تفاوت شاه و تاجر
فرهاد گوران دبیر گروه تاریخ و اقتصاد انقلاب مشروطه اغلب با یک تصویر مبهم در ذهن‌ها تداعی می‌شود؛ حکومت قانون. این همان تصویری است که نخستین بار میرزا یوسف خان تبریزی، مستشارالدوله، در کتاب معروفش «یک کلمه» گنجاند و نسخه‌ای از آن را به دست ناصرالدین شاه رساند. شاه قدر قدرت قاجار از خواندن آن برآشفت و دستور غل و زنجیر کاتب نگون‌بخت کتاب را صادر کرد. گناه مستشارالدوله شاید این بود که جهان را به‌صورت دیگر و از چشم متفکران و موسسان اندیشه در عهد روشنگری می‌دید. تاریکی پیش‌رو و «ظلمت حیات نفوس مملکت» را پیش چشم داشت نه درخشش دروغین جقه همایونی را.او در زمانه‌ای به مفهوم قانون اندیشیده بود که اروپا به انقلاب صنعتی دست یافته و تولید مدرن، به تدریج زمینه‌های شکل‌گیری طبقه بورژوا را پدید آورده بود؛ طبقه‌ای که تحول اجتماعی را همپای رشد اقتصادی پیش می‌برد. رویارویی ایرانیان با دستاوردهای غرب اگر چه در آغاز آمیخته به حیرت و حسرت بود، اما دیری نگذشت که آن کلمه مشکل‌گشا را کشف کردند. امانوئل کانت در رساله مشهور پاسخ به پرسش روشنگری می‌نویسد؛ «روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است ... برای روشنگری از آن نوعی که گفتم فقط نیاز به آزادی است، آن هم آن نوع آزادی که از همه‌ انواع آزادی‌ها، کمترین خطر را دارد؛ یعنی آزادی در به‌کارگیری عمومی خرد خود در همه‌ امور.»با این حال ناصرالدین شاه چنان غرق در احوال ملوکانه خود بود که حتی «دارالفنون» را هم که نشان از خردورزی‌های امیرکبیر داشت تاب نمی‌آورد و بارها آن را به تعطیلی کشاند. اگر چه او خود از نخستین واردکنندگان دستاوردهای نوین غرب بود و در دفتر خاطراتش به هنگام سفر به پاریس، ابداع سینماتوگراف و روشن شدن «چراغ غریبه برق» در کوی و برزن را طوری شرح داده که گویی به پدیده‌ای محیرالعقول اشاره کرده است. و اما؛ تاریخ چنان پیش رفت که گذار حاج امین‌الضرب، تاجر مخصوص دربار ناصرالدین شاه نیز به همان پاریسی افتاد که پایتخت اروپای قرن نوزدهم بود و شاه قاجار نیز با خدم و حشم به سیاحت آن رفته بود. شاید مقایسه روایت شاه و تاجر از مفهوم مدرنیته ما را به درک روشن‌تر انقلابی که بساط قاجاریه را برچید، نزدیک‌تر کند. امین الضرب بیست سال قبل از انقلاب مشروطه چنین از تفاوت پاریس و تهران یاد می‌کند؛ «از غصه شب و روز در این پاریس که جای هیچ گونه غصه نیست، مثل الاغ در گل مانده‌ام. از چشم‌هایم خون برون می‌آید. والله العظیم، شب و روزی نیست که در وقت نماز بی‌اختیار گریه و زاری و توبه و انابه نکنم. وضع این مملکت و مردم را می‌بینم. وضع آنجا را می‌بینم دیوانه می‌شوم.» (حاج امین‌الضرب، نامه به امین‌السلطان، تیرماه 1267) به تفاوت این دو بیندیشیم؛ شاه تنها حیرت خود را نشان می‌دهد او تماشاگر سرگردان مظاهر دوران مدرن است. پس سرانجام فقط می‌تواند وارد‌کننده آن باشد. حال آنکه تاجر بزرگ و هوشمندی چون امین الضرب در پی آن است که «وضع» را تغییر دهد؛ اما نمی‌تواند چون قدرت در دست شاه است. او از ناتوانی خود است که شب و روز ناله می‌کند و می‌گرید. سال‌ها بعد، این تاجر بزرگ و موافق قانون و تجدد، از دربار روی بر می‌گرداند و با سید‌جمال‌الدین اسدآبادی عکسی به یادگار می‌اندازد؛ عکسی که پیوند رستگاری بخش اقتصاد و ایمان را نشان می‌دهد و خود نشانه‌ای است از انقلاب مشروطه.