حاکم بود که بار سیاستورزی، سیاستگذاری و اعمال آن را به دوش کشیده است.
در ایران، پادشاه معمولا با ادعای داشتن «فره ایزدی» از جانب پروردگار، یکهتاز عرصه عمل سیاسی بود. در این چارچوب گروهها و افراد دیگر اعم از دستگاههای اجرایی و دیوانی، روحانیون، زمینداران، مالکان بزرگ و... تنها تا آنجا صاحب قدرت، شوکت و آزادی عمل و رفتار بودند که پادشاه به آنان اجازه میداد و هر زمان رأی همایونی بر بازپسگیری این قدرت بود، هیچ نیرویی توان جلوگیری از آن را نداشت، چراکه جان، مال و ناموس تمامی افراد اعم از رعیت و صاحب منصب در دست پادشاه بود. بهعبارتدیگر هیچ قانونی برای محدود کردن حوزه اختیارات شاه وجود نداشت. تاریخ ایران وزیران و صاحبمنصبان اعدامشده، خفهشده، رگ زدهشده و سوزانده شده زیادی را به خاطر میآورد. چه بسیار مالکانی که اموالشان بیهیچ دلیلی تنها بهفرمان پادشاه مصادره میشد و چه بسیار افرادی که به ظن خیانت و بیهیچ محاکمهای جانشان را از دست میدادند. در این ساختار، قانون رأی و خواست شاه است و این امر تقریبا در سراسر تاریخ ایران تا انقلاب مشروطه امری رایج و پذیرفتهشده بود. در چنین شرایطی انتظار ایجاد نهادهایی که بتوانند تاثیر مستقیم در روند سیاستگذاری داشته باشند شاید انتظاری گزاف باشد ولی با این وجود گاهی برخی از افراد و نهادها میتوانستند بهصورت غیرمستقیم شاه را در اعمال سیاستهایش تحت تاثیر قرار دهند. وزرا، روحانیون ( و برخی روحانیون در برخی از دورهها)، زنان و خواجگان حرمسرا ازجمله این گروهها بودند.
چنین شرایطی تا آستانه انقلاب مشروطه و آشنایی روشنفکران و گروههای پیشتاز جامعه ایران با ساختارهای سیاسی در غرب ادامه پیدا کرد. مهمترین مطالبه این انقلاب را شاید بتوان آنگونه که میرزا یوسف خان مستشارالدوله نیز در رساله «یک کلمه» به آن اشارهکرده، در واژه «قانون» خلاصه کرد. جامعهای که قرنها در جستوجوی امنیت بود و در هراس از دشمن خارجی به مستبد داخلی پناه میآورد، اکنون با الهام از جوامع غربی، برای محدود کردن پادشاه به تکاپو افتاده بود. در قالب همین تلاش، پیش از وام گرفته شدن ایده مشروطه از غرب، تعدادی از نهادها، ساختارها، مفاهیم، گرایشها و حتی مشاغل نیز از غرب وارد ایران شده بودند. تغییر نظام آموزشی به سبک غربی و انتقال آموزش از مکتبخانه به مدرسه شاید یکی از مهمترین نمودهای این وامداری است، بنابراین انتظارات و احتیاجات جدیدی شکلگرفته بود.
از سوی دیگر غرب نیز در تلاش بود از بازار مصرف موجود در ایران نهایت استفاده را ببرد، بنابراین معادلات بازار تغییراتی یافت و روابط تجاری و اقتصادی با غرب بهمراتب بیشتر و پیچیدهتر شد. درنتیجه این شرایط شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران مناسبات قبیلهای جای خود را به روابط میان اصناف میدادند و در جریان این تغییر مدل اقتصادی، شاهد شکلگیری طبقات و گروههای مختلف اجتماعی در ایران بودیم. بهعلاوه گروه روشنفکران از فرنگ بازگشته که قرار بود مهارتها و فنون غربی را به ایران وارد کنند، در بازگشت با خیل مفاهیم و واژگان فرنگی مانند «آزادی»، «قانون»، «پارلمان» و... به وطن آمده بودند.بنابراین ما شاهد شکلگیری جمعیتهایی هستیم که منافع تازهای یافته و خواستههای جدید و بیسابقهای را در برابر دولت مطرح میکنند. این گروهها و افراد خواهان مشارکت مستقیم در فرآیند سیاستگذاری جهت تامین اهداف و منافع خود هستند. مهمترین این نیروها عبارت از: روشنفکران (اغلب تحصیلکردگان غرب)، روحانیون و علما، بازاریان، سرمایهداران و تجار، عشایر و همچنین گروههایی از زنان بودند که در تلاش برای مشروطهخواهی در اصل مشارکت سیاسی را مطالبه میکردند.
با پیروزی جنبش مشروطه که طی آن رابطه شاه با آسمان قطع و محدودیتهایی بر سر اعمال قدرت مطلق او قرار داده شد، برای نخستین بار گروههایی تلاش کردند تا خود را در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور مطرح کنند و ازآنپس نیز باکیفیتهای مختلف به حضور خود ادامه دادند. در بسیاری از موارد این گروهها تلاش کردند فعالیتهای خود را در قالب اتحادیهها، انجمنها و شوراهای مختلف پیگیری کنند که متأسفانه اغلب آنها به سبب اختلافات داخلی، سرکوب دولتی و همچنین دخالتهای خارجی، ناموفق بودند. بهعلاوه غالب این جریانات به نحوی از بدنه اصلی جامعه فاصله داشتند. بنابراین بیش از آنکه این اتحادیهها و انجمنها علیرغم کثرت در تاریخ ایران شهرت داشته باشند، افراد و نامها بهصورت انفرادی در اذهان باقیماندهاند و معمولا با مرگ افراد، شاهد مرگ گروههای تحت رهبری آنها نیز بوده ایم. از دیگر عرصههای مهم سیاستورزی در تاریخ ایران که شاید بتوان آن را نقطه عطف سیاستزدگی قلمداد کرد، وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. بنابر تعبیر آبراهامیان «پس از کودتای ۱۳۳۲، پرده آهنینی به دور سیاست ایران کشیده شد. رهبران مخالف از پیروانشان، مبارزان از توده مردم و احزاب سیاسی از پایگاه اجتماعی خود جدا شدند.» در جریان این وقایع هرچه نقش ظاهری مردم پررنگتر شد، تاثیرگذاری حقیقی آنها کمتر گردید و بنابراین پس از ۲۸ مرداد ما شاهد نوعی سرخوردگی سیاسی و اجتماعی در بین فعالان این عرصه هستیم. هرچند این پرده آهنین در ظاهر نوعی انفعال و رکود را به نمایش میگذاشت ولی رفتهرفته آشکار شد که این شرایط برخاسته از آرامشی پیش از توفان است.
طبقات مختلف مردم پس از سقوط مصدق، حضور و نفوذ بیگانگان در کشور را پررنگتر از همیشه احساس میکردند و این امر را میتوان در محاورات عامیانه، اقوال و ضربالمثلهای آنان بهوضوح مشاهده کرد. حجم سرخوردگی ناشی از این شرایط، سرکوب و خفقان بیستوپنجساله بهعلاوه افزایش فعالیت گروههای مذهبی و روحانیون که به نسبت سایر گروههای پیشتاز اجتماعی موقعیت برتری در نزد مردم داشتند، شرایطی را پدید آورد که به انقلاب ۵۷ منجر گردید. در بررسی گروههای اجتماعی حاضر در جریان انقلاب اسلامی، همانگونه که اشاره شد، نیروهای مذهبی با پایگاه مسجد، جایگاه ممتازی داشتند. روحانیون انقلابی به رهبری امام خمینی (ره) و توانی که در جهت تجمیع و همراه سازی دیگر گروههای مخالف داشتند، نقش بسیار تعیینکنندهای درروند به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران بازی کردند. ولی در کنار آنها گروههای مختلف دیگری نیز علیه شاه فعالیت میکردند.
احزاب سیاسی علیرغم سرکوبهای پس از ۲۸ مرداد همچنان تلاش میکردند تا در عرصه سیاسی کشور فعال باشند، در این شرایط دولت نیز تلاش کرد از ظرفیت مربوط به احزاب برای پیشبرد مقاصد خود بهره ببرد و در این راستا اقدام به تأسیس حزبهایی نظیر مردم، ایران نوین و رستاخیز کرد. اما عمده جریانهای حزبی مخالف را باید به احزاب مذهبی، احزاب چپ بهویژه حزب توده که البته پس از کودتا تضعیفشده بود و احزاب ملیگرا و لیبرال نظیر جبهه ملی تقسیم نمود. این گروهها که طیفهای مختلف معتدل و انقلابی را در خود جای میدادند تلاش بسیاری در مبارزه با رژیم پهلوی داشتند. روشنفکران در انقلاب اسلامی نیز از گروههای پیشتاز بودند. هرچند جریان روشنفکری مجموعهای یکدست و همگون را شامل نمیشود ولی عمدهترین گروه روشنفکری که نمایندگان آن بهنوعی موتور محرک انقلاب ایران از طریق نوشتهها و سخنرانیهای آتشین بودند، جریان روشنفکری دینی بود. این گروه توانستند بخش عمدهای از طبقه متوسط شهری و جوانان تحصیلکرده را تحت تاثیر سخنان و گفتههای خود قرار دهند.
دانشگاه در کنار مسجد از پایگاههای مهم انقلابی بهحساب میآمد. این پایگاه جدید که در شرایط سرکوب احزاب و سانسور مطبوعات رفتهرفته نقش پررنگتری در مبارزه با استبداد برای خود تعریف میکرد، محل سخنرانیهای انقلابی، انتشار اعلامیهها و بحث و تبادلنظر گروههای مختلف بود. تعطیل کردن کلاسها با اهداف اعتراضی، حضور دانشجویان در تظاهرات و سخنرانیها و انتقال آگاهی از دانشگاه به بدنه جامعه نقش این پایگاه را در انقلاب بسیار پررنگ نمود. بازار، دیگر پایگاه سنتی اعتراضات در جریان انقلاب بود که به سبب گردش مالی و در دست داشتن نبض اقتصادی کشور فعالیت انقلابی آن در پیوند با روحانیون بسیار قابلتوجه است. سخنرانی روحانیون سرشناس در بازار و مساجد آنکه روزانه محل رفتوآمد صدها نفر از مردم بود، پرداخت وجوهات شرعی به روحانیون، حمایت مالی از انقلابیون و مشارکت آنان در اعتصابات و تعطیلی بازار، نقش قابلملاحظهای در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. گروههای چریکی که اغلب از ایدئولوژی مارکسیستی و در التقاط ظاهری با پاره ای از آموزههای اسلامی تغذیه میکردند از دیگر گروههای اجتماعی قابلتوجه در جریان انقلاب بودند. اعضای اغلب جوان این گروهها از اقشار و طبقات مختلفی تشکیل میشدند که معتقد بودند راه فعالیت مسالمتآمیز در مقابل رژیم شاه را بسته است و تلاش داشتند با الهامگیری از فعالیت سایر گروههای چریکی در جهان از طریق عملیات انتحاری، حمله به مواضع دولتی و ترور شخصیتهای شناختهشده به هدف نهایی خود که سرنگونی رژیم شاه بود نایل آیند.
علاوهبر این گروهها، جمعیتها و سازمانهای مختلف دیگری نیز در سالهای منتهی به انقلاب ایران فعالیت میکردند که بهنوبه خود موجب عمده شدن سیاست برای اقشار گوناگون مردم شدند. تلاش این گروهها برای عضوگیری هرچه بیشتر و افزایش آگاهی مردم به طرق مختلف موجب شد تا مسائلی نظیر فقدان عدالت و آزادی، برای بسیاری از مردم ملموستر شود و بر سر هر کوی و برزن سخن از دموکراسی، نبود آزادی، تضاد رفتار حکومت با شرع و... باشد.در چنین شرایطی مردم خواسته یا ناخواسته حجم کثیری از اطلاعات سیاسی را دریافت میکردند و نسبت به وقایع روز حساسیت نشان میدادند. اینگونه سیاست از حوزه انتخاب و عمل سیاستمداران خارج شد و در افکار و افواه مردم پراکنده گردید.
در ایران، پادشاه معمولا با ادعای داشتن «فره ایزدی» از جانب پروردگار، یکهتاز عرصه عمل سیاسی بود. در این چارچوب گروهها و افراد دیگر اعم از دستگاههای اجرایی و دیوانی، روحانیون، زمینداران، مالکان بزرگ و... تنها تا آنجا صاحب قدرت، شوکت و آزادی عمل و رفتار بودند که پادشاه به آنان اجازه میداد و هر زمان رأی همایونی بر بازپسگیری این قدرت بود، هیچ نیرویی توان جلوگیری از آن را نداشت، چراکه جان، مال و ناموس تمامی افراد اعم از رعیت و صاحب منصب در دست پادشاه بود. بهعبارتدیگر هیچ قانونی برای محدود کردن حوزه اختیارات شاه وجود نداشت. تاریخ ایران وزیران و صاحبمنصبان اعدامشده، خفهشده، رگ زدهشده و سوزانده شده زیادی را به خاطر میآورد. چه بسیار مالکانی که اموالشان بیهیچ دلیلی تنها بهفرمان پادشاه مصادره میشد و چه بسیار افرادی که به ظن خیانت و بیهیچ محاکمهای جانشان را از دست میدادند. در این ساختار، قانون رأی و خواست شاه است و این امر تقریبا در سراسر تاریخ ایران تا انقلاب مشروطه امری رایج و پذیرفتهشده بود. در چنین شرایطی انتظار ایجاد نهادهایی که بتوانند تاثیر مستقیم در روند سیاستگذاری داشته باشند شاید انتظاری گزاف باشد ولی با این وجود گاهی برخی از افراد و نهادها میتوانستند بهصورت غیرمستقیم شاه را در اعمال سیاستهایش تحت تاثیر قرار دهند. وزرا، روحانیون ( و برخی روحانیون در برخی از دورهها)، زنان و خواجگان حرمسرا ازجمله این گروهها بودند.
چنین شرایطی تا آستانه انقلاب مشروطه و آشنایی روشنفکران و گروههای پیشتاز جامعه ایران با ساختارهای سیاسی در غرب ادامه پیدا کرد. مهمترین مطالبه این انقلاب را شاید بتوان آنگونه که میرزا یوسف خان مستشارالدوله نیز در رساله «یک کلمه» به آن اشارهکرده، در واژه «قانون» خلاصه کرد. جامعهای که قرنها در جستوجوی امنیت بود و در هراس از دشمن خارجی به مستبد داخلی پناه میآورد، اکنون با الهام از جوامع غربی، برای محدود کردن پادشاه به تکاپو افتاده بود. در قالب همین تلاش، پیش از وام گرفته شدن ایده مشروطه از غرب، تعدادی از نهادها، ساختارها، مفاهیم، گرایشها و حتی مشاغل نیز از غرب وارد ایران شده بودند. تغییر نظام آموزشی به سبک غربی و انتقال آموزش از مکتبخانه به مدرسه شاید یکی از مهمترین نمودهای این وامداری است، بنابراین انتظارات و احتیاجات جدیدی شکلگرفته بود.
از سوی دیگر غرب نیز در تلاش بود از بازار مصرف موجود در ایران نهایت استفاده را ببرد، بنابراین معادلات بازار تغییراتی یافت و روابط تجاری و اقتصادی با غرب بهمراتب بیشتر و پیچیدهتر شد. درنتیجه این شرایط شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران مناسبات قبیلهای جای خود را به روابط میان اصناف میدادند و در جریان این تغییر مدل اقتصادی، شاهد شکلگیری طبقات و گروههای مختلف اجتماعی در ایران بودیم. بهعلاوه گروه روشنفکران از فرنگ بازگشته که قرار بود مهارتها و فنون غربی را به ایران وارد کنند، در بازگشت با خیل مفاهیم و واژگان فرنگی مانند «آزادی»، «قانون»، «پارلمان» و... به وطن آمده بودند.بنابراین ما شاهد شکلگیری جمعیتهایی هستیم که منافع تازهای یافته و خواستههای جدید و بیسابقهای را در برابر دولت مطرح میکنند. این گروهها و افراد خواهان مشارکت مستقیم در فرآیند سیاستگذاری جهت تامین اهداف و منافع خود هستند. مهمترین این نیروها عبارت از: روشنفکران (اغلب تحصیلکردگان غرب)، روحانیون و علما، بازاریان، سرمایهداران و تجار، عشایر و همچنین گروههایی از زنان بودند که در تلاش برای مشروطهخواهی در اصل مشارکت سیاسی را مطالبه میکردند.
با پیروزی جنبش مشروطه که طی آن رابطه شاه با آسمان قطع و محدودیتهایی بر سر اعمال قدرت مطلق او قرار داده شد، برای نخستین بار گروههایی تلاش کردند تا خود را در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور مطرح کنند و ازآنپس نیز باکیفیتهای مختلف به حضور خود ادامه دادند. در بسیاری از موارد این گروهها تلاش کردند فعالیتهای خود را در قالب اتحادیهها، انجمنها و شوراهای مختلف پیگیری کنند که متأسفانه اغلب آنها به سبب اختلافات داخلی، سرکوب دولتی و همچنین دخالتهای خارجی، ناموفق بودند. بهعلاوه غالب این جریانات به نحوی از بدنه اصلی جامعه فاصله داشتند. بنابراین بیش از آنکه این اتحادیهها و انجمنها علیرغم کثرت در تاریخ ایران شهرت داشته باشند، افراد و نامها بهصورت انفرادی در اذهان باقیماندهاند و معمولا با مرگ افراد، شاهد مرگ گروههای تحت رهبری آنها نیز بوده ایم. از دیگر عرصههای مهم سیاستورزی در تاریخ ایران که شاید بتوان آن را نقطه عطف سیاستزدگی قلمداد کرد، وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. بنابر تعبیر آبراهامیان «پس از کودتای ۱۳۳۲، پرده آهنینی به دور سیاست ایران کشیده شد. رهبران مخالف از پیروانشان، مبارزان از توده مردم و احزاب سیاسی از پایگاه اجتماعی خود جدا شدند.» در جریان این وقایع هرچه نقش ظاهری مردم پررنگتر شد، تاثیرگذاری حقیقی آنها کمتر گردید و بنابراین پس از ۲۸ مرداد ما شاهد نوعی سرخوردگی سیاسی و اجتماعی در بین فعالان این عرصه هستیم. هرچند این پرده آهنین در ظاهر نوعی انفعال و رکود را به نمایش میگذاشت ولی رفتهرفته آشکار شد که این شرایط برخاسته از آرامشی پیش از توفان است.
طبقات مختلف مردم پس از سقوط مصدق، حضور و نفوذ بیگانگان در کشور را پررنگتر از همیشه احساس میکردند و این امر را میتوان در محاورات عامیانه، اقوال و ضربالمثلهای آنان بهوضوح مشاهده کرد. حجم سرخوردگی ناشی از این شرایط، سرکوب و خفقان بیستوپنجساله بهعلاوه افزایش فعالیت گروههای مذهبی و روحانیون که به نسبت سایر گروههای پیشتاز اجتماعی موقعیت برتری در نزد مردم داشتند، شرایطی را پدید آورد که به انقلاب ۵۷ منجر گردید. در بررسی گروههای اجتماعی حاضر در جریان انقلاب اسلامی، همانگونه که اشاره شد، نیروهای مذهبی با پایگاه مسجد، جایگاه ممتازی داشتند. روحانیون انقلابی به رهبری امام خمینی (ره) و توانی که در جهت تجمیع و همراه سازی دیگر گروههای مخالف داشتند، نقش بسیار تعیینکنندهای درروند به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران بازی کردند. ولی در کنار آنها گروههای مختلف دیگری نیز علیه شاه فعالیت میکردند.
احزاب سیاسی علیرغم سرکوبهای پس از ۲۸ مرداد همچنان تلاش میکردند تا در عرصه سیاسی کشور فعال باشند، در این شرایط دولت نیز تلاش کرد از ظرفیت مربوط به احزاب برای پیشبرد مقاصد خود بهره ببرد و در این راستا اقدام به تأسیس حزبهایی نظیر مردم، ایران نوین و رستاخیز کرد. اما عمده جریانهای حزبی مخالف را باید به احزاب مذهبی، احزاب چپ بهویژه حزب توده که البته پس از کودتا تضعیفشده بود و احزاب ملیگرا و لیبرال نظیر جبهه ملی تقسیم نمود. این گروهها که طیفهای مختلف معتدل و انقلابی را در خود جای میدادند تلاش بسیاری در مبارزه با رژیم پهلوی داشتند. روشنفکران در انقلاب اسلامی نیز از گروههای پیشتاز بودند. هرچند جریان روشنفکری مجموعهای یکدست و همگون را شامل نمیشود ولی عمدهترین گروه روشنفکری که نمایندگان آن بهنوعی موتور محرک انقلاب ایران از طریق نوشتهها و سخنرانیهای آتشین بودند، جریان روشنفکری دینی بود. این گروه توانستند بخش عمدهای از طبقه متوسط شهری و جوانان تحصیلکرده را تحت تاثیر سخنان و گفتههای خود قرار دهند.
دانشگاه در کنار مسجد از پایگاههای مهم انقلابی بهحساب میآمد. این پایگاه جدید که در شرایط سرکوب احزاب و سانسور مطبوعات رفتهرفته نقش پررنگتری در مبارزه با استبداد برای خود تعریف میکرد، محل سخنرانیهای انقلابی، انتشار اعلامیهها و بحث و تبادلنظر گروههای مختلف بود. تعطیل کردن کلاسها با اهداف اعتراضی، حضور دانشجویان در تظاهرات و سخنرانیها و انتقال آگاهی از دانشگاه به بدنه جامعه نقش این پایگاه را در انقلاب بسیار پررنگ نمود. بازار، دیگر پایگاه سنتی اعتراضات در جریان انقلاب بود که به سبب گردش مالی و در دست داشتن نبض اقتصادی کشور فعالیت انقلابی آن در پیوند با روحانیون بسیار قابلتوجه است. سخنرانی روحانیون سرشناس در بازار و مساجد آنکه روزانه محل رفتوآمد صدها نفر از مردم بود، پرداخت وجوهات شرعی به روحانیون، حمایت مالی از انقلابیون و مشارکت آنان در اعتصابات و تعطیلی بازار، نقش قابلملاحظهای در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. گروههای چریکی که اغلب از ایدئولوژی مارکسیستی و در التقاط ظاهری با پاره ای از آموزههای اسلامی تغذیه میکردند از دیگر گروههای اجتماعی قابلتوجه در جریان انقلاب بودند. اعضای اغلب جوان این گروهها از اقشار و طبقات مختلفی تشکیل میشدند که معتقد بودند راه فعالیت مسالمتآمیز در مقابل رژیم شاه را بسته است و تلاش داشتند با الهامگیری از فعالیت سایر گروههای چریکی در جهان از طریق عملیات انتحاری، حمله به مواضع دولتی و ترور شخصیتهای شناختهشده به هدف نهایی خود که سرنگونی رژیم شاه بود نایل آیند.
علاوهبر این گروهها، جمعیتها و سازمانهای مختلف دیگری نیز در سالهای منتهی به انقلاب ایران فعالیت میکردند که بهنوبه خود موجب عمده شدن سیاست برای اقشار گوناگون مردم شدند. تلاش این گروهها برای عضوگیری هرچه بیشتر و افزایش آگاهی مردم به طرق مختلف موجب شد تا مسائلی نظیر فقدان عدالت و آزادی، برای بسیاری از مردم ملموستر شود و بر سر هر کوی و برزن سخن از دموکراسی، نبود آزادی، تضاد رفتار حکومت با شرع و... باشد.در چنین شرایطی مردم خواسته یا ناخواسته حجم کثیری از اطلاعات سیاسی را دریافت میکردند و نسبت به وقایع روز حساسیت نشان میدادند. اینگونه سیاست از حوزه انتخاب و عمل سیاستمداران خارج شد و در افکار و افواه مردم پراکنده گردید.
سمیرا دردشتی
پژوهشگر تاریخ
ارسال نظر