دکتر عبدالله گیویان، جامعه شناس از لزوم فعالیت برندهای رسانهای در فضاهای جدید میگوید:
دفاع از حضور رسانههای بزرگ در شبکههای اجتماعی
دکتر عبدالله گیویان ازجمله اساتید حوزه جامعه شناسی و رسانه است که در زمینههای متفاوت و مختلفی توانسته آثار قابلتوجهی داشته باشد. او این روزها دارد ۵۵ سالگی را از سر میگذراند. گیویان مدتی قائممقام مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما بوده و هماکنون مدیریت دفتر هماهنگی پژوهشهای برنامهای معاونت سیما را برعهده دارد که برگزاری جشنواره سیما، چاپ آثار «انتشارات جشنواره سیما»، تهیه و تولید ویدئوکلیپ، بررسی طرح فیلمنامه مجموعهها و سریالهای تلویزیونی، راهاندازی یک بانک اطلاعات گسترده و چند جانبه و بالاخره چاپ و نشر «فصلنامه سیما» از فعالیتهای این واحد میباشد.
دکتر عبدالله گیویان ازجمله اساتید حوزه جامعه شناسی و رسانه است که در زمینههای متفاوت و مختلفی توانسته آثار قابلتوجهی داشته باشد. او این روزها دارد 55 سالگی را از سر میگذراند. گیویان مدتی قائممقام مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما بوده و هماکنون مدیریت دفتر هماهنگی پژوهشهای برنامهای معاونت سیما را برعهده دارد که برگزاری جشنواره سیما، چاپ آثار «انتشارات جشنواره سیما»، تهیه و تولید ویدئوکلیپ، بررسی طرح فیلمنامه مجموعهها و سریالهای تلویزیونی، راهاندازی یک بانک اطلاعات گسترده و چند جانبه و بالاخره چاپ و نشر «فصلنامه سیما» از فعالیتهای این واحد میباشد. گیویان هماکنون مشاور فرهنگی هنری دکتر پورنجاتی، نماینده سیما در شورایعالی ویرایش سازمان و دبیر جشنواره سیما نیز هست.
آقای دکتر از نظر شما گسترش رسانههای جدید و شیوههای جدید انتقال اخبار و اطلاعات، چه تاثیری بر میزان اعتماد مخاطب به اطلاعات رسانهای دارد؟
رسانههای جدید بهدلیل سهولت در کاربرد و دسترسی سریع، بیشتر افراد جامعه را به خود علاقهمند کردهاند و این موضوع باعث شده تا محتواهای منتشر شده در آنها هم حتی المقدور به خاطر اینکه مخاطبان بیشتری از آنها بهره ببرند، ساده سازی شود. از این رو ساخت و بافت کلی محتواهای این رسانهها عمدتا کمترین درگیری با قوای ذهنی و شناختی مخاطبان دارد، به این معنی که پیامهای ساده و صریح در آنها بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد. من معمولا در این باره تلاش دارم بگویم که نباید از این موضوع هراس داشت. گاهی اوقات علاقهمندان به رسانههای قدیمیتر هراسی در دل دارند که این رسانههای جدید در صدد حذف رسانههای دیگر هستند. در صورتی که این گونه نیست.
مساله این است که گسترش میزان اطلاعات نادرست و درهم آمیزی آنها با اطلاعات ناقص و... میتواند موجب ایجاد موجهای مهندسی شدهای در فضای واقعی بشود. با این موافق هستید؟
بله این موضوع قابلتوجهی است. از قضا در این شرایط ایجاد امکانی برای تعدیل فضای اطلاعاتی که در رسانههای جدید وجود دارند باید مورد توجه قرار بگیرد. اما همانطور که گفتم نباید صرفا جنبههای منفی را در نظر گرفت و مانند بیشتر اوقات به دنبال آسیبشناسی باشیم. باید هر دو وجه مثبت و منفی را همزمان در نظر بگیریم تا بتوانیم نگاه واقع بینانهای داشته باشیم. علت تاکید من بر این نگاه واقعبینانه این است که بسیاری از مطالبی که در چند مدت اخیر در این باره مطالعه کردهام معمولا نگاه منفی به گسترش رسانههای کوچک و تعاملی داشتهاند. اما با وجود این باید بگویم که در رسانههای جدید چون امکان انتشار نامحدود در کمترین زمان وجود دارد، به سادگی این امکان هم وجود داردکه سوءاستفادههای گستردهای از این فضا صورت بگیرد. بهویژه در حوزه اخبار اقتصادی و سیاسی.
آیا در چنین شرایطی لازم است رسانههای رسمی با حضور در فضای رقابتی میان رسانههای جدید به ایجاد این فضای متعادل کمک کنند؟
قطعا نظر من مثبت است. رسانههای بزرگ در طول مدتهای طولانی فعالیت توانستهاند برای خود اعتباری در میان مخاطبان کسب کنند. این اعتبار سبب میشود تا از یک سو هم در صحت اخبار و اطلاعات منتشره خود بکوشند و هم از سوی دیگر اعتماد مخاطب را با خود همراه کنند. حضور این رسانهها و در واقع حضور این برندها میتواند تا حدودی امکان کژتابیها و کژکارکردهای رسانههای جدید را تعدیل کند.
به بیان دیگر تا چه حد این امکان وجود دارد که حضور رسانههای برند در رقابتهای میان رسانههای موبایلی، درک و فهم سواد رسانهای را گسترش بدهد؟
خب، برای پاسخ به این سوال باید ابتدا ببینیم که دارید از موضع یک دلسوز برای مخاطب سخن میگویید یا از موضع کسی که نگران رواج یافتن اطلاعات سازماندهی شده و مهندسی شده است.
تفاوت این دو موضع در نهایت چیست؟
تفاوت این است که یک رسانه اگرچه ممکن است که دلسوز مخاطب باشد اما در نهایت هر رسانهای در قلب واقعیت تاثیری هر چند کوچک دارد، وقتی در بلندمدت این تاثیرهای کوچک را دنبال میکنیم میبینیم که مخاطبان آن رسانه خاص، تا حد قابل توجهی با قلب واقعیت روبهرو بودهاند. اصولا منافع هیچ رسانهای اجازه نمیدهد که واقعیت همیشه چنانکه هست در آن رسانه بازتاب داده شود. از این رو اگر شما نگران اطلاعات سازماندهیشده باشید، در نهایت کارتان به رقابت با دیگر رسانهها میانجامد و مخاطب در کانون توجه شما باقی نخواهد ماند.
این پاسخ کمی نگران کننده است. در واقع تقریبا به این معنی است که باید دست روی دست بگذاریم و زوال اطلاعات را تماشا کنیم؟
نه، البته تا این حد هم نیست. همانطور که گفتم حضور رسانههای بزرگ در میان دیگر رسانههای جدید میتواند به افزایش تعداد دفعات انتشار یک خبر درست کمک کند. این به فهم و درک مخاطب از سواد رسانهای کمک میکند. در واقع به بیان دیگر باید بگویم که مخاطبان عصر ما مخاطبان فهیمی هستند. آنها انواع مختلف رسانهها را تجربه کردهاند؛ روزنامه، کتاب، تلفن، تلویزیون، اینترنت و... مخاطب امروزی دریافته است که برای تعیین صحت و سقم یک خبر باید آن را از چند منبع مختلف و معتبر بشنود. این یکی از الگوهای سواد رسانهای است. طبیعتا حضور رسانههای بزرگ که امکان انتشار اطلاعات صحیح در آنها بیشتر است به مخاطبان کمک میکند تا سریعتر به اطلاعات دقیق و درست دسترسی پیدا کنند.اما همزمان باید توجه داشته باشیم که امکان جهتدهی کلی به مخاطبان وجود ندارد. در واقع آنچه در نهایت اتفاق میافتد انتخاب مخاطب است. اوست که دست آخر تصمیم میگیرد به کدام خبر اعتماد کند.برای مثال در خبرهای سیاسی و بهویژه در زمان انتخابها و تغییرهای سیاسی همه احزاب و گروههای سیاسی تلاش میکنند تا با بهرهگیری از همه توان رسانهای خود اطلاعات خاصی را به مخاطبانشان القا کنند، در این میان حجم شایعات و اطلاعات نادرست به مراتب بیشتر از اطلاعات درست است. در این اوضاع چون پیوند منافع سیاسی مخاطبان هم در موضوع اهمیت دارد، حتی گاهی برای خود رسانههای بزرگ هم تشخیص خبر درست از نادرست ساده نیست. درواقع در چنین فضاهایی آنچه اهمیت پیدا میکند توان رقابت رسانهها است. قدرت گروههای سیاسی در بازی رسانه در اینجا اهمیت قابل توجهی پیدا میکند. آنچه بودریار از آن تحت عنوان «واقعیت حاد» یا «هایپرریالیتی» یاد میکند.
آقای دکتر از نظر شما گسترش رسانههای جدید و شیوههای جدید انتقال اخبار و اطلاعات، چه تاثیری بر میزان اعتماد مخاطب به اطلاعات رسانهای دارد؟
رسانههای جدید بهدلیل سهولت در کاربرد و دسترسی سریع، بیشتر افراد جامعه را به خود علاقهمند کردهاند و این موضوع باعث شده تا محتواهای منتشر شده در آنها هم حتی المقدور به خاطر اینکه مخاطبان بیشتری از آنها بهره ببرند، ساده سازی شود. از این رو ساخت و بافت کلی محتواهای این رسانهها عمدتا کمترین درگیری با قوای ذهنی و شناختی مخاطبان دارد، به این معنی که پیامهای ساده و صریح در آنها بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد. من معمولا در این باره تلاش دارم بگویم که نباید از این موضوع هراس داشت. گاهی اوقات علاقهمندان به رسانههای قدیمیتر هراسی در دل دارند که این رسانههای جدید در صدد حذف رسانههای دیگر هستند. در صورتی که این گونه نیست.
مساله این است که گسترش میزان اطلاعات نادرست و درهم آمیزی آنها با اطلاعات ناقص و... میتواند موجب ایجاد موجهای مهندسی شدهای در فضای واقعی بشود. با این موافق هستید؟
بله این موضوع قابلتوجهی است. از قضا در این شرایط ایجاد امکانی برای تعدیل فضای اطلاعاتی که در رسانههای جدید وجود دارند باید مورد توجه قرار بگیرد. اما همانطور که گفتم نباید صرفا جنبههای منفی را در نظر گرفت و مانند بیشتر اوقات به دنبال آسیبشناسی باشیم. باید هر دو وجه مثبت و منفی را همزمان در نظر بگیریم تا بتوانیم نگاه واقع بینانهای داشته باشیم. علت تاکید من بر این نگاه واقعبینانه این است که بسیاری از مطالبی که در چند مدت اخیر در این باره مطالعه کردهام معمولا نگاه منفی به گسترش رسانههای کوچک و تعاملی داشتهاند. اما با وجود این باید بگویم که در رسانههای جدید چون امکان انتشار نامحدود در کمترین زمان وجود دارد، به سادگی این امکان هم وجود داردکه سوءاستفادههای گستردهای از این فضا صورت بگیرد. بهویژه در حوزه اخبار اقتصادی و سیاسی.
آیا در چنین شرایطی لازم است رسانههای رسمی با حضور در فضای رقابتی میان رسانههای جدید به ایجاد این فضای متعادل کمک کنند؟
قطعا نظر من مثبت است. رسانههای بزرگ در طول مدتهای طولانی فعالیت توانستهاند برای خود اعتباری در میان مخاطبان کسب کنند. این اعتبار سبب میشود تا از یک سو هم در صحت اخبار و اطلاعات منتشره خود بکوشند و هم از سوی دیگر اعتماد مخاطب را با خود همراه کنند. حضور این رسانهها و در واقع حضور این برندها میتواند تا حدودی امکان کژتابیها و کژکارکردهای رسانههای جدید را تعدیل کند.
به بیان دیگر تا چه حد این امکان وجود دارد که حضور رسانههای برند در رقابتهای میان رسانههای موبایلی، درک و فهم سواد رسانهای را گسترش بدهد؟
خب، برای پاسخ به این سوال باید ابتدا ببینیم که دارید از موضع یک دلسوز برای مخاطب سخن میگویید یا از موضع کسی که نگران رواج یافتن اطلاعات سازماندهی شده و مهندسی شده است.
تفاوت این دو موضع در نهایت چیست؟
تفاوت این است که یک رسانه اگرچه ممکن است که دلسوز مخاطب باشد اما در نهایت هر رسانهای در قلب واقعیت تاثیری هر چند کوچک دارد، وقتی در بلندمدت این تاثیرهای کوچک را دنبال میکنیم میبینیم که مخاطبان آن رسانه خاص، تا حد قابل توجهی با قلب واقعیت روبهرو بودهاند. اصولا منافع هیچ رسانهای اجازه نمیدهد که واقعیت همیشه چنانکه هست در آن رسانه بازتاب داده شود. از این رو اگر شما نگران اطلاعات سازماندهیشده باشید، در نهایت کارتان به رقابت با دیگر رسانهها میانجامد و مخاطب در کانون توجه شما باقی نخواهد ماند.
این پاسخ کمی نگران کننده است. در واقع تقریبا به این معنی است که باید دست روی دست بگذاریم و زوال اطلاعات را تماشا کنیم؟
نه، البته تا این حد هم نیست. همانطور که گفتم حضور رسانههای بزرگ در میان دیگر رسانههای جدید میتواند به افزایش تعداد دفعات انتشار یک خبر درست کمک کند. این به فهم و درک مخاطب از سواد رسانهای کمک میکند. در واقع به بیان دیگر باید بگویم که مخاطبان عصر ما مخاطبان فهیمی هستند. آنها انواع مختلف رسانهها را تجربه کردهاند؛ روزنامه، کتاب، تلفن، تلویزیون، اینترنت و... مخاطب امروزی دریافته است که برای تعیین صحت و سقم یک خبر باید آن را از چند منبع مختلف و معتبر بشنود. این یکی از الگوهای سواد رسانهای است. طبیعتا حضور رسانههای بزرگ که امکان انتشار اطلاعات صحیح در آنها بیشتر است به مخاطبان کمک میکند تا سریعتر به اطلاعات دقیق و درست دسترسی پیدا کنند.اما همزمان باید توجه داشته باشیم که امکان جهتدهی کلی به مخاطبان وجود ندارد. در واقع آنچه در نهایت اتفاق میافتد انتخاب مخاطب است. اوست که دست آخر تصمیم میگیرد به کدام خبر اعتماد کند.برای مثال در خبرهای سیاسی و بهویژه در زمان انتخابها و تغییرهای سیاسی همه احزاب و گروههای سیاسی تلاش میکنند تا با بهرهگیری از همه توان رسانهای خود اطلاعات خاصی را به مخاطبانشان القا کنند، در این میان حجم شایعات و اطلاعات نادرست به مراتب بیشتر از اطلاعات درست است. در این اوضاع چون پیوند منافع سیاسی مخاطبان هم در موضوع اهمیت دارد، حتی گاهی برای خود رسانههای بزرگ هم تشخیص خبر درست از نادرست ساده نیست. درواقع در چنین فضاهایی آنچه اهمیت پیدا میکند توان رقابت رسانهها است. قدرت گروههای سیاسی در بازی رسانه در اینجا اهمیت قابل توجهی پیدا میکند. آنچه بودریار از آن تحت عنوان «واقعیت حاد» یا «هایپرریالیتی» یاد میکند.
ارسال نظر