هراس از سخنرانی در جمع
میترافرینژاد فتحی(دریاحقی)
محقق، نویسنده، مربی خودشناسی
Farinezhad_mitra@yahoo. com
هراس از سخنرانی در جمع یا همان Glossophobia یکی از رایجترین ترسهای انسان است. بسیاری از افرادی که در حوزه روانشناسی یا روانپزشکی فعالیت دارند متاسفانه بهدلیل شباهت زیاد، این ترس را با هراس اجتماعی (Social Phobia) اشتباه میگیرند درحالیکه هراس از سخنرانی در جمع میتواند یکی از زیر مجموعههای هراس اجتماعی و محدودتر از آن باشد؛ بنابراین شاید بهتر باشد که ابتدا تعریفی از هراس اجتماعی، سپس تعریفی از هراس از سخنرانی در جمع داشته باشیم تا با تفاوت این دو آشنا شویم.
محقق، نویسنده، مربی خودشناسی
Farinezhad_mitra@yahoo. com
هراس از سخنرانی در جمع یا همان Glossophobia یکی از رایجترین ترسهای انسان است. بسیاری از افرادی که در حوزه روانشناسی یا روانپزشکی فعالیت دارند متاسفانه بهدلیل شباهت زیاد، این ترس را با هراس اجتماعی (Social Phobia) اشتباه میگیرند درحالیکه هراس از سخنرانی در جمع میتواند یکی از زیر مجموعههای هراس اجتماعی و محدودتر از آن باشد؛ بنابراین شاید بهتر باشد که ابتدا تعریفی از هراس اجتماعی، سپس تعریفی از هراس از سخنرانی در جمع داشته باشیم تا با تفاوت این دو آشنا شویم.
میترافرینژاد فتحی(دریاحقی)
محقق، نویسنده، مربی خودشناسی
Farinezhad_mitra@yahoo.com
هراس از سخنرانی در جمع یا همان Glossophobia یکی از رایجترین ترسهای انسان است. بسیاری از افرادی که در حوزه روانشناسی یا روانپزشکی فعالیت دارند متاسفانه بهدلیل شباهت زیاد، این ترس را با هراس اجتماعی (Social Phobia) اشتباه میگیرند درحالیکه هراس از سخنرانی در جمع میتواند یکی از زیر مجموعههای هراس اجتماعی و محدودتر از آن باشد؛ بنابراین شاید بهتر باشد که ابتدا تعریفی از هراس اجتماعی، سپس تعریفی از هراس از سخنرانی در جمع داشته باشیم تا با تفاوت این دو آشنا شویم.
هراس اجتماعی چیست؟
هراس اجتماعی نوعی اختلال اضطرابی است که فرد بر مبنای آن:
از بودن در کنار مردم و گفتوگو با آنها هراس دارد و قرار گرفتن در چنین شرایطی برای او آزاردهنده است،
در معاشرت با مردم در سطح بسیار بالایی از بیداری قرار میگیرد و همین حالت او را دچار خجالت و استرس مفرط میکند.
ترس زیادی از قضاوت مردم یا احمق شناخته شدن دارد.
حتی فکر بودن در کنار مردم و گفتوگو با آنها او را آزار میدهد.
عزلتطلبی پیشه میکند و از مردم فاصله میگیرد.
یکی از سختترین کارها برای او دوستیابی و حفظ دوستان است.
هنگامی که در کنار مردم قرار میگیرد میزان تعریق او افزایش مییابد، دچار لرزش میشود و عضلات شکم او سفت میشود (علائم خجالت و استرس).
در برخی موارد هنگام غذا خوردن یا کار کردن در مقابل مردم دچار ترس و استرس میشود.
بهرغم تمام تواناییها و استعدادها، نوعی گریز از دیگران دارد. بهعنوان مثال از مواجه شدن با معلم یا رئیس خود فرار میکند.
قبل از شرکت در میهمانی یا کلاس دچار استرس شدید میشود؛ یعنی در حقیقت دچار اضطراب ناشی از انتظار میشود (anticipatory anxiety).
از صحبت کردن با تلفن نیز میترسد.
و...
این نوع ترس مرضی غالبا از دوران نوجوانی آغاز میشود، اما ریشه آن به دوران کودکی برمیگردد. دلایل ترس اجتماعی:
ترس از تحقیر شدن
ترس از قضاوت شدن
ترس از دیده شدن
ترس از کامل نبودن
ترس از اشتباه کردن
ترس از بد بودن
ترس از پذیرفته نشدن
ترس از طرد شدن
عزت نفس پایین
خجالت
اختلال حمله عصبی (panic attack)
افسردگی
اختلال وسواس فکری-عملی (Obsessive-Compulsive Disorder)
کمالگرایی
بینش غلط یا منفی از اجتماع
همه این دلایل بر روی هم انباشته میشوند و ترس مرضی به نام هراس اجتماعی را بهوجود میآورد؛ همچنین، موارد ذکر شده، دلایل هراس از سخنرانی نیز هستند. و اما؛
هراس از سخنرانی در جمع چیست؟
هراس از سخنرانی در جمع در واقع زیر مجموعه هراس اجتماعی است و تقریبا از دوران نوجوانی شروع میشود. این هراس یک نوع ترس مرضی است که طبق آن افراد از سخنرانی یا مورد توجه بودن در یک جمع دچار هراس و استرس شدید میشوند که همین استرس حالت جنگ یا گریز را در آنها بهوجود میآورد و بهدلیل اینکه این نوع اختلال یک نوع از ترسهای مرضی محسوب میشود، غالبا افراد را بیشتر از جنگ، به فرار وا میدارد. افراد مبتلا به هراس از سخنرانی در جمع غالبا مشکلی در جلسات آشنایی با افراد جدید یا تدریس ندارند و همچنین، جالب است که این افراد اگر تماشاچی را نبینند به راحتی میتوانند بر روی سکو صحبت کنند، بخوانند یا حتی برقصند. بهطور کلی، حدود ۷۵ درصد از مردم دچار اضطراب و ترس صحبت در جمع هستند؛ اما این حالت در افراد مبتلا به گلاسو فوبیا شدید است. لازم به ذکر است که این افراد یا دچار افسردگی هستند یا اگر تحت درمان قرار نگیرند، دچار افسردگی میشوند.
علائم هراس از سخنرانی در جمع،
علائم جسمی شامل:
افزایش فشار خون
مشکلات شنوایی
گرفتگی گلو
گرفتگی تارهای صوتی
لرزش پاها
لرزش دستها
افزایش ضربان قلب
خشکی دهان
افزایش تعریق
گرفتگی عضلات کمر و گردن
حالت تهوع
علائم کلامی:
لرزش صدا
حالت تهاجم در کلام
این فوبیا میتواند از راههای مختلفی مورد درمان قرار گیرد و یکی از موثرترین راههای درمان آن «رفتار درمانی و رواندرمانی» است. کمک درمانهای دیگر، مانند تمرین « تن آرامی یا استراحت ذهن (Relaxation) »، دارو درمانی، هومیوپاتی، گیاهان دارویی مانند: passion flower یا گل ساعتی، Lavender یا اسطوخودوس نیز در کاهش استرس و درمان هراس از سخنرانی در جمع موثر هستند.
باورهای غلط
1- کاملگرایی (کمال گرایی)
کاملگرایی یکی دیگر از باورها و عادات غلط برخی از افراد است. حتما شما هم با این باور غلط آشنا هستید یا شاید خود شما هم جزو افراد کاملگرا باشید. شخص کاملگرا فردی است عصبی که از خود و دیگران توقعات عصبی زیادی دارد. این شخص همه چیز را کاملا بیعیب و نقص و در کمال خود میخواهد. فرد کاملگرا دچار نوعی وسواس ذهنی نیز هست و همیشه میخواهد همه کارها را بهتر، دقیقتر، صحیحتر و زودتر از همه انجام دهد. به عبارتی دیگر، فرد کاملگرا همیشه میخواهد که ۱۰۰ باشد و همه چیز تحت کنترل او باشد. در نتیجه میتوان گفت که در افراد کاملگرا تیپ شخصیتی برتریطلب و کنترلگرا نیز فعال است. افراد کاملگرا آدمهای واقعبینی نیستند و دچار افراط یا تفریط در باور (یا همه یا هیچ) میشوند.
کاملگرایی در حقیقت بر دو نوع است:
کاملگرایی خود مدار. که فرد در رابطه با خود دیدگاهی کمالطلبانه دارد و هر چیزی که مربوط به خود است را در بهترین و کاملترین شکل ممکن ترجیح میدهد.
کاملگرایی دیگر مدار. که فرد دیدگاه کمالطلبانه خود را بر دیگران و بر شرایط نیز پیاده میکند و موجب آزار دیگران و دچار کنترل شدید شرایط میشود.
در نهایت مهمترین ریشه این مشکل عدم آگاهی از قوانین جهان هستی است، قوانینی نظیر: «درهر خیری، شری هست و در هر شری، خیری وجود دارد» یا قانون «نظم در بینظمی» یا عدم درک اینکه « هستی دیکتاتوری ما را بر خود نمیپذیرد.»
اثرات منفی کاملگرایی:
وسواس ذهنی
خشم
کنترل گرایی
نارضایتی
انتقاد از خود و دیگران
نفرت
افزایش ترس و اضطراب
تنهایی
فرسودگی
رقابت ناسالم
یاس و ناکامی
سردرد
تنشهای قلبی
زمینههای بروز کاملگرایی:
پدر و مادر کاملگرا. پدر و مادرهایی که از دوران کودکی، فرزند خود را تحت فشار میگذارند تا او به کاملترین شکل ممکن حاضر شود. والدینی که دائما از فرزند خود ایراد میگیرند و او را مجاب میکنند که اگر میخواهد پذیرفته شود باید همیشه بهترین باشد. والدینی که همیشه نهایت وسواس را در برتر، سریعتر یا کامل بودن خود صرف میکنند.
باورها و تیپهای شخصیتی. نیاز به تایید و تحسین، قدرتطلبی، برتریطلبی، مهرطلبی، توقعات بیش از حد از خود.
راهحل چیست؟
۱- لیستی از توقعات خود بنویسید.
2- لیستی از توقعات خود از دیگران و شرایط را بنویسید.
۳- هر یک از موارد موجود در لیستتان را بررسی کنید و توقعات را در جملهای قرار دهید که با «مجبور نیستم .......»، «مجبور نیستند........» یا «قرار نیست.........» شروع میشوند. سپس بر روی تک تک توقعات عصبی و افراطی از خود و دیگران خط بکشید و این لیستها را به سطل آشغال بیندازید.
آنچه که کاملگراها باید بدانند و یاد بگیرند:
1. شما هم یک انسان هستید مثل تمام انسانهای دیگر و با تمام نقصها و کاستیهایتان.
۲. نظرات و دیدگاههای شما معیاری برای استاندارد جهانی نیست و قرار نیست همه چیز و همه مردم طبق چارچوبهای شما زندگی کنند.
3. همیشه قرار نیست همه چیز کامل و بیعیب و منظم باشد.
۴. گاهی کافی بودن بهتر از کامل بودن است.
5. همیشه نمیتوان همه چیز را با هم داشت.
۶. سعی کنید همیشه تمام تلاشتان را بکنید، سپس نتایج و باقی مسائل را همانگونه که هستند بپذیرید.
7. سعی کنید در لحظه زندگی کنید و از آنچه که دارید و از آنچه که وجود دارد با تمام کاستیهای آن لذت ببرید.
۸. گاهی هم میتوانید کم باشید! یا حتی بد باشید!!
9. سنگ بزرگ نشانه نزدن است! اگر همه چیز را کامل و بدون کاستی بخواهی به هیچ چیزی نمیرسی!
۱۰. همه چیز در نهایت کمال خود است، همه را همانطور که هستند بپذیرید.
2- به فکر خود بودن برابر است با خودخواهی
بسیاری از مردم ما به اشتباه فکر میکنند که اگر فردی به فکر خودش باشد و از خود مراقبت کند، فردی خودخواه است و درست این است که به فکر دیگران باشد. بسیاری از مردم ما شرافت و خوب بودن را در «برای دیگران بودن» میدانند.پس اینکه میگوییم باور جمعی ما باوری مهرطلبپرور است تعجب آور نیست. شاید این باور ریشه در باور غلط «برنده-بازنده» غالب بر جامعه نیز داشته باشد. باوری که طبق آن «یا من برنده هستم، یا تو.»یکی دیگر از تفکرات غلط در این راستا این است که «بهتر است ببخشی تا اینکه بگیری.» روابط انسانی ایجاب میکند که برای حفظ یک رابطه، هر دو طرف آن در تعامل و رفتار متقابل با یکدیگر باشند و اگر این تعادل بر هم بخورد و یکی از طرفین بیشتر دهنده یا گیرنده باشد، رابطه منتفی میشود. پس نتیجه میگیریم که در این مورد هم تنها به فکر خود یا فقط به فکر دیگری بودن اشتباه است. خودخواهی در واژه یعنی خود را خواستن، یعنی جلب همیشگی رضایت خود حتی اگر به ضرر دیگران باشد. فرد خودخواه کسی است که همیشه به منافع و نیازهای خود فکر میکند. حال چه باید بکنیم؟ آیا باید خود را بخواهیم و همیشه خودمان در اولویت باشیم و دیگران را زیر پای خود له کنیم یا باید همیشه به فکر دیگران باشیم و خود را زیر پایمان له کنیم؟ یا شاید راهحل سومی هم وجود دارد که متعادل و بر حقتر است، مثلا اینکه علاوهبر اینکه خود را دوست داریم و از خود مراقبت میکنیم، به دیگران هم اهمیت و ارج نهیم؟ کاملا واضح است که راهحل سوم راهحلی متعادل و سالم است؛ بنابراین بهتر است بدانیم که «خود را دوست داشتن» و « از خود مراقبت کردن» متفاوت از خودخواهی است. قرار بر این است که ما در حد تعادل قرار بگیریم؛ نه صفر باشیم و نه صد. تفکر صحیح بر این است که ما هم خود را داشته باشیم و هم دیگران را و نه اینکه یکی را زیر پای خود له کنیم تا دیگری را داشته باشیم. خلاف این تفکر دقیقا یکی از مهمترین ریشههای تقویت مهرطلبی، برتریطلبی، وابستگی و عشق ناسالم است.
بهتر است بدانیم که مراقبت از خود و خود را دوست داشتن نه تنها متفاوت از خودخواه بودن است؛ بلکه برای خدمت و عشق سالم به دیگران نیز واجب و لازم است. ما زمانی میتوانیم دیگران را دوست بداریم که خود را دوست داشته باشیم، زمانی میتوانیم از دیگران مراقبت کنیم که ابتدا مراقبت از خود را بیاموزیم. بهتر است بدانیم که اگر ما از خود مراقبت نکنیم هیچکسی هم از ما مراقبت نخواهد کرد. اگر ما خود را دوست نداشته باشیم پذیرای هیچ عشقی از جانب دیگران نخواهیم بود. اگر همیشه دهنده و بخشنده باشیم، موظف به بخشش میشویم. اگر خود را تحقیر کنیم دیگران نیز به خود اجازه میدهند ما را تحقیر کنند؛ بنابراین، همه چیز به خود ما برمیگردد؛ اینکه « من با خود چه رفتاری میکنم. من نسبت به خود چه احساسی دارم.» همزمان با اینکه باید یاد بگیریم که خودخواه نباشیم، بهتر است این را هم بیاموزیم که بنده و برده دیگران نیز نباشیم. بهتر است بدانیم همانطور که عشق میدهیم، باید گاهی بایستیم و اجازه دهیم تا دیگران نیز به ما عشق بدهند. این را بدانیم که قرار نیست در هیچ جایی و در هیچ زمانی از طرف هیچ کسی بابت مقدم شمردن دیگران بر خود و زیر پا له کردن خود به ما پاداشی داده شود. بنابراین، نتیجه میگیریم که باور « به فکر خود بودن یعنی خودخواهی» تنها یک باور بسیار غلط است که در نهایت فرد را تبدیل به یک مهرطلب، بنده و برده دیگران کرده و از خودش دور و غافل میکند. زمانی میتوانیم از خود گذشته و برای دیگران باشیم که به ظرفیت بالا و بلوغ معنوی رسیده باشیم و بتوانیم روابط خود را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنیم.
محقق، نویسنده، مربی خودشناسی
Farinezhad_mitra@yahoo.com
هراس از سخنرانی در جمع یا همان Glossophobia یکی از رایجترین ترسهای انسان است. بسیاری از افرادی که در حوزه روانشناسی یا روانپزشکی فعالیت دارند متاسفانه بهدلیل شباهت زیاد، این ترس را با هراس اجتماعی (Social Phobia) اشتباه میگیرند درحالیکه هراس از سخنرانی در جمع میتواند یکی از زیر مجموعههای هراس اجتماعی و محدودتر از آن باشد؛ بنابراین شاید بهتر باشد که ابتدا تعریفی از هراس اجتماعی، سپس تعریفی از هراس از سخنرانی در جمع داشته باشیم تا با تفاوت این دو آشنا شویم.
هراس اجتماعی چیست؟
هراس اجتماعی نوعی اختلال اضطرابی است که فرد بر مبنای آن:
از بودن در کنار مردم و گفتوگو با آنها هراس دارد و قرار گرفتن در چنین شرایطی برای او آزاردهنده است،
در معاشرت با مردم در سطح بسیار بالایی از بیداری قرار میگیرد و همین حالت او را دچار خجالت و استرس مفرط میکند.
ترس زیادی از قضاوت مردم یا احمق شناخته شدن دارد.
حتی فکر بودن در کنار مردم و گفتوگو با آنها او را آزار میدهد.
عزلتطلبی پیشه میکند و از مردم فاصله میگیرد.
یکی از سختترین کارها برای او دوستیابی و حفظ دوستان است.
هنگامی که در کنار مردم قرار میگیرد میزان تعریق او افزایش مییابد، دچار لرزش میشود و عضلات شکم او سفت میشود (علائم خجالت و استرس).
در برخی موارد هنگام غذا خوردن یا کار کردن در مقابل مردم دچار ترس و استرس میشود.
بهرغم تمام تواناییها و استعدادها، نوعی گریز از دیگران دارد. بهعنوان مثال از مواجه شدن با معلم یا رئیس خود فرار میکند.
قبل از شرکت در میهمانی یا کلاس دچار استرس شدید میشود؛ یعنی در حقیقت دچار اضطراب ناشی از انتظار میشود (anticipatory anxiety).
از صحبت کردن با تلفن نیز میترسد.
و...
این نوع ترس مرضی غالبا از دوران نوجوانی آغاز میشود، اما ریشه آن به دوران کودکی برمیگردد. دلایل ترس اجتماعی:
ترس از تحقیر شدن
ترس از قضاوت شدن
ترس از دیده شدن
ترس از کامل نبودن
ترس از اشتباه کردن
ترس از بد بودن
ترس از پذیرفته نشدن
ترس از طرد شدن
عزت نفس پایین
خجالت
اختلال حمله عصبی (panic attack)
افسردگی
اختلال وسواس فکری-عملی (Obsessive-Compulsive Disorder)
کمالگرایی
بینش غلط یا منفی از اجتماع
همه این دلایل بر روی هم انباشته میشوند و ترس مرضی به نام هراس اجتماعی را بهوجود میآورد؛ همچنین، موارد ذکر شده، دلایل هراس از سخنرانی نیز هستند. و اما؛
هراس از سخنرانی در جمع چیست؟
هراس از سخنرانی در جمع در واقع زیر مجموعه هراس اجتماعی است و تقریبا از دوران نوجوانی شروع میشود. این هراس یک نوع ترس مرضی است که طبق آن افراد از سخنرانی یا مورد توجه بودن در یک جمع دچار هراس و استرس شدید میشوند که همین استرس حالت جنگ یا گریز را در آنها بهوجود میآورد و بهدلیل اینکه این نوع اختلال یک نوع از ترسهای مرضی محسوب میشود، غالبا افراد را بیشتر از جنگ، به فرار وا میدارد. افراد مبتلا به هراس از سخنرانی در جمع غالبا مشکلی در جلسات آشنایی با افراد جدید یا تدریس ندارند و همچنین، جالب است که این افراد اگر تماشاچی را نبینند به راحتی میتوانند بر روی سکو صحبت کنند، بخوانند یا حتی برقصند. بهطور کلی، حدود ۷۵ درصد از مردم دچار اضطراب و ترس صحبت در جمع هستند؛ اما این حالت در افراد مبتلا به گلاسو فوبیا شدید است. لازم به ذکر است که این افراد یا دچار افسردگی هستند یا اگر تحت درمان قرار نگیرند، دچار افسردگی میشوند.
علائم هراس از سخنرانی در جمع،
علائم جسمی شامل:
افزایش فشار خون
مشکلات شنوایی
گرفتگی گلو
گرفتگی تارهای صوتی
لرزش پاها
لرزش دستها
افزایش ضربان قلب
خشکی دهان
افزایش تعریق
گرفتگی عضلات کمر و گردن
حالت تهوع
علائم کلامی:
لرزش صدا
حالت تهاجم در کلام
این فوبیا میتواند از راههای مختلفی مورد درمان قرار گیرد و یکی از موثرترین راههای درمان آن «رفتار درمانی و رواندرمانی» است. کمک درمانهای دیگر، مانند تمرین « تن آرامی یا استراحت ذهن (Relaxation) »، دارو درمانی، هومیوپاتی، گیاهان دارویی مانند: passion flower یا گل ساعتی، Lavender یا اسطوخودوس نیز در کاهش استرس و درمان هراس از سخنرانی در جمع موثر هستند.
باورهای غلط
1- کاملگرایی (کمال گرایی)
کاملگرایی یکی دیگر از باورها و عادات غلط برخی از افراد است. حتما شما هم با این باور غلط آشنا هستید یا شاید خود شما هم جزو افراد کاملگرا باشید. شخص کاملگرا فردی است عصبی که از خود و دیگران توقعات عصبی زیادی دارد. این شخص همه چیز را کاملا بیعیب و نقص و در کمال خود میخواهد. فرد کاملگرا دچار نوعی وسواس ذهنی نیز هست و همیشه میخواهد همه کارها را بهتر، دقیقتر، صحیحتر و زودتر از همه انجام دهد. به عبارتی دیگر، فرد کاملگرا همیشه میخواهد که ۱۰۰ باشد و همه چیز تحت کنترل او باشد. در نتیجه میتوان گفت که در افراد کاملگرا تیپ شخصیتی برتریطلب و کنترلگرا نیز فعال است. افراد کاملگرا آدمهای واقعبینی نیستند و دچار افراط یا تفریط در باور (یا همه یا هیچ) میشوند.
کاملگرایی در حقیقت بر دو نوع است:
کاملگرایی خود مدار. که فرد در رابطه با خود دیدگاهی کمالطلبانه دارد و هر چیزی که مربوط به خود است را در بهترین و کاملترین شکل ممکن ترجیح میدهد.
کاملگرایی دیگر مدار. که فرد دیدگاه کمالطلبانه خود را بر دیگران و بر شرایط نیز پیاده میکند و موجب آزار دیگران و دچار کنترل شدید شرایط میشود.
در نهایت مهمترین ریشه این مشکل عدم آگاهی از قوانین جهان هستی است، قوانینی نظیر: «درهر خیری، شری هست و در هر شری، خیری وجود دارد» یا قانون «نظم در بینظمی» یا عدم درک اینکه « هستی دیکتاتوری ما را بر خود نمیپذیرد.»
اثرات منفی کاملگرایی:
وسواس ذهنی
خشم
کنترل گرایی
نارضایتی
انتقاد از خود و دیگران
نفرت
افزایش ترس و اضطراب
تنهایی
فرسودگی
رقابت ناسالم
یاس و ناکامی
سردرد
تنشهای قلبی
زمینههای بروز کاملگرایی:
پدر و مادر کاملگرا. پدر و مادرهایی که از دوران کودکی، فرزند خود را تحت فشار میگذارند تا او به کاملترین شکل ممکن حاضر شود. والدینی که دائما از فرزند خود ایراد میگیرند و او را مجاب میکنند که اگر میخواهد پذیرفته شود باید همیشه بهترین باشد. والدینی که همیشه نهایت وسواس را در برتر، سریعتر یا کامل بودن خود صرف میکنند.
باورها و تیپهای شخصیتی. نیاز به تایید و تحسین، قدرتطلبی، برتریطلبی، مهرطلبی، توقعات بیش از حد از خود.
راهحل چیست؟
۱- لیستی از توقعات خود بنویسید.
2- لیستی از توقعات خود از دیگران و شرایط را بنویسید.
۳- هر یک از موارد موجود در لیستتان را بررسی کنید و توقعات را در جملهای قرار دهید که با «مجبور نیستم .......»، «مجبور نیستند........» یا «قرار نیست.........» شروع میشوند. سپس بر روی تک تک توقعات عصبی و افراطی از خود و دیگران خط بکشید و این لیستها را به سطل آشغال بیندازید.
آنچه که کاملگراها باید بدانند و یاد بگیرند:
1. شما هم یک انسان هستید مثل تمام انسانهای دیگر و با تمام نقصها و کاستیهایتان.
۲. نظرات و دیدگاههای شما معیاری برای استاندارد جهانی نیست و قرار نیست همه چیز و همه مردم طبق چارچوبهای شما زندگی کنند.
3. همیشه قرار نیست همه چیز کامل و بیعیب و منظم باشد.
۴. گاهی کافی بودن بهتر از کامل بودن است.
5. همیشه نمیتوان همه چیز را با هم داشت.
۶. سعی کنید همیشه تمام تلاشتان را بکنید، سپس نتایج و باقی مسائل را همانگونه که هستند بپذیرید.
7. سعی کنید در لحظه زندگی کنید و از آنچه که دارید و از آنچه که وجود دارد با تمام کاستیهای آن لذت ببرید.
۸. گاهی هم میتوانید کم باشید! یا حتی بد باشید!!
9. سنگ بزرگ نشانه نزدن است! اگر همه چیز را کامل و بدون کاستی بخواهی به هیچ چیزی نمیرسی!
۱۰. همه چیز در نهایت کمال خود است، همه را همانطور که هستند بپذیرید.
2- به فکر خود بودن برابر است با خودخواهی
بسیاری از مردم ما به اشتباه فکر میکنند که اگر فردی به فکر خودش باشد و از خود مراقبت کند، فردی خودخواه است و درست این است که به فکر دیگران باشد. بسیاری از مردم ما شرافت و خوب بودن را در «برای دیگران بودن» میدانند.پس اینکه میگوییم باور جمعی ما باوری مهرطلبپرور است تعجب آور نیست. شاید این باور ریشه در باور غلط «برنده-بازنده» غالب بر جامعه نیز داشته باشد. باوری که طبق آن «یا من برنده هستم، یا تو.»یکی دیگر از تفکرات غلط در این راستا این است که «بهتر است ببخشی تا اینکه بگیری.» روابط انسانی ایجاب میکند که برای حفظ یک رابطه، هر دو طرف آن در تعامل و رفتار متقابل با یکدیگر باشند و اگر این تعادل بر هم بخورد و یکی از طرفین بیشتر دهنده یا گیرنده باشد، رابطه منتفی میشود. پس نتیجه میگیریم که در این مورد هم تنها به فکر خود یا فقط به فکر دیگری بودن اشتباه است. خودخواهی در واژه یعنی خود را خواستن، یعنی جلب همیشگی رضایت خود حتی اگر به ضرر دیگران باشد. فرد خودخواه کسی است که همیشه به منافع و نیازهای خود فکر میکند. حال چه باید بکنیم؟ آیا باید خود را بخواهیم و همیشه خودمان در اولویت باشیم و دیگران را زیر پای خود له کنیم یا باید همیشه به فکر دیگران باشیم و خود را زیر پایمان له کنیم؟ یا شاید راهحل سومی هم وجود دارد که متعادل و بر حقتر است، مثلا اینکه علاوهبر اینکه خود را دوست داریم و از خود مراقبت میکنیم، به دیگران هم اهمیت و ارج نهیم؟ کاملا واضح است که راهحل سوم راهحلی متعادل و سالم است؛ بنابراین بهتر است بدانیم که «خود را دوست داشتن» و « از خود مراقبت کردن» متفاوت از خودخواهی است. قرار بر این است که ما در حد تعادل قرار بگیریم؛ نه صفر باشیم و نه صد. تفکر صحیح بر این است که ما هم خود را داشته باشیم و هم دیگران را و نه اینکه یکی را زیر پای خود له کنیم تا دیگری را داشته باشیم. خلاف این تفکر دقیقا یکی از مهمترین ریشههای تقویت مهرطلبی، برتریطلبی، وابستگی و عشق ناسالم است.
بهتر است بدانیم که مراقبت از خود و خود را دوست داشتن نه تنها متفاوت از خودخواه بودن است؛ بلکه برای خدمت و عشق سالم به دیگران نیز واجب و لازم است. ما زمانی میتوانیم دیگران را دوست بداریم که خود را دوست داشته باشیم، زمانی میتوانیم از دیگران مراقبت کنیم که ابتدا مراقبت از خود را بیاموزیم. بهتر است بدانیم که اگر ما از خود مراقبت نکنیم هیچکسی هم از ما مراقبت نخواهد کرد. اگر ما خود را دوست نداشته باشیم پذیرای هیچ عشقی از جانب دیگران نخواهیم بود. اگر همیشه دهنده و بخشنده باشیم، موظف به بخشش میشویم. اگر خود را تحقیر کنیم دیگران نیز به خود اجازه میدهند ما را تحقیر کنند؛ بنابراین، همه چیز به خود ما برمیگردد؛ اینکه « من با خود چه رفتاری میکنم. من نسبت به خود چه احساسی دارم.» همزمان با اینکه باید یاد بگیریم که خودخواه نباشیم، بهتر است این را هم بیاموزیم که بنده و برده دیگران نیز نباشیم. بهتر است بدانیم همانطور که عشق میدهیم، باید گاهی بایستیم و اجازه دهیم تا دیگران نیز به ما عشق بدهند. این را بدانیم که قرار نیست در هیچ جایی و در هیچ زمانی از طرف هیچ کسی بابت مقدم شمردن دیگران بر خود و زیر پا له کردن خود به ما پاداشی داده شود. بنابراین، نتیجه میگیریم که باور « به فکر خود بودن یعنی خودخواهی» تنها یک باور بسیار غلط است که در نهایت فرد را تبدیل به یک مهرطلب، بنده و برده دیگران کرده و از خودش دور و غافل میکند. زمانی میتوانیم از خود گذشته و برای دیگران باشیم که به ظرفیت بالا و بلوغ معنوی رسیده باشیم و بتوانیم روابط خود را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنیم.
ارسال نظر