خجالتهای ما از کجا میآیند و چگونه به ما آسیب میزنند؟
«ترس» ریشه تمام حالات منفی روانی، ذهنی و بیماریهای ما است. ترس در واقع ریشه اختلال دیگری به نام «خجالت» است. «خجالت» حالتی ذهنی-روانی است که رفتارهای فرد را شکل میدهد. خجالت باعث میشود که افراد به هر دلیلی دست به پنهانکاری بزنند. پنهانکاری یکی از دلایل و همچنین نشانههای اختلالها و مشکلات روانی، ذهنی و جسمی ما است. ما به اندازهی رازهایمان بیمار هستیم. هرچه پنهانکاری ما بیشتر باشد، خجالت، ترس و اضطراب در ما نیز بیشتر است. خجالتهای ما باعث میشوند که ما تظاهر کنیم و رفتارهایی دوگانه از خود بروز دهیم.
«ترس» ریشه تمام حالات منفی روانی، ذهنی و بیماریهای ما است. ترس در واقع ریشه اختلال دیگری به نام «خجالت» است. «خجالت» حالتی ذهنی-روانی است که رفتارهای فرد را شکل میدهد. خجالت باعث میشود که افراد به هر دلیلی دست به پنهانکاری بزنند. پنهانکاری یکی از دلایل و همچنین نشانههای اختلالها و مشکلات روانی، ذهنی و جسمی ما است. ما به اندازهی رازهایمان بیمار هستیم. هرچه پنهانکاری ما بیشتر باشد، خجالت، ترس و اضطراب در ما نیز بیشتر است. خجالتهای ما باعث میشوند که ما تظاهر کنیم و رفتارهایی دوگانه از خود بروز دهیم. همچنین، خجالت، شخصیت مهرطلب را در ما تقویت میکند. خجالت یعنی اینکه من برای خود حرمت و ارزش قائل نیستم، من نقص دارم، بد هستم و از خود شرمسار هستم، بنابراین، باید بخشهایی از خود را بپوشانم تا طرد نشوم. الگوی «فرد خجالتی» یکی از الگوهای قوی در خانوادههایی است که به بیماریهای رفتاری و همچنین، بیماری اعتیاد دچار هستند.
چه مسائلی ما را تبدیل به فردی خجالتی میکنند؟
- القای ترسهای شدید از دوران کودکی
- آسیب رساندن به عزت نفس در دوران کودکی
- بایدها و نبایدها
- الگوی دختر/ پسر خوب
- الگوی ترس از حرف مردم
- الگوی تنبیه و ترس از تنبیه
- الگوی دوست داشتنهای شرطی از دوران کودکی در خانواده
- خانوادههای نابهسامانی که در آن کارهای خلاف قانون، اعتیاد یا جنگ وجود دارد
همه ما درصدی از خجالت را درون خود داریم و استثنا نیستیم، تنها تفاوت، در میزان شدت و ضعف آن است. ممکن است برخی بگویند که «من خجالتی نیستم.» اما زمانی که با رازها و نقابهای خود روبهرو شوند متوجه خواهند شد که تا چه اندازه خجالت درون خود دارند.
پیامد خجالت چیست؟
خجالت در افراد به دو حالت منجر میشود: فرد موضع خلاف خجالت خود را تقویت و تظاهر میکند. این عمل همراه با خشم و ترس فراوان است. مثلا، برخی از افرادی که احساس میکنند معمولی و ناخواستنی هستند، همیشه سعی میکنند که خاص و جذاب به نظر بیایند؛ یا برخی از افرادی که خود را ضعیف میبینند سعی میکنند قوی به نظر بیایند (در حالیکه در عمق وجود خود ضعیف است). در این حالت شاید ابتدا فرد موفقیت کسب کند اما چون در ناخودآگاه او باوری دیگر ثبت شده است، یا فرد از یک حدی بیشتر نمیتواند موفق شود یا اینکه پس از رسیدن به موفقیت با ارتکاب اشتباهاتی که از ناخودآگاه او ناشی میشود، موفقیت را از خود سلب میکند. فرد در ترس و اضطراب فراوان فلج شده و تبدیل به شخصی منفعل، بیعرضه و بیکفایت میشود.
شخص خجالتی دائما در هراس پذیرفته نشدن یا تایید نشدن یا در وحشت طرد شدن به سر میبرد. تیپ شخصیتی مهرطلب در چنین افرادی بسیار پررنگ و قوی است، گویی آنها اصلا برای خود زندگی نمیکنند و بیشتر برای دیگران زندگی میکنند. بنابراین، این فرد دچار وسواس ذهنی در خود پوشانی نیز میشود و به طرز وسواسگونهای دائما در حال بررسی و قضاوت خود و پنهانکاری است. همچنین، این افراد ممکن است از ترس اشتباه کردن هیچوقت کاری را شروع نکنند یا پس از شروع آن، به زودی به دلیل ترسهایشان از آن دست بکشند. نیاز فرد خجالتی به پذیرفته شدن، نقابهاى او را ایجاد مى کند. هرچه این نیاز و ترس همراه با آن بیشتر باشد، نقابهاى او نیز بیشتر است، پس در نتیجه درون وی پر از سرکوب است. بنابراین ترس و اضطراب دو یار همیشگی فرد خجالتی هستند.
افراد خجالتی هرگز به خود اجازه کامل بودن نمیدهند و توقعات عصبی زیادی از خود دارند که توان برآورده کردن آنها را نیز ندارند. یکی از باورهای درونی این افراد باور به «خوب و بینقص بودن» است که احتمالا ریشه در نوع تربیت آنها در دوران کودکی دارد. این افراد نهایت تلاش خود را میکنند تا «خوب» باشند. پس برای خوب بودن لاجرم باید بخشهای زیادی از خود را بپوشانند و خود واقعیشان را پنهان کنند. آنها حتی بابت طبیعیترین حالات و ویژگیهای انسانی خود مانند غذا خوردن، احساسات، افکار، نظرات، نوع پوشش و...، نیز خجالت میکشند و نهایت سعی خود را دارند که طوری در نگاه دیگران ظاهر شوند که پذیرفتنی باشند. بسیاری از این افراد به کاملگرایی دچار میشوند. از آنجایی که بینش انسان خجالتی، نابالغ است، فرد گمان میکند که همه چیز باید کامل و بینقص باشد، البته کامل و بینقص با معیارها و بینش و تعریف او. پس همیشه در هراس ناکامل و ناکافی بودن و اشتباه کردن به سر میبرد. این فرد یا کارها را با وسواس زیادی انجام میدهد یا به دلیل ترس و خجالتش، کلا از انجام کارها کناره میگیرد.
قضاوت خود از جانب دیگران عادت افراد خجالتی است.
نگاه فرد خجالتی همیشه به دیگران است، به جای آنها نگاه میکند، به جای آنها فکر میکند، به جای آنها احساس میکند. به جای آنها قضاوت میکند و در واقع تمامی افکار، احساسات و قضاوتهای خود را درباره خود به دیگران نسبت میدهد و توهم این را دارد که آنها هستند که درباره او چنان فکر یا احساس میکنند. در حالیکه، این فرد درون خودش دچار وسواس و خود تنبیهی شده است. خودکمبینی و عدم شناخت و باور خود از مهمترین مشکلات درونی فرد خجالتی است. آنها چون خود را اشتباهی و کمتر از دیگران میبینند و شناخت صحیحی از خود ندارند بیشتر تلاش میکنند که آنطور که دیگران میپسندند زندگی کنند، در حالیکه ممکن است علاقه شخصی آنها چیز دیگری باشد.
ارسال نظر