خانوادههایی که به استادیوم چشم دوختهاند
سفره فوتبال پهن است
دنیای اقتصاد- ابوالفضل رودگر: حتما شما هم تا به حال راجعبه گردش مالی خیرهکننده فوتبال چیزهایی شنیدهاید. با وجود اینکه به نظر میرسد گاهی در این مورد مبالغه میشود، نمیتوان انکار کرد که هر هفته پول هنگفتی در این رشته ورزشی جابهجا میشود و میلیونها نفر را با خودش درگیر میکند. سفره فوتبال صدالبته در ایران هم پهن است و افراد پرشماری را پای خودش نشانده است. اگر قرار باشد این موضوع را به شکل کلی مورد بررسی قرار بدهیم، باید بگوییم هر ساله هزاران خانواده در کشورمان به شیوههای مختلف از طریق فوتبال امرار معاش میکنند؛ از خود مربیان و بازیکنان و مدیران گرفته تا ایجنتها و حتی عوامل برنامههای رادیویی و تلویزیونی و نیز روزنامهنگارانی که به شکل تخصصی در این حوزه مشغول به کار هستند.
دنیای اقتصاد- ابوالفضل رودگر: حتما شما هم تا به حال راجعبه گردش مالی خیرهکننده فوتبال چیزهایی شنیدهاید. با وجود اینکه به نظر میرسد گاهی در این مورد مبالغه میشود، نمیتوان انکار کرد که هر هفته پول هنگفتی در این رشته ورزشی جابهجا میشود و میلیونها نفر را با خودش درگیر میکند. سفره فوتبال صدالبته در ایران هم پهن است و افراد پرشماری را پای خودش نشانده است. اگر قرار باشد این موضوع را به شکل کلی مورد بررسی قرار بدهیم، باید بگوییم هر ساله هزاران خانواده در کشورمان به شیوههای مختلف از طریق فوتبال امرار معاش میکنند؛ از خود مربیان و بازیکنان و مدیران گرفته تا ایجنتها و حتی عوامل برنامههای رادیویی و تلویزیونی و نیز روزنامهنگارانی که به شکل تخصصی در این حوزه مشغول به کار هستند.
با این وجود حتی اگر از این سطح کلان فاصله بگیریم و خیلی جزئی و ملموس به «سفره فوتبال» در ایران نگاه کنیم، باز به راحتی میشود خانوادههای پرشماری را دید که درآمدشان را از رهگذر فعالیت در حاشیه مسابقات این رشته ورزشی تامین میکنند.
در حقیقت حتی زمانی که یک بازی باشگاهی در لیگ برتر با حضور پنج یا ۱۰ هزار تماشاگر برگزار میشود، افراد زیادی فعالیتهای مرتبط با این مسابقه را انجام میدهند و به این شکل گذران زندگی میکنند. بد نیست نیمنگاهی داشته باشیم به برخی از مشاغل اقماری یک مسابقه ساده فوتبال؛ رقابتی که وقتی آن را پای تلویزیون تماشا میکنیم، شاید حتی به ذهنمان هم خطور نکند که زندگی اقتصادی چند هزار نفر به آن گره خورده است.
رانندهها به صف!
سالها پیش که مسابقات فوتبال در ایران با استقبال انبوه تماشاگران مواجه میشد، جمعهها «روز بهشتی» راننده مینیبوسها بود.
در آن زمان که اغلب مسابقات باشگاهی در روزهای تعطیل برگزار میشد، مینیبوسها و اتوبوسهای پولی از بیشتر میادین و خیابانهای مهم تهران به سمت استادیوم آزادی حرکت میکردند؛ از صادقیه و رسالت و تهرانپارس تا شوش و مولوی و راهآهن! با غروب استقبال مردم از فوتبال اما، بساط کاسبی این جماعت هم به هم خورد، هرچند هنوز میشود همزمان با برگزاری بازیها، رانندههای ون، مینیبوس و سواری را در حوالی استادیوم آزادی در حال مسافرگیری تماشا کرد. این روزها بیشتر رانندهها ترجیح میدهند در کنار ایستگاههای مترو مستقر شوند و مسافرانی که خودشان را به نزدیکترین ایستگاه در حوالی ورزشگاه رساندهاند به استادیوم ببرند.
جالب است بدانید در حال حاضر کرایه مینیبوس از کنار ایستگاه استادیوم آزادی درخط ۵ متروی تهران تا خود ورزشگاه، هزار تومان برای هر نفر است که این رقم در مورد سواریها به ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان هم میرسد!
تخمه، آجیل، بستنی!
بهطور قطع سهم بزرگی از درآمدهای اقماری مسابقات فوتبال در اختیار فروشندگان خوراکی قرار میگیرد. غیر از بوفههای داخل ورزشگاه که اجارهبهای قابل توجهی هم دارند، بیشتر تماشاگران از دستفروشهای بیرون ورزشگاه خرید میکنند.
تخمه و بستنی مهمترین کالاهای عرضه شده توسط این گروه هستند و البته ساندویچهایی که قبل از بازی سه هزار تومان قیمت دارند، اما نرخشان بعد از مسابقه به کمتر از هزار تومان میرسد! اگر در ورزشگاههای بزرگتر «چایفروشی» یک شغل رایج و پردرآمد است، در استادیومهای کوچکتر با امکانات کمتر حتی میتوان نشانههایی از «آبفروشی» را هم توسط دورهگردها روی سکوها پیدا کرد!
یک شغل جدید
بازار فروش بوق و پرچم و کلاه رنگی هم حسابی در حاشیه مسابقات فوتبال داغ است. در تصاویری که از استادیومهای ایران در دهه شصت یا اوایل دهه هفتاد بازپخش میشود، به ندرت میتوان تماشاگری را دید که بوق یا پرچم در دست دارد، اما طی این سالها در اختیار داشتن این ابزار به بخشی از نشانههای «هواداری» تبدیل شده است.
همین مساله باعث میشود همزمان با برگزاری مسابقات باشگاهی یا ملی، عده زیادی برای فروش پرچم و کلاه راهی استادیومها بشوند و شاید هزینه یک ماه خانوادهشان را تامین کنند. اگر تا چند سال پیش رنگ کردن صورت در استادیومهای ایران قدغن بود و مسوولان مربوطه اجازه ورود هواداران رنگ شده را به استادیوم نمیدادند، حالا اما با رفع این ممنوعیت، رنگ کردن صورت به یکی از جدیدترین شغلهای فوتبالی تبدیل شده است. اگر سری به استادیوم بزنید، حتما شما هم کسانی را خواهید دید که قوطی رنگ در دست بهطرفتان میآیند و پیشنهاد میکنند صورتتان را به رنگ پیراهن تیم مورد علاقهتان در بیاورید!
ساده نبینید
برای خیلیها برگزاری یک بازی فوتبال شاید مساله کماهمیتی باشد که اصلا بود و نبودش فرق چندانی ندارد. برای خیلیها شاید سیر نزولی استقبال تماشاگران از مسابقات مهم نباشد یا اصلا فرقی نکند که تیمهای محبوب، به محرومیت از حضور تماشاگران محکوم شوند. در عین حال اما، هزاران خانواده هم هستند که هزینههای یومیهشان را از محل برگزاری همین مسابقات به دست میآورند.
برای این گروه، فوتبال دیگر یک «بازی» ساده نیست که بشود بیتفاوت از کنارش عبور کرد. وقتی غم نان با دغدغه شلوغ بودن ورزشگاهها گره میخورد، مهم است که پرسپولیس و استقلال سر پا باشند و مردم را به ورزشگاه بکشانند، مهم است که ریشه تیمهای محبوب خشک نشود، برق شیراز و استقلال اهواز و ابومسلم مشهد و گهر درود از بین نروند. نه، ساده نبینید، فوتبال فقط یک «بازی» نیست، فوتبال گاهی خود خود زندگی است.
ارسال نظر