سرچشمههای تفاوت
کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» با مقدمه نویسندگان و گزارهها و پرسشهای آنها در باب بهار عربی آغاز میشود. عجم اوغلو و رابینسون چنین استدلال میکنند که ریشههای ناخشنودی مردمان این کشورها در فقرشان است؛ چرا که سطح درآمد یک شهروند مصری حدود ۱۲ درصد درآمد یک شهروند آمریکایی است. آنها بلافاصله به سطح دیگری از استدلال خود میرسند؛ به نقل از یکی از معترضان مصری، عوامل عقبماندگی این کشور را دولت ناکارآ و فاسد و شرایط اجتماعیای میدانند که امکان آموزش، شکوفایی استعداد و تحقق نبوغ شهروندان را از بین برده و ثروتهای جامعه را در سایه قدرت متمرکز سیاسی میان چهرههای معدود حاکمان تقسیم کرده است.
کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» با مقدمه نویسندگان و گزارهها و پرسشهای آنها در باب بهار عربی آغاز میشود. عجم اوغلو و رابینسون چنین استدلال میکنند که ریشههای ناخشنودی مردمان این کشورها در فقرشان است؛
چرا که سطح درآمد یک شهروند مصری حدود 12 درصد درآمد یک شهروند آمریکایی است. آنها بلافاصله به سطح دیگری از استدلال خود میرسند؛ به نقل از یکی از معترضان مصری، عوامل عقبماندگی این کشور را دولت ناکارآ و فاسد و شرایط اجتماعیای میدانند که امکان آموزش، شکوفایی استعداد و تحقق نبوغ شهروندان را از بین برده و ثروتهای جامعه را در سایه قدرت متمرکز سیاسی میان چهرههای معدود حاکمان تقسیم کرده است. از همینجا رویکرد انتقادی نویسندگان کتاب در پیوند با اقتصاد سیاسی و نگاهی خلاق به تاریخمندی شکل میگیرد؛ «ما نشان خواهیم داد که این تفسیر از فقر مصر، یعنی همین تفسیر مردم، آغازی است برای ارائه توضیحی کلی که چرا کشورهای فقیر فقیرند. ما نشان میدهیم که کشورهای فقیر خواه کرهشمالی و سیرالئون باشند یا زیمبابوه، به همان دلیلی فقیرند که مصر فقیر است. کشورهایی مثل بریتانیا و ایالات متحده ثروتمند میشوند، زیرا شهروندانشان نخبگان مستولی بر قدرت را سرنگون کرده جامعهای ایجاد کردهاند که حقوق سیاسی را بهطور گستردهتر توزیع کرده است. به نحوی که دولت در برابر شهروندان پاسخگو و مسوول است. و انبوه خلق میتوانند از فرصتهای
اقتصادی بهره مند شوند.»
نویسندگان کتاب در اینجا آشکارا و تلویحا به خلأ دولت مدرن در کشورهای فقیر اشاره میکنند؛ و میدانیم که دولت مدرن و مبتنی بر عقلانیت، مفهومی است که از کانت و هگل تا ماکس وبر و توکویل و مکتب فرانکفورت و نیز در اندیشههای متفکران زمان ما همچون میشل فوکو، آلن بدیو، مایکل هارت و آنتونیو نگری، پیوسته بر سر آن مباحثه و مناقشه جریان داشته است. عجم اوغلو و رابینسون اما از مباحث ذهنی فاصله میگیرند و به سوی نوعی نگاه تاریخ نگر حرکت میکنند. آنها بنیان کار خود را بر واکاوی رخدادهای اجتماعی و صنعتی و نقد نهادهای سیاسی و اقتصادی بهرهکش استوار کردهاند. این سیاست است که زمینهساز «تفاوت» است. آنها از انقلاب صنعتی در بریتانیا سخن میگویند که دامنه اثرگذاری آن هرگز به مصر نرسید؛ چرا که در سده هفدهم هم همان دیکتاتورهایی بر مصر حکومت میراندند که در دوران حسنی مبارک زمام امور را در دست داشتند. از این رو هیچ گاه زیر ساختهای تحول اجتماعی تغییر نکرد و مناسبات سیاسی نیز به همان صورت کهن الگوی خود، بازتولید شد. اما در ایالات متحده اتفاق دیگری افتاد، و در واقع این نهاد سیاسی بود که به استقبال انقلاب صنعتی رفت. پس
آنچه به مثابه یک ضرورت خود را در صورت بندیهای اقتصادی نشان میدهد و عامل دگردیسی تاریخی میشود، تحول نهادی و اجتماعی است نه تغییر صوری دستگاه قدرت و ساختارهای سیاسی.
شاید اشارهای به کشف طلا در رودخانه ساکرامنتو کالیفرنیا، به پیشبرد این بحث کمک کند؛ در سال ۱۸۴۴ در اراضی متعلق به کاپیتان سوتر سوئیسی نشانههایی از وجود طلا پیدا شد این کشف نه فقط به سلطه و قیمومت این کاپیتان پادشاه فرانسه در ایالات متحده پایان داد، بلکه زمینههای مهاجرت گسترده به آن منطقه از کالیفرنیا و شکلگیری یک ساختار اجتماعی سیاسی را نیز به وجود آورد. اگر خواست مهاجران و میل معطوف به استقرار و تشکیل نهاد سیاسی در آن منطقه نبود چه بسا ایالت کالیفرنیا هرگز شکل نمیگرفت و به صورت پیوستار موثر اقتصاد آمریکا در نمیآمد. از این رو میتوان گفت که مهاجران به منطقه ساکرامنتو از همان آغاز ورود، وفاداری خود به یک رخداد اجتماعی و سیاسی را تثبیت کردند. آنها نیز توانستند یک مونوپل اقتصادی بهرهکش را از میان بردارند و خود را با رشد پایدار فناوری همراه سازند.
عجم اوغلو و رابینسون در این کتاب به روشنی نشان دادهاند که نهادهای سیاسی فراتر از دیگرعوامل - همانند فرهنگ و منابع طبیعی - در پدید آمدن ثروت ملل نقش آفرینی میکنند. این رویکرد در واقع ما را از نظرگاه کلاسیک آدام اسمیت و ماکس وبر دور میکند و افق تازهای پیش روی مفهوم خلق ثروت و نظریههای توسعه میگشاید؛ در اینجا دیگر نه با دست نامرئی بازار و تفاوت و تعارضهای جغرافیایی و فرهنگی و دینی، و نیز سلطانیسم و پاتریمونیالیسم مورد نظر وبر که با فقدان نهادهای سیاسی و کنشگری تاریخی سر و کار داریم؛ یعنی آنچه در فرآیند سلطه گری خود را نشان میدهد نه قدرتهای بازدارنده که فقدان ساختارها و دستگاه سیاسی است.
کتاب «چرا کشورها...» رویکردی واقعگرا دارد؛ تشریح وضعیت دو پاره از شهر نوگالس مکزیک خود گواه این نگاه عینی و ابژکتیو است؛ حقوق بالای ۳۰ هزار دلار، رفاه عمومی، برخورداری از امکانات بهداشتی و رفاهی یک پاره از شهر در برابر فقر و نکبت و فساد اداری پارهای دیگر از همان شهر. آنچه نوگالس آریزونا را از نوگالس سونورا متمایز میکند؛ چیزی جز فرآیند دموکراتیک انتخابات و دسترسی به نهادهای سیاسی اثر گذار در حیات اجتماعی مردم نیست. این نهادها نیز یک شبه به وجود نیامدهاند. پا به پای استعمار و هجوم مهاجمان و مهاجران شکل گرفته و در روح مکان و زمان ریشه دوانده و رشد کردهاند؛ «آمریکا تنها پنج سال (۱۸۶۰ تا ۱۸۶۵) بیثباتی سیاسی را تجربه کرد، اما مکزیک تا ۵۰ سال پس از استقلال گرفتار هرج و مرج بود. این بی ثباتی منجر به تضعیف شدید دولت مکزیک شد که حالا اقتدار کم و توانایی ناچیزی برای افزایش مالیاتها یا ارائه خدمات عمومی داشت... و نکته مهمتر اینکه؛ انگیزه فراسوی اعلامیه استقلال مکزیک محافظت از مجموعه نهادهای اقتصادی ایجاد شده در دوره استعمار بود که به گفته الکساندر فون هامبولت، کاشف آمریکای لاتین، مکزیک را به کشور
نابرابریها تبدیل کرد. بنابراین در نیمه نخست قرن بیستم که ایالات متحده به راه انقلاب صنعتی گام میگذاشت مکزیک تجربه فقر روزافزون را از سر میگذراند.»
نویسندگان کتاب بر اساس روششناسی تلفیقی خاص خود به دلایل زنجیرهای موثر در رشد نیافتگی دولتها پرداختهاند. اینکه چه اتفاقی افتاده است که برخی ملتها انقلابهای متعدد و بزنگاههای تاریخی را هم از سر گذراندهاند، اما همچنان در چرخه رذیلت (vicious Circle) باقی ماندهاند؛ از آمریکای لاتین تا کرهشمالی.
عجم اوغلو و رابینسون در پی آن هستند که نظریهای جدید به وجود آورند؛ نظریهای که از راهبردهای کلاسیک اقتصاد سیاسی فراروی کند؛ آنها هم مفهوم میسازند و هم مفاهیم موجود را در زمینهای دیگرگون و منطبق با بحث خود بهکار میبرند.
عجم اوغلو اخیرا در گفت و گویی یادآور شده است، «شما برای اینکه به کامیابی و توفیق اقتصادی برسید نیازمند برابری سیاسی هستید.» این در واقع چکیده نظریه اقتصاد سیاسی اوست. او امیدوار است که فناوریهای نوین در کنار شکل گیری نهادهای سیاسی اثر بخش، منجر به ساختار زدایی و سلب امتیازات ویژه از افراد خاص و محو بهره کشی سیاسی و اقتصادی شود و جهان امروز و فردا فراسوی وضعیت حاد و تحملناپذیر موجود به سود «همه مردم» و شکلگیری نهادهای فراگیر و چرخههای فضیلت، رقم بخورد.
ارسال نظر