با حسین شلغم که ۴۲ سال است برای پرسپولیس بوق میزند؛
از فوتبال متنفرم
خودش دوست ندارد، اما «حسین شلغم» صدایش میزنند. بوقچی ۵۸ ساله قرمز پوشان پایتخت، تمام دار و ندارش بوقی است که از ۱۶ سالگی هنر نواختنش را پیدا کرده و من در طول این گفتوگو از خودم میپرسم چطور در این ۴۲ سال حنجره آقای بوقچی مثل روز اول کار میکند.
زینب کریمیان
خودش دوست ندارد، اما «حسین شلغم» صدایش میزنند. بوقچی ۵۸ ساله قرمز پوشان پایتخت، تمام دار و ندارش بوقی است که از ۱۶ سالگی هنر نواختنش را پیدا کرده و من در طول این گفتوگو از خودم میپرسم چطور در این ۴۲ سال حنجره آقای بوقچی مثل روز اول کار میکند. «پاییز خوشگله. گیرم که به قول قدیمیهای جنوب شهری، یه نمور تلخ باشه! عینهو مردن میمونه! مردن هم قشنگه! اصلا میدونی به قول خدابیامرز آقامون مرگ و زندگی اجباریه... عینهو خدمت سربازی! ازشم نمیشه در رفت! واسه همینه که به بچهها میگم تا هستین شاد باشین تا وقت مردنتون تو خاطرههای خوب مردم باشین!»
این سخنان بوقچی ۵۸ ساله پرسپولیس است. مردی که برای رسیدن به خانهاش باید به پرتترین نقطه شهرزیبا بروی تا به کوچهای برسی که همه فضایش چند خانه آجری است و مردی که از دور با بلوزی قرمز رنگ قابل شناسایی است. بوقچی پرسپولیس بیشتر شبیه کشتیگیرهاست. با گوشهای شکستهاش. با مهربانی برای دعوت به سویم میآید. نام اصلیش حسین عسگری است. مردی ۵۸ ساله که پدر چهار فرزند است و از اینکه دختر ندارد متاسف! او ۴۲ سال تمام شیپور بوقش سور اسرافیل قرمزپوشان و قرمز دوستان پایتخت بوده است.
ترجیح میدهد در خانه تنها عروسش از ما پذیرایی کند. شاید برای حفظ ظاهر! خانهای که پردههایش، مبلش و البته در و دیوار آن هم قرمز است و صد البته نوهای با نمک که در لباس قرمز رنگ ورزشی به استقبالم میآید.
پدرام نوه «حسین بوقی» پرسپولیس است و پدر بزرگش را «بابایی شلغم» صدا میزند، لقبی که مرد روزهای سخت پرسپولیس چندان به مذاقش خوش نمیآید و با تشری حرف نوهاش را قطع میکند.
چرا «حسین شلغم»؟ (از سوالم دلخور میشود! تازه میفهمم چه دسته گلی به آب دادهام، اما خوشبختانه نوهاش به دادم میرسد!)
حسین عسگری: اولین بار این لقب را «سلطان پروین» روی ما گذاشت. انگار جایی بد بوق زده بودم که سلطان گفت: «شلغم درست بوق بزن!» خلاصه اینجوری شد که به ما گفتند شلغم! حسین شلغم!
موافقی اصلا راجع به فوتبال حرف نزنیم! برویم سراغ خودت؟
موافقم. از فوتبال این روزها متنفرم. راستش دوست دارم از استادیوم آزادی یک راست برم خانه ابدی.
چرا بوق؟ چرا بوقچی؟
بوق ناموس ماست. از اولش هم رنگ قرمز، رنگ زندگیمون بود. عشق ما سلطان پروین بود. خودمون که فوتبالیست نشدیم. آرزومون اینه که نوهام زیر نظر سلطان پروین فوتبالیست بشه! یکروز داشتم از امجدیه رد میشدم. صدای جیغ و داد باعث شد کنجکاو بشم و چون پول نداشتم از دیوار پریدم ببینم چه خبره. اون روز تیم شاهین بازی داشت و من دیدم همه دارند دست میزنند و میگند «گل گل گل» «گل گل گل» و من هم به آنها پیوستم. از اون روز هر روز بعد از بازیهای کشتی به امجدیه میرفتم تا تیم شاهین را ببینم.
چی شد که بوق را به دست گرفتی؟
اون روزا خدابیامرز «ممد بوقی» همه جا بود و تیم طرفدارا رو درست میکرد. خیلی دوستش داشتم، خدا رحمتش کنه. داشت میرفت مکه به من گفت: حسین خیلی باحالی. من که مردم این بوق واسه تو! همون شد دیگه... وقتی ممد بوقی عمرشو داد به شما قدیمیهای پرسپولیس بوق رو آوردند و دادند به ما.
از محمد بوقی بگو؟
خدا بیامرزش! پیشکسوت ما بود! یه «ممد بوقی» بود و یه تیم ملی و ۱۰۰هزار تا آدم که با بوق اون خدا بیامرز جون میگرفتن. یادمه که وقتی بازی کُند و خستهکننده میشد و کسی دل و دماغ تشویق کردن نداشت ممد بوقی بوقشو میداد دست یکی از شاگرداش و با ریتم بوقش و دست زدن تماشاگران با شکم گندهاش واسه مردم رقص شکم میکرد. مرحوم ممد بوقی واسه این کارا از کسی پول نمیگرفت.
در حال حاضر پرسپولیس چند تا لیدر و بوقچی دارد؟
لیدر که خیلی زیاد داره ولی بوقچی فقط من هستم که سیار در جایگاههای پرسپولیس میگردم و بوق میزنم. اما هر جایگاه این روزها یک لیدر داره.
چندتا بوق داری؟ بوقهایت را کی میسازد؟
اینها رو خودم میسازم. بوقهای ۱۲ تایی و ۱۸ تایی دارم که استفاده میکنم.
برای بوق زدن تمرین هم میکنی؟
بعد از ۴۳ سال دیگه عادت کردم! نیاز به تمرین نداره . بوق عشق منه! ناموسه منه! اصلا بنویس بوق من ناموسه منه!
چه حسی به رنگ قرمز دارید؟
قرمز رنگ عشقه. رنگ زندگی! من پاییزو به خاطر این که رنگ قرمز زیاد داره دوست دارم.
و فوتبال؟
از فوتبال متنفرم. البته از فوتبال این دوره و زمونه. یه عالمه پول اومده تو فوتبال و همه چیزو فاسدکرده! به خاطر همینه که حالم ازش بد میشه. اون روزا علی پروین، همایون بهزادی، حمید شیرزادگان، فرشاد پیوس و بقیه بچهها با غیرت بازی میکردن.
مرد میدون بودن. تعصب داشتن. اما این دوره و زمونه بازیکن میلیونی پول میگیره تعصب رو قورت داده! والا باور کن! ممد پنجعلی با دوچرخه میاومد سر تمرین. اما حالا با ماشینهای با کلاس که اصلا اسماشونو بلد نیستم میان کنار زمین. هیچی به هیچی!
به نظرت چرا اینجوری شده؟
مثلا حرفهای شدیم. مدلهامون حرفهای شده. اما زیربنایی هیچی! هیچ خبری نیس. یک بازیکن ۵۰۰میلیون میگیره. باید تعهد بده.
اینها اصلا نمیدونن تعهد یعنی چی؟ زمان سلطان پروین» کسی جرات نداشت ببازه بعد بیاد بشینه و بخنده. الان تیم چهار تا گل میخوره همه خنده کنان لباس میپوشن و میرون. بازیکن متعصب نداریم دیگه. همه فوتبال ما شده پول!
با بوقچی استقلال هم رفیقید درسته؟
همه بازیکنان و مربیان استقلال و پرسپولیس با هم رفیقن اما خارج زمین. تو زمین ما دشمنیم! تو فوتبال این کری خونی و کل کل کردنه که خیلی قشنگه. تو فوتبال جنگ و کل کل از خیابانها و قهوهخانهها و کلاس درس و ادارات شروع و به سکوها میرسه!
اما به نظرم روی سکوها کسی به کسی رحم نمیکنه!
بله دقیقا. اینجا دیگه رحم و این جور چیزا مفهوم نداره. دیگه تعصبه که دوستو از دوست، برادرو از برادر و حتی پدر و از بچه جدا میکنه. میدونی. این دست آدما نیست. از وقتی میری تو استادیوم استرس خودش خود به خود میاد!
چرا به پروین سلطان میگویند؟
اون روزها واسه آدمها لقبی میذاشتند. این لقبا از «علی سیاه» و «حسن تارزان» و «حسین شلغم» شروع شد. مثلا عبدالله سعیدایی واسه شوتهای سنگینش عبدالله شوتی و اکبر حیدری به خاطر حضورش در تیم توفان و بازیهای خوبش اکبر توفان میگفتند. عباس تنیدهگر چون سیاه بود «عباس سیاه» صدا میکردن. به عزیز اقتدار «عزیز قبله» و به احمد خطیبی «احمد خوکی» میگفتند. عزیز فنر هم داشتیم. سلطان به «علی پروین» گفتیم. این معروفترین لقب دهه پنجاه بود وتا حالا علی پروین به سلطانیش تو فوتبال ادامه داد. چون حرفش حرفه.
منتهای آرزوی حسین بوقی؟
نوهام زیر دست حاج علی (پروین) بازیکن خوبی بشه و البته آرزو داشتم یک دختر داشته باشم که حالا عروسم جانشینش شده.
ارسال نظر